#بسم_الله
#یک_حبه_نور
✍️برج نمک
هیچ وقت همسرتونو بخاطر عیبهاش سرزنش نکنید!
به خاطر همین عیبهاشونه که نرفتن با یکی بهتر شما ازدواج کنن😂🏃♂️
تعارف نکنید. بازم مشاوره خواستین بگین ها. 😁
🌳🍄🌳🍄
💡در تبیین این آیه باید به حضور انورتون برسونم که مثلا اگه دیدید خانمتون غذاش بینمک شده، شما بهجای برج زهرمار شدن، نمکدون بشید و طوری که ناراحت نشن، از این داستان گذر کنید.
و اما شما بانوی محترم! وقتی شوهرتون خسته و درمونده، خرید کرده و از قضا تهموندهی بازار رو دستچین کرده، سعی کنید علاوه بر تذکر با خنده، اون خریدا رو طوری مصرف کنید که حیف و میل نشن. مثلا میوه خرابا رو لواشک کنید، گوجه گندیدهها رو ربگوجه! باور کنید توی بازار هم همینو میخرید. 😁
✨...هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ...
...آنها جامه عفاف شما و شما نیز لباس عفّت آنها هستید...
📖سورهی بقره، آیه 187
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_شفیره
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨مرخصی اجباری
🍃باردار بودم و نزدیک زایمان که کاظم از راه رسید. گفت: «مرحله اول عملیات تمام شده و باید یک هفته در موقعیت پدافند بمانیم و هفته بعد مرحله دوم پدافند انجام می گیرد. موقعیت مرخصی نبود؛ اما حاج همت زیر بار نرفت. به زور فرستادم مرخصی.» گفت: «من جای تو می ایستم تو برو. آن قدر اصرار کرد که زبانم بند آمد و در مقابلش تسلیم شدم.»
☘️گفتم: «یعنی الان حاج همت جای تو مانده منطقه؟» گفت: «بله دیگه! مرا فرستاده تا مادر شدنت را تبریک بگویم.» وقتی هم که درد زایمان مرا گرفت و به بیمارستان منتقلم کردند. شبانه خودش را رسانده بود. مثل پروانه دورم می گشت.
🌾می گفت: «حاج همت مرا بی سر و صدا فرستاده. یک روز بیشتر وقت ندارم. نمی شود بچه های مردم زیر فشار توپ و تانک باشند و من در شهر خوش بگردم. وقتی می گویند فلانی مسئول است؛ یعتی باید پاسخگو باشد؛ هم در این دستگاه اداری؛ هم در دستگاه خداوند.»
راوی: اکرم حاج ابوالقاسمی؛ همسر شهید
📚نیمه پنهان ماه، جلد ۲۶، رستگار به روایت همسر شهید، نویسنده: نجمه طرماح، صفحات ۱۱۹و ۱۲۶-۱۲۵
#سیره_شهدا
#شهید_نجفیرستگار
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍️دیگه دوست ندارم!
🔅فکر کنید که شما از دار دنیا، فقط یه خونه دارید که پناهگاهتونه ولی یهو ناغافل یکی میاد و به یه دلیل کوچولوی ناچیز، شما رو از خونه بیرون میکنه! ولی بهتون میگه اگه فلان کار رو انجام بدید بهتون اجازه میدم که دوباره برگردید توی خونه. هربار به بهانههای مختلفی به شما میگه که فلان کار رو انجام بدید وگرنه خونه بیخونه!
🔘پدر ومادر تنها پناهگاه بچهشون هستند و شما با گفتن(اگه اینجوری کنی دیگه دوست ندارم) اونا رو از پناهگاهشون میندازید بیرون!
🌱با این کار عزت نفس اونا میاد پایین و بعدها مدام دنبال تایید شدن به وسیله این و اون میرن. میتونید راهحل بهشون ارائه بدید. مطمئن باشید اونا توانایی فهم حرفتون رو دارن.😉
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_شفیره
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍️حرف ناگفته
🍃پای مریم به قابلمه ی شیر، گیر کرد. ظرف شیر روی قالی ریخت. مادر عصبانی دنبال مریم به راه افتاد. دخترک اما زیر میز پنهان شده بود. مادر فریاد کشید و نام مریم را صدا زد.
☘️مریم میلرزید. مادر فریاد میزد. مریم باز هم می لرزید. بالاخره مادر از اتاق بیرون رفت و مریم یواش یواش و سلانه سلانه خودش را از زیر میز بیرون آورد. سراغ مادر رفت و مادر همینطور که مشغول آشپزی بود گفت: «کجا بودی؟»
🌾مریم باز لرزید اما بر لرزش غالب شد: «می خواستم جواب تلفن رو بدم که تلفن قطع شدو پامبهقابلمه گیر کرد.»
✨مادر چاقو و گوجه را کنار گذاشت و سراغ مریم رفت. او بازهم ترسید. مادر این بار لبخند زد. مریم لبخند مادر را دید. کمی قلبش آرام گرفت. مادر، فرزندش را در آغوش کشید. مریم قلبش آرامتر زد. اشکهاش از گوشه ی چشم هایش پایین آمد: «مامان من که همیشه تو رو دوست دارم. پس چرا همش دعوام میکنید؟ تازه بعضی وقتا اصلا نگاهم نمیکنید و همش سرتون تو گوشیه!!» این بار مادر گریه کرد. دختر آرام شده بود؛ اما دستهایش می لرزید.
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
#به_قلم_ترنم
🆔 @masare_ir
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
✍️کاه
🤔چرا نگرانی؟ فکر میکنی کسی را نداری تا قوت قلبت شود؟!
💪قوی و محکم باش!
💡یقین بدان روحیهی پرنشاط و بالا، کوهی از مشکلات را کاه میسازد.
💢البتّه هر کس و ناکسی را همراه تصوّر نکن که سایهات نیز همواره با توست ولی یاورت نیست.
✨قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى "
(خداوند) فرمود:نترسيد، همانا من با شما هستم (و همه چيز را) مىشنوم و مىبينم.
📖سورهی مبارکهی طه،آیهی۴۶
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨حکایت مزار شهید جعفر احمدی میانجی
🍃وقتی سید مهدی موسوی شهید شده بود. آمدیم سر مزارش. در قطعه کناری چند قبر خالی بود. جعفر داخل یکی از قبرها خوابید. از من خواست سنگ لحد را بگذارم. قبول نمی کردم. اصرار که کرد، سنگ لحد برایش چیدم.
☘️ پنج دقیقه در سکوت گذشت. حالا جعفر شهید شده بود. آمدم گلزار شهدا. جعفر را در همان قبری که یک سال و نیم قبل درونش خوابیده بود می گذاشتند. این قبر همان قبری بود که دیشب در عالم رؤیا دیده بودم.
راوی: حاج حسین یکتا
📚کتاب مربع های قرمز؛ صفحه ۴۰۰
#سیره_شهدا
#شهید_احمدی_میانجی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍️شکرگذار
✨حضرت زینب کبری سلام علیها به ما آموخت که در اوج مصیبت هم عزت نفس خود را در برابر دشمن حفظ کنیم.
🍂وقتی در کربلا داغ تمام عزیزانش را دید باز هم شکر گذار خدا بود.
💫 در کاخ، یزید ملعون وقتی که پرسید :
کار خدا را با حسین چه دیدی
فرمود:
چیزی جز زیبایی ندیدم.*
📚ر.ک. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۵، ص ۱۱۵
#درسهای_عاشورا
#به_قلم_سرداردلها
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @masare_ir
Eghteshashat.mp3
13.07M
اگر حسین بن علی بود، میگفت؛ اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی...
ادامهی این سخنرانی رو هرکسی با وجدان بیدار میتونه بگه.
بنظر من ادامهش اینه:
نقشههای شمر زمانه را برای نابودی حرم ایرانی اسلامی بشناس.
پ.ن: نژاد و قومیت توی این ویس، موضوعیت ندارد.
چراغی را که ایزد برفروزد
هرآنکس پف کند ریشش بسوزد
#ایران_پاینده
#امنیت_اتفاقی_نیست
🆔 @masare_ir
✍️حریم امن من
🍃روز عجیبیست، انگار آدمها طور دیگری شدهاند. طرز نگاهشان نیز تغییر کرده است. شاید بهخاطر حجابیست که در این اوضاع، عمیق و محکم به آن پایبند ماندهام و برایم امنترین حریم شده.
☘️از درب بیمارستان خارجشده، به چپ و راستم نگاه میکنم، به نظرم جمعیت آنقدرها هم زیاد نیست. شاید به خاطر این است که تازه از مراسم پیادهروی اربعین برگشتهام.
🌾 آنجا همهاش آدم بود، هشتاد کیلومتر شانه به شانه و پشت به پشت هم. با خود فکر میکنم که تفاوت این دو جمعیت فقط در تعدادشان نیست، شور و هیجانهاست که از یک جنس نیست. آنجا شور و شعور حسینی همه را بیاختیار به مسیر حب اهلبیت کشانده بود و اینجا شور شیطانیِ دشمنِ انقلاب، عدهای جوان و نوجوان بیکار را دست به سنگ و قلاب کرده تا به جان وطن خویش بیفتند و تا میتوانند شرمندگی بار بیاورند.
🍂هنوز چند قدمی دور نشدهایم که صدای نعرهی چند جوان را میشنویم که در حال داد و فریاد به سمتمان میآیند، وحشت میکنم. به مادر نزدیکتر میشوم و دستهی ویلچر را محکمتر میگیرم. استرس و سردرد غریبی گرفتهام، مادر مدام حضرت زهرا سلامالله را میخواند و نگران عفت و آبرویمان هست و نیز دعا میکند برای هدایت این فریب خوردگان.
🍁از ترس در جا خشکمان میزند. یکی از آن جوانها خود را میرساند و دست دراز میکند تا چادر از سرم بکشد، چادرم را محکم میگیرم و شروع میکنم به دفاع از حریم خود و مادرم. چند نفر بسیجی عین فرشتهی نجات سر میرسند و جلوی عمل پست آنها را میگیرند. درگیر میشوند. دو نفر از بسیجیها سعی میکنند ما را در امنیت، از آنجا دورکنند.
⚡️ صدای غرش وحشتناکی بیاختیار مرا متوجه پشت سرم میکند، سر میچرخانم صدای ریختن شیشههای درب ورودی بیمارستان است که با حملهی اراذل کاملاً پایین آمده بود. یکی از بسیجیهایی که همراهمان است با تشر میگوید: «خواهرم عجله کنین زودتر از اینجا دورشین، خیلی خطرناکه، میبینین که...»
🍃خود را جمع میکنم و دستهی ویلچر را از او گرفته تشکرمیکنم: «خیلی ممنونم شما دیگه برین خونهمون نزدیکه، خودمون میریم.»
به خانه میرسیم حواسم به حال مادر هست، برایش آب میآورم. همچنان صدای نعرهی اراذل میآید و مادر نگران، از پنجره بیرون را نگاه میکند. از کنار پنجره دورش میکنم که حالش بدتر نشود، برایم دعا میکند و آب را جرعهجرعه مینوشد.
#داستانک
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_قاصدک
🆔 @masare_ir
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
✍️یار در خانه
🔅یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم!
دائما دست نیاز بر در جهانیان میگشاییم و خواهان برآورده شدنشان هستیم.
🤭حواست هست که کلید هر گنجی در دستان یار بیپایان توست نه خلق جهان؟!
خلق اگر بخشد بیمنّت نباشد ولی خالقت بیخواهش و بیدردسر میبخشد، فقط از او بخواه.
💧تشنگیات را از آب کوزهی خدای مهربانت رفع کن تا گوارا باشد و بیتمنّای غیر.
✨"وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ"
و کلیدهای خزائن غیب نزد اوست، کسی جز او بر آن آگاه نیست.
📖سورهی انعام، آیهی ۵۹
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_پرواز
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨ خرید وقت برای کتاب خواندن
🍃گوشه کتاب خانه مقر انرژی اتمی به نام اردستانی سند خورده بود. صبحگاه تمام نشده میدوید سمت کتاب خانه و تا ظهر سر و کله اش پیدا نمیشد.
☘️با هیکل لاغرش خیمه میزد روی کتاب. شر شر عرق میریخت؛ اما کتاب میخواند.
برگههای کوچکی هم داشت که از کتابها یادداشت برداری میکرد. روایات جدید را مینوشت. هر وقت هم که وقت خالی پیدا میکرد، خودش بود و مرور یاداشتهایش؛ مثل زمانی که بعد از صبح گاه، از لای شیارها بالای کوه میرفتیم.
راوی: حاج حسین یکتا
📚مربع های قرمز؛ خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا، نوشته زینب عرفانیان، صفحه۲۱۸
#سیره_شهدا
#شهید_اردستانی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍️آراستگی
💞صمیمیت در خانواده دستوری نیست، دست خود فرد است. زن و شوهر میتوانند محبّت را روز به روز در قلب یکدیگر جاودانه کنند.
❓چطوری؟
💡توجه به خود مثلا پوشیدن بهترین لباس در خانه؛ چون در این عملکرد، توجه به همسر هم هست و با رفتار درست، فضای خانه صمیمانه و کم و کاستیها با این نوع توجه جبران میشود.
🌿اگر زن و شوهر درخانه به ظاهر خود توجه کنند چشم و دل هر یک از دیدن هم به نشاط و لذت میرسد. دیگر از لحاظهای مختلف کمبودی حس نمیشود. بنابر این با توجه به خود، زن و مرد نسبت به هم وفادار بوده و به بیراهه کشیده نمیشوند.
💓ابراز محبّت زن و شوهر به همدیگر، در راستای تلاش و ابتکار است. محبّت در صورتی پایدار میماند که طرفین حقوق و حدود یکدیگر را رعایت کنند؛ چون شریک زندگی هم هستند.
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#به_قلم_رخساره
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @masare_ir