eitaa logo
مسار
334 دنبال‌کننده
5هزار عکس
555 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
ziarat_ashura_habibi-[www.Patoghu.com].mp3
6.25M
🌺 برنامه امروزتون چیه؟ 💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨سلامت اداری 🌷شهید سید محمد تقی رضوی 🍃سید از پارتی بازی خیلی بدش می‌آمد. در مقطعی یکی از نیروها با سفارش وارد جهاد شده بود. سید صبح که وارد اداره می شد، بیرونش می‌کرد. می‌گفت: «امام (ره) فرموده توصیه من را هم قبول نکنید. » ☘تا این که روزی گفتم: «آقای رضوی! گناه دارد، حالا که آمده ولش کن. » گفت: «من از این فرد بدم می آید، فقط به خاطر اینکه با توصیه به جهاد آمده است. » راوی: حسین نمازی؛ هم رزم شهید 📚 سیرت رضوانی؛ زندگی نامه و خاطرات سردار جهادگر شهید محمد تقی رضوی، نویسندگان: عیسی سلمانی لطف آبادی و همکاران،صفحه ۲۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🤬ارتباط با والدین بد‌اخلاق 🔅توی قدم اول بدان و آگاه باش که پدر و مادر ذاتا آدمای بدی نیستند و خوب راهکار‌های ادامه رو بخون. 🔘تصویر واقعی از والدینت رو باور کن: پدر و مادر بی‌نقصی که دائما در دسترس بچه‌هاشون هستند و اصلا خطا نمی‌کنند حتی توی داستان‌ها هم وجود ندارند! حتی بعضی‌وقتا از سر نگرانی و مهربونی بیش‌از حد باعث میشن که اعتماد به نفست بیاد پایین یا خیلی آدم وابسته‌ای بشی. 🔘مواظب باش توی تله احساس گناه گیر نیفتی: بعضی‌وقتا والدین نمیتونن تو رو مجاب کنن که خواسته نامعقولی که دارن رو برآورده کنی پس به تو میگن که فرزندم قلبمو شکستی!😅 اگه خواسته‌شون نامعقول هست مطمئن باش که تو از انجام اون کار معافی. بهشون بگو که خیلی دوسشون داری ولی... 🌱پدر و مادرِ دوستای تو هم، ایده‌آل نیستن. اگه یه روز بتونی نامرئی بشی و توی زندگیشون سرک بکشی اینو متوجه میشی.😉 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مهره‌های رنگی 🍃رادیوی ماشین روشن بود. موسیقی بی کلام ملایمی پخش می‌شد. سامان دستی به موهای قهوه‌ای رنگ خود کشید. ☘یاد حرف مادر بزرگش افتاد: «اگه می‌خوای کسی رو نابود کنی، کافیه اونو محصورش کنی، اون‌وقت می‌بینی که خود به خود پژمرده میشه.» 🍁پدر سامان به خاطر جراحی ناموفق ستون فقرات؛ دیگر نمی‌توانست روی پاهایش به ایستد و راه برود. اسماعیل بعد از آن جراحی، روی ویلچر نشست. او گاهی نفس عمیقی می‌کشید و با حسرت می‌گفت: «از کار افتاده شدم.» 🌾 سامان هر روز صبح، اول وقت سوئیچ ماشین پدرش را بر می‌داشت و در شهر مسافرکشی می‌کرد. آن روز وقتی به پایانه مسافربری رسید و مسافرها پیاده شدند. کنار خیابان توقف کرد؛ ولی از ماشین پیاده نشد، به صندلی تکیه داد. ساعتی نگذشته بود که ماشین را روشن و حرکت کرد. 🍃زمانی که به خانه رسید سلامی به پدر و مادرش داد. بعد کیسه‌های نایلونی را کنار اتاق گذاشت. سامان با پدر و مادرش شام خورد. کمی استراحت کرد، به سمت کیسه‌ها رفت و گفت: «مامان یه زیر انداز با چند تا کاسه ملامین‌ بده.» ⚡️_می‌خوای چی کار کنی؟ 💫_بیژن دوستم، زیورآلات دست ساز می‌فروشه، با مهره و کش درست میشه. وسایلشو آوردم تا شب‌ها که بیکارم دست‌بند درست کنم. 🍃صدیقه زیرانداز چهار خانه‌ سبز رنگی را پهن کرد. سامان نمونه‌های دستبند و گردنبند را روی سینی گذاشت. صدیقه با ذوق نشست و به سامان گفت: «یه توضیحی بده، منم درست کنم.» ☘_ساخت دستبند با مهره و کش هستش؛ اول کش رو می‌کشی قبل از این که مهره‌ها رو رد کنی. بعد به این اندازه قیچی می‌کنی، وقتی مهره‌ها رو مثل نمونه از کش رد کردی انتهای دو طرف کش‌ها رو به سمت هم می‌کشی تا مهره‌ها به هم بچسبند بعد گره‌ی محکم، اضافه‌ی کش رو قیچی و بعدش روی گره، کمی چسب مایع می‌زنی. ✨اسماعیل با دقت به حرف‌های سامان گوش می‌داد که یک مرتبه گفت: «سامان! منم می‌تونم بهت کمک کنم!؟» سامان از جایش بلند شد و به سمت پدرش رفت دست‌های پدر را میان دست‌هایش گرفت و گفت: «بابا! دستات هنوز کارگشاست؛ با قلب مهربونت دعام کن!» 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ادب و بزرگواری 💡رفتار همراهان امام‌حسین علیه‌السلام همراه با ادب و بزرگواری بود. 🌱حُر بعد از پشیمانی از بستن راه به روی امام، با ادب تمام و شرمندگی، در حالی که سرش را پایین انداخته و کفش‌ها را با طنابی به دو طرف گردن خود آویزان کرده بود به نزد حضرت برای توبه و یاری آمد. 🌱حضرت عباس علیه‌السلام همیشه برادرش امام‌حسین علیه‌السلام را " سیدی و مولای" صدا می‌زد. 🌱حضرت زینب سلام‌الله‌علیها وقتی فرزندانش به شهادت رسیدند؛ از خیمه بیرون نیامد تا شرمندگی برادرش امام حسین علیه‌السلام را نبیند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ثابت‌قدم 🔸بند بند زیارت عاشورا را قرائت می‌نمایم؛ روح و جسمم را در فضای ملکوتی کربلا مجسم می کنم و از پروردگار مسئلت دارم که من را در دو عالم، در مقام صدق با شما ثابت بدارد و در مسیر و راه شما و لبیک گوی ندای شما باشم؛ چرا که پستی و بلندی روزگار و دام‌ها و عاملان فریب جنی و انسی بسیار است و هرلحظه انسان را به سویی می کشاند. 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ساده زیستی 🌷شهید مهدی زین الدین 🍃مهدی برای رأی دادن به مسجد رفته بود. یکی از مسئولین او را شناخت و به بقیه معرفی کرد. بعد از رأی دادن تا دم در بدرقه اش کردند و پرسیدند وسیله داری؟ ☘موتور گازی بیرون مسجد را نشان‌شان داد و گفت که این هم برای برادرم مجید است. مات‌شان برده بود از این همه سادگی یک فرمانده لشکر. راوی: ابوالقاسم عمو حسینی 📚شهید مهدی زین الدین، نویسنده: مهدی قربانی، صفحه ۳۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🥀لاله‌‌ی داغ دار 💫وقتی کاروان باغ نبوت به شام و آن خرابه‌ی ویران رسید، هنگامه‌ای به پا خاست. 🍂چه سرگذشت غریبی! آیا منزلگاه گل‌های بوستان علوی خرابه‌‌ای ویران‌ست؟! منزلگاه، میزبان قلب‌های هجران و داغ دیده‌ی گلزار دشت پر بلا بود. قلب‌هایی همچون شقایق. 🍁ناگاه دختری سه ساله ناله زد: «بابا ... بابا ...» از چهره‌های کبود زیر آسمان، صدای ناله و آه به گوش رسید. نانجیبی با طبقی سر پوشیده نزدیک نازدانه سه ساله رفت. 🔅وزید صدایی شبیه لالایی؛ گویا دخترک با دست‌های کوچکش خورشید را بغل گرفته، عجیب مهمانی‌ست! 🏚هنگامه‌ی وصال دختر و پدر ، عمه زینب خمیده‌تر گشت و خرابه، از داغ رقیه، خراب‌تر. 🏴شهادت جانسوز حضرت رقیه سلام‌الله علیها تسلیت باد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ساحل 🍃کنار ساحل بودم. به امواج دریا که به سمت کودکانم می‌آمد نگاه می‌کردم. موج‌ها به کنار مهدی می‌رسید، تا جایی که پاهایش تر می‌شد؛ ولی او بی‌اعتنا به بازی ادامه می‌داد؛ اما دخترم فاطمه‌حسنا حواسش به آب‌ دریا هم بود. هر بار به نزدیک او می‌رسید خود را به عقب می‌کشید. 🌾در حال ساختن قلعه‌ای با شن‌های ساحل بودند. در همین هنگام مردی با موهای‌ جوگندمی به همراه پسرش که حدودا چهار ساله بود به ما رسید. به پسرش اشاره کرد و گفت: «می‌شه پسرم مهدیار با بچه‌هاتون بازی کنه؟ » ☘چهره‌ام از هم باز شد و گفتم: «چرا که نه! خیلی هم عالیه. » پسرش کنار فرزندان من مشغول به بازی شد. چند لحظه که گذشت، آن مرد دستی به موهایش کشید و گفت: «شرمنده می‌شه حواستون به پسر منم باشه، یه کاری دارم برمی‌گردم. » ✨به طرف پراید سفید رنگی رفت. روی صندلی نشست و مشغول کاری شد. بچه‌ها خیلی‌زود با هم اُنس گرفتند. حرف‌می‌زدند. می‌خندیدند. مهدیار در حال خنده سرش را بالا گرفت. پدرش را کنار من ندید. خنده از لب‌هایش دور شد. چهره‌ در هم کشید. اشک در چشمانش حلقه زد. صدای گریه‌اش با صدای موج دریا درهم‌آمیخت. 🍃با دست به سمت ماشین اشاره کردم. پدرش را دید؛ ولی آرام نشد. ماسه‌های توی دستش را به زمین ریخت و به سمت ماشین شروع به دویدن کرد. پدرش سرش را بالا گرفت، با دیدن حال کودک از ماشین پیاده شد. به سمتش دوید. او را در آغوش گرفت و نوازش کرد. رفتار و حرکت کودک مرا تحت‌تأثیر قرار داد. ذهنم را درگیر کرد. 🌾با خود واگویه ‌کردم: «چه زود غیبت و نبود پدرش را فهمید. چه مشتاقانه به سمت او رفت تا در آغوش پدر جای بگیرد. » چیزی در دلم فرو ریخت. چطور سرگرم بازی‌های دنیا شدم. چرا پدرم را فراموش کردم؛ ولی حتم دارم او چشم از من برنمی‌دارد وگرنه مشکلات مرا از پا درمی‌آورد. 💫پاهایم سست شد. خود را روی شن‌های ساحل رها کردم. بغض گلویم را فشار داد. دلم ذکر یامهدی گرفت. لب‌هایم را ندای العجل تکان‌ داد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍سیراب شدن ✨صحنه‌های بی‌نظیری از نهضت‌ عاشورا در تاریخ جاودانه مانده است. از جمله جوانمردی را که در برخورد امام و یارانش با دیگران در جای‌جای کربلا می‌توان یافت. 🌱نمونه‌ی قشنگ و زیبای این رفتار، در برخورد امام‌حسین‌علیه‌السلام با حُر و لشکریانش است. حری که در منطقه‌ی "شراف" جلوی کاروان حضرت را گرفت و جان او و اصحابش را تهدید کرد. ☀️وقتی هوای گرم و سوزان، تشنگی را به جان حُر و لشکریانش انداخت؛ امام‌حسین علیه‌السلام با بزرگواری و جوانمردی همه‌ی آن‌ها را سیراب کرد. حتی حضرت با دست مبارک خود مشک‌آب را به دهان بعضی از آن لشکریان حُر رساند. و جواب بدی را با خوبی داد. 📚ارشاد مفید، ج۲، ص۷۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍بیابان 💡السلام علیک یا اباعبدلله یعنی مولای من! خیالت راحت! تلاش می‌کنم از من آسیبی به تو نرسد. قطعا که زن و بچه‌ات را در میان بیابان توسط من آواره نخواهید دید... 💢اما..‌ آیا مولای من! از گناهان من! به بیابانها نخواهد گریخت و گریه نخواهد کرد؟ 🏴وضو می‌گیریم. رو به قبله روی دو زانو می نشینیم. دست ادب بر سینه می‌گذاریم و سلام می‌دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_sazvar-[www.Patoghu.com].mp3
5.87M
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع کنیم. 🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم: ✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨ ✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨ 🆔 @tanha_rahe_narafte