eitaa logo
مسجود
210 دنبال‌کننده
136 عکس
5 ویدیو
2 فایل
تصدقت گردم! این یادداشت ها، آئینه‌یِ تمام نمایِ من هستند، همیشه پر از غلط املایی، نگارشی و محتوایی! غلط‌هایی که فقط تو آن‌ها را پوشاندی.. راه ارتباطی: @Masjoudrahmani
مشاهده در ایتا
دانلود
تفاوت معرفت و علم و شباهت ادراک درجه دوم و معرفت تفاوت معنایِ علم و معرفت، از جمله مسائلی است که به نگاهِ تیزبینانه‌‌ای برای فهمِ و تمایز بین آن نیاز است. نظرات گوناگونی در خصوص اتحاد معنایی و ترادف این دو لغت بیان شده است؛ همانطور که ظاهرا بسیاری قائل به همین هستند. اما «محمد بن مُکرم بن علی أبو الفضل جمال الدین ابن منظور الأنصاری الأفریقی» لغت شناس، ادیب و فقیه (قرن ۷ هجری قمری) در کتاب لسان العرب از «ابن سیده، ابوالحسن علی بن اسماعیل» (قرن ۵هجری قمری) ادیب، لغوی و نحویِ مشهور ، ابتدائا عرفان و علم را مترادف دانسته و اینچنین آورده است: العِرفَانُ: الْعِلم؛ و سپس گفته است؛ قَالَ ابْنُ سِيدَهْ: ويَنْفَصِلانِ بتَحْديد لَا يَليق بِهَذَا الْمَكَانِ، عَرَفَه يَعْرِفُه عِرْفَة وعِرْفَاناً وعِرِفَّاناً ومَعْرِفةً واعْتَرَفَه. از این رو قائل تفصیل بین این دو گشته و کلمه «معرفة» را بعنوان مصدر میمی معرفی کرده است. اما ظاهرا شیخناالرئیس ابوعلی سینا(قرن ۶هجری‌قمری) به تفصیلِ دقیق بین این دو واژه واقف بوده ، چرا که در ابتدای کتاب شریف منطق النجاه اینچنین آورده است؛ کل معرفةِِ و علمِِ فاما تصورٌ او تصدیقٌ. این توجه به تفصیل، به اینجا ختم نمی‌شود. ایشان در تبویب کتاب منطق الشفاء، به وضوح بین «معرفة» و «علم» تفاوت گذاشته است. او در مقاله الاولی و در فصل سوم عنوانی دارد:« فی ان کل تعلیم و تعلّم ذهنیٌ فبعلمٍ قد سبق» و در فصل السابع این چنین دارد؛ « فی کیفیةٍ تعرفٍ ما لیس لمحموله سببٌ». از اینجا واضح می‌گردد در نزد شیخ الرئیس این دو لغت متفاوت بوده اند. از مجموع استعمالاتی که در خصوص این لغت «معرفة» شده است می‌توان اینچنین نتیجه گرفت؛ کسی شیئی را ادراک می کند، اثر آن ادراک در نفس او باقی می ماند. سپس همان شیء را دوباره ادراک می کند، و آن را می شناسد، بدین معنی که متوجه می شود آن مُدْرَکی که بار دوم آن را ادراک کرده همان‌ است که بار اول ادراک کرده بود. این باز شناسایی را «معرفت» گویند. پس واژه عرفان و معرفة درباره بازشناساییِ آنچه در سابق دانسته شده است استعمال می‌گردد. لذا معتقدین به عرفان نظری، ادراک خداوند را یک ادراک انفُسی و از طرفی بدیهیِ‌اولی می‌دانند، همانطور که بوعلی می‌فرماید؛ «معرفةُ اللهِ معرفةٌ بدیهیةٌ اولیةٌ» که فارغ از «اولی بودنِ ادراک خداوند» از واژه‌ی علم در شناخت ذات باری استفاده نکرد، زیرا ادراک انسان نسبت به خدای متعال یک ادراک «بازشناسانه‌» است. یعنی ادراک خدا از قبل و پیش از ادراک دوم دز او وجود داشته است و مجددا آن را در خود باز میابد. از آنچه گفته شد روشن می‌گردد، که مطب فوق الذکر شباهت بسیاری با آنچه علمایِ علم شناخت‌شناسی و معرفت‌شناسی (Epistemology) در خصوص تقسیم معرفت(ادراک) به درجه اول و دوم کرده‌اند، دارد. آن‌ها اینچنین بیان کرده اند: ادراکِ انسانی به وجهی، به دو قسم درجه اوّل و درجه دوّم تقسیم می شود. گاهی موضوع یک شناخت، امورِ جهانِ خارج (اعم از طبیعت و غیر طبیعت) یا به طور کلی چیزی غیر از خود شناخت است،که این ادراک از نوع درجه اوّل است، یعنی مستقیم یکی چیزی را مورد شناسایی و موضوع شناخت خود قرار می دهد، اما گاهی موضوع شناسایی انسان، خود شناخت است، یعنی شناخت و فهم و ادراک انسان مورد شناسایی قرار می‌گیرد. غالب گزاره‌های فلسفه‌ی علم مثل فلسفه ریاضی و.. از این قبیل هستند. به این گروه «افدوم _a posteriori» نیز می گویند. پس بر اساس آنچه در خصوص « رُشد عقلائی» علوم گفته شد، تک‌تک گزاره‌های علمی باید در سنت پیشینه‌ و در منابع دسته اول آن علم، ریشه یابی شود، حتی علمی مانند فلسفه که از جنسِ علوم حقیقی می‌باشد، نیز از حیث تجمیع و پیدایش گزاره‌ها دارای یک رُشد عقلائی است. مسعودرحمانی https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
هدایت شده از مسجود
تفاوت معرفت و علم و شباهت ادراک درجه دوم و معرفت تفاوت معنایِ علم و معرفت، از جمله مسائلی است که به نگاهِ تیزبینانه‌‌ای برای فهمِ و تمایز بین آن نیاز است. نظرات گوناگونی در خصوص اتحاد معنایی و ترادف این دو لغت بیان شده است؛ همانطور که ظاهرا بسیاری قائل به همین هستند. اما «محمد بن مُکرم بن علی أبو الفضل جمال الدین ابن منظور الأنصاری الأفریقی» لغت شناس، ادیب و فقیه (قرن ۷ هجری قمری) در کتاب لسان العرب از «ابن سیده، ابوالحسن علی بن اسماعیل» (قرن ۵هجری قمری) ادیب، لغوی و نحویِ مشهور ، ابتدائا عرفان و علم را مترادف دانسته و اینچنین آورده است: العِرفَانُ: الْعِلم؛ و سپس گفته است؛ قَالَ ابْنُ سِيدَهْ: ويَنْفَصِلانِ بتَحْديد لَا يَليق بِهَذَا الْمَكَانِ، عَرَفَه يَعْرِفُه عِرْفَة وعِرْفَاناً وعِرِفَّاناً ومَعْرِفةً واعْتَرَفَه. از این رو قائل تفصیل بین این دو گشته و کلمه «معرفة» را بعنوان مصدر میمی معرفی کرده است. اما ظاهرا شیخناالرئیس ابوعلی سینا(قرن ۶هجری‌قمری) به تفصیلِ دقیق بین این دو واژه واقف بوده ، چرا که در ابتدای کتاب شریف منطق النجاه اینچنین آورده است؛ کل معرفةِِ و علمِِ فاما تصورٌ او تصدیقٌ. این توجه به تفصیل، به اینجا ختم نمی‌شود. ایشان در تبویب کتاب منطق الشفاء، به وضوح بین «معرفة» و «علم» تفاوت گذاشته است. او در مقاله الاولی و در فصل سوم عنوانی دارد:« فی ان کل تعلیم و تعلّم ذهنیٌ فبعلمٍ قد سبق» و در فصل السابع این چنین دارد؛ « فی کیفیةٍ تعرفٍ ما لیس لمحموله سببٌ». از اینجا واضح می‌گردد در نزد شیخ الرئیس این دو لغت متفاوت بوده اند. از مجموع استعمالاتی که در خصوص این لغت «معرفة» شده است می‌توان اینچنین نتیجه گرفت؛ کسی شیئی را ادراک می کند، اثر آن ادراک در نفس او باقی می ماند. سپس همان شیء را دوباره ادراک می کند، و آن را می شناسد، بدین معنی که متوجه می شود آن مُدْرَکی که بار دوم آن را ادراک کرده همان‌ است که بار اول ادراک کرده بود. این باز شناسایی را «معرفت» گویند. پس واژه عرفان و معرفة درباره بازشناساییِ آنچه در سابق دانسته شده است استعمال می‌گردد. لذا معتقدین به عرفان نظری، ادراک خداوند را یک ادراک انفُسی و از طرفی بدیهیِ‌اولی می‌دانند، همانطور که بوعلی می‌فرماید؛ «معرفةُ اللهِ معرفةٌ بدیهیةٌ اولیةٌ» که فارغ از «اولی بودنِ ادراک خداوند» از واژه‌ی علم در شناخت ذات باری استفاده نکرد، زیرا ادراک انسان نسبت به خدای متعال یک ادراک «بازشناسانه‌» است. یعنی ادراک خدا از قبل و پیش از ادراک دوم دز او وجود داشته است و مجددا آن را در خود باز میابد. از آنچه گفته شد روشن می‌گردد، که مطب فوق الذکر شباهت بسیاری با آنچه علمایِ علم شناخت‌شناسی و معرفت‌شناسی (Epistemology) در خصوص تقسیم معرفت(ادراک) به درجه اول و دوم کرده‌اند، دارد. آن‌ها اینچنین بیان کرده اند: ادراکِ انسانی به وجهی، به دو قسم درجه اوّل و درجه دوّم تقسیم می شود. گاهی موضوع یک شناخت، امورِ جهانِ خارج (اعم از طبیعت و غیر طبیعت) یا به طور کلی چیزی غیر از خود شناخت است،که این ادراک از نوع درجه اوّل است، یعنی مستقیم یکی چیزی را مورد شناسایی و موضوع شناخت خود قرار می دهد، اما گاهی موضوع شناسایی انسان، خود شناخت است، یعنی شناخت و فهم و ادراک انسان مورد شناسایی قرار می‌گیرد. غالب گزاره‌های فلسفه‌ی علم مثل فلسفه ریاضی و.. از این قبیل هستند. به این گروه «افدوم _a posteriori» نیز می گویند. پس بر اساس آنچه در خصوص « رُشد عقلائی» علوم گفته شد، تک‌تک گزاره‌های علمی باید در سنت پیشینه‌ و در منابع دسته اول آن علم، ریشه یابی شود، حتی علمی مانند فلسفه که از جنسِ علوم حقیقی می‌باشد، نیز از حیث تجمیع و پیدایش گزاره‌ها دارای یک رُشد عقلائی است. مسعودرحمانی https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a