✍بهترین تصمیم
🌺از صبح تک تک لباس های کمدم را چند باری جابه جا کردم. دلم می خواست در جشن تولد دوستم نگار، حسابی متفاوت تر از بقیه باشم. بالاخره مانتوی سفید و شال مشکی با آن گل های قرمز وسطش را برای همراهی انتخاب کردم. تا شب چند ساعتی مانده بود، کت و شلوار طوسی احمد را اتو کشیدم، مشغول آرایش کردن صورتم بودم که با صدای چرخیدن کلید درب خانه به استقبال احمد رفتم.
🌸_سلام احمد جون خسته نباشی عزیزم. بیا برو دوش بگیر زود آماده شو که کم کم باید بریم.
🍃-سلام مریم خانم، شما هم خسته نباشی، باشه عزیزم.
🌺صدای زنگ گوشی من را به سمت اتاقم کشاند. صدای گرم مادرم گوشم را نوازش می داد.
🌸_سلام مریم جون مادر خوبی چکار میکنی؟ من شبی خیلی دلم گرفته از ظهر چند باری با قاب عکس آقات دردودل کردم، دارم شام میپزم، با احمد بلند بشین بیاین تا من پیرزن هم از تنهایی دربیام.
🍃_سلام مامان جون، خوبی؟ آخه آخه... .
🌺_آخه چی دخترم ؟
🌸_هیچی مادر حالا به احمد بگم، خبرت میدم.
🍃هاج و واج مانده بودم چکار کنم، به سمت سالن رفتم، موهای احمد زیر باد سشوار به رقص افتاده بودند.
🌺_عافیت باشه احمد جون، مامانم الان زنگ زد گفت: خیلی دلش از تنهایی گرفته خواست شبی حال و هوای تنهایی اش را پر کنیم.
🌸_سلامت باشی، خوب توچی گفتی؟ میخواستی بگی جشن تولد دعوت هستیم.
🍃_اومدم بگم، اما باز دلم نیومد دل منتظرش رو بشکونم، حالا موندم واقعا چکار کنم ؟
🌺_چی بگم والا، هر تصمیمی خودت بگیری منم قبول دارم.
🌸در فکرم دوگانگی ایجاد شده بود از طرفی میترسیدم اگر نروم نگار ناراحت شود، از طرف دیگر دل مادرم بشکند. مادرم بعد از مرگ پدرم خیلی تنها شده بود، سال ها دست تنهایی، من را بزرگ کرده بود، درست نیست حالا که دعوتم کرده قبول نکنم از طرفی دیگر مگر میشود از آن جشن مهمانی بزرگ نگار گذشت؟!
🍃بعد از مدتی کلنجار رفتن با خودم، بالاخره تصمیمم را گرفتم، کنار احمد پای تلویزیون نشستم. گفتم : «احمد جون تو که میدونی مامانم روحیه ش حساس هس اگه نریم دلش میشکنه، من تصمیم گرفتم اول بریم خونه نگار، من هدیه ام رو بهش بدم و از اون عذرخواهی کنیم و پیش مامانم بریم نظر تو چیه؟»
🌺_خیلی هم خوب قطعا بهترین تصمیم هست.
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: خادم المهدی
به: امام زمان ارواحنا فداه
سلام پدر آسمانی من 🌸
خوب ببین من هستم، این دخترت که خواست برای رفع موانع ظهور امامش و لبیک گفتن به ندای نائب شما، وارد چرخه خط تولید داخلی و رفع محرومیت و فقر شهر به عنوان یک طلبه شوم و با حق دختری پای کار آمدم.
خوب عهدی با شما بستم. خوب میدانم که لحظه به لحظه کارگاه طلاب جهادگران خلاق گلستان را رصد میکنی.
ولی آیا این انصاف است که کسی پای حمایت نمیآید؟
حتی کوچکترین کار که حمایت از تولید با خرید از کارگاه ...
خیلی ناراحتم پدر ...😔
خیلی هوایم را داشته باش ...🌺
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
ادمین تبادل: @tajil0313
🆔 @parvanehaye_ashegh
🤔آیا جز در کنار تو، آرامشی وجود دارد؟
🌼حتی چای بابونه
🌊 کنار دریا آرامم نمیکند
🌹 تا تو نباشی،
✨ عصاره خلقت.
#مهدوی
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشتهصدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
🏴رحلت روح خدا
◾️اماما! روح تو به آسمانها پر کشید،
اما راه تو، ای روح خدا! در زمین و میان عاشقان تداوم یافت.
◾️پرچمی که برافراشتهاى، اکنون بر دوش علمداری رشید از نسل حسین فاطمه(سلام الله علیها) است.
◾️ای امام! ای نگین ِافتاده از انگشتر امت، ای جان ِرفته از پیکر ایران،
ای گوهرِ در خاک نهفته، ای پدر فرزندان شهدا، ای سالار بسیجیان عاشق!
◾️چگونه مرگ تو باور کردنی است، ای حیاتبخش اسلام و ایران؟
◾️حسینیه جماران از تو خالی است، اما سینه هر یک از ما حسینیهای است پر از شیون عزا و لبریز از سوگ غم.
◾️اکنون گرچه صدای تو خاموش است، دلهای ما محشری پر غوغا از کلام عطرآگین توست. و گوش تاریخ از پیامهای سنگین تو سرشار است.
🥀امام رفت و بار غم برای همیشه بر دلمان نهاده، اما... راهش ادامه یافت.
#رحلت_امام_خمینیقدسسره
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺عهدمان و مردی از جنس نور
✨سال هاست، مردی از جنس نور در این دنیا در انتظار پایبندی عهدمان مانده است.
🌟عهدی که در عالم زر با پرودگار بستیم برای هر چه بوی او را دارد به آن تمسک جوییم و هر چه نه خط قرمز بکشیم.
🌺اما انگار همگان عهدمان را فراموش کردهایم ؟
#مهدوی
#ارتباط_با_امام
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#به_قلم_بهاردلها
#عکس_نوشته_سوری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ستاره راهنما
💫حضرت مهدی علیه السلام فرمودند:
همانا من امان و مایه ایمنی برای اهل زمینم؛همان گونه که ستارهها ،سبب ایمنی اهل آسماناند.
📚اعلام الوری باعلام الهدی،ص،۴۵۳
#مهدوی
#حدیث
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔@tanha_rahe_narafte
🎉🌹🎉🌹
🌹🎉
🎉
🌹
🤔چرا به امام زمان نياز داريم؟
🏊 همونطور که شنا در استخر، نیاز به مربی و ناجی داره
🚣گذر از دنیا هم نیاز به کِشتی و ناخدا داره و اون ناخدا کسی نیست؛ جز امام.
💥 حدیث داریم: «الدُّنیا بَحرٌ عَمیق» دنیا، دریایی ست عمیق و پر تلاطم!
🤔 با کدوم منطق بپذیریم که خدا شناگرانِ ناآشنا رو در این دریای پرخطر، به حال خودشون رها میکنه؟! 1⃣
🌤چرا اینقد تو روایات تأکید شده که «در دوران غیبت، دعای غریق بخونید؟»
🌤 مگه خطری ما رو تهدید میکنه..؟!! ( غرق شدن!)
مطمئناً تو زمانی که ما از همه طرف مورد هجوم شیاطین جنی و انسی هستیم، اگه کسی نباشه راهنماییمون کنه و دستمون رو بگیره حتماً غرق خواهیم شد.
چه کسی بهتر و شایستهتر از امام می تونه دست ما رو بگیره و ما رو به مقصد اصلی برسونه؟
📚1⃣ اصول عقائد، قرائتی، ص۳۸۱.
#مهدوی
#نکته
#عکسنوشتهحسنا
🌹
🎉
🌹🎉 @tanha_rahe_narafte
🎉🌹🎉🌹🎉🌹🎉🌹🎉🌹
✍انتظار پوچ
🌺میثم روی سجاده نشسته بود و آل یاسین میخواند.باخودش فکر میکرد باید معامله کند تا جواب بگیرد برای همین دنبال راهی برای دیدن خواب بود، میگفت: «چه میشود اگر اقلا در خواب امامم را ببینم؟»
🌸برای اینکه به این آرزو برسد ، نذری داده بود، جلسات روضه برگزار کرده بود، اما جواب نمی گرفت.
🍃 در این مدت با افراد زیادی آشنا شد. یک روز محمد، پسرهمسایه، گفت که خواب امام را دیده است. میثم با کنجکاوی پرسید: « چی کار کردی؟» محمد طفره رفت؛ اما وقتی اصرار میثم را دید گفت: «یِ شب تنهایی داشتم خونه می اومدم که چند تا سگ بهم حمله کردن ، همون لحظه به امام متوسل شدم. سگ ها یکدفعه راهشون رو کج کردن . از اون موقع تو همه کارام به امام توسل می کنم و به هر کی بتونم کمک می کنم.»
🌺میثم با پدر بزرگ علی، رفیق فابریکش هم آشنا شد . علی می گفت که پدربزرگش امام زمان را در خوابش دیده، آن هم بعد اینکه مادر هشتاد سالهاش را روی دوشش کول کرده و به پیاده روی اربعین برده است.
🌸میثم بعد شنیدن این ماجراها به خودش آمد و متوجه شد دنیای او از همه آدم های اطرافش کوچکتر بوده؛ تازه فهمید هنوز چیزی از انتظار نفهمیده و دیگران شش به هیچ از او جلو هستند.
#داستان
#مهدوی
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:حسنا🌹
به: امام خمینی کبیر🌺
✨ سلام رهبر آزادمردان جهان و ایران
🌸اکنون که سال ها از رحلت جانسوزت می گذرد هنوز جهان تشنه ی رهبری از جنس توست.
🌷رهبری که نیروی ایمانش آن قدر او را قوی کرده بود که هیچ های و هویی از مستکبران جهان اندکی ترس در دل او نمی انداخت و مثل کوه ایستاده بود.
🌟مردم عزیز هم به تو دلگرم بودند و از نیروی ایمان تو قدرت می گرفتند.
🌱همه چیز را با رفتار ، حرکات ، منش و اخلاق خوب خود به مردم می فهماندی.
🌿 هرچند که من دوران حیات تو را درک نکرده ام ولی مهرت در دلم نقش بسته است.
🌻می خواهم بگویم آقای مهربان من ، نیستی ببینی که هم رزم انقلابی ات این روزها یک تنه در مقابل دنیای غرب و یهود خبیث ایستاده است ، هرچند خائنین داخل کشور هم دلش را خون کرده اند و تا توانسته اند بر مردم فشار اقتصادی و روحی ،روانی وارد کرده اند.
🌻کاش بودی و می دیدی که چه اذیت ها کشیده اند.
🌷در این مقطع حساس انتخابات برایشان دعا کن امام مهربانم.
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#نامه_خاص
ارتباط با ادمین: @taghatoae
ادمین تبادل: @tajil0313
لینک کانال اصلی:
https://b2n.ir/t37395
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨زیباییهای دنیا، فانی است.
🌷گاهی به اندازهی کوتاهی عمر گلی که صبح شکوفا میشود و عصر بار میبندد، اما به همین دلخوش باش و نه وابسته.
🕊مثل پرندهای که نهایت لذت و استفاده را از شاخه گلی میبرد.
🌿پس از زیباییهای دنیا بیشترین استفاده را در حین لذت بردن داشته باش تا از پس آن به سعادت عقبی راه یابی.
#صبح_طلوع
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠همسران عزیز!
✅در تربیت دینی، جدا خوابیدن در هنگام شب، برای زن و شوهر، مذموم دانسته شده است. (۱)
🔘به هیچ وجه اجازه ندهید هیچ مشکلی باعث این اتفاق شود.
🔘قهرها و دلخوریها تا قبل از خواب، ادامه پیدا کند نه بیشتر.
🔘به این ترتیب خواهید دید بسیاری از دلخوریها، خود به خود حل میشود.
☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️
🔹۱) رسول اکرم صلّی الله عليه وآله فرمود: اذا باتت المراة هاجرة فراش زوجها لعنتها الملائکة حتّی تصبح.
🔸زني که دور از بستر شوهرش شب را به روز آورد فرشتگان تا صبح او را لعنت میکنند.
📚نهجالفصاحه، شماره ۱۸۷
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🧐مصالحه با آمریکا درسته یا نه؟
🌹شهید عبدالله میثمی معتقد بود که:در بین ملت ما ساده لوحانی هستند که ذره ای عقل در مغزشان نیست؛ می گویند چه خوب است ایران کوتاه بیاید و این آتش را بخواباند و یک آبی روی آتش بریزد. فکر می کنند با کوتاه آمدن ایران، مسئله حل می شود.
🌷ما آمریکا را شناخته ایم. هر زمانی که شما ایرانی ها کوتاه آمدید و دیدید دشمنان ما تواضع می کنند، بترسید.
🍃گاو که بعد از شاخ زدن کمی عقب می رود، فکر می کنید پشیمان شده است، اما عقب که می رود، خیلی محکم تر می زند. هر زمانی که دیدید ظالم عقب نشینی کرد، بدانید برای شاخ زدن محکم تر آماده شده است.
📚 تنها ۳۰ ماه دیگر، نوشته: مصطفی محمدی، ص۱۴۰
#سیره_شهدا
#دشمن_شناسی
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔همسر سازگاری هستید؟
💰توی این اوضاع بد اقتصادی داشتن همسری که با نداریها و مشکلات سازگاری میکنه، نعمت بزرگیه که باید قدرش رو دونست. البته این سازگاری فقط در امور مالی نیست.
🌺گاهی یک زن یا مرد نسبت به اخلاق همسرش سازگاری میکنه گاهی نسبت به بیماری های همسرش سازگاری میکنه.
🌼پیامبراکرم صلےاللهعلیهوآلهوسلم :
بعد از ایمان به خدا نعمتى بالاتر از همسر موافق و سازگار نیست.
📚مستدرک الوسایل،ج ۲ ،ص ۵۳۲
#حدیث
#همسرداری
#عکس_نوشته_سوری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍حفظ زندگی
🌺باز هم شب شد وچشم هایی که به در سفید شد و علی که هنوز خبری از او نشده است.
🌸با دست های بی جانم آبی به صورتم زدم و خودم را در آئینه نظاره کردم. دوست داشتم همه چیز فقط یک خواب یا کابوس باشد. سال ها بود که طعم شیرین خوشبختی را کنار علی چشیده بودم. همه چیز خوب پیش می رفت. اما اکنون مدتی بود همه چیز بهم ریخته بود. چند باری هم خواستم در این باره با علی صحبت کنم اما هر دفعه از پاسخ دادن طفره می رفت. واقعا کلافه شده بودم. تصمیم گرفتم داستان را با مادر علی در میان بگذارم. گوشی را برداشتم.
☘-سلام مادر جوون حالتون خوبه؟
🌺-ممنون عزیز، شما چطورید؟ علی چه میکنه؟
🌸با آمدن اسم علی بغضم شکست و یکدفعه با صدای بلند زیر گریه زدم.
☘-چی شده لیلا جوون، چرا گریه میکنی؟ نکنه برای علی اتفاقی افتاده؟
🌺روی صورتم رودی جاری شده بود. دستی بر روی صورتم کشیدم. هق هق کنان گفتم: «نه مادر جون نگرون نباشین علی سالمه، اما مدتیه رابطه اش باهام خیلی شکرآب شده، اصلا مثل قبل نیست. »
🌸-خدا نکنه آخه چرا مادرجون، حرفتون شده؟
☘ دیدم چندبار بدون تو اومد اینجا، اتفاقا احوالت ازش گرفتم، گفت: «تازه از مهمونی دوستش اومده،لیلا دوست نداره همراه من جایی بیاد، هر کاریش کردم همرام مهمونی دوستم نیومده. »
🌺یکدفعه جا خوردم، تازه فهمیدم علی چرا این قدر ناراحت است. چقدر التماسم کرد همراش برم اما من قبول نکردم.
🌸-لیلا جون می شنوی مادر؟
☘-بله بله بفرمایید.
🌺-دخترم علی با آن چشمهای مشکی و موهای پرپشتش به راحتی می تواند دل هر دختری را ببرد. درست نیست که در مهمونی ها همراش نمیری.
🌸-آخه مادر جون من اصلا حوصله جمع های شلوغ رو ندارم، مخصوصا جایی که همه را نشناسم معذبم.
☘- درست، اما شوهرتم باید در نظر بگیری، میتونسی بخاطر حفظ زندگیت همراش بری مثلا دیرتر میرفتین، زودتر میومدین، یا اونجا میتونی با صحبت و معاشرت با همه آشنا بشی این که کمرویی نداره. وقتی در مهمونی های خانوادگی تنهاش بذاری؛ یه نفر بیاد جلو براش دلبری کنه، اونم یه لحظه شیطون گولش بزنه میشه همین که از خونه بریده میشه.
🌺-درسته مادرجوون من اصلا به این جوانبش فکر نکرده بودم. حالا باید چکار کنم؟
🌸-فکر کنم دیروز می گفت: شبی هم مهمانی دوستش دعوت هست به او زنگ بزن و بگو همراش حتما میری.
☘-ممنون مادرجون مثل همیشه خیلی کمکم کردید.
🌺وقتی پای تلفن به علی گفتم دارم آماده میشم تا باهاش به مهمونی دوستش برم باورش نمیشد. عصر بود که علی سریع به خانه آمد با گل های باغچه دسته گلی برایش درست کردم، تا ناراحتی پیش آمده را از دلش بیرون بیاورم.
#به_انتخاب_تو
#همسرداری
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه های روزانه پروانه های عاشق
از:حسنا🌹
به:خدای مهربان🌺
✨ سلام بر پروردگار رئوف و مهربانم
🌼 امروزه مردم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند غافل از اینکه دلیل تمام مشکلات شون اینه که توکل به تو ندارند.
🌱توی نمازهاشون میگن ایّاک نعبُدُ وَ ایّاک نستعین،اما وقتی وارد جامعه می شوند و با مشکلات برخورد می کنند به دامان بنده های تو پناه می برند.
🌟غافل از این هستند که آن ها هیچ کاره اند و همه چیز تحت اراده و قدرت توست.
🌷این را به بندگان خودت بفهمان خدای عزیزم
💐دوستت دارم
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
⚫️غریب دست بسته
◾️بار دیگر ظالمانه، خیل جلادان شبانه
◾️با دو دست بسته بردند یک غریبی را ز خانه
◾️بار دیگر دست گلچین در مدینه آتش افروخت
◾️بار دیگر آشیانی در میان شعله ها سوخت
🥀داغ یک دسته شقایق، بر دل خونین صادق
🥀بار دیگر شد شکسته حرمت قرآن ناطق
محسن بلنج
🍂 شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه،امام جعفر صادق علیه السلام تسلیت باد.🥀
#شهادت_امام_صادق علیهالسلام
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠یاری رسان آنان در انتخاب شغل
✅ برای آموزش اقتصاد به فرزندان، خیلی خوب است که قدری از وقتشان را به جای صرفاً کلاسهای مختلف، در آشنایی با مشاغل مختلف بگذرانند.
🔘البته لازم نیست، مقصود از این فعالیت اقتصادی، کسب درآمد باشد.
🔘بلکه صرف آشنایی با مشاغل ، علاوه بر جذابیت برای آنان، یاری رسان آنها در انتخاب شغل آینده خواهد بود.
✅ به این ترتیب، هم با مشاغل مختلف آشنا شده و برای آینده بهتر تصمیم میگیرند و هم قدر پول را میدانند و برای اقتصاد، تلاش میکنند.
#ارتباط_با_فرزندان
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️کریم من اولاد الکرام
▪️از تو میپرسم ای شاهد و ای زمین. به یادت هست آن لحظه ای که بر روی بهترین قسمت تو، که همان مسجد است، برترین بنده خدا، بهترین حالت را داشت؟ درست است همان زمان که امام عزیزمان در حال نماز خواندن در مسجد بود؟ و تو افتخار میکردی به وجود نازنینش.
▪️ ای زمین عزیز چهها که تو ندیدهای؟ چگونه تاب آورده ای؟ تو که با نفس هایش همراه بودی؟ آن روز را یادت است؟ همان روز را می گویم که آن مرد حج گزار در مدینه به خواب رفت و چون بیدار شد هِمیان خود را ندید! پنداشت آن را دزدیده اند. به یادت آمد؟ همان لحظه عزیز فاطمه در حال نماز خواندن بود، آن مرد او را نشناخت و گستاخانه به چشمهای حضرت نگاه کرد و گفت: هِمیانم را تو بردهای؟
▪️و امام نگاه مهربانانهای به او کرد و پرسید: در هِمیانت چه بود؟ با بیپروایی گفت: هزار دینار. با محبت او را به خانهاش برد و همان مقدار پول به او داد. وقتی مرد به خانهاش رفت، دید هِمیانش داخل خانه است. عذرخواهانه و شرمنده به نزد امام آمد و امام پولی را که به او داده بود نپذیرفت! فرمود: چیزی که از دستم بیرون شود، به من باز نمی گردد. باز هم او را نشناخت. افرادی که آنجا بودند به او گفتند: او جعفر صادق علیه السلام است. او گفت: چنین رفتاری از چون او شایسته و سزاوار است.
📚مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۴، ص ۲۷۴
#مناسبتی
#شهادت_امام_جعفرصادق علیه السلام
#سیره_امام_جعفرصادق علیه السلام
#به_قلم_افراگل
🏴🏴🏴🏴🏴
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨هموطن کالای ایرانی بخر😊
🌿در همه چیز ما را محاصره کردهاند. یک روستایی هم که به شهر میآید تا پارچه بخرد، می گوید خارجی باشد ایرانی نباشد. زمینهای فراهم کردهاند که جنس ما خراب است و شما نمیتوانید جنس خوب به بازار ارائه کنید و هر چه هست از خارج است.
👨🔬اگر بگویند فلان دکتر در تهران درسش را تمام کرده تحویلش نمیگیرید؛ اما اگر بگویند که در فلان دانشگاه کالیفرنیا دوره دیده، فکر میکنیم از بهشت برین آمده است.
👨🎓اگر بگویند فلان سیاستمدار شاگرد مدرس یا آیت الله کاشانی است، تحویلش نمیگیریم؛ اما همین که بگویند در فلان دانشگاه سیاسی آمریکا درس خوانده، توجه ما را جلب میکند.
🔅اصلا در فرهنگ ما زمینهاش را درست کردهاند که داخل بد و خارج خوب است. ممکن است بگوئید واقعا همینطور است و جنس ایرانی همهاش بد و جنس خارجی همهاش خوب است.
📚 تنها ۳۰ ماه دیگر، نوشته: مصطفی محمدی،ص ۱۲۸
#سیره_شهدا
#شهید_عبدالله_میثمی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی(ره) فرمودهاند:
🌺«والدین تنها باید استعدادهای درونی فرزند خود را شکوفا کنند، که ما از آن به "آبیاری زمین وجود کودک" تعبیر میکنیم. زمین وجودی کودک آماده است؛ بذر هم آماده است؛ در این حال والدین اگر به این زمین آماده، آب ندهند، خیانت کردهاند؛ چه بسا جنایت کردهاند. معتقدم که تربیت فرزند خیلی مشکل نیست؛ ولی دارای ظرافتهای علمی فراوانی است.»
📚کتاب ادب الهی،تربیت فرزند،ص۴۲
#فرزندپروری
#سبک_زندگی
#عکس_نوشته_سوری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍خدای روزی رسان
🌺با سرگیجه های مدوام حالم را روز به روز بدتر بود، حالت تهوع هم امانم را بریده بود.
به اکبر گفتم: «معلوم نیست چه مرضی دامنم رو گرفته.»
🌼 _خوب چرا یک سری دکتر نمیری.
🌺نمی خواستم در شرایط سخت اقتصادی هزینه اضافی دکتر برای خودمون بتراشم. دقیقا چهار ماه بود اکبر بخاطر تعدیل نیرو از شرکت بیرون شده بود. با وجود یک بچه مدرسه ای و این همه هزینه باید حسابی حواسمان راجمع می کردیم که در تهیه نان شب مان نمانیم.
☘اما بعد از گذشت چند روز حالم بدتر شد به اصرار اکبر راهی مطب دکتر زنان شدم. خانم دکتر دستگاه سونوش را روی شکمم چند باری تکان داد و گفت: «مبارک باشه، خانم شما باردارید تقریبا ۱۰ هفته ای دارید.»
🌺با کلمه شما باردارید، دنیا دور سرم چند بار چرخید احساس کردم سرگیجه ام شدید تر شده بلند فریاد زدم یا حضرت فاطمه.
🌼مطب را سریع ترک کردم، مقداری در کوچه پس کوچه ها قدم زدم. نمی دانستم داستان را چطور برای اکبر بگویم. از این بدتر نمیشد.
بالاخره به خانه رسیدم. آبی به صورتم زدم . لباس هایم را عوض کردم .
🌼 _سلام مریم چی شد؟ دکتر چی گفت؟
🌺 _سلام هیچی، بدبخت شدیم رفت.
☘اکبر دستی به روی ریش هایش کشید، اخمی به چهره کشید گفت: «خدانکنه ، واسه چی ؟ مگه چته؟»
🌺 _هیچی من سالمم اما حامله ام، دکتر گفت که ۱۰ هفته باردارم.
🌼اکبر دستش را محکم به پیشانی زد گفت:
«وای خدای من در این شرایط بچه نه اصلا فکرش را هم نمیشه کرد. باید تا دیر نشده بچه رو سقط کنیم.»
🌺 _وای اکبر یعنی راهی دیگه نیس، اینطوری خدا قهرش میگیره، باید بیشتر فک کنیم.
☘از جایم بلند شدم سریع به آشپزخونه رفتم. خودم رو مشغول پخت و پز کردم باید راهی پیدا میکردیم .
🌺 یکدفعه فکری به ذهنم رسید اکبر را صدا زدم و بهش گفتم: «بیا برو از روحانی مسجد سوال کن ببین چی میگه؟ بهش بگو حکمش چیه سقطش کنیم؟ شاید راهی چیزی باشه ؟»
🌼صدای بهمخوردن در متوجه شدم اکبر به خانه برگشته، سراسیمه خودم را بهش رساندم. قیافه درهم رفته اکبر همه چیز را نشان می داد. بازم از روی استرس پرسیدم: «خوب چی شد؟ تونستی باهاش صحبت کنی؟ »
🌺 _اره گفت که سقط گناه کبیره هس، تو هیچ شرایطی نباید سقط کرد، روزی رو خدا میرسونه ما چکاره ایم؟
☘ _میخواستی بگی بیکاری، دخلمون به خرجمون نمیخوره.
🌺 _همه را گفتم اونم جواب داد: «هیچ کدام از این ها دلیل نمیشه، خدایی که فکر روزی مورچه ها در دل خاک ، ماهی در در عمق دریا ها هست فکر روزی شما هم هست. تازه میگفت: «باید خدا را شاکر باشید فرزند این نعمت بزرگ را به شما هدیه داده. » هر چند میدونم سخته اما حالا دیگه دلم نمیخواد بچه را سقط کنیم. حالا توچی میگی ؟
🌼حرف های روحانی مسجد به دلم نشسته بود، اما باز ترس و دلهره ای وجودم را فراگرفته بود. بعد از مدتی درگیری ذهنی تصمیمم را باید می گرفتم. بچه هایم را به خدای روزی رسان سپردم. حالا انگار آرامشی وجودم را گرفته بود که مطمئن بودم کسی پشتمان محکم ایستاده و مواظبمان هست.
#داستان
#به_انتخاب_تو
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از :میرآفتاب 🌼
به :منجی حقیقی🌸
آقا جان سلام
مولای آگاهم
زمینه برای تمدن مهدوی آماده نمی شود مگر زمانی که جامعه پذیرش آمدنتان را داشته باشد .
دعایمان فرما ظرفیت وجودی مان بالا رود و جامعه پذیرش زیبایی ها را داشته باشد .
مولاجان دعا بفرما طاقت عدالت را داشته باشیم.
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
ادمین تبادل: @tajil0313
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨آرامش الهی
🌸چه قشنگ است همزمان با دیدن طلوع زیبای خورشید،
آرامشی داشته باشی با نوشیدن چای بابونه، کنار تمامی اعضای خانه.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشتهکوثر
🌼🆔 @tanha_rahe_narafte 🌼
🔄ارتباط دو طرفه
🔸ارتباط والدین و فرزندان با یگدیگر باید دو طرفه باشد.
🔹فرزندان نباید همیشه انتظار داشته باشند، فقط والدین برای آنان وقت بگذارند.
🔸بلکه فرزندان نیز باید والدین خود را مورد لطف و محبت قرار دهند.
🔹باید همیشه گوش شنوایی برای والدین خود باشند و خواستهها و نظرات آنان را بشنوند.
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺 نمازِ شبخوانِ مخلص..
🌹شب عملیات بچهها رو تقسیم کردم تا هر کدوم ساعتی رو بیدار باشند.گفتم: چون غلامعلی میخواد نمازشب بخونه، پاسِ آخر از ساعت 3 تا 5 برای او غلامعلی خندید و گفت: اگه میخوای امشب من رو مجبور به نماز شب کنی، اشکال نداره. گفتم: اگه اعتراض کنی ، به همه میگم هر شب وقتی خسته از مانور بر میگردیم، تو چراغها رو خاموش میکنی و مینشینی به راز و نیاز... غلامعلی پرید وسطِ حرف ، و بحث رو عوض کرد...
🇮🇷خاطرهای از زندگی سردار شهید غلامعلی دستبالا
📚همسفر تا بهشت۲ ، صفحه ۹۸
#سیره_شهدا
#شهید_غلامعلی_دستبالا
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte