#فلسفه
هرچه کرانههای وجود ، گسترده تر باشد ؛ پیدا تر است . و هرچه سعهاش بیشتر ، روشن تر[ بدیهی تر ]! این گستره تا جایی می رسد که یک مصداق بیشتر ندارد. لذا وجودِ لاحدِّ واحدِ سرمدیِ ازلی ، ابده البدیهیات و اولی الاوائل است.
این بر خلاف مشیِ مشائیان در الهیات مفهومی است. زیرا نزد آنان ، کلّی هرچه قدر مبهم تر باشد ، سعهء افرادش بیشتر است.
« پایان پذیری و ختم شریعت بواسطه حضرت امیر علیه السلام ، بفرض تقدم ایشان بر خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله »
قال مولانا الخمینی رحمة اللّه عليه:
قال شيخنا العارف الكامل الشاه آبادي (مدظله) : ان السالك بقدم المعرفة الى اللَّه، اذا تم سفره الثالث و سرى بهويّته الجمعية في جميع مراتب الموجودات يرى بعين البصيرة جميع مصالح العباد، من امور المبدأ و المعاد، و ما يقرّبهم اليه تعالى؛ و [أن] الطريق اليه لكل احد بخصوصه، و له التشريع في هذا المقام.
و كان هذا المقام حاصلًا لمولانا قطب الموحدين و امير المؤمنين و الائمة المعصومين من بعده؛ و لكن رسول اللَّه(ص) لما تقدم عليهم زماناً و كان صاحبُ المقام اظهر الشريعة فلم يبق مجال التشريع لاحد، لتمامية شريعته. فلا بد للاولياء من بعده من متابعته.
و لو فرضنا تقدم أمير المؤمنين(ع) عليه (ص) زماناً لأظهر الشريعة و تكفّل امر الرسالة و النبوة؛ فللرسول(ص) متابعته اذا جاء بعده. و لكن الحكمة البالغة تعلقت بأن اظهر الشريعة بيد رسول اللَّه(ص).
شرح دعای سحر، امام خمینی
به شبنم صبح، اینگلستان، نشاند جوش غبار خود را
عرق چوسیلاب ازجبین رفت وما نکردیمکار خود را
ز پاس ناموس ناتوانی چو سایهام ناگزیر طاقت
که هرچه زینکاروانگرانشد بهدوشم افکند بار خودرا
بهعمر موهوم تنگ فرصت فزود صد بیش وکم ز غفلت
توگر عیار عمل نگیری نفس چه داند شمارخود را
ز شرممستی قدحنگونکن، دماغ هستی بهوهم خونکن
تو ای حباباز طرب چه داری پر از عدمکنکنار خود را
بلندی سر به جیب هستی، شد اعتبار جهان هستی
که شمع این بزم تا سحرگاهزنده دارد مزار خود را
بهخویش اگر چشممیگشودی، چوموج دریاگره نبودی
چه سحرکرد آرزویگوهرکه غنچهکردی بهار خود را
تو شخص آزاد پرفشانی قیامت است اینکه غنچه مانی
فسرد خودداریت بهرنگیکه سنگکردی شرار خود را
قدم به صد دشت و درگشادی، ز ناله درگوشها فتادی
عنان به ضبط نفس ندادی طبیعت نی سوار خود را
وداع آرایش نگینکن، ز شرم دامان حرص چینکن
مزن به سنگ ازجنون شهرت چونام عنقا وقار خود را
اگر دلت زنگکین زداید خلاف خلقت به پیش ناید
صفای آیینه شرم داردکه خردهگیرد دچار خود را
به در زن از مدعا چوبیدل زالفت وهم پوچ بگسل
بر آستان امید باطل، خجل مکن انتظار خود را
#بیدل
مسجود
« بررسی درجات مقام رضا در قرآن ، و نگاهی به چیستی و چرایی عطای الهی به نفس نبوی »
« بررسی درجات مقام رضا در قرآن ، و نگاهی به چیستی بالاترین عطای الهی به نفس نبوی »
در قرآن کریم در خصوص تعدادی از مقاماتی که انسان در سیر الی اللّه کسب می کند ، سخن آمده است . مانند : مقام ایمان ، مقام صلوح ، مقام تسلیم ، اخلاص و.. . یکی از مقاماتی که قرآن در خصوص آن سخن گفته ، مقام « رضا » است. رضا را در مقاییس و تراجم لغت در زبان پارسی به « خوشنودی » تقریب و ترجمه کرده اند.
مقام رضا به خودی خود دارای درجات و مراتبی است ، که هر مرتبه مافوق مرتبه مادون می باشد . که قرآن کریم آن را به سه درجه تقسیم و بیان کرده است.
درجه نخست ، به « رضایت مخلوق از خالق » اختصاص پیدا کرده است . در این مقام و جایگاه ، عبد از مولایِ خویش خوشنود و راضی می شود . قرآن می فرماید: « يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً » راضیه مقام رضایت انسان از خدایِ خویش است. همانطور که مولاناالحسین علیه السلام در روز واقعه فرمودند : « الهي رضاً بقضائِك ». و بقول آیت اللّه جوادی آملی : آن خانمی که در بزم یزید ؛ « ما رأیتُ الّا جمیلا » گفت ، خواهر کسی بود که در گودال « رضاً بقضائك » فرمود.
کتاب اللّه ، درجه دوم از مقام رضا را مختص به « رضایت خالق از مخلوق » بیان کرده است . جایگاهی که خدا از بنده اش خشنود و راضی می گردد .قرآن کریم گاهی به نحو یک طرفه ؛ « لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ » و گاهی بین الطرفین ؛ « رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ » همچون رابطه حبّی ؛ « قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ » با محورین اتّباع از رسول اللّه بیان کرده است . و در آیتی دیگر رضایت الهی را ثمرهء خشیت قرار داده است ؛ « رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ».
اما درجه سوم از مقام رضا ، به وضوح از دو درجه گذشته ، افضل است . این جایگاه فقط به نفس نبی خاتم المرسلین صلی اللّه علیه و آله اختصاص دارد و احدی با او در این جایگاه شریک نیست . در این جایگاه گویی خداوند عالمیان به حضرت ختمی می فرماید ؛ « چه عملی منِ خدا ، برای تو بنده [ پیامبر ] انجام دهم ، تا تو از منِ خدا راضی و خشنود شوی؟! » لذا به زودی به پیامبر چیزی عطا می شود که به واسطهء آن ، ایشان خوشنود و راضی گردد ؛ « وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ ». این درجه برای هیچ انسانی جز نبی خاتم ثابت نشده است.
حال دو سوال اساسی در این مقام سوم مطرح می شود. آیا خداوند به رسول اللّه چیزی عطا کرد؟! اگر عطا کردند ، مصداق آن چه بوده است؟!
با فحص در قرآن پاسخ پرسش اوّل مشخص می گردد ؛ خداوند سبحان طبق آیه « إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ » ، این بهای رضایت را پرداخت کرده است . [ به همخانوادگی واژه یعطیک و اعطیناک توجه شود. ] یعنی برای رضای پیامبر از خدا ، « کوثر » به ایشان اعطاء شده است . در معنای این واژه ؛ راغب اصفهانی در المفردات ، کوثر را به خیر کثیر ترجمه میکند . و دیگران نیز قریب به همین معنی را گفته اند.
پس از روشن شدن مفهوم کلّی « اعطای کوثر » به پیامبر خاتم ، باید برای پاسخ سوال دوّم و تشخیص مصداق آن به سراغ تفاسیر رفت . دربارهی تعیین مصداق کوثر اختلاف بین اهل فن بسیار است . بعضی آن را حوض کوثر دانسته ، عده ای نهری در بهشت ، مقام محمود ، اصلِ وحی ، قرآن و.. را بیان کرده اند . اما آنچه بین غالب مفسّرین خاصّه و عامه [ همچون علامه آلوسی در روح المعانی و فخر رازی در تفسیرالکبیر و قس علهذا ] به عنوان مصداق اتمّ « کوثر » به نحوی متّفقٌ علیه می باشد ؛ وجود مقدّس حضرت زهراء سلام اللّه علیها است.
و من هنا یظهر : آنچه خداوند سبحان در بالاترین درجهی رضایت ، بواسطه آن ، خوشنودی حضرت رسول اللّه را جلب کرد ، اعطای وجودِ ذیجود حضرت زهراء مرضیة سلام اللّه علیها به نفس نبوی است.
سقانا یوم الحشر ، من ید بعلها ، ان شاء اللّه .
مسعود رحمانی
https://eitaa.com/joinchat/1458372640C19d19bdd5a
#فلسفه
#فلسفه_علم
#فلسفه_تطبیقی
#هیوم
#صدرا
« وجه اشتراک در نفی علیّت در مادّه و وجه افتراق در قبول و عدم قبول خدا و علم »
موج اول شک گرایی در قرون وسطیٰ توسط « سوفیسطائیان » انجام شد ، موج دوّم شک گرایی و جریان آن ، کمی قبل از رنسانس ، توسط « مونتنی » راهبری شد . که دکارت با ارائه فلسفهای نو با محوریت « کوجیتو » (میاندیشم پس هستم ؛ Cogito ergo sum) در مقابل او ایستاد.
اما موج سوّم شکگرایی با هیوم آغاز شد . دیوید هیوم (David Hume) ، از فیلسوفانِ « آمپریسم » ( empiricism ) به معنایِ « تجربه گرا » در غرب است . او با انکار « علیّت » ؛ خدا [ علة العلل ] و علم را نفی کرد و سرآغاز شکاکیت دوره جدید شد. او معتقد است ؛ فهم به هیچ چیزی حاصل نمی شود ، مگر آنکه نخست در حسّ [ مادّه ] باشد. اندکی بعد با ظهورِ نظریات کانت ، این دوره شکاکیت نیز به پایان رسید . تفصیل این مسأله را دکتر عزت اللّه فولادوند در مقدمهءِ ترجمهءِ کتاب فلسفه کانت ، اثر اشتقال کورنو ، به خوبی و دقّت بیان کرده اند.
نکته تطبیقی نظر هیوم در نفی علّیت در عالم مادّه با فلسفهء اسلامی ، در این است که فیلسوفان اسلامی خاصتاً از ملّاصدرا به بعد ، همچون ؛ مرحوم حاجی سبزواری و مرحوم علامه طباطبائی ، وجود علل را در عالم مادّه ، قبول ندارند . و هر آنچه عرف آن را علّت مینامد آنها مُعد می دانند. پس حکمت متعالیه نیز مانند جریان هیوم ، وجود علّت را در عالم ماده قبول ندارد. و ازاین وجه متحدند.
اما تفاوت اصلی و وجه تمایز این دو نظر در قبول داشتنِ چیزی [ وجودی ] غیر از مادّه ، نهفته است. لذا از آن جهت که هیوم غیر از مادّه را نمی پذیرد ، لذا با نفی علیّت از مادّه ، اساساً علّت برچیده می شود . اما در فلسفه اسلامی با پذیرش غیر داشتن ، برای عالم مادّه ، نفی علیّت به نفی اساس علّت ختم نمی گردد . فلذا فلاسفهء اسلامی علّت مجردی[ غیرمادّی] را علت برای مادّه در نظر گرفته اند.
مسعودرحمانی
#امام_خمینی رحمه اللّه علیه :
پسرم! آنچه در درجه اول به تو وصیت می کنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنی، که این شیوه جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزی، که اینان قُطّاع طریق حق هستند. فرزندم! از خودخواهی و خودبینی به درآی که این ارث شیطان است، که به واسطه خودبینی و خودخواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولیّ و صفیّ او- جلّ و علا- سرباززد. و بدان که تمام گرفتاریهای بنی آدم از این ارث شیطانی است که اصل اصول فتنه است.
مسجود
بغیر گریه رهی نیست سوی این آئین ندیدهای که مگر خفته است کیش در آب #معنی
وَعَبْرَةَ مَنْ بَكي مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ