مسجود
قربان یا عاشوراء؟!
تصدّقت گردم!
فردا خلیل الرّحمن ، پسرش را به قربانگاه میفرستد تا در طیِ مراتبِ بندگی ، سر بکشد ؛ شوکرانِ «قالوا بلیٰ» را.
پیغامِ ظهرِ هلاکت را ، مَلِک وحی به ابراهیم رساند ؛ به او بگویید: « هزینه رستگاری خویش را ، خود باید بپردازد. پس دست از گریبانِ خنجر بِکِش و این گلویِ سفید را خضاب مکن! » خبر واصل شد و بقول محی الدّین ؛ «تعبیر لازم است و عبوری باید». قوچی آمد تا از نشانه عبور گردد: « وفدیناه بذبحٍ عظیم » و اسماعیل فارغ شد.
جان عالمی به قربانت!
سی روز دیگر ، حسین ( آنکه جان شما نیز به قربانش!) نوهی آخرین فرستادهی حقّ ، و فرزند زهرا(سلام اللّه علیها) به خواستِ خود ، برای اتمام حجِّ خویش و وصول به بالاترین قلّهی توحُّد ، به سرازیریِ گودیِ گودال رهسپار است. او بهفرمان « اُخْرُجْ فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا» همهی اسماعیل هایش را به قربانگاه کربلا میفرستد! و هاجر هایش را به صحرای بلایا ؛ « إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا» ای جان اسماعیل به فدای اصغرش و جان هاجر به قربان رقیّهاش!
اکنون از خود بپرس! اگر هزینه رستگاری ابراهیم با خود اوست ، هزینه رستگاری عالم با کیست؟! میز عالم را چه کسی حساب می کند؟! و در این قمار هستی ، تک خالِ بُرد-بُرد را چه کسی می کشد؟! حسین در ظهر عطش ، بر بلندایِ تاریخ ایستاد ، نفسش را حبس کرد؛ آرام و با وقار سخن از منّت بر فرزند رسول خدا گفت! پارچه را از عُنُق طفل رضیعَش کنار زد ، سفیدیاش را نمایان کرد ، هرچه حرف زد ، هیچْ گوشِ شنوا نبود! الّا پسرش ، که من الأذن الی الأذن ، سر تا پا گوش شد! خون رنگینِ اصغرش را به آسمان سرخِ روز دهم پرتاب کرد ؛ تا از آن ، نقش کهکشان هدایت بر فراز سقف زمین ، رنگ ببندد. طرحی به رنگِ عشق!
حال تو ای سالک حقیقت ، با کدامین لبیک به خدای خود خواهی رسید؟! و خود را به کدامین مسلخ خواهی برد؟! رستگاری خودت و یا رستگاری عالمین؟! دهم ذی الحجّه یا دهممحرّم الحرام؟! قربان یا عاشوراء؟!
طرح از: رضا دالوند
#عاشورا #عرفه #قربان #امام_حسین
هربار قصدِ تکیّه زدن بر ستون قلم کردم، و ایوان نیمریختۀ یأس، صحنِ وجودم را فرا گرفت؛ هرگاه خواستم با بیتِ شعری در صفحۀ سیاهی از خانۀ آرزوهایم وداع گویم، نگاهم از تَرَکهای طاق نفْسَم، به آسمانِ صافِ چشمانَت دوخته شد. آنجا بود که این لیفِ بدقواره، حریر و دیبا شد. خجالت عیان شد، چرا در قلبی که سنگِ شما را به سینه میزند؛ سُخنی از یأس به میان آید! ستون را به سنّت ابراهیمی(ع) شکستم، تا به مدائن رسد فریاد فروریختنِ ایوانِ آهَم.
آه از که گویَم؟! هر آن، دمی برایِ خویش آمد، با آهی برای تو خارج شد. نَفَسی پُر از آه؛ عبادتِ پَرِ کاه است به درگاهِ قدسی او. چنین هر آه را خداوند دانه کرد و از آن تسبیحی انارگون ساخت. تا هرگاه آن را میشکنم؛ خونش فرا بگیرد؛ دستانِ حاجتروایم را.
آن به آن حاجتی بعد از حاجتی، تمنایی در تمنایی دیگر میآمیزند؛ وقتی که پیراهنَت بر عرش میآویزد. با طغیانِ فریادِ اسمتان، پُر تکرار و پُر شور یکی پس از دیگری حاجات روا میشوند تا به درگاهت، هیچ حاجت نیاید، هرکه آمد محضِ وصالِ تو باشد.
بنگر! گمراهانِ واصل را، ندانند هر حاجت خود بَرآوریِ حاجت دیگر است؛ هرکه را محتاج کنند، وصال دهند. که احتیاج اصلِ حاجات است و نقطۀ آغاز وصال و فراخوان اسمِ غنی تعالیٰ! و هر اسم را به اسمِ دیگر راهیست و ما دنبالِ بیراهه!
حال مائیم و تکْ نقطۀ وحدتِ احتیاج و حاجتِ ما، و گسترۀ چشمانِ تو!
#امام_حسین
هدایت شده از مسجود
هربار قصدِ تکیّه زدن بر ستون قلم کردم، و ایوان نیمریختۀ یأس، صحنِ وجودم را فرا گرفت؛ هرگاه خواستم با بیتِ شعری در صفحۀ سیاهی از خانۀ آرزوهایم وداع گویم، نگاهم از تَرَکهای طاق نفْسَم، به آسمانِ صافِ چشمانَت دوخته شد. آنجا بود که این لیفِ بدقواره، حریر و دیبا شد. خجالت عیان شد، چرا در قلبی که سنگِ شما را به سینه میزند؛ سُخنی از یأس به میان آید! ستون را به سنّت ابراهیمی(ع) شکستم، تا به مدائن رسد فریاد فروریختنِ ایوانِ آهَم.
آه از که گویَم؟! هر آن، دمی برایِ خویش آمد، با آهی برای تو خارج شد. نَفَسی پُر از آه؛ عبادتِ پَرِ کاه است به درگاهِ قدسی او. چنین هر آه را خداوند دانه کرد و از آن تسبیحی انارگون ساخت. تا هرگاه آن را میشکنم؛ خونش فرا بگیرد؛ دستانِ حاجتروایم را.
آن به آن حاجتی بعد از حاجتی، تمنایی در تمنایی دیگر میآمیزند؛ وقتی که پیراهنَت بر عرش میآویزد. با طغیانِ فریادِ اسمتان، پُر تکرار و پُر شور یکی پس از دیگری حاجات روا میشوند تا به درگاهت، هیچ حاجت نیاید، هرکه آمد محضِ وصالِ تو باشد.
بنگر! گمراهانِ واصل را، ندانند هر حاجت خود بَرآوریِ حاجت دیگر است؛ هرکه را محتاج کنند، وصال دهند. که احتیاج اصلِ حاجات است و نقطۀ آغاز وصال و فراخوان اسمِ غنی تعالیٰ! و هر اسم را به اسمِ دیگر راهیست و ما دنبالِ بیراهه!
حال مائیم و تکْ نقطۀ وحدتِ احتیاج و حاجتِ ما، و گسترۀ چشمانِ تو!
#امام_حسین