eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_66 بشين يكم اين پوشه ها روى اون ميزو سر و سامون بده _ فايل همه رو تو سيستمم
مادرم روی تخت کتك هاى پدرم بى پولى هاى عمه پارتى پورشه قرمز بازداشتگاه بيمارستان معين عمه در زندان كمربند معين و در آخر عماد خود به دار آويخته همه اينها دست به دست هم پشت سر هم كابوس خواب آن شبم ميشدند .... بيدار شدم اما چشمهايم باز نميشود شايد هم هنوز خوابم همه بدنم جز پيشانى ام داغ است انگار يك دستمال خيس روى پيشانى ام حس ميكنم ميخواهم تكان بخورم ولى توانش را ندارم !! _ پرى ما اين بالشتو بزار سمت شكمش يكم هم كمكم كن تكونش بدم .. چه قدر اين صدا را دوست دارم ! او كيست كه به ياد نمى آورم ؟!دستان قدرت مندى در آنى سنگينى بدنم را روى بالش مي اندازد به سختى ناله ضعيفى ميكنم .. _ هيييش خوب ميشى عماد است؟! چه قدر صدا و لحنش شبيه اوست حس ميكنم شلوارم كمى پايين كشيده ميشود ميترسم ولى قدرت واكنش ندارم فقط ناله ميكنم اينبار ولى با صداى بلند تر... خيسى و سردى پنبه كه روى پوستم كشيده ميشود را حس ميكنم اينبار زور ميزنم تا كمى تكان بخورم اما فقط قدرت يك تكان در حد لرزش را دارم _ هيييش آروم دختر خوب هيچى نيست نترس عزيزم عماد !!!چه قدر محتاج مهربانى يك نفر بودم اين روزها... خوب كردى آمدى اما تو كه نميدانى من از آمپول متنفرم _ يلدا يلدا عمه نترس يكم خودتو شل كن حالت بده ميميريا...اين صداى عمه است كه در كنار عماد است؟! عماد اينجا آمده است؟ تبعيدش تمام شد؟ _ يلدا خانم سوزن ميشكنه ها خيلى عضله هاتو منقبض كردى ,نا خودآگاه با لحن مهربانش شل ميشوم سوزن كه فرو ميرود آخ كوتاهى ميگويم... _ آفرين بابايى تكون نخور آهان ...آهان... آفرين ديدى درد نداشت تموم ميشه الان حال دختر خوبمونم بهتر ميشه ،،آنقدر با محبت حرف ميزد كه متوجه در آوردن سوزن نشدم حرف بزن بيشتر حرف بزن دلم صدايت را ميخواهد... _ پرى ما آبغوره نگير ديگه خوب ميشه _ بچه ام از اون روزى نه غذا درست ميخوره نه خواب حسابى داره _ ضعيف شده يكم سرما خورده تب هم كه ميدونى نبايد بكنه فقط خدا كنه ديگه زهر مارى نخوره الانم كه زود فهميديم به خير گذشت ... عماد هم عمه را پرى ما صدا ميكرد ؟! كاش جان داشتم تا بغلش كنم حس كردم كه از كنارم بلند ميشود دستش را با دستان ناتوانم گرفتم من اين دست ها را چرا اينقدر دوست داشتم؟! زمزمه كردم: ن.. نر.. نرو نشست دستم را در دستانش فشرد: _ ميمونم تا بخوابى دلم قرص شد خوابيدم آرام خوابيدم كابوس هايم يكباره جايش را با روياى شيرين عوض كرد... چشمانم را كه گشودم نور آفتاب خبر داد كه صبح شده است جان گرفته بودم سرم را چرخاندم كه عماد را بيابم اما تنها عمه به خواب رفته بالاى سرم بود تكان كه خوردم سريع بيدار شد _ عمه به فداى چشمهاى عسليت خوبى مادر؟ _ كجاست ؟ رفت؟ من تشنه محبت ديشب بودى هنوز سيراب نشده بودم _ نه تازه یه ساعته رفته اتاقش بخوابه همينجا بود...! اتاقش ؟! عماد اينجا اتاق داشت ؟؟ ... _ من چم شده عمه؟ _ چرا تو اين سرما با لباس كم ميرى اينور اونور كه سرما بخورى تو زود تب ميكنى درجه حرارت بدنت بره بالا زبونم لال مثل اون موقع بيهوش ميشى... حوصله نصيحت شنيدن نداشتم حس ميكردم سرم اندازه يك كوه بزرگ شده است و گاهى حس ميكردم دقيقا تمام مغزم در جمجمه متلاشى شده است و به صورت معجزه هنوز کار میکنه ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_67 مادرم روی تخت کتك هاى پدرم بى پولى هاى عمه پارتى پورشه قرمز بازداشتگا
عمه كه رفت برايم صبحانه بياورد با همان بى حالى ام از جايم بلند شدم دلم لك زده بود براى فرشته مهربان ديشبم.. در اتاق عمه نبود اتاق كتابخانه هم خالى بود حتما در اتاق معين خوابيده حتما اتاق مشتركشان است ، حتما الان همه چيز را فهميده و ميداند يتيمم.. به آرامى درب اتاق را باز ميكنم و آنچه ميبينم مرا به شك مى اندازد اندام اين مرد كه روى تخت است كه شبيه معين است نه عماد !! هنوز شك دارم پاورچين پاورچين نزديك ميشوم قلبم دوباره سازش ناكوك مينوازد ... واين نشانه يعنى خودش است ، دقيقا بالای سرش ايستاده ام ، چشمهايم دروغ بگويد قلبم كه دروغ نميگويد؟! معين بود ؟ كسى كه تمام شب با من مهربان بود ميتوانست معين باشد؟ اصلا معين نامدار مهربانى هم بلد بود مخصوصا براى چون منى؟ شايد همه ساخته ذهن تب دار توهم پردازم بوده است!! همين كه خواست در جايش غلت بخورد خودم را عقب كشيدم و بى اراده گفتم: هييييم چشمانش را به زور نيمه باز كرد و چند بار پلك زد تا بتواند درست چشم باز كند. واى خاك تو سرت يلدا بيدارش كردى،، با صداى خواب آلود و گرفته گفت: خوبى؟ سرم را چند بار تند تند به علامت مثبت تكان دادم ، مچ دستم را گرفت و در يك حركت وادارم كرد روى تخت بنشينم با همان صداى خواب آلوده گفت: بيا ببينم حال ندارم پا شم. سپس دستش را روى پيشانى ام گذاشت و بعد از چند لحظه مكث گفت: _ تب ندارى ديگه سريع برو صبحانتو كامل بخور درم ببند خسته ام امروز شركت نميرم دفعه بعدم در نزده اينجورى نيا تو اتاق،، باز شد همان مير غضب هميشگى .... _ منم شركت نرم؟ _ نه استراحت كن _ كار دارم آخه با كلافگى سرش را زير بالش كرد و بازوهاى بزرگ برهنه اش با ركابى سورمه اى عجيب خودنمايى ميكرد !! با صداى بلند ترى گفت: _خوابم مياد _ رسيد سفارش ها شركت چينى رو خودمون بايد امضا كنيم همين امروز ..... پوف عميقى كشيد و گفت: بيدار شم ميرم خودم تا ظهر !! حالا اگه تموم شد برو! بايد اعتراف كنم كن معين خواب آلوى تپل كلافه را نميشد گاز نگرفت ولى من هنوز او را براى همه بدى هايش نبخشيده بودم... تمام ساعاتى كه معين مثل يك خرس به خواب زمستانى فرو رفته بود نگران سفارش هاى شركت بدعهد چينى بودم ساعت ٢ بود و هنوز غرق خواب جرات نميكردم بيدارش كنم... عمه هم كه در خانه حكومت نظامى اعلام كرده بود كه غول جان راحت بخوابد !!بالاخره نقشه پليدى به سرم زد !!! به اتاقم رفتم و سيم كارت قديمى ام را داخل گوشى ام گزاشتم تا شماره ام ناشناس باشد و بعد شماره همراهش را گرفتم ٥ بوق خورد كه رد تماس داد..... سريع سيم كارت را در آوردم و از اتاقم پريدم در آشپزخانه چند ثانيه بعد در اتاقش باز شد ركابى و شلوارك سورمه اى تنش بود موهايش ژوليده روى صورتش ريخته شده بود چشم هايش هنوز نيمه باز بود اين ورژن معين را بار اولى بود كه ميديدم به سختى خنده ام را كنترل كردم ، با آن صداى گرفته و خواب آلودش عمه را صدا زد عمه باز قربان صدقه اش رفت.... _ نهار داريم ؟ كوفت بخورى شركتو يادش رفته فقط ادعا نظام مندى داره عمه از گرسنگى غولش هم ذوق ميكرد: _ كشك بادمجون داريم قيمه هم داريم مادر _ اى جووووون ،، فقط بلده واسه شيكمش ابراز محبتكنه،، نزديكم كه شد نميدانم چرا بى اختيار ترسيدم و كمى خودم را عقب كشيدم من از آن شب هنوز به اين آدم فوبيا داشتم.. دوباره دستش را روى پيشانى ام گزاشت : _ درجه بده خودم تند تند تبمو كنترل ميكنم _ لازم نيست بعد روى كاناپه ولو شد و باز چشم هايش را بست ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_68 عمه كه رفت برايم صبحانه بياورد با همان بى حالى ام از جايم بلند شدم دلم لك
_ تا ساعت ٢ بايد بريد و امضا كنيد خودتون دستورشو زدين كه بدون كنترل شخصيتون تحويل نگيرن _ يك نفر قابل اعتماد هم نداريم تو اين شركت كوفتى نداريم.... _ داشتيم منظورم را فهميد اخم در هم كشيد و میدانستم كه دل او هم براى عمادش تنگ شده بود نهار را كه خورد با بى ميلى حاضر شد كه به شركت برود من هم كه خانه نشين شده بودم حسابى عصبانى بودم ولى با ديدن پيام عماد جان دوباره گرفتم و مشغول پيام دادن به هم شديم * فنچ كوچولو چه طوره؟ *خوبم ولى مدام نگرانتم *نگران چى؟! سر و مر گنده دارم از هواى پاك اينجا لذت ميبرم * باز خوبه یه جاى خوش آب و هوا تبعيدت كرده * دلم براتون تنگ شده * دل منم !!! راستى همه كارها شركت ريخته سرمون بدون تو لنگيم * عوضش من اينجا مگس ميپرونم * عماد؟! * جانم * كى ميزاره برگردى؟ * خيلى عصبانى نبود فكر كنم همين روزها عفو شامل حالم شه و به عروسى برسم ... شيطون ، آقا رو ميدونستم دلش سريده ولى تو رو نكرده بودى ،،جالب بود بعد از آن دروغ كزايى كه معين در مورد ازدواجمان گفته بود هيچ چيز بين ما و نوع حسمان عوض نشده بود حكم دوست داشتن ما در آسمان ها سند خورده بود،،، جنسش خاص بود پاك بود و علتش را هيچ كدام نميدانستيم... ........ آن روزها معين با همه كمى نرم تر شده بود عماد برگشته بود ، غول قصه با من هم بهتر رفتار ميكرد ولى من يلدا بودم يلدايى كه بد بودن و متنفر بودن را دوست داشت ، يلدايى كه بخشيدن را بلد نبود يلدايى كه همه عمرش از همه عالم دوست داشت انتقام بگيرد !! من شبيه خودم نبودم من فقط در دلم مهربان بودم من شبيه خودم نبودم... زخم هاى روى دست معين توجهم را جلب كرده بود آنقدر عميق بود كه بعد از اين همه مدت هنوز از بين نرفته بود ميخواستم نگرانش شوم ولى من روز به روز با ياد آن شب تلخ تر ميشدم مدام جلوى چشمم صحنه حقارت و كتك خوردنم تكرار ميشد دوست داشتم هربار با تكرارش خودم را از معين بترسانم و دور كنم هر بار كه به خانه مى آمد حتى وقت غذا هم از اتاقم بيرون نمى آمدم در شركت هم سعى ميكردم زياد نزديكش نباشم دورى بهترين علاج بود و فكر ميكردم معين هم از اينكه جلوى چشمش نيستم راحت تر بود همه چيز آرام بود تا آن جمعه لعنتى...... جمعه كه به باشگاه رفتم در ليست اسم معين و عماد را هم ديدم سعى كردم جلب توجه نكنم و به كار خودم بپردازم هنگام تمرين رزمى وقتى يكى از شاگردانم كه دختر نوجوانى بود را زمين زدم صداى كف زدن و سوت زدن كسى توجهم را جلب كرد!!! خبرى از عماد و معين نبود حتما در سالن ماساژ و يا استخر بودند ....با ديدن پژمان بيريخت لبخند مصنوعى زدم و حواسم را به كارم پرت كردم اما مگر ول كن بود .. _ خانم مربى چند تا جمعه از جمعه مبارزه گذشته ها زدى زيرش ... _ من گرفتار بودم اين چند وقته وگرنه چرا بايد بزنم زيرش؟! _ گرخيدى چون .... با صداى بلند خنديدم و گفتم: از تو؟!! معلوم بود حسابى حرصش در آمده بود با خشم گفت: نيم ساعت ديگه تو رينگ باش كه بدونم نگرخيدى و بعد رفت ، در مرامم كم آوردن نبود غرورم توسط پژمان تحريك شده بود و كاش... ..... وقتى كه وسط رينگ ادا اطفار در مى آورد شبيه ميمون در حال خود نمايى در باغ وحش ميشد، طبق عادت معمولم سرم را زير آب يخ گرفتم و با موها و صورت خيس از روى طناب پريدم داخل رينگ ، كم كم تعداد آدم هايى كه دورمان جمع ميشدند بيشتر ميشد.. گارد گرفته بود و منتظر بود حركت اول را من شروع كنم و در حركت دوم پايم به گردنش نقش زمين شد همه برايم جيغ و سوت ميكشيدند شاگردانم با ذوق تشويقم ميكردند پژمان كه حسابى شخصيتش له شده بود به سمتم حمله كرد ضربه دستش بد نبود اما پاهاش مخصوصا شكمش ضعف داشت و بار بعدى كه به شكمش زدم هنوز از پيروزى ام شادى نكرده بودم كه با ضربه اى مهلك نقش بر زمين شدم پيمان وحشى و درنده !!!! هنوز از شوك ضربه ناگهانى اولش بيرون نيامده بودم كه با لگد به شكمم زد قدرت بلند شدن نداشتم، رويم نشست و همه وزنش را روى تنم انداخت ناعادلانه ترين نوع مبارزه را شروع کرده بود ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_69 _ تا ساعت ٢ بايد بريد و امضا كنيد خودتون دستورشو زدين كه بدون كنترل شخصيتو
از چشم هايش آتش انتقام ميباريد چرا اين قدر با من بى جهت دشمن بود؟! ميدانستم ضربه بعدى را جايى و طورى ميزند كه همينجا بميرم.. همه ترسيده بودند ، سوزان جيغ ميكشيد ..... _ فرشيد فرشيد كشتش بيا كشتش !! ولى به گمانم مردى در آن سالن بى معنا بود!!! نميدانم چه قدر طول كشيد چند ثانيه يا چند سال؟؟ با دو دست از روى من به سمت زمين پرتابش كرد.. _ آشغال حرومزاده گفته بودم به قلمروم هيچ وقت نزديك نشو معينم بود فرشته نجات هميشگى ام چشمانم تار ميديد اما گوش هايم صدايش ر ا مى بلعيد و مشامم عطرش را ... از دلم كه نگويم بهتر است ...پيمان هم كه انصافا قوى بود بلند كه شد ميدانستم بد تلافى ميكند!! در گير شده بودند معين قدرت برتر بود انگار شير زخمى ، درنده تر ميشود و معين زخم داشت خيلى سال بود كه زخم داشت تمام صورت پيمان خونى شده بود من خودم را كشان كشان به گوشه رينگ رساندم نفسم تازه بيرون آمده بود نگران معينم بود معين پشت سر هم بر سر و صورت پيمان ميكوبيد كه پژمان آشغال نقطه ضعفش را نشانه گرفت تا جان برادر را نجات دهد من را از گردن به وسط رينگ كشيد و من مرگ را دوباره لمس كردم بعد رهايم کرد بدن بى جانم را اسير كرد و بلندم كرد و به زور با دستش كه دور كمرم حلقه كرده بود ودستم را از پشت جورى پيچاند كه فريادم معين را منحرف كرد سمت من برگشت و به سويم دويد _ آشغال ولش كن ميكشمت و واقعا هم قصد كشت پژمان را كرد ولى باز كه به زمين افتادم مرا بلند كرد و اينبار خودش مثل سپر جلويم ايستاد پژمان صندلى به سمتش پرتاب ميكرد و پيمان فرصت طلب حمله ميكرد ، شير من توان ضربه زدنش كاسته شده بود اما هنوز استوار ايستاده بود پژمان با دهان خونى اش خنده كريهى كرد: _ خاطرشو ميخواى ...بالاخره خاطر خواه شدى باالخره وقتش رسيد..... معين عصبى تر ميشد و من بيشتر ميترسيدم پيمان چنان ديوانه ها رقاصى ميكرد و شعر ميخواند...!! _ كوچه تنگه بله عروس قشنگ بله هيچ كس حتى فرشيد جرات نميكرد به اين دو مرد افسار گسيخته نزديك شود... _ ببين حيوون رزل گفتم كاريت ندارم تا وقتى كارم نداشته باشى ،پيمان لهت ميكنم دنيا رو سر تو و بابات خراب ميكنم اين دفعه شرمنده ناموس نيستم ،ايندفعه خرخره تو ميجوئم .. _ معين نامدار اونى كه تو از من گرفتى خيلى با ارزشتر از اين منشى در و داف و دستمالى شدته.... و واى از وقتى كه اين حرف از دهانش بيرون آمد معين دوباره شارژ شد و سمتش يورش برد پيمان در زير مشت و لگد با القاب بد مرا خطاب ميكرد كم كم از حال ميرفتم كه صداى نعره هاى مردى كه با تمام وجودش سمت ما ميدويد نويد يك آشنا را ميداد عماد كه پيراهن رسمى تنش بود و معلوم بود از بيرون آمده است نعره ميكشيد...مشت به صورت پيمان نقش بر زمين شده ميكوبيد كه تنها توانسته بود يك ضربه به صورت عماد وارد كند معين هم با يك دست مرا گرفته بود و با دست ديگر پژمان را نابود كرد . پژمان از حال رفته بود و پيمان در حال جان دادن بود همه هراسان فرياد ميزدند و فرشيد از پشت عماد را گرفت اما عماد پرتش كرد همچنان فرياد ميزد _ تو به آقاى من چى گفتى سگ كثيف ؟؟؟؟ من عزرائيلتم خوب نگام كن من عمادم ..عماااااد ولى نه اون عماد بى غيرت !! هيچ كس جلو دارش نبود تا اينكه معين نامش را فرياد زد .. _ عمااااااد لحظه اى مكث كرد _ آقا بزار كارى كه ٥ سال پيش نكردمو بكنم آقا جان مهرسامت بزاررر معين جدى تر فرياد زد: بسه ميگم اين كثافت لياقت مردن نداره عماد اطاعت كرد از بينى اش خون مثل آب روان جارى شده بود معين هم لت و پار بود دستم در حد مرگ درد ميكرد چه بر ما سه نفر گذشته بود؟ معين خم شد و بازوى عماد را گرفت و از جايش بلند كرد فرشيد و چند تن ديگر كه براى كمك آمدند معين مانع شد و فرياد زد : _ به كمك یه مشت بزدل احتياج نداريم ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_70 از چشم هايش آتش انتقام ميباريد چرا اين قدر با من بى جهت دشمن بود؟! ميدانس
واين را خيلى محكم گفت ، عماد خنديد و دلم ميخواست فداى اين خنده هايش شوم .. حالا نوبت من بود معين خم شد و از زانوهايم گرفت و بلندم كرد و بر عكس روى شانه اش انداختم و دستش را روى كمرم كه روى شانه چپش بود قفل كرد كه نيوفتم و من كه حس كردم جايم امن است اعتراضى نكردم كه مثل كيسه برنج بلندم كرده است... دست ديگرش را زير كتف عماد انداخت و سنگينى عماد را هم روى شانه ديگرش ! عماد كه پايش به ميله رينگ خورده بود لنگ لنگان راه ميرفت معين ما دو نفر را چنان پدرى قوى با شانه هاى استوارش نگه داشته بود و از آن جهنم براى هميشه بيرون برد.. مطمئنم همه ناظرين ميدانستند.. " اين مرد علاوه بر جسم قوى چه اراده پوالدينى دارد... " خودش از ما بيشتر آسيب ديده بود اماصدايش در نمى آمد تا بيمارستان خودش رانندگى كرد يا نگران خون بينى عماد بود يا دست من _عماد سرتو بالا نگه دار .. _ يلدا قوى باش يكم ديگه ميرسيم هيچى نيست نترسيا و من با داشتن چون تويى چرا بايد بترسم؟! به بيمارستان كه رسيديم بعد از كلى معاينه و دستورات معين، دست من را فقط آتل بستند و بينى عماد هم چند دقيقه بعد خوب شد ، مسكنم را هم خودش زد ميدانست جز خودش هيچ كس نميتواند..نگرانش بودم غرور معنی نداشت ... _ رئيس پلكت پاره شده _ نه فقط خراشه _ صندلى خورد توى سرت یه عكس بگير ! خنديد و جان دلم از اين خنده صورت زخمى غول مهربانم جانانه شد .. _ خانم دكتر شما خودت بهترى؟ اينبار هرسه خنديديم و ميان خنده معين گوش عماد را به شوخى گرفت: پدر سوخته كى قاتل شدى؟ _ از وقتى كسى نگاه چپ به آقام و خانمش كنه... معين اخم بامزه اى كرد و گفت: اين بود نتيجه اين همه سال تربيت هدفمندم بچه؟ _ برم بمونم دوماه رستوران ؟ و من ميان خنده جيغ زدم _ نه نه تقصير من بود من ميرم انبار شركت خودمو حبس ميكنم ..عماد كه دماغم را كشيد و موهايش را به هم ريختم و قلقلكم داد اولين بار بود كه ديدم معين با عشق خاصى ، ما و حركاتمان را نظاره ميكند... سامى كه آمد هرچه عماد اصرار كرد كه با ما بيايد و با سامى به خانه نرود معين نپذيرفت و ميان خنده گفت: _ بچه شايد ما ميخوايم تنها باشيم _ آقا حداقل شما با سامى برو من با ماشينت ميام حالت خوش نيست نگرانم پشت فرمون بشينى ....سامى مهربان هم نگران شده بود و اصرار كرد ولى وقتى معين ساكت شد و اخم كرد هر دو حساب كار دستشان آمد و اطاعت امر كردند، معين خودش در جلو ماشين را برايم باز كرد و وقتى سوار شدم خودش در را بست .وقتى كنارم پشت فرمان نشست ميدانستم كه اگر مقصدمان جهنم هم باشد من حس ميكنم خوشبخت ترين عالمم !! خم شد رويم و كمربندم را بست موهايم را از صورتم كنار زد و بار ديگر كوفتگى سرم را معاينه كرد ..! _ بريم دختر؟ _ بريم رئيس خنديد و ماشين را روشن كرد خوابم مى آمد اما مگر دلم مى آمد بخوابم ؟! بايد حرف ميزدم امشب را بايد حرف ميزدم. _ رئيس ؟ _ من اسم دارما باور كن _ بگو الان بله ديگه _ خوب بله _ منو ميبخشى؟ _ نه _ اصلا ميدونى چيو ميگم؟؟؟ _ آره همين كه اين همه وقت گفتم اين باشگاه پره مرده و جاى تو نيست و قبول نكردى همين كه گفتم پيمان و پژمان هارن ازشون فاصله بگير ولى لج كردى اينكه گفتم تو سرت فرو كن بد بودن اول به خودت بعد به ديگران آسيب ميزنه گفتم آدم باش...... _ تو روخدا ديگه نگو ببخشيد ديگه !!! امروز خيلى بد شد همشم تقصير منه _ بعدا راجبش حرف ميزنيم _ چرا بعدا؟؟ چشم هايش را به سبك هميشگى خودش ريز كرد و گفت: چون الان حال ندارم دعوات كنم با مظلوميت گفتم: يعنى نميبخشى؟! _ بدون تنبيه نه رنگم پريد از اسمش هم ميترسيدم متوجه شد و گفت: اونبار از دستم در رفت اونجورى زدمت وگرنه دست رو زن جماعت سعى ميكنم بلند نكنم الانم منظورم يه تنبيهه ديگه بود...!!! ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_71 واين را خيلى محكم گفت ، عماد خنديد و دلم ميخواست فداى اين خنده هايش شوم ..
با شيطنت گفتم: هزار بار بنويسم غلط كردم _ نه اينا متد ۲۰ سال پيشم بود _ اوه ساواكى سابقه دار _ دختر خوبى باش ، باشه؟ جدى گفت لحنش جدى ولى مهربان بود سرم را پايين انداختم و گفتم : چشم _ چشماى خوشگلت بى بلا حسم بعد شنيدن اولين تعريفى كه از زبان معين راجب خودم شنيدم قابل توصيف نيست من پرنده شدم ؟ نه نه ماهى شدم كه در ابرها سبك بال هم شنا ميكرد و هم پرواز... _ خيلى خوابم مياد دستش را دور گردنم انداخت و من را سمت خودش با يك حركت كشيد و سرم را روى شانه اش قرار داد و چه قدر يك زن محتاج داشتن يك شانه از همين جنس است ... من ديگر در پوست خودم نميگنجيدم دوست داشتم در آغوشش غرق شوم و آنقدر عطرش را بو بكشم كه از حال بروم سرم را نوازش كوتاهى كرد و بوسه اى روى جاى ورم كرده سرم نهاد ... _ بخواب برسيم بيدارت ميكنم خوشبختى شايد تنها همين لحظه ايست كه من تو را دارم... كاش ميتوانستم آن لحظات طلايى را جايى براى هميشه انبار كنم براى مبادا !! تا هر وقت تشنه اش شدم جرعه اى از آن بنوشم، كاش ميتوانستم عقربه هاى ساعت را در جايشان ميخكوب كنم تا از حركت بايستند، زمان نگذرد كاش در اين قسمت از زندگى كسى دكمه استپ را بزند و ما سالها همين طور باقى بمانيم ... * * * يك ماه گذشته بود دستم كاملا بهبود يافته بود قلبم آرام تر مينواخت ، با اينكه معين همان رئيس مستبد و تلخ هميشه بود گاهى محبت مختض خودش نيز شامل حالم ميشد آن روزها به اين نتيجه رسيده بودم كه من و معين يك وجه مشترك داريم وآن، ترس از خودمان بودن" است فقط تفاوتمان در نوع بد بودنمان بود. ........ پروژه ويونا از بزرگترين پروژه هاى صنعتى شركت و البته كشور بود و براى معين از اهميت خاصى برخوردار بود مخصوصا با كار شكنى هاى دو شوهر عمه اش كه از قضا دايى معين هم ميشدند، هرچند كه عماد و معين زياد از مسائل خانوادگى اشان حرف نميزدند ولى از حرف هاى عماد دستگيرم شده بود كه ازدواج دختر عمو پسر عمو در خاندان نامدار يك رسم تقريبا اجبارى است ، مادر و پدر معين هم از اين قائده مستثنى نبودند ، معين از سمت مادرى تنها نوه پسر خاندان بود چرا كه دايى هايش (شوهر هاى عمه هايش )هر دو فرزند پسر نداشتند و از سمت پدرى نوه ارشد پسرى به حساب مى آمد و تمام ارثيه پدر مادرش بعد از مرگش به او اختصاص يافته بود جز بخش مختصرى كه تحت اختيار دايى هايش بود و از سمت پدرى تنها نايب تام الختيار پدربزرگش بود و اين به مزاج دو دايى چندان خوش نمى آمد...تمام تلاش و تمركز همه روى پروژه ويونا بود گاها تا نيمه هاى شب معين و عماد و ديگر كارمندان را درگير ميكرد سعى ميكردم به بهترين نحو درس بخوانم و تنها جايى كه ميتوانستم افى را ببينم دانشگاه بود و گاهى ساعت ها در بوفه باهم مشغول صحبت ميشديم . آن روز بعد از دانشگاه معين اجازه داده بود كه به خانه بروم و شركت نروم من هم از فرصت استفاده كردم و به آرايشگاه و سپس به سالن سولار رفتم بعد مدت ها به خودم رسيدم رنگ موهايم را تيره كردم و ابروهايم را مدل ساده ترى آراستم ناخن هايم ديزاين فوق العاده اى داشت... سر راه هم چند دسته گل نرگس كه عاشق بويش بودم خريدم و به خانه رفتم عمه برايم اسپند دود كرد ، تونيك يقه كج سفيدم را با جوراب شلوارى زخيم مشكى تن كردم ، تمام روز جلوى آينه خودم را نگاه ميكردم تا كم و كسرى نداشته باشم.. آن شب بعد يك هفته معين به خانه مى آمد ... ساعت از ٩ گذشته بود و من كم كم نا اميد ميشدم ..بالاخره دل به دريا زدم با شماره همراهش تماس گرفتم ! بعد از چندين بوق بالاخره جواب داد _ بله يلدا؟ _ سلام _ سلام جان؟ _ ما منتظريم نگران شديم گفته بودى مياى _ بيمارستان كار داشتم الانم تو ترافيك صدرم _ با سامى؟ ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_72 با شيطنت گفتم: هزار بار بنويسم غلط كردم _ نه اينا متد ۲۰ سال پيشم بود _
با سامی ؟ _نه تنهام. _ خيلى ترافيكه؟ ..._ آخراشه ديگه _ كاش با سامى بودى اعصابت تو ترافيك خورد ميشه رانندگى كنى ..خنديد و دلم ضعف ميرفت براى خنده هاى سالى يكبارش ! _ چرا ميخندى؟ _ همينجورى، قطع كن تا نيم ساعت ديگه خونه ام ، ببين پرى ما چيزى نميخواد؟ _ نه همه چى هست _ خوب پس ميبينمت از اين ناگهانى گوشى قطع كردنش متنفر بودم ... از آن شب به بعد همه چيز بين ما عادى پيش رفته بود و ديگر عاشقانه خاصى نديده بودم و اين را به حساب اخلاق خاص معين گزاشته بودم ..با اين كه كليد داشت اكثرا قبل ورود به خانه در ميزد وقتى در زد به اتاقم پريدم و عمه در را برايش باز كرد و بعد سلام و ماچ ماچ بازى هميشگى اشان عمه با دلخورى گفت : _ پسرم خيلى دير كردى _شرمنده امروز خيلى گرفتار بودم _ دشمنت گرفتار باشه برو دست و روتو يه آب بزن تا شام و بكشم _ چشم ، دخترمون كجاست؟ انگار بابا بزرگمه و من دوسالمه اه اه اه،،، _ وا تا الان كه همينجا بود، قبل از اينكه عمه صدايم كند از اتاق بيرون آمدم و سلام دادم جواب سلامم را داد و بر اندازم كرد : _ همه چى خوب شده بود اگه سولار نميرفتى فقط.... واى چه تيز!!! از كجا فهميد؟ باز هم ايراد گرفت عمه هم تاييدش كرد: _ آره منم ميگم چيه خودتو جزغاله ميكنى بدم مياد!! معين در حالى كه به سمت اتاقش ميرفت گفت: _ ديگه نميكنه.. و اين يك دستور و هشدار بود!! هنوز عمه شام را نكشيده بود كه تلفنش زنگ خورد ؛؛ _ جانم مونا!! نه خونه خودمم ----- _ با باباش؟ ----- _ نه بيخود كرده بگو دايى گفت خودم ميام ---- _با قهر كردن نبايد ياد بگيره حرفشو پيش ببره ---- _ گشنه اش بشه ميخوره خواهر ،من اين قدر لى لى به لالاش نزار بچه كه نيست ----- ناگهان فرياد زد _ نه!!!! ميگم هفته اى یه بار يعنى یه بار ديگه بحثى توش نباشه، فردا ميام خودم ببينم دردش چيه فعلا شب بخير ..! گوشى را كه قطع كرد معلوم بود حسابى عصبى است ..عمه با نگرانى گفت: مونا بود؟ _ آره _ الهى فداش شم آرزومه ببينمش ، كى اومده؟ _ چند ماهى ميشه واسه كارا دخترش اومده _ عزيز دلم چند سالش تازه ۲۰ سالش شده _ بچم خودش همسن دخترش بود شوهرش دادن آره؟ _ آره تقريبا _ بى انصافا _ ديگه شرايط اون موقع اين طور بود مونا هم كه درس خون نبود و خودش هم بدش نميومد _ حالا خوشبخته؟ _ یه ساله جدا شده و با یه مرد فرانسوى ازدواج كرده _ اوا چرا جدا شد؟ _ تفاهم نداشتن يارو ميخواست برگرده ايران مونا هم كه از ايران و عمارت و آقابزرگ فرارى _ حاال ايشاالله هرجاست خوش باشه .. _ اميدوارم كم كم از زندگى مرموز معين سر در مى آوردم ولى به خودم اجازه سوال نميدادم ..آنقدر خسته بود كه شام هم با اشتهاى سابق هميشه نخورد ، جلوى تلوزيون روى كاناپه لم داده بود كه برايش چاى بردم و كنارش نشستم دستش را دور گردنم انداخت و مرا كمى سمت خودش كشيد و من عاشق اين حركتش بودم .. _ دانشگاه چه طورى بود دختر؟ ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_73 با سامی ؟ _نه تنهام. _ خيلى ترافيكه؟ ..._ آخراشه ديگه _ كاش با سامى بودى
دانشگاه چطور بود دختر ؟ _من اسم دارما _ منم اسم دارما ،، با لحن خودم گفت،، _ خوبه منم جلوى ديگران بهت بگم پسر ؟! _ نه چون من پسر نيستم پير مردم ديگه _ نخيرخيلى هم جووونى ديگه نگو به من دختر باشه؟ _ تو هميشه دختر خودمى و بعد بيشتر در آغوشش فشرد.. با شيطنت نگاهش كردم و گفتم: رئيس _ هوم؟ _ به منم بگو جانم خوب _ نگفتم تا حالا؟ _ گفتى ولى كم _ چه قدر لوس شدى جديدا !!! اصلا باور نميكردم ازين لوس بازيام بلد باشى _ خوب منم باور نميكردم یه روز باهم آشتى باشيمو بغلم كنى _ دختر خوبى باشى همه كار واست ميكنم _ خوبم ديگه بعد دستم را گرفت و بالا آورد و به ناخن هايم خيره شد چشم هايش را ريز كرد و گفت: _ اگه اينا رو مثلاجاى رنگ مشكى صورتى يا آبى ميكردى دختر خوب ترى بودى _ هميشه گير ميدى دوست ندارم تابلو باشى _ همه همين جوورى ميكنن _ شما همه نيستى من مهم بودن را دوست داشتم... آن شب همانجا روى مبل خوابش برد و هركار كرديم نتوانستيم بيدارش كنيم تا به اتاقش برود پتو كه رويش انداختم براى چند ثانيه خيره اش شدم ...اين مرد تمام ستون زندگى ما و خانه بود. اين مرد حاال همه چيز من بود . فرداى آن روز معين باز هم با دايى هايش مشاجره لفظى شديدى داشت آن قدر عصبى بود كه من و عماد جرات نميكرديم به اتاقش برويم وقتى در مشاجره شوهر عمه بزرگشان, دايى معين, رو به عماد جلوى جمع گفته بود: تا كى ميخواى زير دست پسر عموت باشى بدبخت تو هم نامدارى تو هم نوه پسرى اتابك خانى تو هم اندازه معين سهم دارى .... جواب عماد برايم خيلى تاثير گزار بود _ من تا عمر دارم نوكريشو ميكنم سايه اش كه بالاسرمه ارزشش خيلى بيشتر از اون امواليه كه شماها دارين به خاطرش دست و پا ميزنين و فقط جز عماد شايد من ميدانستم سايه كسى چو معين چه قدر قيمتى است... عماد كه عينك ميزد شبيه پرفسور ها ميشد غرق كارش بود كه از پشت بغلش كردم و گونه اش را گاز كوچكى گرفتم طبق معمول دماغم را فشار داد و گير داد با صداى تو دماغى حرف بزنم و بعد بلند بلند خنديد و دماغ خودش را به كمك دستش كشيد و رو به بالا برد: _ يلدا دماغت چرا اين شكليه _ غلط كردى اين كه تو اداشو در ميارى شكل دماغ خوكه نه من _ آره ها از اون خوك صورتى كوچولوهاى برنامه كودك !! ميگم چرا دوستت دارم نگو نوستالژى دارى واسم فهميد كه الان است كه به سمتش حمله كنم به سمت در خيز برداشت من هم خودكار را برداشتم و نشانه گرفتم _ عماد واسا واسا تكون نخور _ بزنى ميام مژه مصنوعياتو ميكنم _ مژه ها خودمه خنگ خدا _ دماغتم قبل عمل مثل مژه هات حجيم بوده پس ،ديگه كفرى شده بودم تا خودكار را پرت كردم از شانس بدم ناگهان در باز شد خودكار دقيق به قفسه سينه معين خورد !! _ واى ببخشيد رئيس اخم هايش بد در هم بود _ باز مثل سگ و گربه افتادين به جون هم؟ خودكار پرت ميكنى فكر نميكنى بخوره تو چشمش ؟ عماد كه دلش نمى آمد من تنهايى شماتت شوم مداخله كرد: تقصير خودم بود آقا ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_74 دانشگاه چطور بود دختر ؟ _من اسم دارما _ منم اسم دارما ،، با لحن خودم گفت،،
من هم از فرصت استفاده كردم و گفتم: _همش ادامو در مياره خوب و دوباره حضور معين را فراموش كرديم .. _ كى اول پريد گاز گرفت هان؟! _ صبح كه دستمو گاز گرفتى من چيزى گفتم؟ _ منم كارى نكردم فقط گفتم دماغتو دوستدارم _ نخير گفتى شبيه خوكم _ نه نه خودت به وا ژه خوك اشاره كردى _ خيلى خرى خيلى معين كه داد زد تازه به خودمان آمديم _ ساكت با هر دو ام ، عماد تو بزرگترى اين چه مدل حرف زدنه كه بهش ياد ميدى با الفاظ زشت همو صدا كنين خر و گاو و شتر و خوك چيه ؟!!.. هر دو ساكت بوديم طورى كه معين نبيند دماغش را باز با دست بالا كشيد و ادايم را در آورد من هم خواستم جوابش را بدهم و دهن كجى كه كردم باز از اقبال بدم معين ديد _ يلدا ايندفعه اين بچه بازيا تكرار شه بد ميبينى.... _ چشم ببخشيد _ جاى شوخى هم اينجا جلو اينهمه كارمند نيست جدى تر باشين....بغض كرده بودم ميدانستم باز سر همين مسئله كوچك تا شب تلخ ميشود و با من حرف نميزند يلداى قوى قديم اين روزها با یه اخم كوچك معينش مثل دختر بچه ها بغض ميكرد .... معين كه براى تذكر چند نكته پروژه به اتاق عماد آمده بود بعد از اتمام كارش در حال رفتن گفت: _ سركار خانم تشريف بيارين پشت ميزتون ديگه ..!با مظلوميت دنبالش راه افتادم كه عماد دست انداخت گردنم: ببخشيد خوب؟ خيلى دوستت دارم باهات شوخى ميكنم معين تبسمى كرد و گفت: ديگه اذيتش كنى نميزارم بياد اينجا _ چشم آقا من هم خنديدم و گفتم: من اينجا نيام عماد از دوريم دق ميكنه ..در واقع هر دوى ما اگر يك روز نميتوانستيم همديگر را ببينيم قطعا دق ميكرديم! به سمت ميزم بر ميگشتم كه متوجه ورود يك زن جوان حدودا ٣١ ساله شدم كه به صورت خيره كننده اى جذاب و خوش پوش بود و آهو وار راه ميرفت پسر بچه كوچكى هم پشت سرش با شيطنت وارد شد و چه قدر صورت اين كودك برايم آشنا و خواستنى بود جلوتر كه آمد متوجه غم صورتش شدم _ جناب نامدار تشريف دارن؟ بله سرش را پايين انداخت كه وارد اتاق شود مانع شدم _ اجازه ميدين خبر بدم؟ اسم شريفتون؟ معين كه فكر كنم از دوربين متوجه حضورشان شده بود ناگهان در اتاقش را باز كرد و هراسان گفت: اينجا چى كار ميكنى؟ چى شده ؟ پسر بچه با ديدن معين سريع به سمتش دويد و با دستهاى كوچكش پاى معين را بغل كرد معين هم خم شد و او را بغل كرد و بالا آورد ، زن جوان در حالى كه با دستمال سعى ميكرد اشك هنوز سقوط نكرده اش را پاك كند با صداى توام با عجز گفت: معين به اينجام رسيده!! و بعد اشكش سيلاب كرد و خودش را در سينه معين من غرق كرد!!! معين من!!! پسر بچه با ترس گفت: مامان مامان باز دستت زخم شد گريه ميكنى؟ معين سر زن را از سينه اش جدا كرد و با دست اشكهايش را از صورتش زدود: _ هييييش آروم باش عزيزم مهرسام ميترسه و بعد مهرسام كوچك را در آغوشش فشرد و وارد اتاق شدند و به من دستور داد كه كسى وارد اتاق نشود ...!يخ كرده بودم بالاخره آمدى ژاله؟! چه قدر زيبا بود؟ چه قدر با وقار و خانمانه رفتار ميكرد؟ موهايش بلند بود معلوم بود كه بلند است ... ميوه عشقشان مهر سام بود؟ مهرسامى كه عماد نامش را قسم داده بود؟ مهرسامى كه نامش را روى بيمارستانش گزاشته بودو چه قدر عمر خوشى كوتاه است... معين چرا بذر اميد را با داشتن چنين ژاله اى در قلب زنگار بسته من كاشتى؟ معين داستان تو چه بود؟ نگاه مهرسامت چه قدر شبيه خودت بود ... بغض لعنتى اينجا جاى خودنمايى ات نيست بايد ببلعمت مثل همه بغض هاى زندگى ام، تلفن كه زنگ خورد از شدت لرزش دستهايم به سختى توانستم گوشى ر ا بردارم .... _بله رئيس _ اين بچه رو چند دقيقه سرگرم ميكنى؟ یه چيزى هم سفارش بده كه بخوره .. ،،حد من همين بود ! من فقط كارمندش بودم،، _ چشم _ يلدا اسمم را صدا نزن ديگر يلدا را اينطور به اوج نبر و به زمين نكوب _ بله _ خوبى ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_75 من هم از فرصت استفاده كردم و گفتم: _همش ادامو در مياره خوب و دوباره حضور
بله _ مواظبش باش خيلى شيطونه.. در كه باز شد تمام مردانگى معين را يكجا در آن يك وجب هيكل ٥ ساله ديدم .. حتى اخمش هم از نوع خاص معين بود من از اين كودك متنفر نبودم من از حاصل عشق متنفر كه نيستم هيچ، عاشقشم هستم تو چه گناهى دارى طفل معصوم؟ به سمتش رفتم : _ جناب مهرسام خان مياى پيش خاله ؟ اخم كرد در هنوز نيمه باز بود جلو نرفتم كه تنهايى معين و ژاله را نبينم فقط صداى معين را شنيدم _ درم ببند پسر آفرين پسر!! مثل من صدايش ميكرد مهرسام با بى ميلى در را بست و بغ كرده به ديوار تكيه زد و دست به سينه ايستاد جلو رفتم موهاى خرمن مشكى اش كه شبيه معين بود را نوازش كردم رو برگرداند اخمالوى كوچك شيرين!!! _ با من دوست ندارى حرف بزنى؟ سرش را به علامت منفى تكان داد _ باشه حرف نزن ولى من دارم ميرم یه بستنى شكلاتى گنده بخورم گفتم شايد تو هم بياى صدايش آنقدر شيرين بود كه همه وجودم غرق عشقش شد.. _ معين دُفته سرما خورى نخورى هيكل كوچك تپلش را در آغوشم فشار دادم _ سرما خورى نه !! سرما خوردى با استرس بامزه اى اين طرف آن طرف را نگاه كرد و گفت: _ سيفيد هم دارى _ سفيده چى عزيزم؟ _ بَ َسنى ديگه _ اييييم بزار فكر كنم!!! آهان بيا بريم با هم بگرديم ..دستم را كه جلويش گرفتم لحظه اى مكث كرد اما بعد دست تپل كوچكش را به دستم سپرد و من باعشق اين كودك ميتوانستم دردم را مرحم بخشم ... بستنى كه ميخورد دلم برايش ضعف ميرفت _ معين اينژا نيمياد ؟ _ نه نمياد بخور جون دلم ، دعوات نميكنه اشك در چشمانم حلقه زده بود و خيره اش مانده بودم كه با ورود عماد به خودم آمدم _ اى واى اى واى ببين توله من اينجاست كه مهرسام خودش را سريع بغل عماد انداخت _ عمو توله حلف بده _ تو توله پدر سوخته عوضى بى شرف منى چنان مهرسام را در ميبوسيد و ميبوييد كه حسادتم شد ...عماد در حالى كه مهرسام در آغوشش بود گفت: _ سختت نيست نگهش دارى؟ آقا صدام كرده برم ببينم درد مامانش باز چيه؟ _ نه نه بدش من برو محكم مهرسام را بوسيد و باز به آغوش من سپرد. يك ساعت ميشد كه در اتاق بودند مهرسام كه يخش باز شد كم مانده بود اتاق را منفجر كند تمام مدت دنبالش ميدويدم. بالاخره در باز شد و هر سه خارج شدند چشم هاى زن از فرط گريه سرخ سرخ بود و عذاب آورترين صحنه دست معين بود كه پشت كمر خانوم گذاشته بود زن جوان رو به من گفت: اذيتت كرد؟ _ نه نه ماشالله خيلى شيرينه معين سمت مهرسام رفت و بلندش كرد و با لحن خودش با او صحبت كرد كه من باز حسادت كردم: _ پسرمون بَ َسنى سيفيد خوره ؟ _ خاله دُفت دفا نميكنى معين خنديد و پيشانى اش را به پيشانى مهرسام چسباند غرق عشق بينشان بودم كه با صداى مادر مهرسام به خودم آمدم .. واقعا اين زن خوشگله همه چيز تمومه انگار عروسك باربى رو از اين الهام گرفتن ساختن _ جاى خانوم يگانه اومدى؟ ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_76 بله _ مواظبش باش خيلى شيطونه.. در كه باز شد تمام مردانگى معين را يكجا در
چيه حسودى كردى منشى باباى پسرت یه دختره؟ _ بله _ چه قدر چهره ات برام آشناست معين بين حرفمان آمد و گفت : ماشيين آوردى؟ يا بگم سامى بياد؟ _ ميشه خودت برسونيمون ؟ _ الان كه خيلى گرفتارم بيام خونه بايد بمونم حرف بزنم ، شما برو خونه مامانت فعلا شب ميام دنبالت _ برم شر ميشه _ من دارم اجازه ميدم برى، ديگه كى ميخواد حرف بزنه ؟برو اينقدر هم جلوى بچه ماتم نگير اين طفلى هم لطمه ميخوره عماد و معين بدرقه شان كردند. دلم نميخواست در چشم هاى معين نگاه كنم سرم را مشغول كارهايم كردم .... _ دختر همين طور كه سرم پايين بود جواب دادم: بله _ منم بستنى ميخوام _ چشم _ عمادم فكر كنم ميخواد عماد هم خنديد و ميان خنده گفت: _ من سيفيد نميخوام فقط جسارتا معين و عماد كه به اتاق رفتندسراغ يخچال رفتم كه بستنى را آماده كنم و بعد به اتاقش رفتم و روى ميزش گزاشتم با ديدن ۲ ظرف بستنى سريع گفت: خودت نميخورى؟ _ نه با مهرسام خوردم _ كچلت نكرد؟ _ نه خوش گذشت خيلى شبيه خودتونه _ چون شبيه خودمه خوش گذشت يعنى هر روز اينجا كلى بهت خوش ميگذره؟ از آنجايى كه اصلا اهل شوخى نبود از اين شوخى اش جلوى عماد معذب شدم.. بالاخره مثلا عماد فكر ميكرد ما نامزديم بايد يكم فيلم بازى ميكرد من نفهميدم اين عماد به خواهرش نميگه من نامزد معينم يعنى؟! شايد اونم فهميده خواستم بيرون بروم كه معين دوباره صدايم كرد: _ گفتم برى؟ _ نه رئيس ولى كار دارم _ نميخواد بشين بعدا انجام ميدى روبه روى عماد نشستم و خودش هم ظرف بستنى اش را برداشت و دقيق كنارم نشست قاشق اول را كه خورد دومين قاشق را جلوى دهانم گرفت: _ بيا بخور _ دهنى؟ _ آره دهنى رئيسشو آدم بايد بخوره _ يعنى نسرين منشى عماد هر روز قاشق دهنى ميخوره؟ عماد خنديد ومعين گفت: _ نه فقط رئيس هاى به جذابى من منظورمه در يك حركت بستنى داخل قاشق را بلعيدم و خواستم بگويم از دست تو زهر نوشيدنم برايم شيرين است ... دلم آشوب بود و به قول عمه مثل سير و سركه ميجوشيد نه توان تحمل داشتم نه روى پرسش، تا اينكه عماد مثل فرشته نجات بحث را باز كرد: _ آقا من یه جسارت بكنم جلوى آوا نتونستم حرف بزنم پس اين زن ژاله نبود؟!! آوا از كجا پيدايش شده بود؟!!!!؟ _ بگو ميشنوم _ من فكر ميكنم آوا حق داره واسه زندگى خودش حالا كه عمو نيست تصميم بگيره آقا بزرگ شرطش عادلانه نيست _ واسه خودش حق ميدم كه تصميم بگيره ولى واسه مهرسام به تنهايى نميتونه تصميم گيرى كنه من با كليت نظر آقا بزرگ موافقم با طرز برخورد ايشون و اهل خونه با آوا ناراحتم.. بالاخره اون بچه یه نامداره، آوا اگه پذيرفته با ما باشه بايد سازگارتر باشه حداقل به خاطر بچه اش ... _ آقا من كوچيكتم ولى قربونت برم اون زن هنوز جوونه حالا كه واسه بچه اش خانومى كرده قبول كرده بمونه خوب چه ايرادى داره يكم از اين جوونيش استفاده كنه اصرارم كه نميكنه مهرسام رو ببره چند روز بره يكم روحيه اش عوض شه.. _ عماد یه كاريش ميكنم ولى نميخوام فكر كنه ازين به بعد با گريه و اينجا اومدن ميتونه به هرچى ميخواد منو راضى كنه..... عماد مهربان من هميشه مدافع حقوق ديگران بود و من ديوانه همين خوبى هايش بودم . _ پس مجبوريم مهرسامو بزاريم يلدا نگه داره چند روز !! عماد با لحن شوخى وارى اين جمله را گفت و من در جوابش گفتم: با كمال ميل من كه عاشق جذبه اين كوچولو شدم معين به پهلويم زد و گفت:_ اين داداش نيم وجبى ما رو تحويل بگير عماد جان كه از الان مخ زدنش بيسته .... و احساس كردم همه دنيا براى شادى دلم دعا كرده بودند... مدتى بود كه فرشيد با همراهم تماس ميگرفت و بنا به دستور معين حق جواب دادن نداشتم من يلداى ياقى و نافرمان عجيب مطيع شده بودم " شايد رسالت عشق اين است :شدن آنچه كه نيستى" ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_77 چيه حسودى كردى منشى باباى پسرت یه دختره؟ _ بله _ چه قدر چهره ات برام آشن
معين حداقل هفته اي ۲ بار به خانه مى آمد و من آن دوشب تا حد جنون شاد بودم.. ميخنديديم دعوا ميكرديم ولى بعد همه چيز خوب ميشد، در اين مدت خيلى به هم نزديك شده بوديم حالا ميدانستم مادرش را هرگز نديده است و به خاطر باردارى خطرناك هنگام زايمان فوت كرده است تنها خواهرش مونا كه چند سالى از او بزرگتر است ساكن كشور فرانسه است و مدتى است موقت به ايران بازگشته است ، ميدانستم عماد هم پدرش را هم زمان با پدر معين ٥ سال پيش در تصادف از دست داده است و هردو بابه يادآورى آن فاجعه به هم ميريزند،و مادر عماد سخت بيمار است ، پدربزرگ ديكتاتورى دارند كه بعد از فوت هر دو پسرش سكته شديد او را روى ويلچر نشانده است و خانه نشين شده است ..ميدانستم عمارت اتابك خان از بزرگترين عمارت هاى تهران قديم بوده است و راضى نشده است ميراث اجدادش را به هيچ وجهى به سازمان ميراث فرهنگى واگزار كند ..سه دختر اتابك خان در عمارت همخانه هستند و عمه كوچك به علت تبعيت نكردن از پدر و ازدواج با كارمند پدرش طرد شده است ولى زندگى خوب و آرامى دارد من كم كم نديده همه چيز را فهميده بودم و ميدانستم جز نقطه ابهامى به نام ژاله؟! هرگز به خودم اجازه تجسس در اين مورد را نميدادم... تولد عماد نزديك بود ميدانستم معين در تدارك جشن بزرگى است حتى رزرو هتل كيش هم براى مهمان ها خودم انجام داده بودم قراربود بعد جشن در عمارت، همه تا آخر هفته به كيش بروند معين همه دوستان صميمى عماد را دعوت كرد حتى خيلى از كارمندان نزديك دعوت بودند همه چيز را از عماد مخفى نگه داشته بوديم تا سورپرايز خوبى باشد.... معين هفته پيش باز جلوى همه عماد را به طرز فجيحى ترور شخصيتى كرده بود وفكرميكردم با اين جشن قصد داشت از دلش در بياورد روز قبل تولد با ذوق به بهترين بوتيك فرشته رفتم و یه كت و شلوار مجلسى آبى نفتى خريدم دلم ميخواست براى اولين جلسه ملاقات خانواده نامدار سنگين و رسمى باشم..!روز تولد وقتى به خانه آمدم سريع آماده شدم و به آرايشگاه رفتم مدل آرايشم لایت و عالى بود و هنر دست آرايشگر آن قدر زياد بود كه با كمك موهاى مصنوعى جورى موهايم را ديزاين كرد و دورم ريخت كه محال بود كسى متوجه شود موهاى خودم نيست ... كت و شلوار جديد عماد كه سفارش داده بود را به خانه آوردند خودش دير كرده بود با ذوق از كشوى كراوات هايش كراواتى دقيقا رنگ لباس خودم پيدا كردم كفش هايش ر ا كنترل كردم كه تميز باشد. دكمه سر آستين هايش وساعتش را هم روى ميز گزاشتم حتى جوراب و زير پيراهنى اش هم آماده كردم عمه به روضه رفته بود و تنها بودم وقتى كه ر سيد با ذوق سمت در دويدم و بعد باز كردن در پشت در پنهان شدم معين كه وارد شد پريدم رو به رويش و جيغ كشيدم : خانووووووم شدم با لبخند و ذوق خاصى در چشمانش سر تا پايم را نظاره كرد _ماه شدى چرخى زدم وگفتم: موهام سال ديگه واقعى همين قدر ميشه؟ معين دست از نگاه كردن بر نميداشت _ خيلى بهت مياد عسل _ اسمم يلداست _ كاش عسل بود _ رئيس بيا معين عجيب شده بود نگاهش غم داشت با ذوق دستش را كشيدم و به اتاقش بردم _ ببين اينا رو آماده كردم زود حاضر شو موهاتم همه رو بده بالا بريم... خيره نگاهم كرد نزديكم شد سرم را ميان دستانش گرفت: _ منو ببخش _ چيو؟ كمربندو؟ يادم ننداز ديگه _ يلدا درست نيست تو امشب بياى !!! شكستم خرد شدم ... _ قول ميدم يه تولد ٣ نفره باهم بگيريم اصلا بعدا با هم كيش هم ميريم هيچ نگفتم چانه ام از شدت بغض ميلرزيد... سرم را از ميان دستانش بيرون كشيدم و سمت اتاقم دويدم و در را از پشت قفل كردم به در چند ضربه زد و سعى كرد آرامم كند: _ بايد زودتر بهت ميگفتم يلدا بيا بيرون باهم حرف بزنيم اين طورى نكن سكوت كرده بودم _ يلدا با شمام دختر خوشگلم بيا بيرون جيغ زدم _ به من نگو دخترم نگو، من بچه نيستم گريه ميكردم _ يلدا جان بيا بيرون اصلا هر چى تو بگى ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_78 معين حداقل هفته اي ۲ بار به خانه مى آمد و من آن دوشب تا حد جنون شاد بودم..
باز ميان هق هق جيغ كشيدم: _ برو ازت بدم مياد _ باشه اين طورى اعصابم بهم بريزه نگرانت باشم منم نميرم با هم ميمونيم خونه بدون من هم تولد پيش ميره ...ميدانستم حرفى بزند حتما عملى ميكند اشك هايم را پاك كردم هديه ام كه یه شاخه گل نقره بود كه با وسواس كادو كرده بودم را برداشتم و در اتاق را باز كردم: _ برو اينم بهش بده و ببوسش ولى نگو منشيا لياقت اومدن نداشتن بگو مريض بودم.. دستش را جلوى دهانم گزاشت و گفت: _ هييييش يلداى من با ارزش تر از همه عالمه قول بده دختر خوبى باشى تا بيام؟ از سر اجبار گفتم چشم و چشم هايم را بوسيد، خواب را بهانه كردم و باز به اتاق برگشتم موقع خداحافظى هم خودم را به خواب زدم و بدرقه اش نكردم، ميدانستم آن شب سخت برايم سحر ميشه .... شکست ها و نگرانی هایت را رها کن، خاطراتت را، نمیگویم دور بریز، اما قاب نکن به دیوار دلت... در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد، زمین میخوری زخم بر میداری و درد میکشی نه از بی مهری کسی دلگیر شو نه به محبت کسی بیش از حد دلگرم... به خاطر آنچه که از تو گرفته شده، دلسرد مباش، تو چه میدانی؟ شاید روزی ،ساعتی آرزوی نداشتنش را میکردی... تنها اعتماد کن و خود را به او بسپار ... هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها بر عکس نفس بکشد ...در آینده لبخند بزن این همان جایی است که باید باشی! هیج کس ،تو نخواهد شد " آرامش سهم توست ..." باز هم پيامى جديد از ناشناس قديمى !!! ....... آرامش هيچگاه سهم من نخواهد شد ناشناس عزيز... موهايم را باز كردم صورتم را شستم ، كت و شلوار دوست داشتنى ام را با قيچى تكه تكه كردم ،،من يلدا بودم نبايد فراموش ميكردم كه حقم از زندگى هميشه همين حد است و خواهد ماند... عمه كه آمد با ديدنش بغضم در آغوشش دوباره دريا شد در همه دنيا اين زن تنها كسى بود كه برايم ارزش قائل بود و دوستم داشت ... _ برگ گلم گريه نكن حيف چشمهات نيست _ عمه حالم بده _ ميدونم چته _ نميدونى هيچ كس نميدونه _ هيچ كسم ندونه من ميدونم اين اشكها يعنى چى، نكن با خودت اين طور نكن _ قلبم يهو ميريزه انگار از يه دست انداز بزرگ با سرعت رد ميشى گرومى ميفته نه يه بارا هر بار كه نفس ميكشم اين طورى ميشه..... _ مهر و مومش كن هرچه قدر خواهش كرد نزار اون قلبت باشه كه تو رو به راه خودش بكشونه دور شو عزيز دل عمه از قلبى كه واسه یه نامدار اينجورى پريشونه دور شو _ چرا آورديش تو زندگيم؟ از كجا اومد؟ _ قصه هر آدمى واسه خودش يه كتابه يه روز تو هم قصه تو ميخونى سرم را روى پايش گزاشتم برايم لالايى خواند همان كه هيچ وقت مادرم نخواند... راستى مادرم الان كجا بود ٢ سال بود كه حتى ديگر تلفن هم نميزد؟! اگر عمه را نداشتم اين روزهايم من بى كس و كار را قطعا ميكشت... عمه به خيال اينكه من خوابم برده است رفت و در اتاقش خوابيد ساعاتى بعد خودم را در خيابان رو به روى گنبد يك امامزاده ديدم نميخواستم داخل بروم از دور با تمام دلم التماس كردم: _ عمه ميگه دلت كه گرفت بايد دل و گره بزنى به كسى كه پيش خدا ارج و قرب داره من نميدونم حرفش راسته يا حاصل خرافه يه مشت پيرزن كه تو اين مجلسا روضه ... ولى ميدونم امشب ميخوام يبارم شده از يكى بخوام پيش خدا وساطت كنه ،آخه با من قهره يعنى خيلى وقته با هم قهريم به خدات بگو مردونگى كن و بگو حال دل اين بدبخت خيلى بده ..نزار احمق شه و باز گند بزنه به همه چى ... صورتم غرق اشك بود بى شرم از آدم هاى خيابان ... بسته اى سيگار خريدم امشب بايد درد هايم را دود ميكردم در ايستگاه اتوبوس نشستم چشم هايم را بستم و مهمانى را تصور كردم حسادت كردم هق هق كردم اما در دلم فقط آرزو كردم عماد عزيزم شاد باشد... در حال خودم بودم كه مرد معتادى آن طرف ايستگاه اتوبوس نشست و صدايم كرد: _ آبجى اينجا كه نشستى تخت هتل پنج ستاره منه ها ،تن صدايش چه قدر رقت انگيز بود به حال خودم ريشخندى زدم و گفتم: الان ميرم _ نه نه حالا عجله اى نيست سيگارت معلومه از اين گرون مايع دارياسا.... ادامه دارد.... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_79 باز ميان هق هق جيغ كشيدم: _ برو ازت بدم مياد _ باشه اين طورى اعصابم بهم
_ ميخواى؟ _ نيكى و پرسش؟ باقى مانده بسته سيگارم را به او دادم _ دمت گرم لوطى سيگارى آتش زدو و بعد از پك عميقى گفت: _ تو ديگه دردت چيه آبجى ، بابات بهت گفته بالا چشمت ابروئه قهر كردى زدى بيرون؟ _ نه من بابا ندارم، نه ننه دارم نه بابا _ بهتر ما كه داشتيم چى شد؟ دردت چيه اين وقته شب تنها با گريه و سيگار ؟ نكنه عاشقى _ نميدونم عشق چيه فقط ميدونم نفسم بند مياد از نبودنش ولى امشب دردم درد كم بودنه خار بودنه .آه عميقى كشيد و گفت؛ اينجا جاش نيست اينم راهش نيست آبجى تهش ميشى من ، خودمو اين قدر واسش كوچيك كردم كه بشيم هم سطح و اندازه هم ولى دور برش داشت كه واقعا از من بالاتره تر زد به همه چى آخرشم من موندم و ننه بابايى كه هى زدن تو سرم. منو اينجورى نبين آدم حسابى بودم ولى بزدل بودم اولش با سيگار شروع شد ولى آخرش همينم كه ميبينى. در حرفهايش يك صداقت عجز آور موج ميزد مطمئن بودم درد من را درد كشيده است. از جايم بلند شدم و هرچه پول داشتم روى صندلى گذاشتم: _ اينم اجاره اين هتل ٥ ستاره ات دمت گرم _ اى بابا همين سيگارت بس بود _ اينا هم دود ميشه و سيگار خداحافظ رفتم كمى سبك تر شده بودم ولى هنوز دلم طوفانى بود.به خانه كه رسيدم به محض اينكه خواستم درب مشرف به كوچه را براى ورود به برج باز كنم معين را ديدم كه جلوى اتاقك نگهبانى هراسان تلفن به دست ايستاده بود. چه قدر در اين لباس ها خواستنى تر بود.هنوز مرا نديده بود دلم ميخواست " همه تن چشم شوم خيره به او". ولى چند ثانيه بيشتر طول نكشيد ؛ معين كه حال مرا ديده بود به سمتم دويد رنگ صورتش پريده بود. _ كجا بودى اين ساعت هااان؟ _ چرا برگشتى مگه نبايد تو مهمونى باشى؟ نيشخند عصبى زد و گفت: چيه از خدات بود امشب به خيال راحت كه نيستم ر احت كثافت كارى كنى!؟ نزديكم شد و گوشه شال روى سرم را در دستش مچاله كرد و كمى مرا به سمت خودش كشاند. كم كم صورت رنگ پريده اش سرخ ميشد دندان هايش را روى هم ميساييد. _ كدوم گورى بودى كه بو گند ميدى؟ با دو دست به سينه اش كوبيدم و با حرص گفتم: _ تو هم دقيقا همين بوى گندو ميدى. ولى تو از خوشى دود كردى و كام گرفتى من از بدبختى و حقارت. فقط نگاهم كرد هيچ نگفت مچ دستم را با دست راستش گرفت و به سمت آسانسور كشاند. چند دقيقه بعد در لابى سرسبز پشت بام بوديم .روى يك صندلى نشست و سرش را ميان دستانش گرفت _ چرا آورديم اينجا؟ _ پرى ماى بدبخت خوابه نميخواستم به خاطر توى الاغ باز نگران شه. انگار قصد له كردن سر خودش را داشت كه چنان فشارش ميداد پاهايش را عصبى ميلرزاند و به كفش هايش خيره شده بود _ حالت خوبه؟ _ هييييس خفه شو هيچى نگو فهميدم حالش به طرز عجيبى متعادل نيست ساكت ماندم تا دوباره خودش شروع كند: _ كجا بودى؟ _ امامزاده _ هه امامزاده !!! اونجا سيگار كشيدى؟ _ نه تو ايستگاه اتوب*و*س ناگهان از جا بلند شد و خروشيد: مگه تو بى صاحابى احمق؟؟؟! تو صاحب دارى _ سگ صاحب داره منم سگ نيستم عصبى تر شده بود _ يلدا به نفعته وقتى من عصبى ام لال شى اينو تا آخر عمر تو گوشت فرو كن _ اگه نكنم چى ميشه هان؟ سيلى فرود آمده روى گونه ام دهانم را بهم دوخت _ اين ميشه نتيجه اش حالا ديدى؟ بهت ميگم من آدم حسابى نيستم لال شو زبون درازى نكن واسه همينه. امشب علاوه بر اينكه تحقيرم كرد براى مهمانى دست هم رويم بلند كرد. كاش ميتوانستم از اين مرد متنفر باشم ، كى و چه طور اين قدر سست عنصر شده بودم كه چنين درمانده در مقابلش اشك ميريختم؟! _ بسه يلدا بسه گريه نكن گريه نكن حق گريه را هم از من ميخواهى بگيرى؟ عصبى راه ميرفت و حرف ميزد: _ منه بيشعور الدنگو بگو از فكر خانم كل شب برزخ بودم و برگشتم كه تنها نباشه بعد بايد برم تو خيابونا بگردم جمعش كنم لياقت ندارى يلدا چون تا وقتى آدمى كه به نفعت باشه ذاتت هنوز همونه من نفهمم كه باهات نرم شدم گفتم شايد با محبت آدم شه، نه ، نه جونم امثال تو با محبت هار ميشن از فردا جهنمى نشونت بدم كه عين زنهاى خيابونى راه افتادن تو شهر و سيگار كشيدن تا ابد واست بشه يه كاب*و*س. از فردا خودم و خودتيم من و تووووووو بالاخره از پس هر كارى بر اومدم تا اينجا آدم كردن تو رو هم پس ميتونم. دوباره گريه ام اوج گرفت دوست نداشتم اين طور با من حرف بزند _ بسه ميگم گريه نكن ولى مگر قدرت داشتم جلوى اشكهايم را بگيرم .به سمتم آمد و عصبى بغلم كرد آن قدر با فشار كه حس كردم استخوانهايم در حال خرد شدن است _ خودت مجبورم كردى يلدا خودت _ من ميترسم _ هيس زود تموم ميشه به شرطى كه خودت بخواى و فقط خدا ميدانست معين در فكرش چه ميگذشت... **** سه روزى كه شركت تعطيل بود و همه در كيش مشغول خوشگذرانى بودند من و معين بدترين لحظات را سپرى ميكرديم. باز روزه سكوت گرفته بود و لحظه ای گره اخم هايش باز نميشد و مدام در فكر بود ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/2776694803C
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
در مجلس مظلومیّت مردِ غریب😔 بنگرکه دلم میان غمخانه گم است😔 این ناله ز ماتمِ امامِ هادی ست😔 معصوم دوازدهم امامِ دهم است😔 شهادت جانسوز امام علی نقی(ع) تسلیت باد🏴 🌼🍃 🏴🚩 شهادت دهمین پیشوای شیعیان علیه‌السلام را به پیشگاه عجل‌الله‌ تعالی‌فرجه وهمه‌شیعیانشان تسلیت‌عرض‌می‌نمایم 🏴🚩 👇 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
⚫️⬛️⬛️⚫️⬛️⬛️⚫️ 🕋🍃🕌🍃🌻🍃🍀 🍃🌻🍃🍀 🕌🍃🍀 🍃🍀 🌻 🍃 سلام مولاى مهربونم مناجأت_ مدح_ نيمه ى شعبان سحرگاه شما نبوى 🌻🍃يا مهدى_ ادركنى🍃🌻 . خاکسارانند در پایت شهان تاجدار رزق خوارانند از یمنت همه خورد و کبار بی زلال لعل نوشین تو کوثر شرمسار آنچه اسکندر طلب کرد و ندادش روزگار جرعه ای بود از زلال جام جان افزای تو اى منتقم كوچه و گودال كجايى 🌻اللهم عجل لوليك الفرج🌻 التماس دعا 🍃 🌻 🍃🍀 🕌🍃🍀 🍃🌻🍃🍀 🕋ً🍃🕌🍃🌻🍃🍀 ⚫️⬛️⬛️⚫️⬛️⬛️⚫️🕯 گـویند ســـلام صـبح 🕊🍂 طلایی ترین کلید برای🕊🍂 ورود بـه تالار قلبهاست🕊🍂 پس صمیمی ترین سـلام🕊🍂 تـقدیم بـه شمـا عـزیـزان🕊🍂 صبح اول هفته تون بخیر 🕊🍂 سرآغاز هفتتون پر امیـد🕊🍂 🖤🥀السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْحَسَن 🖤🥀عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ الزَّكِيَّ الرَّاشِدَ  دهمین رهبر دین را صلوات حافظِ شرع مبین را صلوات کوکبِ پر اثر ملک وجود هادیِ اهلِ زمین را صلوات 🖤🥀اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ 🖤🥀وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُم 🖤🥀شهادت مظلومانه امام هادی 🖤🥀علیه السلام تسلیت باد سلام مهدی جان(عج) مهرتوراخدابه گِل وجانمان سرشت دنیای درکنارتو،یعنی خودبهشت باید زبانزد همه دنیا کنم تو را بایدکه مشق نام تو را تا ابد نوشت ❤️اللهم عجل لولیک الفرج❤️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✅سه دعای مهم بعد از نماز صبح 🔶این سه دعا از بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه به ما رسیده جهت برطرف شدن مشکلات ورفع حوائج 🔴🔵هفتاد مرتبه ذکر "یا فتاح" 🔵🔴بِسمِ اللهِ وَصَلَّی الله عَلی مُحَمَّدوَآلِهِ؛وَاُفوِّضُ اَمری اِلَی اللّهِ ؛اِن اللّه بَِصیرُ بِالعِباد؛فَوَقیهُ اللّه سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا؛ لا اِلهَ اِلّا اَنتَ ؛سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِن الظّالِمینَ؛فَا ستَجَبنا لَهُ وَنَجَّیناهُ مِنَ الغَمِّ و کَذلِکَ نُنجِی المُومِنینَ؛وَحَسبُنَا اللّه ونِعمَ الوَکیلُ ،فَنقَلَبُوا بِنِعمَهِ مِنَ اللّهِ ،وَفَضلِ لَم یَمسَسهُم سُوءُ؛ما شاءَ اللّه لا حَول َوَ لا قُوَّه اِلّا بِاللّهِ، ماشاءَاللّهُ لاماشاءَالنّاسُ؛ماشاءَاللّهُ وَاِن کَرِهَ النّاسُ؛حَسبِیَ الرَّبُّ مِنَ المَربُوبینَ،حَسبِئَ الخالِقُ مِنَ المَخلُوقینَ؛حَسبِئَ الرّزِاقُ مِنَ المَرزُوقینَ؛حَسبِیَ اللّه رَبُّ العالَمینَ؛ حَسبی مَن هُوَ حَسبی؛حَسبی مَن لَم یَزَل حسبی حَسبی مَن کانَ مُذ کُنتُ(لَم یَزَل)حسبی؛؛حَسبِیَ اللّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ؛:عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظیمَ* 🔵🔴*لاحَول َوَ لاقُوَّهَ اِ لّا بِاللّه العَلیِّ العَظیمِ؛تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ الَّذی لا یَمُوت؛وَالحَمدُ لِلّهِ الَّذی لَم یَتَّخِذ(صاحِبَهً وَ لا)وَلَداً؛ وَ لَم یَکُن لَهُ شَریکُ فِی المُلکِ؛ وَلَم یَکُن لَهُ وَلِیُّ مِنَ الذُّلِّ؛ وَکَبِّرهُ تَکبیراً* کتاب صحیفه ی مهدیه صفحات 186-187 ☀️کسی که درصبح سه بار بگوید: 🌸 الحَمدللهِ ربِّ العَالَمِین 🍃الحمدُلِلّهِ حَمدًا کَثِیرَاً طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ حق تعالی هفتاد بلا را از او دفع می‌کند 📚 بلدالامین الحمدالله علی کل حال الحمدلله علی کل النعمة الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین جامع ترین شکر را بجا آوردید🌷 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🕊🍃🕊🍃🕊🍃🍂🍃🍂
*🌹 📖 بسته معنوی روز شنبه 📖 🌹* 🍃🍃🍃🍃 *اذکار روز :* *یا رب العالمین👈100مرتبه* *یا غنی 👈1060مرتبه* سوره های روز *📖 سوره مبارکه الفتح* *📖 و سوره مبارکه معارج* *خواص تلاوت: خداوند در روز قیامت از گناه او سوال نمی کند و او را در بهشت با حضرت رسول ص سکونت می دهد.* https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d *ادعیه و زیارت روز* 1/دعا وزیارت روز شنبه 2/ حدیث کسا 3/ دعای نادعلی *🧎‍♂️نماز روز شنبه👈هر کس در این روز چهار رکعت نماز بجا آوردو در هر رکعتی حمد و توحید و ایت الکرسی را بخواند.* خداوند نام او را در درجه پیغمبران شهدا و صالحین مینویسند. ان شاءالله 🤲 *💎دعای غریق💎* *دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان* 👇 یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوب ِثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک *تسبیح روز شنبه*👇 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْحَقِّ سُبْحَانَ الْقَابِضِ الْبَاسِطِ سُبْحَانَ الضَّارِّ النَّافِعِ سُبْحَانَ الْقَاضِي بِالْحَقِّ سُبْحَانَهُ وَ بِحَمْدِهِ سُبْحَانَ الْعَلِيِّ الْأَعْلَى سُبْحَانَ مَنْ عَلَا فِي الْهَوَاءِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى سُبْحَانَ الْحَسَنِ الْجَمِيلِ سُبْحَانَ الرَّءُوفِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ الْغَنِيِّ الْحَمِيدِ سُبْحَانَ الْخَالِقِ الْبَارِئِ سُبْحَانَ الرَّفِيعِ الْأَعْلَى سُبْحَانَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَكَذَا وَ لَا هَكَذَا يَكُونُ غَيْرُهُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ لِرَبِّي الْحَيِّ الْحَلِيمِ سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ دَائِمٌ لَا يَسْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ قَائِمٌ لَا يَلْهُو سُبْحَانَ مَنْ هُوَ غَنِيٌّ لَا يَفْتَقِرُ سُبْحَانَ مَنْ تَوَاضَعَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِعَظَمَتِهِ ‌ سُبْحَانَ مَنْ ذَلَ‏ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِعِزَّتِهِ‏ سُبْحَانَ مَنِ اسْتَسْلَمَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِقُدْرَتِهِ سُبْحَانَ مَنْ خَضَعَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لِمُلْكِهِ سُبْحَانَ مَنِ انْقَادَتْ لَهُ الْأُمُورُ بِأَزِمَّتِهَا *دعای روز شنبه* بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللّٰهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ ، وَمَقالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ ، وَأَعُوذُ بِاللّٰهِ تَعَالىٰ مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ ، وَكَيْدِ الْحَاسِدِينَ ، وَبَغْىِ الظَّالِمِينَ ، وَأَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ ، اللّٰهُمَّ أَنْتَ الْواحِدُ بِلَا شَرِيكٍ ، وَالْمَلِكُ بِلَا تَمْلِيكٍ ، لَاتُضَادُّ فِى حُكْمِكَ ، وَلَا تُنَازَعُ فِى مُلْكِكَ ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ ، وَأَنْ تُوزِعَنِى مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِى غَايَةَ رِضَاكَ؛وَأَنْ تُعِينَنِى عَلَىٰ طَاعَتِكَ وَلُزُومِ عِبَادَتِكَ ، وَاسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ ، وَتَرْحَمَنِى بِصَدِّى عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِى ، وَتُوَفِّقَنِى لِمَا يَنْفَعُنِى مَا أَبْقَيْتَنِى ، وَأَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِى ، وَتَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِى ، وَتَمْنَحَنِى السَّلَامَةَ فِى دِينِى وَنَفْسِى ، وَلَا تُوحِشَ بِى أَهْلَ أُنْسِى ، وَتُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيَما بَقِىَ مِنْ عُمْرِى كَمَا أَحْسَنْتَ فِيَما مَضَىٰ مِنْهُ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. ترک گناه به عشق مولا أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج ثواب نشر مطالب هدیه به امام زمان عج 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 التماس دعا🤲🤲 *دعایی که عصرعاشورا،امام حسین علیه السلام به فرزندشان امام سجاد علیه السلام تعلیم دادند؟* بِحَقِ‏ یس‏ وَ الْقُرْآنِ‏ الْحَکِیمِ‏ وَ بِحَقِ‏ طه‏ وَ الْقُرْآنِ الْعَظِیمِ یَا مَنْ یَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِینَ یَا مَنْ یَعْلَمُ مَا فِی الضَّمِیرِ یَا مُنَفِّسُ عَنِ الْمَکْرُوبِینَ یَا مُفَرِّجُ عَنِ الْمَغْمُومِینَ یَا رَاحِمَ الشَّیْخِ الْکَبِیریَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ یَا مَنْ لَا یَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد. *دعای برکت روزامام صادق(علیه السلام) وقتى صبح دمید بگو👇* الحَمدُللّه فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ اللّهُمَّ صَبِّح آل مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ وعافِیَةٍ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَینٍ اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیل وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةالسَّماواتِ وَالأَرض ِرِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک *َچهارده صلوات با و عجل فرجهم* هدیه به روح ائمه معصومین امام وشهدا وصلحا وشادی روح همه اموات خصوصا اموات دوستان فرستاده شود *دعای فرج* *بسم الله الرحمن الرحيم* اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُ
سْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه سلام الله علیها *اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان (عج)* 👇 السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اَباصالحَ المَهدی یا خَلیفةَالرَّحمنُ و یا شَریکَ الْقُرآن اَیُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان *صلوات خاصه ی حضرت زهرا (سلام الله علیها)* اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ *اللهم ارزقنا زیارة کربلا* اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن *اللهم ارزقنازیارة علی ابن موسی علیه السلام* السلام علیک یاامام الرئوف ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ *دعای سلامتی اقا امام زمان* اللهم الرزقنا زیارة سامرا اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِابنِ الحَسن، صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًو عینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا *اللهم ارزقنا زیارة نجف* سُبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ يا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حيلَتی وَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يارَبَّ العالَمين *زیارت حضرت رسول صلی الله علیه و آله در روز شنبه* أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ وَ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاَتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِالْحِكْمَهِٔ وَ الْمَوْعِظَهِٔ الْحَسَنَهِٔ وَ أَدَّیْتَ الَّذِی عَلَیْكَ مِنَ الْحَقِ وَ أَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ غَلُظْتَ عَلَی الْكَافِرِینَ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّی أَتَاكَ الْیَقِینُ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلاَلِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلاَئِكَتِكَ وَ أَنْبِیَائِكَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِینَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ یَا رَبَّ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِیِّكَ وَ أَمِینِكَ وَ نَجِیبِكَ وَ حَبِیبِكَ وَ صَفِیِّكَ وَ صِفْوَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ وَ خَالِصَتِكَ وَ خِیَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِیلَهَٔ وَ الْوَسِیلَهَٔ وَ الدَّرَجَهَٔ الرَّفِیعَهَٔ وَ ابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوداً یَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماًإِلَهِی فَقَدْ أَتَیْتُ نَبِیَّكَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِی فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا لِی یَا سَیِّدَنَا أَتَوَجَّهُ بِكَ وَ بِأَهْلِ بَیْتِكَ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی رَبِّكَ وَ رَبِّی لِیَغْفِرَ لِی پس سه مرتبه بگوإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ پس بگوأُصِبْنَا بِكَ یَا حَبِیبَ قُلُوبِنَا
فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِیبَهَٔ بِكَ حَیْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْیُ وَ حَیْثُ فَقَدْنَاكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ یَا سَیِّدَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْكَ وَ عَلَی آلِ بَیْتِكَ (الطَّیِّبِینَ) الطَّاهِرِینَ هَذَا یَوْمُ السَّبْتِ وَ هُوَ یَوْمُكَ وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفُكَ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِی وَ أَجِرْنِی فَإِنَّكَ كَرِیمٌ تُحِبُّ الضِّیَافَهَٔ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَهِٔفَأَضِفْنِی وَ أَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ أَجِرْنَا وَ أَحْسِنْ إِجَارَتَنَا بِمَنْزِلَهِٔ اللَّهِ عِنْدَكَ وَ عِنْدَ آلِ بَیْتِكَ وَ بِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَ بِمَا اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِینَ ترک گناه به عشق مولا *أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِک الفرج🤲🤲🤲🤲 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 *✅ زیارت حضرت محمد(صلی الله علیه واله)* *در روز شنبه :👇* 🌷 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللّٰهِ 🌷 وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكَاتُهُ 🌷السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِاللّٰه 🌷السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللّٰهِ 🌷السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ 🌷السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ 🌷السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ 🌷أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللّٰهِ 🌷وَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللّٰهِ 🌷وَأَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ 🌷وَجَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ رَبِّكَ 🌷وَعَبَدْتَهُ حَتَّىٰ أَتَاكَ الْيَقِينُ 🌷فَجَزَاكَ اللّٰهُ يَا رَسُولَ اللّٰهِ 🌷أَفْضَلَ ما جَزىٰ نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ 🌷اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد 🌷أَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَلىٰ إِبْراهِيم 🌷وَآلِ إِبْراهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ. 📚مفاتیح الجنان 🍀 🍀 🍀 🍃 🍀 🍀 🍃 🍀 🍃 🍃 ☘🍃 *✅ نماز روز شنبه ازطلوع آفتاب تاظهر* 🧎‍♂️🧎🏽🧎‍♂️🧎🏽 🌹 چهار رکعت (۲نماز دورکعتی)، 🌹 درهررکعت بعدازحمد، سوره توحید و آیةالکرسی 💠 پاداش این نماز طبق روایت :👇 ⭐️ خداوند او را در درجه پیامبران و شهدا و صالحان بنویسد که نیکو رفیقانی هستند. 📚 مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی به نقل از سیدبن طاووس، نقل از امام حسن عسکری علیه السلام 🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 👋توسل امروز شنبہ👋 🌹 اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یا اَبَاالْقاسِمِ یا رَسُولَ اللهِ یا اِمامَ الرَّحْمَةِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 *✅ دعای حضرت زهرا (س)* *در روز شنبه :* ✨ اللَّهُمَّ افْتَحْ لَنَا خَزآئِنَ رَحمَتِکَ ✨ وَ هَبْ لَنَا اللَّهُمَّ رَحمَهً لَا تُعَذِّبُنا بَعدَهَا ✨ فِی الدُّنیَا وَ الآخِرَهِ وَارزُقنَا مِن فَضلِکَ ✨ الوَاسِعِ رِزقًا حَلَالًآ طَیِّبًّا ✨ وَ لَا تُحَوِّجنَا وَ لَا تُفْقِرْنَا ✨ إلَی أحَد ٍسِوَاکَ، وَ زِدنَا لَکَ شُکرًا ✨ وَ إلَیکَ فَقرًا َ فَاقَهً ✨ وَ بِکَ عَمَّن سِوَاکَ غِنًا وَ تَعَفُّفًا ✨ اللَّهُمَّ وَسَّعْ عَلَینَا فِی الدُنیَا ✨ اَللَّهُمَّ إنَّا نَعُوذُ بِکَ اَن تَزْوِیَ ✨ وَجهَکَ عَنَّا فِی الحَالٍ ✨ وَ نَحنُ نَرغَبُ إلَیکَ فِیهِ ✨ اللَّهُمَّ صَلِّ علَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ✨ وَ اَعطِنَا مَا تُحِبُّ ✨ واجْعَلْهُ لَنَا قُوَهً فِیمَا تُحِبُّ یا اَرحَمَ الرَّاحِمِینَ ...♡ 💠 پروردگارا ...! 🌿 گنجهاى رحمتت رابراى ما بگشا و ما را مشمول رحمتى قرار ده كه بعد از آن دردنيا و آخرت عذابمان ننمائى. 💠 و از فضل گسترده ات،مارا از روزى حلال وپاكيزه اى،بهره مندگردان، و ما را نيازمند و محتاج كسى جز خودت قرار نده، 🌿 وشكرگذارى ما را نسبت بخودت، و نيز فقر و نيازمان را به تو،وبی نيازى و كرامت نفسمان ازغير خودت را، افزون فرما. 💠 خداوندا ...! 🌿 در دنيا بر ما گشايش عطا فرما، 💠 بارالها ...! 🌿 از اينكه ما را درحالیكه ديدارت را طالبيم ، ازديدارت منع نمائى، به تو پناه می بريم. 💠 پروردگارا ...! 🌿 برمحمد و خاندانش درود فرست، وآنچه راكه دوست دارى بما عطافرما و آنرا نيرويى قرار ده در آنچه که مادوست می داريم، اى بهترین رحم کنندگان ...♡ 📚 مفاتیح‌الجنان 🍀 🍀 🍃 🍀 🍀 🍀 🍃 🌺🌺🌺🌺☘🌺🌺🌺☘🌺🌺☘🌺☘☘ *✅ دعای روز شنبه* 👇 °{ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ }° ⭐️ بِسْمِ اللهِ كَلِمَةُ الْمُعْتَصِمينَ ⭐️ وَ مَقالَةُِ الْمُتَحَرِّزينَ ⭐️ وَاَعُوذُ بِاللهِ تَعالي ⭐️ مِنْ جَوْرِ الْجآئِرينَ ⭐️ وَ كَيْدِ الْحاسِدينَ ⭐️ وَ ب
َغْيِ الظّالِمينَ وَ اَحْمَدُه ⭐️ فَوْقَ حَمْدِ الْحامِدينَ ⭐️ اَللَّـهُمَّ اَنْتَ الْواحِدُ بِلا شَريك ⭐️ وَ الْمَلِكُ بِلا تَمْليك ⭐️ لا تُضادُّ في حُكْمِكَ، وَلاتُنازَعُ في ⭐️ مُلْكِكَ اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلي ⭐️ مُحَمَّد عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ ⭐️ وَ اَنْ تُوزِعَني مِنْ شُكْرِ نُعْماكَ ⭐️ ماتَبْلُغُ بي غايَةَ رِضاكَ، وَ اَنْ تُعينَني ⭐️ عَلي طاعَتِكَ وَلُزُومِ عِبادَتِكَ ⭐️ وَاسْتِحْقاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْف ⭐️ عِنايَتِكَ وَ تَرْحَمَني بِصَدّي عَنْ ⭐️ مَعاصيكَ ما اَحْيَيْتَني ⭐️ وَ تُوَفِّقَني لِما يَنْفَعُني ما اَبْقَيْتَني ⭐️ وَ اَنْ تَشْرَحَ بِكِتابِكَ صَدْري ⭐️ وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْري ⭐️ وَ تَمْنَحَنِي السَّلامَةَ في ديني وَ نَفْسي ⭐️ وَلاتُوحِشَ بي اَهْلَ اُنْسي ⭐️ وَ تُتِمَّ اِحْسانَكَ فيما بَقِيَ مِـنْ عُمْري ⭐️ كَما اَحْسَنْتَ فيما مَضي مِنْـهُ ⭐️ يـا اَرْحَـمَ الـرّاحِمينَ ...❤️ 🌺☘🌺🌺☘🌺🌺🌺☘🌺 *✅ ترجمه دعای روز شنبه* {• بنام خداوند بخشنده مهربان •} 🌺 به نام خدا که کلمه پناه‌جویان و گفتار پرهیزگاران است ☘ و پناه می‌برم به خدای بلندمرتبه از ستم ستمگران و نیرنگ حسودان و سرکشی ظالمان و او را می‌ستایم، 🌺 ستایشی برتر از ستایش ستایشگران ☘ خدایا! تویی یگانه بی‌انباز و پادشاه علی الاطلاق، 🌺 در فرمانروایی‌ات مخالفت نشوی و در پادشاهی‌ات هماوردی نداری، ☘ از تو می‌خواهم که بر بنده و فرستاده‌ات محمد درود فرستی و سپاس نعمت‌هایت را چنان قسمت من کن که مرا به کمال خشنودی‌ات نائل گرداند؛ 🌺 و به برکت عنایت خویش بر طاعت و مداومت عبادت خود و شایستگی پاداشت یاری نمایی ☘ و تا زنده‌ام به بازداشتن از گناهانت بر من مهر ورزی و تا پایان عمر بر انجام آنچه بهره‌ام رساند توفیقم دهی 🌺 و به کتاب خود (قرآن) برای پذیرش حق، سینه‌ام را فراخ گردانی و بار گناهانم را با تلاوتش از نامه اعمالم فروریزی ☘ و در دین و جانم به من سلامت بخشی و کسانی که به آن‌ها انس گرفته‌ام از من وحشت‌زده نکنی 🌺 و در باقیمانده عمر احسانت را بر من تمام نمایی، چنان‌که در گذشته عمرم بر من احسان نمودی، ای مهربان‌ترین مهربانان ...❤️ 📚مفاتیح‌الجنان التماس دعای خیر و فرج🤲 🌿🌷 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌷 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d