✨عشق و ارادت شهید عبد الحمید دیالمه به امام خمینی
☘وحید اعتقاد زائد الوصفی به امام خمینی (ره) داشت. می گفت: «تمام آرمان های ۱۴۰۰ ساله اسلام را در حرکت امام خیمنی می بینم».
🌟از همان سال های دانشجویی در دانشکده داروسازی مشهد، به تبیین مبانی ولایت فقیه و امام خمینی می پرداخت. معتقد بود که این انقلاب شتر صالح (علیه السلام) و امام خمینی مثل حضرت صالح است و اگر از دستاورد امام محافظت نکنیم، عذاب خدا نازل خواهد شد.
🌷امام در یک سخنرانی گفته بود که بروید جواب این افرادی که در دانشگاه ها حرف می زنند را بدهید. فردای آن روز، دکتر زر افشان یکیازاساتیدسوسیالیست دانشگاه جلسه ای تشکیل داده بود. وحید با دوستانش به جلسه او می روند و می گویند باید جواب سؤالات ما را بدهی.
✨دکتر می گوید: این طوری دموکراتیک نیست.
🌺وحید می گوید: الان دیگر مرجع ما دستور داده و ما هم مقلدیم و دموکراتیک و غیر دموکراتیک سرمان نمی شود. خلاصه، بحث ها به زد و خورد می انجامد.
🌺آن قدر به امام خمینی علاقه داشت که می گفت: «اگر امام خمینی از دنیا برود، من تا آخر عمر لباس مشکی را ازتنم بیرون نخواهم آورد». خواست خدا هم این بود که وحید داغ امام را نبیند.
📚دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده؛ صفحه ۸۳-۸۲٫
#سیره_شهدا
#شهید_دیالمه
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🚶♂نوجوانان چطور به یاد درد محرومان بودهاند؟
✨عبد الحمید در نوجوانی هم ساده زیست بود. شلوار پوشیدنش هم خلاف مُد آن زمان بود. سعی می کرد طوری زندگی کند که رنج محرومان را از یاد نبرد.
🥒خیار گران شده بود. دانه ای پنج قران. عبد الحمید یک خیار را برداشت و چهار تکه کرد و به هر کس یک تکه داد.
می گفت: درست نیست ما خیار دانه ای پنج قرآن بخوریم و عده ای نداشته باشند.
📚 دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، صفحه ۲۳٫
#سیره_شهدا
#شهید_دیالمه
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مراقبت در برخورد با نامحرم
🍃در فضای انقلابی دانشگاه رسم شده بود که دختران محجبه با پسران یک جا جمع میشدند و با هم تبادل نظر میکردند. بعدها معلوم شد اکثرشان سازمان مجاهدینی بودند.
☘وحید این وضعیت را نمیپسندید. خدمت آیتالله خامنهای رسید. پیشنهادش این بود که دخترها برای فعالیت بیمارستان را انتخاب کنند و پسرها کوه را. اگر دخترها هم قصد کوه دارند جدا و مراقبت دورادور مردان بروند.
آیت الله خامنه ای این نظر را پسندید.
📚دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، صفحه ۳۴-۳۳
#سیره_شهدا
#شهید_دیالمه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨روش برخورد با نامحرم
🍃نوجوانی عبدالحمید هم با نوجوانان دیگر فرق داشت. تماشای تلویزیون شاهنشاهی را در خانه تحریم کرده بود. تلویزیون مبله بود. درش را قفل می کرد.
☘️در یک مهمانی خانوادگی، یکی از خانم ها دستش را به سمت دراز کرد تا دست دهد. وحید بیتفاوت ایستاده بود. خانم با تعجب پرسید: «پسرم سرما خوردی؟»
عبدالحمید با هیبتی مردانه پاسخ داد: «نه! با نامحرم دست نمی دهم.»
📚 دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، صفحه ۲۴
#سیره_شهدا
#شهید_دیالمه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨میوه گران
🍃عبدالحمید در نوجوانی هم ساده زیست بود. شلوار پوشیدنش هم خلاف مُد آن زمان بود. سعی میکرد طوری زندگی کند که رنج محرومان را از یاد نبرد.
☘️خیار گران شده بود. دانهای پنج قران. عبدالحمید یک خیار را برداشت و چهار تکه کرد و به هر کس یک تکه داد. می گفت: «درست نیست ما خیار دانه ای پنج قرآن بخوریم و عده ای نداشته باشند.»
📚دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، صفحه ۲۳
#سیره_شهدا
#شهید_دیالمه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨دعای کمــیل کودکانه
🍃وحید از همان سنین نوجوانی با دعا مأنوس بود. شب جمعهای خانهشان پر از مهمان بود. وحید خواهرانش را به زیرزمین خانه برد. نوار دعای کمیل را داخل ضبط گذاشت. گفت: «بیایید دعای کمیل بخوانیم.»
☘️صدای گریهاش که بلند شد، خواهرها هم شروع کردند به گریه. دعای کمیل کودکانه.
بعدها که وارد دانشگاه شد؛ اولین دعای کمیل دانشگاه فردوسی مشهد را، او به راه انداخت.
📚 دیالمه، نویسنده: محمد مهدی خالقی و مریم قربان زاده، صفحه ۲۵ و ۳۲
#سیره_شهدا
#شهید_دیالمه
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir