هدایت شده از مدرسه تاریخاندیشی قصص
👤 کوپر در این کتاب از فوتبالی سخن میگوید که روزگاری جدالها، جنگها، ستیزها، مخالفتها و هرگونه دوقطبی مذهبی، سیاسی، ملی، نژادی و تاریخی را همچون لوله جاروبرقی به درون خود میکشید. یعنی زمانی که شما به تماشای #فوتبال سلتیک و رنجرز یا اینتر و میلان یا بارسلونا و رئال مینشستید، امتداد جنگی در بیرون آن #مستطیل_سبز را میان دو گروهان یازدهنفره آدم میدیدید که واقعا نبرد بود اما آنها ظاهرا بر سر مالکیت توپ و میدان میجنگیدند و برای فتح یک دروازه گل میزدند و برای دفاع از دروازهی دیگر صف میکشیدند.
🔹 آن روزگار دوام چندانی نداشت و شمع آتش آن نوع درگیریها آرامآرام در خود فروچکید و تمام شد. حالا در زمانهای هستیم که فوتبال خودش تعیین کننده دوقطبیهاست. با این تفاوت که نزاعهای بیرونی به درون آن کشیده نمیشوند. بلکه نزاعهای فوتبالی به جهان بیرون سرایت میکنند. دو قطبیهای قرمز و آبی [اصطلاحا]، حالا جای دو قطبیهای کاتولیک و پروتستان، کارگر و سرمایهدار، پرولتاریا و بورژوا، ملیتگرا و تجزیهطلب و... نشسته است و آدمهای توی زمین و روی سکوها، انگیزهای جز جدال بر سر توپ ندارند و البته این جدال میان همان خطوط سفید دورتادور زمین میماند. مثلا کوپر در کتابش از یک هوادار دو آتشهی سلتیکی (تیمی سابقا با مشخصه کاتولیکی) یاد میکند که شدت عشقش او را واداشته بود نام بازیکنان سلتیک را بر روی فرزندانش بگذارد و روی سکوها متعصبانه شعار بدهد و فریاد بکشد.
🔸 اما همین آدم بیتوجه به نزاعهای فرقهای با آنکه کاتولیک بود با زنی پروتستان (مذهب تیم رنجرز) زیر یک سقف زندگی میکرد. این یعنی جدال سلتیک/رنجرز، دیگری جدالی مذهبی نبود و فوتبال همهی آن تعصبات فرقهای را به تعصبات فوتبالی مبدل کرد که این تعصبات جدید بسیار کمخطرتر و البته محدودتر بودند.
🔹 اینجاست که باید این عبارت و عنوان را به کار برد: «فوتبال علیه دشمن». درواقع ما با چهرهای از یک ورزش جمعی مواجه هستیم که علیرغم زدوخوردهای میدانی و داد و قالهای حاشیهای و شعارهای سکویی، دشمنیها را کاهش داده و دیگر مسابقهی میان هلند و آلمان، جنگ دو ملت و چنگ و دندان نشان دادن دو ملیت نیست؛ چنانچه جدال میان بارسلونا و رئال مادرید، جنگ تجزیهطلبان با سلطنتطلبان به شمار نمیرود.
#فوتباليسم
#فوتبال_اندیشی
🆔 @qasas_school
شیوع مشاع...
بیایید بازگردیم به بحث فوتبال. حالا که کورهی آن حسابی تنوره میکشد و چانه و خمیر برخی هنوز بر دیوارهی جامجهانی مانده و فتیر برخی دیگر بر خاکستر نشسته است؛ بازگردیم تا از خودمان بپرسیم این فوتبال چیست؟ این پدیدهی عجیب که انسانهای بسیاری را به خود میخواند، در خود فرو میبرد و از خودبیگانه میکند و به وسعت همگان غم و شادی میسازد و احساساتی مشاع و عواطفی عمومی برمیانگیزد؛ چیست؟
من نمیتوانم فوتبال را صرفا یک ورزش جمعی برای تفریحی فراغتگونه بدانم چون نشان دادن این همه ظرفیت، جز از پس یک منسک آیینی برنمیآید. همین اکنون که سیاهههای این سطور را میخوانید، در دورترین نقطههای این جهان و در فرودستترین سرزمینهای این پهنهی گیتی، حتمی تعدادی انسان اعم از خرد و کلان، به فوتبال و با فوتبال مشغولند.
کوپر در جایی از کتاب «فوتبال علیه دشمن» میگوید: «برزیلیها میگویند حتی کوچکترین دهکدهشان هم یک کلیسا و یک زمین فوتبال دارد. البته تمامشان کلیسا ندارند، اما قطعا زمین فوتبال دارد.» این شیوهی شعبهسازیها از یک اصل، مرا به تاریخ میبرد. به روزگاری که کعبه، خانهی خدا و محل پرستش اوست و هرکس در سرزمین خود، به فراخور توانایی و امکان، از یک سرپناه و سایبان تا ساختمانهای عریض و طویل را برای عبادت میسازد و قبلهی آن همه کعبه است؛ شعبههایی متعدد و متکثر از آن مکعب سادهی مقدس.
شبیه امروز که اصل قصهی فوتبال در جایی رقم میخورد و شعبههای آن پراکنده در تمام عالمند. حتی هیچ روستا و آبادی نیست که بر زمینش و در زمینش، آن آداب درون مستطیل سبز استادیومهای بزرگ، جاری نباشد. این چیست جز یک آیین دلپذیر و تکرارپذیر؟ آیینی که قبلهای دارد و اصلی. آدابی دارد و مناسکی. این یک منسک آیینی تمام عیار است.
البته این آیین [به عنوان یک ورزش] چندان که برخی گمان میبرند، بیپدرومادر و بیاصلونسب نیست که بگوییم یکشبه از زیر بته به عمل آمده. تباری دارد به بلندی تاریخ یونان پیش از میلاد مسیح. آنجا که در میان جشنهای چهارگانه یونانیان، جشن «المپی» از همه مجللتر و معروفتر بود. جشنی پیرامون ورزش و برای نشان دادن تنومندی و جمال جسم آدمی. برای همین ویل دورانت از این جشنهای ورزشی به دین یاد میکند: «دین حقیقی یونانیان، دین پرستش تندرستی و نیرومندی و زیبایی جسم.»
ویل دورانت در ادامه هم مینویسد: «در یونان اگر دین از ایجاد وحدت ناتوان ماند، ورزش در این راه به موفقیت رسید. یونانیان به تماشای مسابقات قهرمانان علاقه وافر داشتند. از این رو در اجتماعات بزرگی که با شرکت قبایل و اقوام متفاوت برپا میشد، با اصرار حضور مییافتند. علت اصلی گرد آمدن یونانیان در شهرهای مقدسی مانند المپی، دلفی، کورنت و نمئا عبادت نبود، بلکه تماشای مسابقاتی که در این شهرهای مقدس برپا میشد.» (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج2، ص232)
پس حتی ذات فوتبال را به عنوان یک ورزش، جدای از آیین نمیتوان دید چه رسد به آنکه دلالتهای ثانویه و عرضیات حاکم بر آن به وضوح سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی ایدئولوژیک است. همین ویژگی چندلایه بودن است که در عین شیوع یافتن، احساسات مشاع ایجاد میکند. حب و بغضها، غم و شادیها را به همدیگر گره میزند. چه در درون زمین فوتبال و چه روی سکوها، سرنوشت واحدی را برای همه پدید میآورد، بیآنکه در نتیجهی محتوم پایانی، عملکرد فردی لحاظ شود. اگر تیم عقب باشد، از میان یازدهنفر، یک نفر یا چند نفر هم خوب دویده باشند؛ کافی نیست. این همگانی بودن سرنوشت بعد از سوت پایان، یعنی هویت اجتماعی، یعنی سرنوشت مشاع و این خصلت آیین است و [تکرار میکنم] فوتبال یک آیین است.
#فوتبال
#سید_میثم
@Masihane