eitaa logo
مسیر بهشت🌹
7.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
10هزار ویدیو
52 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
صوت مهدوی - @emamzaman.mp3
5.38M
📌نماز مهمتره یا امام زمان عجل‌الله‌فرجه؟ ۷ 🇵🇸قدس رمز ظهور است🇵🇸
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کودکان نیل می‌شوند و فرعون غرق خواهد شد 🔹راهپیمایی جهانی حمایت از کودکان غزه در آستانۀ روز جهانی کودک 🔹شنبه ۲۷ آبان در سراسر جهان و ایران کلیپ های جذاب و دیدنی👇 🆔@farhangsaze_haya
♥️ : همانا گرامى ترين شما نزد خداوند، با تقواترين و پاى بندترين شما به تقيّه است. عرض شد: اى پسر رسول خدا! تا كِى؟ فرمود: تا روزگارِ آن زمانِ معيّن، كه آن روزگار قيام قائم ماست. پس، هر كه پيش از قيام قائم ما تقيّه را ترك كند، از ما نيست. 📚اعلام الوری، ص ۲۴۱ ♥️ : صبورانه در انتظار فرج بودن عبادت است. 📚الدعوات، ص ۱۰۱ ♥️ : در انتظار فرج باشيد و از رحمت خدا نوميد مشويد؛ زيرا محبوبترين كارها نزد خداوند عزّ و جلّ انتظار فرج است. 📚بحارالانوار، ج ۷، ص ۱۲۳ ♥️ : انتظار فرج، خود بزرگترين فرج است. 📚بحارالانوار، ج ۴، ص ۱۲۲ 🌤
"بگذار بازیشان را بکنند" این جمله ای است که خداوندمتعال آنرابه روگردانان ازدعوت الهی و در عصر غیبت به فراموش کنندگان یاد ونام امام زمان علیه السلام فرموده است. ♥️ 🇵🇸قدس رمز ظهور است🇵🇸
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدی جان چرا نمی آیید؟؟ دنیا تنگ و تاریک و سخت و طاقت فرساست و تنها آمید آخرمان تویی و بس 😭😭😭😭 کلیپ های جذاب و دیدنی👇 🆔@farhangsaze_haya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «حرف خصوصی امام» 👤 استاد ⁉️ حرف خصوصی امام حسین شب عاشورا چی بود؟ 🍃🍃┅🌺 🍃┅─╮ @masirrbehesht ╰─┅🍃🌺 🍃🍃
هدایت شده از  صراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من شنیدم شب‌های جمعه دیدنی است ... کن نصیبم تا نرفتم من ازین دنیا ... تقدیم به نگاه عاشقان کربلا🌹 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
دل ها همه منتظربرای فرج است در نای بنفشه ها نوای فرج است ذکری که حجاب غیب از او میگیرد ای عاشق منتظر، دعای فرج است 🌤
5 لحظه ای بعد در باز شد و بتول خانم تو چارچوب ایستاد. _سلام خوبی فرشته جون؟ _ممنون عزیزم شکر خدا ‌. دلم نمی‌خواست به زبون بیارم اما چاره ای جز این نداشتم_ راستش بتول جون آقا حسام گفت صد میلیون بذارین رکی پیش تا هفته آینده. دهنش از تعجب وا موند_ چی؟ این همه پول من از کجا بیارم‌. شرمنده سری تکون دادم_ والا منم در جریان نیستیم فقط گفت بگم اگه می‌تونید صد تومن بدین در غیر این صورت خونه رو کرایه بدیم به یکی دیگه. این حرفو که شنید بدجوری شوکه شد_ فرشته جون آخه من از کجا خونه گیر بیارم؟ صد تومن هم که‌ندارم . تورو خدا شما یکی کاری بکن. دلم خیلی براش سوخت‌ . بغض بدی تو صداش بود. سری تکون داد_ بتول جون منم هیچ‌کاره ام فقط پیغام‌شوهرمو آوردم دیگه خوددانی . بتول منو گرفت به اصرار و مدام التماس می‌کرد که حسام رو راضی کنم . اما من که کاری از دستم برنمی اومد. به خونه‌خودمون برگشتم. ادامه‌دارد. کپی حرام.
هدایت شده از مسیر بهشت🌹
6 اومدم خونه و از حسام خواستم یه فکر دیگه بکنیم اما گفت که چاره ای دیگه ندارم. بتول خانم اومد پایین و به حسام التماس کرد که صد تومن‌ دیگه برای رهن نخواد اما حسام انگار دلش از سنگ شده بود. چند روز گذشت و بتول هرزوز می‌اومد جلوی خونمون و به حسام التماس می‌کرد که جایی رو ندارن برن. روز‌ سوم بود که حسام دلش به رحم اومد و گفت که اشکال نداره و می‌تونن بمونن. بتول خانم کلی خوشحال شد و برامون دعای خیر کرد. یک روز مونده بود به سر موعد چک حسام که از بانک زنگ زدن گفتن وامی که درخواست داده بودیم حاضره. اون روز انگار برامون عید بود‌ . مشکلمون حل شد شاید به خاطر دعاهای بتول خانم بود که خدا بهمون رحم کرد و وام حاضر شد و حسام هم چکش رو پاس کرد. پایان. کپی حرام.
هدایت شده از  صراط
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀شهیدانه ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔸️صبر را سرلوحه کار خود قرار دهید 🌹شهید محمدرضا دهقان امیری ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🌷 🕊 شادی روح شهدا صلوات 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــ
بی‌جا 1 روز سختی داشتم خسته و نزار بودم . اصلا نمی‌تونستم روی پاهای خودم بایستم‌ از صبح یه ریز کلاس داشتن و سر و کله زدن با هر چی استاده واقعا خسته کننده بود. از دانشگاه بیرون اومدم. هنوز چند قدم نرفته بودم که ماشینی ‌کنارم ایستاد. نگاه کردم . امیر بود امیر حیدری. یکی از هم کلاسیام. _سلام آقای حیدری . _سلام. بیا بالا می‌رسونمت. اولش مکثی کردم اما از اونجایی که خیلی خسته بودم بدون مخالفت سری تکون دادم_ یه وقت مزاحم نباشم؟ _ نه چه حرفیه بفرمایید. دو دل بودم اما رفتم و سوار شدم. مشغول بستن کمربندم شدم که آقا امیر گفت_ خوبین؟ جوابشو دادم_ ممنون خوبم ...فقط یه خورده زیادی خسته شدم امروز. راه افتادیم که گفت_ آخی چرا؟ شونه ای بالا انداختم _ کلاسای امروز خیلی فشرده بودن. سری به نشونه تایید تکون داد_ کلاسای جبرانی هم داشتیم واقعا خسته کننده بود حق داری. ادامه دارد. کپی حرام.