eitaa logo
مسجود
211 دنبال‌کننده
136 عکس
5 ویدیو
2 فایل
تصدقت گردم! این یادداشت ها، آئینه‌یِ تمام نمایِ من هستند، همیشه پر از غلط املایی، نگارشی و محتوایی! غلط‌هایی که فقط تو آن‌ها را پوشاندی.. راه ارتباطی: @Masjoudrahmani
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره خوش و جاوید
خاطره خوش و جاوید يادم هست، در زماني که در قم تحصيل مي‌‌‌‌‌کردم، يک روز خودم و تحصيلاتم و راهي را که در زندگي انتخاب کرده‌‌‌‌‌ام ارزيابي مي‌‌‌‌‌کردم؛ با خود انديشيدم که آيا اگر بجاي اين تحصيلات، رشته‌‌‌‌‌اي از تحصيلات جديد را پيش مي‌‌‌‌‌گرفتم بهتر بود يا نه؟ طبعا با روحيه‌‌‌‌‌اي که داشتم و ارزشي که براي ايمان و معارف معنوي قائل بودن اولين چيزي که به ذهنم رسيد اين بود که در آن صورت وضع روحي و معنوي من چه مي‌‌‌‌‌شد؟ فکر کردم که الان به اصول توحيد و نبوّت و معاد و امامت و غيره ايمان و اعتقاد دارم و فوق العاده اينها را عزيز مي‌‌‌‌‌دارم؛ آيا اگر يک رشته از علوم طبيعي و يا رياضي يا ادبي را پيش گرفته بودم چه وضعي داشتم؟ به خودم جواب دادم که اعتقاد به اين اصول و بلکه اساساً روحاني واقعي بودن وابسته به اين نيست که انسان در رشته‌‌‌‌‌هاي علوم قديمه تحصيل کند. بسيارند کساني که از اين تحصيلات محرومند و در رشته‌‌‌‌‌هاي ديگر تخصص دارند، اما داراي ايماني قوي و نيرومند هستند و عملًا متّقي و پرهيزکار و احياناً حامي و مبلّغ اسلام‌‌‌‌‌اند و کم و بيش مطالعات اسلامي هم دارند؛ احياناً ممکن بود من در آن رشته‌‌‌‌‌ها بر زمينه‌‌‌‌‌هايي علمي براي ايمان خود دست مي‌‌‌‌‌يافتم بهتر از آنچه اکنون دست يافته‌‌‌‌‌ام. آن ايام، تازه با حکمت الهي اسلامي آشنا شده بودم و آن را نزد استادي- که برخلاف اکثريت قريب به اتفاق مدّعيان و مدرّسان اين رشته صرفاً داراي يک سلسله محفوظات نبود، بلکه الهيات اسلامي را واقعا چشيده و عميق‌‌‌‌‌ترين انديشه‌‌‌‌‌هاي آن را دريافته بود و با شيرين‌‌‌‌‌ترين بيان آنها را بازگو مي‌‌‌‌‌کرد [امام خمینی] مي‌‌‌‌‌آموختم. لذّت آن روزها و مخصوصاً بيانات عميق و لطيف و شيرين استاد از خاطره‌‌‌‌‌هاي فراموش ناشدني عمر من است. در آن روزها با همين مسأله که آن ايام با مقدّمات کامل آموخته بودم آشنا شده بودم، قاعده معروف‌‌‌‌‌ «الواحد لا يصدر منه الّا الواحد»را آن طور که يک حکيم درک مي‌‌‌‌‌کند درک کرده بودم (لااقل به خيال خودم)، نظام قطعي و لا يتخلّف جهان را با ديده عقل مي‌‌‌‌‌ديدم، فکر مي‌‌‌‌‌کردم که چگونه سؤالاتم و چون و چراهايم يکمرتبه نقش بر آب شد؟ و چگونه مي‌‌‌‌‌فهمم که ميان اين قاعده قطعي که اشياء را در يک نظام قطعي قرار مي‌‌‌‌‌دهد، و ميان اصل‌‌‌‌‌ «لا مؤثّر في الوجود الّا اللّه»منافاتي نديده آنها را در کنار هم و در آغوش هم جا مي‌‌‌‌‌دهم، معني اين جمله را مي‌‌‌‌‌فهميدم که‌‌‌‌‌ «الفعل فعل اللّه و هو فعلنا»و ميان دو قسمت اين جمله تناقضي نمي‌‌‌‌‌ديدم، «امر بين الامرين»برايم حل شده بود، بيان خاصّ صدر المتألّهين در نحوه ارتباط معلول با علت و مخصوصاً استفاده از همين مطلب براي اثبات قاعده‌‌‌‌‌ «الواحد لا يصدر منه الّا الواحد»فوق العاده مرا تحت تأثير قرار داده و به وجد آورده بود؛ خلاصه يک طرح اساسي در فکرم ريخته شده بود که زمينه حلّ مشکلاتم در يک جهان‌‌‌‌‌بيني گسترده بود؛ در اثر درک اين مطلب و يک سلسله مطالب ديگر از اين قبيل، به اصالت معارف اسلامي اعتقاد پيدا کرده بودم، معارف توحيدي‌‌‌‌‌ قرآن و نهج البلاغه و پاره‌‌‌‌‌اي از احاديث و ادعيه پيغمبر اکرم و اهل بيت اطهار را در يک اوج عالي احساس مي‌‌‌‌‌کردم. در اين وقت فکر کردم ديدم اگر در اين رشته نبودم و فيض محضر اين استاد را درک نمي‌‌‌‌‌کردم همه چيز ديگر چه از لحاظ مادّي و چه از لحاظ معنوي، ممکن بود بهتر از اين باشد که هست، همه آن چيزهايي که اکنون دارم داشتم و لااقل مثل و جانشين و احياناً بهتر از آن را داشتم، اما تنها چيزي که واقعاً نه خود آن را و نه جانشين آن را داشتم همين طرح فکري بود با نتايجش؛ الآن هم بر همان عقيده‌‌‌‌‌ام. عدل الهی
[اوّلین مواجهه‌ام با اصول کافی]
مسجود
[اوّلین مواجهه‌ام با اصول کافی]
سال اخر ابتدائی بودم و یا اول راهنمایی ، که پای منبر برای اولّین بار ، کلمه « بداء» را شنیدم! یادم هست ؛ کجکاوی زیاد باعث شد فردای آن‌روز این مسأله را از مربّی گرو‌همان پیگیر شوم! مربّی مسجدمان _ امروز از اساتید حوزه علمیّه نجف اشرف است و آن‌روز ها سنِّ پائینی داشت و اختلاف سنّی‌اش با ما بسیار پایین بود شاید دو تا سه سال اما آگاه _ هیچگاه پاسخ سؤالات ما را در آن دوران ، نمی‌داد! او معتقد بود مربّی کسی است ؛ که ماهیگیری یاد متربّی دهد ، نه ماهی! معروف است ؛ « چگوارا طبیب حاذقی بود و مشغول کار خویش . تا آن‌که فیدل کاسترو یک‌بار برای امر درمان نزد او رفت. این دیدار ، خوش‌وبش و گپ‌و‌گفت، ساعت ها طول کشید و هیچ‌ کدام ، متوجّه گذر عمر خود نشدند ». من نیز هرگاه ، هرجا ، این شخص را حتی پس از سال‌های دور و دراز می‌بینم ، گذر زمان را در پسِ حلاوت مباحثش حس نمی کنم! بگذریم. از او در خصوص «بداء» پرسیدم ، او پاسخ نداد! گفت درباره اش ، « تحقیق » کن ، بنویس و برایم بیاور! من اما مثل امروز ، جاهل به روش تحقیق و چگونگی کار تحقیقی بودم! از یکی بستگانم پرسیدم ، از چندتا از طلبه‌های مسجد پرسیدم و ... ! جواب را در آوردم ، نوشتم و برای مربّی بردم! همه آن‌ها خواند و گفت : وقتی از کسی سوالی می‌پرسی ، ممکن است او «عصاره یا تفاله» مطلب را برایت بگوید ، نه همه‌مطلب را! تفاله دوست داری؟! تازه اگر چیزی از خودش قاطی آن نکند! خواسته یا ناخواسته! بعد دوباره ادامه داد : شما که حتما « اصول کافی » را در خانه دارید .( چرا که شرکت گروه ملی به تمام کارگران یک دوره این کتاب را هدیه داده بود ) برو آنجا روایت های بخش اوّل «بداء» را بخوان و بیاور! یادش بخیر این اوّلین مواجهه من با روایت ، حدیث و اصول کافی بود. بعد از آن تعدادی از روایات را در این باب جمع کردم. ده‌ها بار آن‌ها را خواندم! یادم هست در روایات با مجموعه ای از مسائل روبرو شدم. به زعم خود ؛ متوجّه شدم ثواب ، عقاب و در مجموع ، اعمال ما چقدر می‌تواند در تغییر «امر محتوم و غیر محتوم الهی یا سرنوست» تاثیر بگذارد. در آن میان در روایات با سؤالی بسیار عجیب رو‌برو شدم .اینکه چرا و چگونه خداوند قبل از حصولِ بداء در امری ، علم به آن دارد؟! و اگر علم به آن دارد ، پس چرا اصلاً اذن به چیزی به نام بداء داده است و از قبل همان را قرار نداده است؟! این‌ها سوالاتی‌ست که در اوّلین مواجهه من با اصول کافی برایم پیدا شد. سال ها بعد که طلبه شدم. بخش عقل و علم را پس از اثر کوتاه «چهار کتاب» ، با طلبه‌ فاضلی که بالای ده سال از من بزرگتر بود، مباحثه کردم. او نیز با خضوع تمام ، بعضی از مباحث رجالی و درایة الحدیث را برایم بازگو می‌کرد! این‌گونه با اصول کافی بعنوان یکی از مستحکمات حدیثی شیعه آشنا شدم!
مسجود
اصلاحیه مراسم تشیع مرحوم حاج علی رحمانی فردا ساعت ۹ صبح از درب منزل واقع در سه‌راهی گلستان خیابان حجت پلاک ۱۲. به سمت آرامستان اهواز قطعه سه شهدا. مراسم ختم ، پس از تشییع در مسجد ولایت برگزار می گردد.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» ایزد منان را سپاسگزاریم ؛ که در غمناک‌ترین روزهای زندگی‌مان ، ما را از نعمت حضور دوستان و سرورانی مهربان بهره‌مند ساخت ، که همدردی‌شان التیامی است بر دل‌های داغدیده‌. ابراز همدردی و بذل محبت شما عزیزان با حضور در مراسم و مجالس ترحیم مرحوم «حاج علی رحمانی» ( حشراللّه مع الأنبیاء و الأوصیاء ) و یا ارسال پیام‌های تسلیت موجبات غرور و افتخار را فراهم نمود، و سزاوارِ قدردانی و سپاسگزاری است. آرزو می‌شود در مجالس و محافل شادی عزیزان جبران زحمت شود. چنانچه به دلیل تألمات روحی امکان ادای دِین و وظیفه فراهم نگردید تقاضای بخشش از شما عزیزان می‌شود. از طرف همسر و فرزندان
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم إنّا للّه و إنّا الیه راجعون مراسم ترحیم مرحوم مغفور ، جانباز سرافراز اسلام ، حاج علی رحمانی (رحمة الله عليه) در شهر مقدّس قم برگزار می‌گردد ؛ سخنرانی و مرثیه سرایی: حجت الاسلام والمسلمین شیخ سعید شحیطاط زمان : سه شنبه ۲ خرداد ساعت ۱۵ الی ۱۸ مکان : قم، زنبیل آباد کوچه ۳۶ پلاک ۵ واحد ۱ ویژه برادران
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم إنّا للّه و إنّا الیه راجعون مراسم ترحیم مرحوم مغفور ، جانباز سرافراز اسلام ، حاج علی رحمانی (رحمة الله عليه) در شهر مقدّس قم از طرف دفتر حضرت آیت الله فرحانی (نماینده خبرگان رهبری خوزستان) برگزار می‌گردد. زمان : چهارشنبه ۳ خرداد ساعت ۸:۳۰ صبح مکان : قم، بلوار سمیه، خیابان شهیدین؛ پلاک۶۳؛ مدرسه فقهی امیرالمؤمنین(ع) ویژه برادران
هدایت شده از مسجود
حضرت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله: یا علی! ساعة العالم یتکی علی فراشه ینظر فی العلم خیر من عبادة سبعین سنة. ای علی! یک ساعت که عالم بربستر خود تکیه کند ودر علمی بیندیشد بهتر ازعبادت هفتاد سال است.
السّلام علیک یا أهل بیت النبوّة مراسم چهلمین روز عروج ملکوتی رزمـنـده و جـانـبـاز سـرافـراز اسـلام مرحوم حاج علی رحمانی (ره) برگزار می‌گردد: زمان؛ جمعه۲ تیرماه؛ ساعت ۹ الی۱۱ صبح مکان؛ سه‌راهی گلستان، مسجدولایت از طرف: خانواده و بستگان
مسجود
السّلام علیک یا أهل بیت النبوّة مراسم چهلمین روز عروج ملکوتی رزمـنـده و جـانـبـاز سـرافـراز اسـلام
سلام علیکم والرّحمه ضمن قبولی طاعات و عبادات، بدین وسیله از عنایت و حسن توجه کلیه سروران، بستگان، دوستان، آشنایان و همکاران که در این مصیبت وارده ؛ عروج مرحوم حاج علی رحمانی (ره) ، از ابتدای مراسم ختم تا انتهای مراسم چهلّم ، ما را مدیون لطف و غریق محبت خویش نمودند، از صمیم قلب تقدیر و تشکر کرده. و برای همگان از خداوند رحمان، حضور در رکاب نورانی امام زمان (عج) را در عصر ظهور مسئلت می‌نماییم. ان شاء الله. از طرف : همسر و فرزندان مرحوم
صلّی الله علیک یا ابا عبد الله الحسین(ع) مرحوم میرزا جواد : در اعمال روز عرفه پس از توضیح اعمال زیارت سیدالشهداء می فرماید هیچ وسیله ای از وسائط، در باز شدن ابواب رحمت الهی برای دعا و حاجات مانند سید الشهداء علیه السلام موثر نیست. او دری است که معادل تمامی درها و وسائل دیگر به سمت خدا ارزش و اثر دارد و اثر او در هیچ حدی محدود نمی شود. المراقبات فی اعمال السنه، شهر ذی الحجه، ص 363
قربان یا عاشوراء؟!
مسجود
قربان یا عاشوراء؟!
تصدّقت گردم! فردا خلیل الرّحمن ، پسرش را به قربان‌گاه می‌فرستد تا در طیِ مراتبِ بندگی ، سر بکشد ؛ شوکرانِ «قالوا بلیٰ» را. پیغامِ ظهرِ هلاکت را ، مَلِک وحی به ابراهیم رساند ؛ به او بگویید: « هزینه رستگاری‌ خویش را ، خود باید بپردازد. پس دست از گریبانِ خنجر بِکِش و این گلویِ سفید را خضاب مکن! » خبر واصل شد و بقول محی الدّین ؛ «تعبیر لازم است و عبوری باید». قوچی آمد تا از نشانه عبور گردد: « وفدیناه بذبحٍ عظیم » و اسماعیل فارغ شد. جان عالمی به‌ قربانت! سی روز دیگر ، حسین ( آنکه جان شما نیز به قربانش!) نوه‌ی آخرین فرستاده‌ی حقّ ، و فرزند زهرا(سلام اللّه علیها) به خواستِ خود ، برای اتمام حجِّ خویش و وصول به بالاترین قلّه‌ی توحُّد ، به سرازیریِ گودیِ گودال رهسپار است. او به‌فرمان « اُخْرُجْ فَإِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ اَنْ یَراکَ قَتیلا» همه‌ی اسماعیل هایش را به قربان‌گاه کربلا می‌فرستد! و هاجر هایش را به صحرای بلایا ؛ « إِنَّ اللّهَ قَدْ شاءَ أَنْ یَریهُنَّ سَبایا» ای جان اسماعیل به فدای اصغرش و جان هاجر به قربان رقیّه‌اش! اکنون از خود بپرس! اگر هزینه رستگاری ابراهیم با خود اوست ، هزینه رستگاری عالم با کیست؟! میز عالم را چه کسی حساب می کند؟! و در این قمار هستی ، تک خالِ بُرد‌-بُرد را چه کسی می کشد؟! حسین در ظهر عطش ، بر بلندایِ تاریخ ایستاد ، نفسش را حبس کرد؛ آرام و با وقار سخن از منّت بر فرزند رسول خدا گفت! پارچه را از عُنُق طفل رضیعَ‌ش کنار زد ، سفیدی‌اش را نمایان کرد ، هرچه حرف زد ، هیچْ گوشِ شنوا نبود! الّا پسرش ، که من الأذن الی الأذن ، سر تا پا گوش شد! خون رنگینِ اصغرش را به آسمان سرخِ روز دهم پرتاب کرد ؛ تا از آن ، نقش کهکشان هدایت بر فراز سقف زمین ، رنگ ببندد. طرحی به رنگِ عشق! حال تو ای سالک حقیقت ، با کدامین لبیک به خدای خود خواهی رسید؟! و خود را به کدامین مسلخ خواهی برد؟! رستگاری خودت و یا رستگاری عالمین؟! دهم ذی الحجّه یا دهم‌محرّم الحرام؟! قربان یا عاشوراء؟! طرح از: رضا دالوند
صلی الله علیک یا امیرالمؤمنین علیه السلام پر از سیاه و سپیدیم همچو عرصه شطرنج پر از نشاط و امیدیم و پر ز غصه و از رنج خرابه ایم و پر از مار و کژدم و اثر گنج بیا که ساعد و بازو و روی و پنجه و آرنج نهاده ایم چنان سگ سر مزار تو هر پنج شکسته می دمد از من دلی که ناله ندارد شکسته باد سری کز درت حواله ندارد خراب باد دلی کز رخت پیاله ندارد قلم، دوات و خط و کاتب و رساله ندارد مگر به باد رود جمله بر نثار تو هر پنج سکوت محض دویده است در خیال تبسم تبسمی که رسد خنده بر کمال تبسم نداد جاه تو بر عاشقان مجال تبسم حواس جمع شد از لطف پایمال تبسم حواس خمسه ما ذبح خنده دار تو هر پنج بریز در قدحم باده ای حکومت کامل بکش به صفحه من خطی از سلاسل باطل مرا خلاص کن از این سلاسلم ز مراحل وجود و نیستی و دوزخ و بهشت و منازل اگر تو حکم کنی می شود غبار تو هر پنج نبی نبی شده از تو ز توست مرسل مرسل تویی مفصل خالص تویی خلاصه مفصل چنین شده است مبرهن چنین شده است مسجل تشیع و حنفی مالکی و شافع و حنبل نهاده گردن خود زیر ذوالفقار تو هر پنج نجف به رقص درآرد مرا به رغم کسالت ز لطف کم نگذارد علی به رغم جلالت به اختیار کشیدم ز جبر خویش خجالت خلیل و موسی و عیسی و نوح و ختم رسالت نشسته در علم جبر و اختیار تو هر پنج برون علیست ز حرف و برون علیست ز اوصاف برون ز ننگ محیط و برون ز حیطه اطراف برون ز غیر به جز خود هم از خلائف و اسلاف بهشت و دوزخ و دنیا و هم جهنم و اعراف به هیچ نیز نیرزند بی کنار تو هر پنج چو جبرئیل به شوقت شکفته آید و رقصد چه جای عیب که چون من تو را ستاید و رقصد فقط نه دوست به مردن غزل سراید و رقصد به روز واقعه مرحب زره گشاید و رقصد حواس خمسه عالم به چنگ تار تو هر پنج درآ به مجلس ما بر خلاف رای ستیزان نشسته اند غلامان ستاده اند کنیزان به سلطه تا که نشستی نشست ناز عزیزان صراط و نامه اعمال و قبر و محشر و میزان قیام کرده تماما به افتخار تو هر پنج به اعتبار تو منبر به اعتبار تو گنبد به اعتبار تو آتش به اعتبار تو معبد به اعتبار تو شد هر که شد رسول مؤید خلیل و موسی و عیسی و نوح و حضرت احمد گرفته اند نبوت به اعتبار تو هر پنج اگر طهور شود منجسی به آب مضافی رسد عدوی علی از کدورتش سوی صافی ببند کام و مزن نزد شاه حرف اضافی بحار و مختصر و عروه و مکاسب و کافی عریضه ایست که افتاده در بحار تو هر پنج بیا که خون دلم میچکد ز خنجر بالغ به سلطه تو درآمد فلک بدون مبالغ شدی بدون مبالغ ز دست مسئله فارغ فقیه و صوفی و غداره بند و عام و نوابغ بدون دام شده یک سره شکار تو هر پنج چه لعبت است نمودی به دوستان نحیفت چگونه بار کشم زیر عشوه های ظریفت مرا به خواب نمیشد شوم به غصه حریفت بیا که ابرو و خال و خط و دو چشم شریفت هدر نموده مرا مثل خون به کار تو هر پنج به جز تو کیست در این بزم قدس لایتغیر به جز تو کیست به کیفیت اینقدر همه حیدر به جز تو کیست همه فرع و اصل و جزء و کل آخر حسین و زینب و عباس و اکبر و علی اصغر نشسته اند همه داخل مزار تو هر پنج
💢 آیا شغل روات بر وثاقت آنها مؤثر است؟ ✔️استاد شهیدی: 🔹امام خمینی (ره) در مورد «محمد بن إسحاق بن عمار» می‌نویسد: وی صراف بوده است و چه بسا به خاطر منافع اقتصادی‌اش روایات حیل ربا را نقل کرده است و وثاقت او در حدی که پا روی منافع اقتصادی خود بگذارد محرز نیست. (کتاب البیع 2: 551) 🔸همانطور که شبیه این مطلب درباره «رفاعة بن موسی النخاس» از شهید صدر (ره) نقل شده است. ایشان فرموده است: بیشترِ روایات دال بر جواز برده‌داری و به بردگی گرفتنِ مشرکین و کفار، از رفاعة بن موسی که برده‌فروش بوده است نقل شده است و محرز نیست که منافع اقتصادی او به وثاقتش لطمه‌ای وارد نکرده باشد. 🔹اما به نظر می‌رسد این مطلب صحیح نباشد؛ چگونه می‌تواند شغل راوی و منافع اقتصادی او به وثاقت او لطمه بزند و باعث شود که روایات او در امورِ مربوط به شغلش مورد اعتماد نباشد؟ وقتی شهادت به وثاقت یک راوی در دست است، وجهی ندارد که خبر او مورد قبول واقع نشود. وگرنه باید روایات فقها در خصوص تکریم فقها یا وجوب پرداخت خمس هم مورد تردید واقع شود.
مسجود
💢 آیا شغل روات بر وثاقت آنها مؤثر است؟ ✔️استاد شهیدی: 🔹امام خمینی (ره) در مورد «محمد بن إسحاق بن ع
بررسی مختصر گفتار استاد شهیدی «محوریت حصول اطمینان عرفی در اخذ روایت» آنچه در گفتار حضرت استاد شهیدی ، مورد توجّه واقع نشده است ؛ «محوریت حصول اطمینان عرفی » در روش اعتبارسنجی حدیث و وثاقت یک راوی است که از اهمّ مبانی مرحوم امام خمینی (رحمه الله علیه) می‌باشد. بدان معنا که گاهی با ادلّه‌ای وثاقتِ شخصی ثابت می‌گردد ، اما این وثاقت ، درحدّ بالا نیست ، چرا که وثاقت امری مشکّک و مقولِ به تشکیک است و متواطی نمی‌باشد. این تشکیک در وثاقت سبب می شود ؛ روایت یک راوی در مورد موضوعی خاص ( با فرض صحت سندی آن روایت) با توجّه با مسائلی همچون شغل و... مورد پذیرش قرار نگیرد ، ولو آن راوی به نحو کلی ثقه باشد. در مثال های فوق الذّکر : محمد بن إسحاق إبن عمّار و رفاعة بن موسی الخنّاس ، در حد اعلای وثاقت نیستند و از سوی دیگر مظنّه‌ خطا و اتّهام برای آن ها موجود است. از این رو اگرچه در موضوعات دیگر امکان پذیرش روایات آن ها به دلیل عدمِ وجودِ مظنّه محتمله عرفیّه وجود دارد ، اما در این دو موضِع فوق الذّکر نمی‌توان اطمینان به روایات آن ها حاصل کرد . مگر آنکه محتوای آنان با سایر قرینه‌ها سنجیده شود، که از بحث خارج است. اما در مثال علمای دین و جعل روایاتی در فضیّلت علما و پرداخت خمس به آنان ، باید به بررسی چند نکته پرداخت: اول آنکه ؛ آیا علمای دین ، یک طبقه مستقل بوده ، که تعریف از آن طبقه ، سبب رشد و سود برای آن‌ها شود؟! دوم ، باید دید روّات آن روایات ، در چه درجه ای از وثاقت قرار دارند؟! مثلا اگر شخصی مثلِ ابن ابی عمیر(رحمه الله علیه) ناقل آن‌هاست ، آیا امکان دارد در باره ایشان سودجویی شخصی و طبقه ای را محتمل دانست؟! قطعا خیر ! پس طبق قاعدهء «محوریّت حصول اطمینان عرفی» ، اگرچه امکانِ خطایِ عقلی در طبقهء علمای راوی وجود دارد ، اما امکان خطای عرفی وجود ندارد. و قد تبیّن ممّا تقدّم ؛ به روایات آن دو راوی عمل نمی‌گردد و به روایات علما عمل می‌شود. مسعودرحمانی
ابن سينا وامام علی علیه السلام قسمتی از کتاب حکمت نظری و عملی در نهج البلاغه ، اثر آیت الله جوادی آملی یکی دیگر از حکمای بنام اسلام بوعلی سیناست. این حکیم متأله رساله ای در معراج نوشته است و در آنجا بیانی را که رسول اکرم (ص) به امیرالمؤمنین (ع) درباره عقل وفراگیری عقل فرموده است نقل می‌کند و دربارۀ امیرالمؤمنین چنین یاد می کند، می گوید: رسول اکرم (ص) به علی بن ابیطالب (ع) که در بین یاران پیغمبر همانند عقل در بین حواس بود ، چنین فرمود: «يا عَلِيُّ إِذَا تَقَرَّبَ النَّاسُ إِلَى اللَّهِ بِانْوَاعِ الْبَرِ، تَقَرَّبُ إِلَيْهِ أَنْتَ بِالْعَقْلِ». همین بیان ابن سینا در آن رساله معراجیه بزبان فارسی، به این تعبیر ذکر شده است و در حاشیه کتاب شفای ابن سینا، بعضی از محشیها ترجمه اش را آورده اند و گفته اند: علی بن ابیطالب در بین دیگر صحابه رسول اکرم (ص) «كالمعقولِ بَيْنَ الْمَحْسُوس ؛ او عقل است و دیگران حس» حواس به عقل نیازمندند و عقل رهبر حواس است بنابراین تشریح حکمت نظری وحکمت عملی از دیدگاه نهج البلاغه در حقیقت تبیین این دو حکمت است از زبان کسی که خود در این دو حکمت حکیم کامل است، چون مهمترین مسائل حکمت نظری توحید و نبوت و معاد است و برجسته ترین مسائل حکمت عملی اخلاق و تهذیب نفس است. ص۲۹
صلّی الله علیک یااباعبدالله‌الحسین(ع) درشفق دید مه عید و اشارت‌ها کرد پیر ما سوی میِ سرخ به ابروی سپید
هدایت شده از مسجود
تفاوت معرفت و علم و شباهت ادراک درجه دوم و معرفت تفاوت معنایِ علم و معرفت، از جمله مسائلی است که به نگاهِ تیزبینانه‌‌ای برای فهمِ و تمایز بین آن نیاز است. نظرات گوناگونی در خصوص اتحاد معنایی و ترادف این دو لغت بیان شده است؛ همانطور که ظاهرا بسیاری قائل به همین هستند. اما «محمد بن مُکرم بن علی أبو الفضل جمال الدین ابن منظور الأنصاری الأفریقی» لغت شناس، ادیب و فقیه (قرن ۷ هجری قمری) در کتاب لسان العرب از «ابن سیده، ابوالحسن علی بن اسماعیل» (قرن ۵هجری قمری) ادیب، لغوی و نحویِ مشهور ، ابتدائا عرفان و علم را مترادف دانسته و اینچنین آورده است: العِرفَانُ: الْعِلم؛ و سپس گفته است؛ قَالَ ابْنُ سِيدَهْ: ويَنْفَصِلانِ بتَحْديد لَا يَليق بِهَذَا الْمَكَانِ، عَرَفَه يَعْرِفُه عِرْفَة وعِرْفَاناً وعِرِفَّاناً ومَعْرِفةً واعْتَرَفَه. از این رو قائل تفصیل بین این دو گشته و کلمه «معرفة» را بعنوان مصدر میمی معرفی کرده است. اما ظاهرا شیخناالرئیس ابوعلی سینا(قرن ۶هجری‌قمری) به تفصیلِ دقیق بین این دو واژه واقف بوده ، چرا که در ابتدای کتاب شریف منطق النجاه اینچنین آورده است؛ کل معرفةِِ و علمِِ فاما تصورٌ او تصدیقٌ. این توجه به تفصیل، به اینجا ختم نمی‌شود. ایشان در تبویب کتاب منطق الشفاء، به وضوح بین «معرفة» و «علم» تفاوت گذاشته است. او در مقاله الاولی و در فصل سوم عنوانی دارد:« فی ان کل تعلیم و تعلّم ذهنیٌ فبعلمٍ قد سبق» و در فصل السابع این چنین دارد؛ « فی کیفیةٍ تعرفٍ ما لیس لمحموله سببٌ». از اینجا واضح می‌گردد در نزد شیخ الرئیس این دو لغت متفاوت بوده اند. از مجموع استعمالاتی که در خصوص این لغت «معرفة» شده است می‌توان اینچنین نتیجه گرفت؛ کسی شیئی را ادراک می کند، اثر آن ادراک در نفس او باقی می ماند. سپس همان شیء را دوباره ادراک می کند، و آن را می شناسد، بدین معنی که متوجه می شود آن مُدْرَکی که بار دوم آن را ادراک کرده همان‌ است که بار اول ادراک کرده بود. این باز شناسایی را «معرفت» گویند. پس واژه عرفان و معرفة درباره بازشناساییِ آنچه در سابق دانسته شده است استعمال می‌گردد. لذا معتقدین به عرفان نظری، ادراک خداوند را یک ادراک انفُسی و از طرفی بدیهیِ‌اولی می‌دانند، همانطور که بوعلی می‌فرماید؛ «معرفةُ اللهِ معرفةٌ بدیهیةٌ اولیةٌ» که فارغ از «اولی بودنِ ادراک خداوند» از واژه‌ی علم در شناخت ذات باری استفاده نکرد، زیرا ادراک انسان نسبت به خدای متعال یک ادراک «بازشناسانه‌» است. یعنی ادراک خدا از قبل و پیش از ادراک دوم دز او وجود داشته است و مجددا آن را در خود باز میابد. از آنچه گفته شد روشن می‌گردد، که مطب فوق الذکر شباهت بسیاری با آنچه علمایِ علم شناخت‌شناسی و معرفت‌شناسی (Epistemology) در خصوص تقسیم معرفت(ادراک) به درجه اول و دوم کرده‌اند، دارد. آن‌ها اینچنین بیان کرده اند: ادراکِ انسانی به وجهی، به دو قسم درجه اوّل و درجه دوّم تقسیم می شود. گاهی موضوع یک شناخت، امورِ جهانِ خارج (اعم از طبیعت و غیر طبیعت) یا به طور کلی چیزی غیر از خود شناخت است،که این ادراک از نوع درجه اوّل است، یعنی مستقیم یکی چیزی را مورد شناسایی و موضوع شناخت خود قرار می دهد، اما گاهی موضوع شناسایی انسان، خود شناخت است، یعنی شناخت و فهم و ادراک انسان مورد شناسایی قرار می‌گیرد. غالب گزاره‌های فلسفه‌ی علم مثل فلسفه ریاضی و.. از این قبیل هستند. به این گروه «افدوم _a posteriori» نیز می گویند. پس بر اساس آنچه در خصوص « رُشد عقلائی» علوم گفته شد، تک‌تک گزاره‌های علمی باید در سنت پیشینه‌ و در منابع دسته اول آن علم، ریشه یابی شود، حتی علمی مانند فلسفه که از جنسِ علوم حقیقی می‌باشد، نیز از حیث تجمیع و پیدایش گزاره‌ها دارای یک رُشد عقلائی است. مسعودرحمانی https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
«زیارت اربعین برترین راه شناخت امامان است.» امام خمینی رحمة الله علیه : زیارت اربعین حسینی (علیه السلام) در ردیف نمازهای واجب و مستحب نشسته است و شاید بتوان چنین استظهار کرد که اگر نماز ستون بر پا دارنده دین و شریعت است، زیارت اربعین و در پس آن حادثه کربلا نیز، خیمه ولایت را بر پا داشته است: «وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ». (الکافی، ج‏2، ص: 19) در حقیقت زیارت انسان های کامل و معصوم راه رسیدن به میوه نماز و بهره مندی از برکات آن است؛ افزون بر آنکه اجتهاد در فهم دین و تلاش در جهت تبیین آن و نیز دفاع از ارکان آن در سایه همین زیارات حاصل می آید: «أَشْهَدُ أَنَّکَ‏ قَدْ أَقَمْتَ‏ الصَّلَاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ وَ نَصَحْتَ لِلْأُمَّةِ وَ تَلَوْتَ الْکِتَابَ‏ حَقَّ تِلاوَتِه‏» (زیارت اربعین). زیارت اربعین بهترین و برترین راه برای شناخت امامان معصوم و روش و منش آنهاست. این زیارت جامع ترین متن برای شناخت امام حسین علیه السلام و اهداف الهی حرکت اوست. هدف نهایی و اصلی قیام حسینی همان هدف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، یعنی نجات مردم از تاریکی جهل و راه نمایی ایشان به سوی نور و روشنایی است. بنابراین در زیارت اربعین می خوانیم: وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ‏ فِیکَ‏ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ. در این زیارت می توان بسیاری از ویژگی های انحصاری امام حسین (علیه السلام) مانند کرامت، سیادت خاصه و صبر ویژه امام حسین (ع) را به نظاره نشست. الگو طلبی و اسوه خواهی یکی از تمایلات انسان است و تعالیم دین با توجه به این بعد از واقعیت وجود انسان و درراستای پاسخ گویی صحیح و دقیق به  این نیاز درونی بشر، الگوهای مورد نیاز آدمی را به وی ارایه می دهد. پیامبران و ائمه اطهار اسوه های انسانند و اباعبدالله الحسین(ع) و صف کربلاییان، نمونۀ ملموس این الگوهای مورد نیاز بشریت می باشند. پایداری یاد و خاطرۀ این صالحان و شایستگان در جامعۀ انسانی راهنمای بشر برای نیل به هدایت و سعادت است.
« ابن عربی و پرسپکتیویسم » 👇
مسجود
« ابن عربی و پرسپکتیویسم » 👇
« ابن عربی و پرسپکتیویسم » أبو عبدالله محمد بن علی بن محمد إبن عربی الحاتمی الطائی الأندلسی المرسی الدماشقی مشهور به ابن عربی ( قرن ششم هـ‌ق) بزرگترین دانشمند عرفان نظری و عملی است[ اگر چه این تقسیم بندی متأخر از اوست اما بر وی صادق است ]. کارِ شگرفِ محی الدّین ثمره‌ی چند ویژگی است. «تتبع فراوان علمی ، ملاقات بسیاری از عرفا و هوش ، قریحه و ذوق سرشار او در مسائل عرفانی و صد البتّه شدّت مکاشافات او» از زمره‌ آن‌هاست. بسیاری از تحلیل‌های هستی شناسانه (Ontology) و معرفت شناسانه (Epistemology) ابن عربی پس از گذشت قرون متمادی ، سبب ایجاد مکاتب مهمّ فلسفی_شناختی بطور مستقیم و یا غیر مستقیم در غرب گشته است. و بعضی از آن‌ها در سده‌های اخیر توسط بعضی از دانشمندان غربی (به ظاهر ) کشف شده است. بعد از تعویض جایگاه سوبژه و ابژه در دوره پسا دکارت و گسترش ساحتِ فاعل شناسا در ایده‌آلیسم عقل گرای کانتی و استقرار سوبژگتویسم (Subjectivism) ، نظریّه شناختی با عنوان پرسپکتویسم(Perspectivism) توسط فلاسفه‌ای مانند: لابنیس و نیچه مطرح شد، تا رفته‌رفته مدرنیته جای‌َش را به پست مدرن بدهد. پرسپکتیویسم یا منظرگرایی شناختی ، هر گونه‌شناختی را وابسته به منظرِ خاصی می‌داند. از این‌رو افراد هرگز واقعیّت را آن گونه‌ که هست نمی‌بینند، بلکه از زاویه‌ی خود و با مفروضات خود بدان می‌نگرند. این بدان معناست که پیش‌ فرض‌ها و مفروضات شخصیّت هر فردی در هرگونه شناخت او از واقعیّت دخیل است و امکان انسلاخ شخص از پیش‌ فرض‌هایش وجود ندارد. این نظریّه می‌تواند از ساحت روانکاوی مورد برّرسی قرار گیرد و نتایج شگرفتی در این علم بجا بگذارد. أما محی الدّین ابن عربی در فص شیثی از کتاب شریف فصوص الحکم می‌نویسد: «فمن شجرة نفسه جنی ثمرة غرسه» : « اهل کشف ، میوه مشاهده را از درخت شخصیّت خویش می‌چینند» . این چینش میوه و ثمره از درخت شخصیّت هر فرد ، آن هم در امر بسیار مهمّ و خطیری مانند مکاشفه که شیخ اکبر آن را امری الهی می‌داند ، نشان می‌دهد او تا چه اندازه پای‌بند به «پرسپکتیوِ شناختی» بوده است. این مسأله را می‌توان در تحلیل‌ها و دسته بندی‌های وی از مکاشفات در فتوحات به وفور رؤیت کرد. مسعود رحمانی https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
صلّی الله علیک یا رسول الله محمّد (ص) ز سوادى به خیالى، ز خیالى به هلالى پاى پر آبله جبریل و تو چالاک سوارى
فکل‏ نبی‏ من‏ لدن‏ آدم إِلى آخر نبی ما منهم أحد یأخذ إِلا من مشکاه خاتم النبیین، و إِن تأخر وجود طینته، فإِنه بحقیقته موجود، و هو قوله صلى اللَّه علیه و سلم: «کنت نبیاً و آدم بین الماء و الطین»و کذلک خاتم الأولیاء کان ولیاً و آدم بین الماء و الطین‏. هیچ نبی ای از آدم علیه السلام تا آخرین آنها، نیست؛ مگر اینکه از مشکات خاتم پیامبران می گیرد و هر چند طینت(زمانی) خاتم انبیا متأخر است، اما به حسب حقیقت، موجود است و این همان قول نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است که: «من نبی بودم، و آدم (در مرحله) میان آب و گل بود ». خاتم اولیا نیز چنین است؛ او ولی بود و آدم میان آب و گل بود. ابن عربی _ فصوص الحکم https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
مسجود
غُبارِ دشتِ عدم را کدام فعل و چه طاعت ز ما اگر همه آهنگ سجده است، ‌گناه است
«بچیل گودل در تاریخ جنون!» یادبود شهدای جنگ تحمیلی رحمة الله علیهم اجمعین
مسجود
«بچیل گودل در تاریخ جنون!» یادبود شهدای جنگ تحمیلی رحمة الله علیهم اجمعین
«بچیل گودل در تاریخ جنون!» صبح،ظهر،شب! صدایِ توپ، تانک‌،نارنجک! امانی را چنان می‌برید، که سلاخ غنمی را. فضایِ تاریک جهانی را، با تجمیع عجیب و غریبِ بچه پاپتی هایِ دور وَر از چاله میدون تا کوت‌عبدالله، از مسجد امام علی علیه السلام پامنار تا سینما رکسِ آبادان، انفجار نوری بود! همچو تابش وجود به مشبک های ماهیّت در منظومه‌ی ملاهادی! فضای سرد و زمستانی، با هیچ چیز جز گرمای خمپاره ها در معیّت گعده های شبانه ی رفقایِ قدیمی در سنگر هایِ جنوب کشور پُر نمی‌شد! طنز و شوخی و بذله گویی، بگو و بخندِ شبِ یلدا و بازی های بامزّه با چفیه‌یِ مقدس را از بزرگشان حبیب ابن مظاهر به ارث برده بودند. و هرچه یار خواهد و میلش به چه باشد را از جنون انگیزی هایِ عابس! و قصّه‌ی رفاقت های دیرین با عمقی از ترتب آه بر هم، ارثیه شوذب برایشان بود. اسمِ کربلایِ چهار اگر برداشتی از سربازان حسین علیه السلام و قراری آرام بر شهدایِ این عملیات باشد؛ هیچ ایرادی ندارد، چرا که عشق جاری‌ست ابدی و سرمدی! خضاب او که دائم است و هرکه خواهان است؛ دعوت به حنابندانِ تاریخی حسین(ع)! ظهرِ عملیات در نزاع گرمایِ عشق آدم و سرمایِ سر به هوایی حوّا، در آنجا که محور ابوالخصیب خوانده شده، تیری نفسِ برادرش را به «انا الیه راجعون» لبهایِ اخوی‌اش گره زد! در آغوشش افتاد، خاطرات بچیلِ گودل در ثانیه‌ای از چشمانش عبور کرد! سینما آزادی‌ست اینجا؟! قرمزی خاطرات با سرخی خونش در آمیخت و چشمانش را پر از اشک بر مسعود کرد! «رایتُ السماء کالدّخان» تجلی مقتلش شد! دستانش را هرچه به تمنّای نام قائم قسم داد، تاب نیاورد و هرچه صبر را فراخواند نیامد! سر پُر، اسلحه خالی، قلبی ایستاده به بلندای تاریخ و نفسی در سینه حبس، چشم به چشم برادر، خیره به دریای خونِ زیرِ کتفِ او! لبهایی چاک‌چاک از عطش و آسمانی آبی که عمقی از درد را به کبودی شب می‌فروخت! کبوتری نجوا کنان که آلاله‌ی شهداست به نگاه اهل تمثیل! مسعود آرام زبانش را تکان داد و لبی تر کرد و گفت؛ علی! تو برو! من را در این خاک رها کن! جانی نمانده و حس مادّی رو به زوال است! و حال معنوی رو به بقا! گویی امام‌ِمان بلاخره نگاهی کرده و به استقبالی آمده! مرا غریبانه رها کن! این خاک نه مثل خاک کربلا گرم است و نه من همچو حسین(ع) غرق به خون! و نه ناموس‌مان در کوچه و بازار! اصلا می‌روم که پایِ ناموس به امانت بماند! لباس خاکیِ بچه هایِ نخلستانِ کوت‌عبدالله، کفن شد تا مبادا همچو حسین(ع) بی کفن باشد و آه از بی کفنی.... علی اما غرق در بُهت ماند و خلسةُ العشاقی خود را هیچ‌گاه تا این لحظات ترک نگفت! دستانش را باز و به دستور برادرش مسعود به یاری دیگر مجروحین پیوست! او را در خاک غربتِ عراق رها کرد و خودش را در بند یاد و یار! سرش را نمی دانم برگرداند که آخرین لحظات برادرش را ببیند یا سرخوشی پیاله‌یِ کمک به دیگران تمام وجودش را گرما بخشید و اورا به نسیان وا داشت؟! آه از انسان که هم خانواده‌یِ نسیان است! جنونی این‌چنین از که به تملّک رسیده؟‌! تاریخِ جنون را فوکو اگر تعقّلاً می‌نوشت ؛از عابس شروع می‌کرد و با کربلای چهار خاتمه می‌داد! اما حیف! امروز که حدود سی و اندی از واقعه کربلای چهار می‌گذرد؛ مسعود کماکان در قهقه مستانه اش «عند ربهم یرزقون» است و علی هنوز به مادرش داستان را نگفته! مگر می‌شود داستان شهادت برادر کوچک را که به تو سپرده اند باز کرد و گفت؟! لبی باز نکرده و هنوز در نیمه شب بُهت در پسِ خوابی به او حمله می‌کند! بنیاد شهید اورامفقود الاثر خوانده اما علمایِ حکمت متعالیه ازین رو اصالت را با وجود می‌دانند که صاحب اثر است جمیع آثار از اوست! و ماهیت عرصه ی فقدان! برادرش مفقود الجسد شد اما مفقود الاثر خیر! إنّی و لمّی درخت امنیّت میهن با خونآبه‌ی ابدان اطهرشان سیراب شده است، چه اثری ازین بالاتر؟ که آن‌ها «رجال صدقوا ما عاهدالله علیه» اند.! مسعودرحمانی https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a