eitaa logo
مَفْشُو| سیدمیثم میرتاج‌الدینی
1.1هزار دنبال‌کننده
151 عکس
40 ویدیو
43 فایل
طلبه درس خارج| دکتری تاریخ و تمدن| مدرس دانشگاه مفشو= کیسه‌ی قند یا کیسه‌ی حاوی انواع گیاهان دارویی [به لهجه‌ی کرمانی]
مشاهده در ایتا
دانلود
توی دفتر با رفقا جمع می‌شویم، حرف داغی است که دیشب روی دل همه مسلمان‌ها گذاشتند. می‌روم دانشگاه، سر کلاس همین حرف است. توی تاکسی. توی مغازه. توی مجازی. رفقا پیام می‌دهند، زنگ می‌زنند، کار دیگری دارند ولی حرف از غزه هم هست. من این حالت را تجربه کرده‌ام. وقتی زینبم را از دست دادم. حالت داغ‌داری اینگونه است. رهایت نمی‌کند و مدام می‌خواهی درباره‌ش حرف بزنی! هرچیزی که بشود گفت و سبک‌تر شد. آدم‌های داغ‌دار وقتی دیگر با اشک و آه و فغان آرام نمی‌گیرند، به نجوا رو می‌آورند. زیر لب چیزهایی می‌گویند و چیزهایی مرور می‌کنند. از آخرین رفتارهای مرحوم از دست‌رفته! از آخرین کلماتش. از پایانی‌ترین سکانس‌های زندگی‌اش. از پیراهنی که بار آخر پوشید و آخرین جرعه‌ی آبی که نوشید. بعد کم‌کم خشمگین می‌شوند از این مرورها و نجواها. داغ همین است. اما خشم داغ‌دارها یک ژست طفلک‌گونه‌ای در خودش نهان کرده. یک‌سری داد و بیدادهای برانگیزاننده‌ی ترحم! خشم گلایه می‌آورد، شکوائیه می‌زاید. از زمین، از زمان، حتی از خدا. این حال ماست از دیشب که مشتی حیوان‌صفت بیمارستان معمدانه را با موشک زدند. اگر نمی‌دانید اسم این وضعیت و حالتی که زیر پوست‌تان دویده و تا عمق استخوان و قلب‌تان نفوذ کرده چیست؛ من به شما می‌گویم: ما دسته‌جمعی داغ‌داریم. برای همین هی حرف می‌زنیم. مویه می‌کنیم. نجوا می‌کنیم. خشم می‌گیریم. شکایت می‌کنیم. @Masihane
لالی عمومی سیدعلی-پسرم- گهگاه خودش را به خواب می‌زند. طبق یک قرار نانوشته در اینطور مواقع من باید همه تلاشم را بکنم برای شکستن مقاومت او. اگر پِقی بزند زیر خنده، بازی تمام شده و من برنده‌ام! مشخص است که در این بازی، گاهی من می‌برم و گاهی سیدعلی. اما آن وقت‌هایی که تصمیم قطعی به بُردن دارم، می‌روم سراغ نقطه‌ ضعفش. حرف‌هایی می‌زنم که مطمئنم در برابرشان تاب مقاومت ندارد. حرف‌هایی که واکنش به آن حتمی است..می‌خندد و دستش رو می‌شود. گاهی جامعه- به هر دلیلی- تصمیم می‌گیرد خودش را به خواب بزند. یعنی اراده می‌کند به خوابیدن یا نمایاندن خواب؛ نه آنکه بخوابد و بی‌اراده شود. اینجاست که یک پرسش دامن‌گیر من می‌شود: برای شکستن این خوابِ تصنعیِ جامعه، چه باید کرد و چه می‌شود کرد؟! جامعه روی چه چیزی حساس است که بابت آن حاضر می‌شود از خیرِ کیف و کوک خوابِ «جهان مصرفی» بگذرد؟ اسرائیل دوباره کودک‌کشی را آغاز کرده. آمریکا هم در یمن آتشی افروخته به امید آنکه زبانه‌اش برسد به ایران و اگر نه، دست‌کم دودش برود در چشم ایرانی! رسانه‌های بازتاب دهنده‌ی این جنایات تصاویری بس دردناک منتشر می‌کنند. ولی بخشی از جامعه در برابر جنایت‌های پدیدار بر صحنه‌ی دنیا، خودشان را زده‌اند به خوابِ «به ما چه؟». وقتی ، بیداری نمی‌آورد و ، کاری از پیش نمی‌برد، چه می‌توان کرد؟ اراده‌ی بر خواب (نه بی‌ارادگی در خواب) را چطور می‌توان شکست؟ آیا روی بنیادی‌ترین عنصر انسانیت، یعنی عزت‌نفس و کرامت بشری می‌توان حساب باز کرد؟ گویی نه دانش‌های مرتبط با انسان و مذهب حرفی بلدند و نه دانشمندان این حوزه‌ها! یک لالی عمومی و یک گنگی فراگیر! اُفّ.. اینها به چه درد می‌خورند؟ ما به چه کار می‌آییم؟ @Masihane
🔰 مومن نه «فتان» نه «مفتون» طلافروش‌ها برای جدا کردن ناخالصی طلا، آن را وارد کوره و آتش می‌کنند. عرب به این کار می‌گوید: «فتنه»! «فتنه» ترکیب فعل و غایت است. به زبان ساده‌تر ترکیب کار و هدف است. وارد کردن طلا به کوره‌ی آتش(کار) برای جداسازی خالص از ناخالص (هدف). از سویی «بلاء» را گفته‌اند «آزمایش». شاید بتوان گفت شیوه‌ی آزمایش و هدف آزمایش «فتنه» است. خدا در قرآن آورده: وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً (35/ انبياء). ما شما را می‌آزماییم با شرّ و خیر و شکل این آزمودن «فتنه» است. یعنی فرد وارد آتش می‌شود به هدف جدایی ناخالصی از خالصی: لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ (37/ انفال). همچنین باید دانست که بلاء یا جنبه مادی دارد مثل آنکه گرفتاری برای فرد از حیث سلامتی، اموال، فرزندان و... پدید می‌آید؛ یا دارای جنبه معنوی است مثل آنکه بحرانی برای عدالت و آزادی و ارزش‌ها و هنجارها رخ می‌دهد. جنبه‌ی اول در بستر دنیا، برای همگان پیش می‌آید؛ برای هرکسی با هر اعتقاد و باور و عملکردی. امیرالمومنین درباره دنیا فرمود: دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ. دار دنیا با بلاء پیچیده شده است. ناگفته نماند که اینجا «ایمان» ابزار برون رفت است. جنبه‌ی دوم اما برای مومنان و خواستاران آن ارزش‌های معنوی پدید می‌آید: أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (عنکبوت/ 2) آیا مردم می‌پندارند با گفتن «ایمان آوردیم» رها می‌شوند و مورد «فتنه» قرار نمی‌گیرند؟ اینجا «ایمان» خودش در محک آزمایش است. برخی گمان می‌کنند با استعفاء دادن از آرمان‌ها و ارزش‌ها، می‌شود باز هم مومن ماند و به جای مقاومت در برابر دشمنانِ «آزادی و عدالت»، صرفا مقابل گرفتاری‌های مادی و شخصی صبوری کرد و عاقبت به مراحل والای انسانی و ایمانی هم رسید. غافل از آنکه استعفای از آرمان، استعفای از ایمان است و شگرف آنکه بدون ایمان، در برابر بلاهای مادی و شخصی هم نمی‌توان دوام آورد. ما شاهدیم انسان‌هایی در ، اگر از پس کشته شدن عزیزان و از دست رفتن مال و... برآمده‌اند، چون از آرمان‌ها هنوز استعفاء نداده و از ایمان تهی نگشته‌اند. رابطه و نسبت میان این جنبه‌ها را باید کشف کرد و نمایان ساخت. و اما شیطان [جنّی و انسی]. در لحظات ابتلاء فوری سروکله‌اش پیدا می‌شود و بابت پایبندی به آرمان‌ها، وعده‌ی فقر می‌دهد: الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ. یعنی می‌گوید اگر تو فقیری و هیچ نداری و فرزند و مال و مسکن را از دست داده‌ای، چون به آرمان‌ها پایبندی. از آرمان‌ها دست بکش و به آرزوهایت برس. از اراده خالی شو و از امیال لبریز باش. اینگونه است که شیطان پس از وعده‌ی فقر؛ امر به فحشاء می‌کند، امر به بدی و زشتی آشکار: وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ. بدا به حال ما اگر مفتون او شویم. چون با دست کشیدن از آرمان و بیرون رفتن از دایره‌ی ایمان، بلاء هرگز متوقف نمی‌شود. بلاء می‌رسد و در می‌نوردد که دنیا محفوف و پیچیده‌ی با بلاءست. برگردم به اصل سخن. «فتنه» ورود به آتش برای جداسازی همین خالصی‌ها و ناخالصی‌هاست. برای تشخیص آنها که در ادعای ایمان خود صادقند از آنها که ادعای دروغ دارند: وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۖ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ. ولی باید درنظر داشت که این فتنه و ورود به آتش، کار خداست. نشاید که از ما سر بزند و فتنه‌گر شویم. مومن نه «فتان» است و نه «مفتون». @Masihane
🔰 وأد و حقیقتی متناقض این آیه‌ی سوره‌ی تکویر را همگی شنیده‌ایم: وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ. گویا روایتی تناقض‌آمیز است از یک فریاد بلند و شنیدنی ولی نشنیده گرفته شده. از آن جهت که موءودة، ریشه در واژه‌ای دارد به نام "وأد" که اصلی‌ترین معنای آن پیچیدن صدای فریاد و ناله در زمین است. در نتیجه موءودة هم یعنی دخترانی که هنگام کشته شدن، صدای فریاد و ناله‌ی آن‌ها در زمین پیچیده است. چون نحوه‌ی کشته شدن آن دختران چیزی شبیه به زنده‌به‌گور کردن یا انداختن آن‌ها در چاه بوده. آیه درصدد بیان روایتی تناقض‌آمیز است چون که هرچند همه‌ی اهالیِ حاضر در حوالیِ آن جنایت، صدای فریاد و ناله را می‌شنیدند اما گویی آن را پذیرفته بودند و این یعنی نمی‌شنیدند. حتمی دل‌شان با آن ناله‌های سوزناک به رحم می‌آمده و چه بسا برای این فاجعه گریسته باشند. یا حتی همچون صعصعه‌بن‌ناجیه تلاشی برای نجات آن دختران هم کرده و پرورش‌گاهی راه انداخته باشند از ده‌ها تن دختری که پای‌شان از لب گور عقب کشیده شده. ولی با این همه گویی شنوندگان آن فریادهای زجرآور، ناتوان بوده‌اند از یک پرسش: بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ؟ ﺑﻪ ﻛﺪﺍم ﮔﻨﺎﻩ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ؟ این ناتوانی از طرح پرسش مزبور، کنایه‌ای است از یک وضعیت که در آن کسی نمی‌تواند به صورت جدی قاتل را پاسخگوی جنایت خود کند. وگرنه چه بسا بارها افرادی از خودشان یا دیگران پرسیده باشند: چرا این دخترکان را قربانی می‌کنند؟ به کدامین گناه؟؟ ولی هرگز نمی‌توانند قاتل را مسئول قتل‌هایش کرده و او را محاکمه کنند. حالا بگویید آیا این دقیقا وضعیت امروز ما نیست در قبال آنچه که در غزه رخ می‌دهد؟ صدای آن‌ها در زمین می‌پیچید. رسانه‌های ریز و درشت اخبار آن را منعکس می‌کنند. ناله‌ها و فریادهای اهالی غزه مکرر به گوش همگان می‌رسد. مردم دنیا حتمی برای‌شان گریه هم می‌کنند. بتوانند خیریه و پرورش‌گاه هم می‌زنند. ولی ناتوانند از طرح پرسشی که بتواند قاتل را مجبور به پاسخگویی کند! درنتیجه فریادهای رسا و ناله‌های جان‌گداز شنیده می‌شوند و شنیده نمی‌شوند. حقیقتی متناقض. در چنین جهانی طبق تعابیر قرآن حتما خورشید درهم پیچیده. ستاره ها کدر شده و کوه‌ها از جای درآمده‌اند. دریاها شعله کشیده و وحوش محشور شده‌اند. نظام ده‌دهی تعطیل گشته و خوب‌ها به خوب‌ها گره خورده و بدها با بدها تزویج نموده و هم‌افزایند. گوش کنیم می‌شنویم وأد را.. فریادهای پیچیده در زمین را. می‌شنویم و پذیرفته‌ایم. پس نمی‌شنویم. آری! ما هنوز ناتوانیم از طرح پرسشی برای محاکمه. ۲۰ مرداد سال ۵ @Masihane