#تاوان_سقط ۱
تازه سه ماه از اردواجم میگذشت که احساس کردم باردار شدم.
من برنامه های زیادی برای اینده م داشتم و هنوز زود بود با وجود بچه دست و پای خودم رو ببندم،با اینکه همسرم عاشق بچه بود بدون اینکه او متوجه بشه به ماما مراجعه کردم وقتی از بارداری اطمینان پیدا کردم با التماس از دکترم خواستم بچه رو سقط کنه،اولش قبول نمیکرد اما به دروغ گفتم شوهرم معتاد و زنبازه و میخوام طلاق بگیرم و برای همین میخوام بچه رو سقط کنم با پرداخت وجه قابل توجهی قبول کرد با تزریق امپول بچه رو سقط کنه.
بعد از سقط بچه تا چند روز حال مساعدی نداشتم ولی اجازه ندادم همسرم متوجه جریان بشه.
#ادامهدارد
#کپیحرام
#تاوان_سقط ۲
با همسرم به مسافرتهای دونفره میرفتیم،کوه و پیک نیک و سینما و حتی با دوستانم گردشهای مجردی میرفتم و هربار بابت اون تصمیم به موقع سقط بچه بخودم افرین میگفتم چون اگه اون بچه به دنیا اومده بود دست و پاگیر خوشیهام میشد.
سه سال بعد یه روز همسرم گفت نادیا پس کی بچه دار میشیم؟
الان سه سال از ازدواجمون گذشته و وقتشه یه بچه تو زندگیمون باشه،ولی من زیر بار نمیرفتم و میگفتم فعلا زوده،
دوستم تازه زایمان کرده بود یه روز به عیادتش رفتم،
#ادامهدارد
#کپی_حرام
#تاوان_سقط ۳
با دیدن نوزاد کوچولوش و حس و حال قشنگی که دوستم موقع بغل گرفتنش داشت و تعریفهایی که از حس مادری میگفت دیگه به صرافت افتادم که مادرشدن رو تجربه کنم.
چند ماه گذشت اما خبری نشد
یکسال دوسال و حتی سال سوم و چهارم هم با اینکه تحت درمان قرار گرفتم نیز جواب نداد تا اینکه شد شش سال...
سال ششم اخرین تلاشهامون برای بچه دار شدن جواب نداد و دکتر گفت من قادر به بچه دار شدن نیستم.من دیگه اون نادیای شش سال قبل نبودم در حسرت مادرشدن حاضر بودم هرکاری بکنم تا بتونم طعم مادری رو بچشم،
همسرم دلداریم میداد اما مادرشوهرم هربار با ناله و گریه از حسرتش میگفت که سالهاست منتظره بچه ی از تنها فرزندش رو ببینه .
#ادامهدارد
#کپیحرام
#تاوان_سقط ۴
یروز با بغض و گریه گفت اگه نمیتونی برامون بچه بیاری یا اجازه بده پسرم زن دیگه ای بگیره تا پدر بشه یا از زندگیش برو بیرون.
این حرفش خیلی دلم رو شکست تا چند روز با خودم کلنجار رفتم تا به همسرم چیزی بروز ندم تا بخاطر این درخواست مادرش خجالت نکشه.
اما وقتی دوباره به خونمون اومد و خواسته ش رو بیان کرد اون شب با حرص و ناراحتی از پررویی وتوقع زیادی مادرش گفتم.
در کمال ناباوری همسرم گفت من تورو خوب میشناسم و میدونم نمیتونی حضور یک زن دیکه رو تو زندکیت تحمل کنی.
پس بهتره از هم جدا بشیم شاید تو هم بتونی با یکی که مشکل مشابه خودت رو داره ازدواج کنی.
داد زدم خفه شو عوضی من زنتم چطور دلت میاد بخاطر خواسته ی مادرت من رو از زندکیت بیرون کنی؟
#ادامهدارد
#کپیحرام
#تاوان_سقط ۵
غیرتت کجا رفته من زنتم اونوقت در مورد یه مرد دیگه با من حرف میزنی؟
جواب داد اما من خودمم دلم بچه میخواد که هرروز از سر کار برمیگردم بابا صدام کنه بیاد بغلم خستگیمو در کنه.
زدم زیر گریه اصلا توقع نداشتم اینطوری پشتم رو خالی کنه ما عاشق هم بودیم نهایت میتونستیم یه بچه از پرورشگاه بیاریم و بزرگش کنیم
وقتی کمی اروم شدم در مورد بچه های پرورشگاه صحبت کردم وقتی گفت بچه ای میخواد که هم خون خودش باشه با ناراحتی دعوا راه انداختم
با خونسردی گفت نادیا یادته شب عروسب گفتم دلم میخواد زود بچه دار بشیم ولی تو گفتی که موافق نیستی و دلت میخواد چندسال اول عروسی ازاد و بدون مزاحم باشی؟
بهت قول دادم خودم کمکت بکنم؟ اما تو بهم اعتماد نکردی
#تاوان_سقط ۶
وقتی همون اوایل باردار شدی فقط بفکر راحتی و ارزوهای خودت بودی، وقتی برگه ی سونوگرافی رو توی کیفت دیدم خوشحال شدم چند روز منتظر بودم تا خبر بارداریت رو بهم بدی اما چند روز بعد بصورت اتفاقی فهمیدم بچه رو سقط کردی اولش باورم نشد اما وقتی حال بد اون روزهات رو دیدم و حتی یبار در مورد سقط بچه چیزی نگفتی مطمین شدم عمدا اون اتفاق افتاده.
اینهمه سال بخاطر عشقی که بهت داشتم دم نزدم
اما دیگه کم اوردم چرا من باید پاسوز گناه و اشتباه تو بشم؟ من چه تو توی زندگیم باشی و چه نباشی ازدواج میکنم تا بچه دار بشم
و من مجبور شدم از اون زندگی بکشم بیرون
من ضرر کردم فقط بخاطر خودخواهی و خوشیهای زودگذر یک عمر زندگیم رو فدا کردم