eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ 💝 اهمیت نوازش در روابط همسران" 💞هر انسانی شدیدا نیازمند تماس لمسی است. هر پسر یا دختری پس از عقد کارهای ساده ای نظیر گرفتن دست یکدیگر یا ماساژ پشت میتواند اضطراب را کاهش داده و یا حتی اضطراب های مربوط به اختلالات بدنی را نیز کم کند. زن و شوهر ها معمولاً بعد از مدتی از آغاز زندگی مشترک از یکدیگر دور میشوند و فراموش میکنند که موقع سلام یا خداحافظی یکدیگر را ببوسند و دست در دست یکدیگر بگذارند. در زندگی همسرانی که روابط زناشویی آنها در حالت بحرانی است ، تماسهای ساده روزمره که برای دوام زندگی زناشویی ضروری است وجود ندارد. وقتی که فرد در معرض محبت های ساده انسانی به شکل نوازش قرار میگیرد ، تغییرات قابل توجهی در اخلاق و رفتار و حتی سلامت فرد ایجاد میشود. 💝افراد مختلف نظرات متفاوتی در مورد ابراز محبت به همسر در برابر دیگران دارند و این نظرات از خانواده و محیط و احساس افراد در مورد بدنشان سرچشمه میگیرد و متوجه احساسی که از دست در دست همسر گرفتن و یا به آغوش کشیدن او دارید باشید. ما انسانها از لحظه تولد نیازمند لمس شدن توسط فردی دیگر هستیم ، بدین صورت عزت نفس در ما ایجاد میشود و احساس دلبستگی را حس میکنیم. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❤️❤️❤️❤️❤️❤️ 💢 رازهایی از زندگی زناشویی تان که نباید به هیچکس بگویید مشکلات مالی عکس های شخصی جزئیات دعوای زن و شوهری هرچیزی در مورد رابطه جنسی تان همسر شما چه فکری راجع دیگران (سایر اعضای خانواده و دوستان) میکند راز همیشه هم چیز بدی نیست.آن هارا بین خودتان حفظ کنید و نگذارید استرس خارجی به آن وارد شود و به این ترتیب رابطه بین شما و همسرتان عمیق تر میشود. دوستان و خانواده شما لازم نیست همه چیز را راجع به رابطه شما بدانند. بعضی حرف ها بهتر است ناگفته بمانند. ❤️❤️❤️❤️❤️ استقبال گرم از همسر هنگام ورود به منزل یکی از عوامل پایه ای و استحکام خانواده است. در ملاقات خصوصی ابتدا با گفتار نرم و صمیمانه که حاکی از اشتیاق نسبت به یکدیگر است، با هم احوالپرسی کنید. در آغوش گرفتن و بوسیدن هم یکی از امور ضروری در این ملاقات ها میباشد که نشانه محبتتان به یکدیگر است. با کلمه زیبا و دلنشین از هدیه همسرتان تشکر کنید و متقابلاً علاقه خود را به او ابراز کنید. هدیه همسرتان با عشق و علاقه به شما تهیه شده است، مبادا ارزش حقیقی آن را به واسطه هزینه کم یا اندازه کوچکش نادیده بگیرید. سعی کنید در این دیدارها با یکدیگر گفت و گو داشته باشید. زیرا صحبت نکردن با یکدیگر موجب سردی در روابط میان شما میگردد. ضمن اینکه با انجام این گفت و گوها، می توانید از یکدیگر شناخت بیشتر پیدا کنید و با روحیات و خصوصیات رفتاری یکدیگر آشنا شوید." https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸🍃🍃🌸 آهنگ آرش دلفان دوباره دل ⛱ متن آهنگ دوباره دل هوای با تو بودن کرده ⛱💎🕊 دوباره دل هوای با تو بودن کرده نگو این دل دوریه عشقتو باور کرده دل من خسته از این دست به دعاها بردن همه ی آرزوهام با رفتن تو مردن حالا من یه آرزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه حالا من یه آرزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا میدم آخه تو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم توی هفتا آسمون تو تک ستاره ی منی ⛱ به خدا ناز دو چشماتو به دنیا نمیدم حالا من یه آرزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه حالا من یه ارزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه دوباره دل هوای با تو بودن کرده نگو این دل دوریه عشقتو باور کرده دل من خسته از این دست به دعاها بردن همه ی آرزوهام با رفتن تو مردن همه ی آرزوهام با رفتن تو مردن حالا من یه آرزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه حالا من یه آرزو دارم تو سینه که دوباره چشم من تو رو ببینه ⛱حس آرامش🤗 ⛱ 🍃🌸 ⠀•|♥️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸🍃🍃🌸 ⛱ Ghahr O Ashti ⛱ مثل شبنم که نمی مونه رو گل و پونه گرمای وفا می بره از دل همه کینه ها دلا میشه روشن آی قهر نکن تو با من باهات قهرم باز نکن دهن با من حرف نزن حسود نیاسود این چه کاری بود چه دیر و چه زود نمی کنم آشتی جای آشتی نذاشتی ♪♪♪ ریزه ریزه کم کم دست بزار تو دستم حرف شکفتن دلای ما روشن الاکلنگ رنگ و وارنگ گل و گلدونه نعنا و پونه آشتی کنونه دلا می شه روشن آی قهر نکن تو با من ♪♪♪ چرا ز هم رنجیدن، به باغ آشتی گل چیدن گل گفتن، گل شنیدن دست به دست هم رقصیدن همومک مورچه داره بشین و پاشو خنده داره اتل متل تتوله، گاو حسن چه جوره عمو زنجیر باف، زنجیر منو بافتی حیف نیست، چرا ز هم رنجیدن به باغ آشتی گل چیدن شربت مهر به لب نوشیدن آی قهر نکن تو با من آی قهر نکن تو با من آی قهر نکن تو با من ♪♪♪ معلم درس وفا معلم نازنین ما با عشق و شور و غمخواری از جون و از دل کنار ما ♪♪♪ چراغ راه معلم ما یار و همراه معلم ما ♪♪♪ الا کلنگ رنگ و وارنگ گل و گلدونه نعنا و پونه آشتی کنونه گنجیشکه میخونه جیک حیک چشات مهربونه جیک جیک به یادم میمونه جیک جیک این دور و زمونه جیک جیک مهره که میمونه جیک جیک چشات مهربونه جیک جیک به یادم میمونه جیک جیک چشات مهربونه جیک جیک به یادم میمونه جیک جیک 🤗 •|♥️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌸🍃🍃🌸 ⛱ Ghahr O Ashti ⛱ مثل شبنم که نمی مونه رو گل و پونه گرمای وفا می بره از دل همه کینه ها دلا میش
🌼🍃🌼🍃 . فکر کنم اگ بزارید برا کوچولوهاتون خوششون بیاد😍😘♥️ اگ هندزفری دارید یکیشو بزارید توگوش خودتون یکیشو توگوش کوچولوتون🧚🏻‍♀️👶 حس خوبیه😍😍 سالم و سلامت باشید♥️ موفق باشید @ادمین ✋🙏 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 ✨خرد هرکجا گنجی آرد پدید ✨زنام خدا سازد آن را کلید   ✨به نام خداوند لوح و قلم ✨حقیقت نگار وجود وعدم ✨خدایی که داننده رازهاست ✨نخستین سرآغاز آغازهاست 🌸 الهی به امید تو.. ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلوات 🌸🍃 تحفه‌ای از بهشت است. صلوات 🌸🍃 روح را جلا می‌دهد. صلوات 🌸🍃 عطری است که دهان انسان را خوشبو می‌کند🌸🍃 پنجشنبه تون معطر به عطر خوش  🌸 صلوات بر حضرت محمد و آل محمـــد🌸🍃 💚اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم💚 ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سـ❤️ـلام😍✋ ❄️روز زمستونیتون پراز خیروبرکت❄️☃️ 💠امروز  پنـج شنبه 🌞   ۱۵     دی            ۱۴۰۱ خورشيدی 🌙   ۱۲   جمادی الثانی      ۱۴۴۴ قمری 🎄    ۵   ژانویه           ۲۰۲۳ میلادی     💯 روز📿 ❄️☔️لـا الـه الـا اللـه الملـک الـحق الـمبین☔️ ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿💚﷽ 💚🌿 🍃🌸ایرانِ‌زیبا🌸🍃 @ 🍃🏔🍀☀️سلام عزیزان روزتون بخیر و نیکی 🍃🍀☀️طلوع خورشید ؛ عشق و امیدی به وسعت یک روز زیبا رو به همراه خودش میاره... 🍃🍀☀️دراین روز زیبا ؛ شادی و سلامتی و موفقیتتون رو آرزو میکنیم 🍃🍀☀️الهی تقدیر امروزتون به بهترین شکل رقم بخوره... 🍃💐🤲آمین... 🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
نجوای صبحگاهی🌤🕊 خدایا‌ خوب‌ می‌دانَم‌ که‌ از‌ حالِ‌ بندگانت‌ آگاهی پس‌ شاد‌ کُن‌ دِلی‌ را‌ که‌ این‌ روزا‌ غَمگین‌ است و‌ باز‌ کن‌ گره‌هایِ‌ کورِ‌ زندگی‌مان‌ را...🤍))) شکرت خداااجووونم❤️ صبحت بخیر عزیزم ☕️ ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❄️روز یعنی آغاز حرکت به سـوی کمـال بیایید امـروز اهداف زنـدگے را مشخص کنیم و هدفمنـد براے رسیـدن به آنهـاگام برداریم الهــے به امیـد تـو🤍 صبحتون بخیر عزیزان 🌹 ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☃️سپیده‌ی هر صبح، شروع خوبی‌ ❄️برای همراهی با هستی است .. ☃️پس با زندگی همراه شو ! ☃️با احساس‌ترین سنفونی ‌طبیعت را ❄️قلب می‌ نوازد تا بتوانیم دلنواز ترین ☃️شعر مهربانی را بسراییم ..و آن را ❄️ به قلبهای مهربان هدیه دهیم .. ☃️مهربان باشید! ❄️مهربانی زلالی عشق های جاودانه است .. ☃️سلام ❄️صبحتون بخیر عاقبت و فرجامتون نیک☃️ ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d کانال  ما را به دوستان خود معرفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح که می شود دنبالِ اتفاقاتِ خوب بگرد دنبالِ آدم هایِ خوبی که حالِ خوبت را با نگاهشون و لبخند شون به روزگارت سنجاق کنی یک روزِ خوب، اتفاق نمی افتد!!! ساخته می شود ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌼بفرمایید صبحانه😊🍳 ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
تصمیم و رمان... - تصمیم و رمان....mp3
5.63M
🌸صبح یعنی یاد خدا ☘و صراحتِ یک لبخند به آنها که 🌸 دوستشان داریم ... ☘امروز تصمیم بگیر همه را 🌸دوست بداری؛ ☘قهرها را به آشتی تبدیل کنی و 🌸ببخشی ؛ ☘در تک تک لحظه هایت 🌸خدا را صدابزنی .. ☘امروز روز توست به شرط خندیدنت ؛ انرژی☺️😊🌿 ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
4_5951866434987495207.mp3
8.8M
🎵 رضایی🎙 ‎‌‌‌‎  ‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ کانال  ما را به دوستان خود معرفی کنید:🦋💖🦋 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
Fereydoun - Dare Baroon Miyad.mp3
7.94M
🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌲❄️🎧❣🎼☀️آوای بسیار زیبای : داره بارون میاد... 🍃🌲🎤فریدون آسرایی... 🍃🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🍃
4_5927040269886162505.mp3
5.37M
🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 🍃🏡❄️⛈☃🎼 آوای بسیار زیبا وخاطره انگیزی از استاد فرهادِ مهراد👌😍. 🍃🏡🌲❄️☀️بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی بویِ تندِ ماهی دودی وسطِ سفره نو بویِ یاسِ جانمازِ ترمه مادربزرگ 🍃🏡🌲❄️☀️با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم 🍃🏡🌲❄️☀️شادی شکستن قلّکِ پول وحشتِ کم شدنِ سکه عیدی از شمردن زیاد بوی اسکناس تانخورده لایِ کتاب 🍃🏡🌲❄️☀️با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم 🍃🏡🌲❄️☀️فکرِ قاشق زدنِ دخترِ چادر سیاه شوقِ یک خیز بلند از روی بته‌های نور برقِ کفشِ جفت شده تو گنجه‌ها 🍃🏡🌲❄️☀️با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم 🍃🏡🌲❄️☀️عشقِ یک ستاره ساختن با دولک ترسِ ناتموم گذاشتنِ جریمه‌های عیدِ مدرسه بویِ گل محمدی که خشک شده لای کتاب 🍃🏡🌲❄️☀️با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم 🍃🏡🌲❄️☀️بوی باغچه، بوی حوض، عطرخوب نذری شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن توی جویِ لاجوردی هوسِ یه آب تنی 🍃🏡🌲❄️☀️با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
45.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🌸🏡💫🕊☀️خاطره های مدرسه... 🍃🌸🏡💫🕊☀️ یادآوری و آشنایی با چند نفر از کسایی که در دوران مدرسه باهاشون خاطره داریم و در کتابهای درسی ازشون مطالبی بیاد موندنی خوندیم👌😍. 🍃🌸🏡💫🕊☀️الهی خدا همه دبیرا و‌مسئولین تربیتی که به گردن ما حقی دارن؛ بهترینها رو نصیب کنه و‌اونایی که برحمت خدا رفتن بر سر سفره اهل بیت ع مهمون باشن. 🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 🍃🍀❣حافظ‌خوانی❣🍀🍃 🍃🌸❣🕊💫سارینا خانوم ؛دخترک شیرین زبون برنامه مشاعره ؛ که مجری و حضار رو بارها بوجد میاره👌😍. 🍃🌸❣🕊💫برا هر موضوعی‌که ازش سوآل میکنن ؛میتونه شعری از غزلیات حافظ رو بخونه👌😍. 🍃🌸❣🕊💫خیلی قشنگه خیلیی👌😍. 🌿🇮🇷💚🤍❤️🇮🇷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌤 🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤 😍✋ ┈┅━❀❤️❀━┅ *✨اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً"✨* 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🤲 ┈┅━❀❤️❀━┅https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
شب همگی آماده و آراسته رفتیم خونه طلعت خانوم. آرمین هم حسابی به خودش رسیده بود و اومده بود که تو مراسم شرکت کنه، به قول خودش تک داماد خانواده بود و حضورش واجب.. خونه طلعت خانم مثل خونه بابام ساده بود، همگی تو هال نشسته بودیم. شوهر طلعت خانم چند سال پیش به رحمت خدا رفته بود و خودش و تک دخترش تنها زندگی میکردن، الانم عمه بزرگشون به عنوان بزرگتر اومده بود تو مجلس و حسابی عصا قورت داده نشسته بود.. انگار ارث باباشو بالا کشیده بودیم، بس که با چهره عبوس نگاهش به دیوار بود. وقتی الهه با سینی چایی اومد، هممون بهش خیره شدیم الحق که دختر خوشگل و نجیبی بود، صورتش دست نخورده بود و معلوم بود تا حالا آرایشگاه هم نرفته... سعیدم ریز ریز نگاهش میکرد و یه لبخند ژکوند رو لباش بود میدونستم الان قند تو دلش آب میکنن و حسابی از انتخاب ما راضیه. قرار شد الهه و سعید برن حرف بزنن، ما هم مشغول گوش کردن به پند و اندرز عمه بزرگه بودیم مرتب میگفت این دختر یتیمه، حقشه خوشبخت شه، اگه قسمت هم شدن از گل نازکتر بهش نگید.. مامانم قول داد الهه رو مثل من دوست داشته باشه و نگه بالا چشمش ابروعه. الهه و سعید با لبای خندون برگشتن، سعید لوتی وار گفت بزنید دست قشنگه رو.... من و مامان کل کشیدیم و بقیه دست زدن مامان سریع انگشتر نشون رو از کیفش دراورد و دست الهه کرد طلعت خانم باز شیرینی بهمون تعارف کرد معلوم بود اونا هم از این وصلت راضی به نظر میان اخر شب بود که همه خداحافظی کردیم و برگشتیم خونه بابام. آرمین گفت خیلی خستم جمع کن بریم. منم زود وسایلمو برداشتم و با آرمین راهی خونه شدیم. آرمین از شدت خستگی چشماش قرمز بود، همینکه به خونه رسیدیم سرش رو بالش نرسیده خوابش برد.. من اما از خوشحالی خوابم نمیبرد، رفتم تلوزیون و روشن کردم و نشستم جلوش که یهو دیدم موبایل آرمین زنگ خورد تا وقتی من رسیدم قطع شد.. با خودم گفتم این وقت شب کی میتونه باشه؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 خواستم برگردم که باز موبایلش زنگ خورد، ایندفعه زود گوشی رو برداشتم، با صدای زنونه ای که اومد انگار آب یخ روم خالی کردن همونطور که صدام میلرزید گفتم شما؟ اونم انگار هول شد و گفت ببخشید با آقای دکتر کار داشتم، میخواستم بگم من فردا باید برگردم روستا، مادرم حالش خوب نیست، میخواستم مرخصی یک روزه برام رد کنن بهش گفتم باشه به دکتر میگم خداحافظ بعد از اینکه قطع کردم با خودم گفتم اخه این ساعت مال زنگ زنگ زدنه؟ زنیکه نفهم با خودش نمیگه شاید اینا خواب باشن من مزاحم نشم!! احساس میکردم دروغ گفت مرخصی نمیخواست کاره دیگه ای داشت... چون اگه واقعا مرخصی میخواست میتونست پیام بده، آرمین صبح میخونه معنی نداشت نصفه شب زنگ بزنه به گوشیش.. با خودم کلنجار میرفتم... هزار و یک دلیل برا خودم میاوردم که شاید خودمو توجیح کنم ولی بهش شک داشتم... حتی به آرمین هم بدگمان شده بودم، معلوم نبود چطور باهاش رفتار کرده که به خودش اجازه داده این وقت شب بهش زنگ بزنه! با اعصابی داغون خوابیدم، فردا صبح زودتر از خواب بیدار شدم که هم صبحونه آرمین و بدم هم قضیه تماس دیشبو بدونم وقتی آرمین اومد تو آشپزخونه گفت بازم که شاهکار کردی، ایندفعه چی میخوای؟ کلافه گفتم هیچی نمیخوام بشین صبحونتو بخور.. با اوقاتی تلخ دو لقمه خوردم و دووم نیاوردم و گفتم آرمین دیشب ساعت یک شب منشیت زنگ زد و گفت براش مرخصی رد کنی... آرمین خیلی ریلکس صبحونشو میخورد و گفت باشه ممنون که گفتی.. با تعجب نگاهش کردم و گفتم یعنی عجیب نیست؟ گفت چی؟ گفتم اینکه نصف شب زنگ زده واسه گرفتن مرخصی..! گفت چه بدونم لابد ازم حساب میبره خواسته صبح نگه، زودتر بگه.. احساس کردم آرمین پکر شد، منم دیگه بحث رو ادامه ندادم.. نمیخواستم بحث به جاهای باریک بکشه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌤 https://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 روزها میگذشت و آرمین داشت مدرک تخصصشو میگرفت تازگیا زیاد بهم گیر میداد میگفت برو واسه گواهینامه ثبت نام کن خیلی زشته ماشین داری ولی گواهینامه نداری و ماشین روندن بلد نیستی.. منم یکم ترس داشتم از پشت فرمون نشستن ولی دلمو زدم به دریا و رفتم ثبت نام کردم تا آرمین انقدر بهم گوشزد نکنه بعد سه بار رد شدن بالاخره قبول شدم و گواهیناممو گرفتم بعضی شبا آرمین منو میبرد جاهای خلوت و ماشین و دستم میداد تقریا راه افتاده بودم و بعضی روزا که آرمین تا دیر وقت مطب بود میرفت
م خونه بابام سعید و الهه به تازگی عقد کرده بودن و قرار بود پنج ماه دیگه عروسی کنن. مامان میگفت زودتر حامله شو تا جای پات محکم شه خونه شوهرت اما من هنوز آمادگی مادر شدن نداشتم احساس میکردم آرمین باهام غریبی میکنه.. شبا ازم دوری میکرد یا اونقد خودشو تو کار غرق میکرد که وقتی برای با من بودن نداشته باشه تمام سردی هاشو من نفهم گذاشته بودم پای درس و کارش و میگفتم خسته اس نمیتونه... غافل از اینکه من سرمو کرده بودم زیر برف... امشب مامان واسه شام دعوتمون کرده بود اما آرمین گفت کار داره و نمیتونه بیاد منم با ماشین خودم رفتم، وقتی رسیدم خونه بابام هر کس مشغول کاری بود الهه داشت سالادها رو تو ظرف میچید، بهش گفتم کمک نمیخوای؟ گفت بیا توام کمک کن تنها نمونی تو هال تو همون حین که ظرفا رو از کابینت بیرون میاوردم الهه گفت چطوری؟ چند وقته نمیای..؟ گفتم آرمین سرش شلوغه منم تنهایی جایی نمیرم گفت حالا که شوهرت داره تخصصشو میگیره توام برو ادامه تحصیل بده... خوب نیست از نظر علمی کلی باهم تفاوت داشته باشید گفتم الهه جون من زمان مجردیمم به زور دیپلممو گرفتم، از درس و مدرسه بیزارم، اصلا کتاب خوندن رو دوست ندارم گفت از من گفتن بود، اینکه شوهرت بیشتر از خودت سواد داشته باشه خودش باعث اختلاف میشه... جواب الهه رو ندادم، تو دلم گفتم دختره حسود چشم دیدن خوشبختیمو نداره... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 من و آرمین اصلا باهم تو هیچ زمینه ای اختلاف نداشتیم تا حالا یه دفعه ام سطح علمیشو تو سرم نکوبیده بود. بعد از اینکه شامو خوردیم تو شستن ظرف ها به الهه کمک ندادم دلم نمیخواست باز اون نصیحت های مزخرفشو بشنوم.. شب وقتی برگشتم خونه، آرمین هنوز نیومده بود خونه.. هر چی به گوشیش زنگ میزدم خاموش بود.. با خودم میگفتم ساعت دوازده شب چه مریضی تو مطب میمونه که این تا الان نیومده...؟! خودمو سرزنش میکردم که چرا شماره مطبو ندارم وگرنه الان راحت میتونستم بفهمم مطبه یا نه؟ تا ساعت یک همینجور خودخوری میکردم، که بالاخره اومد... وقتی اومد حالت عادی نداشت منو که دید گفت بیداری خانم؟! گفتم تا الان کجا بودی واست مهم نیست من تا این وقت شب تنها بمونم؟ گفت باز گیر نده خانم خوشگله بخاطر تو داشتم تا الان کار میکردم بعدم قهقهه بلندی زد و رفت تو حموم فهمیدم مست کرده رفت حموم که از سرش بپره ولی واسم سوال بود که کجا رفته مست کنه مگه تا الان بیمارستان یا مطب نبوده؟ بهش مشکوک شده بودم وقتی از حموم اومد بیرون گفتم راستشو بگو کجا بودی؟ گفت معلومه دیگه مهمونی بودم گقتم چشمم روشن بی خبر و تنها رفتی چرا منو نبردی گفت مهمونی دکتر و پرستارا بودم روم نشد توعه بی سواد و با خودم ببرم.... اشک تو چشام جمع شد و گفتم ولی تو منو اینجوری پسند کردی یادت نیست روز اول بهت گفتم میزان تحصیلاتمو گفتی مشکلی نیست...؟ گفت اون موقع گول ظاهر زیباتو خوردم... با شدت رو صورتش تف کردم و رفتم داخل اتاق درو قفل کردم خودمو انداختم رو تخت و با صدای بلند گریه میکردم حرفاش خیلی برام گرون تموم شدن... اصلا از آرمین انتظار چنین برخوردی نداشتم الهه راست میگفت ما از نظر علمی خیلی باهم اختلاف و تفاوت داشتیم و این باعث اولین ناسازگاریمون شده بود ولی هر چی که بود من حاضر نبودم خودمو و علایقمو تغییر بدم من از اول بهش گفتم از درس خوندن بیزارم میخواست همون موقع بگه که نمیتونه با این مورد کنار بیاد ..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2761883670C6191fa3660 اونقدر عصبی بودم که حد نداشت! دلم میخواست آرمینو از وسط نصف کنم! خیر سرم گفتم با یه پولدار ازدواج میکنم زندگیم آروم میشه اما برعکس شد..! انقدر حرص خوردم و خودخوری کردم کم مونده بود سکته رو بزنم! با هر بدبختی که بود نزدیکای صبح خوابم برد... ظهر با تابش نور خورشید از خواب بیدار شدم... خونه سوت و کور بود و آرمین خبر مرگش رفته بود سرکار! لعنت به این زندگی!... تو خونه بابام چقدر آروم و بی دغدغه بودم! اما حالا.... هیییی خدااا خودت رحم کن! بدون اینکه خونه رو مرتب کنم، کلی به خودم رسیدم و سوییچمو برداشتم و رفتم بیرون. میخواستم از لجش برم چند تا کلاس ثبت نام کنم تا دهنش بسته شه! حدود نیم ساعتی تو راه بودم تا به باشگاه رقص رسیدم! عاشق رقص بودم... مخصوصا رقص شافل.. لامصب انرژی آدمو تخلیه میکرد. از مربی خواستم که کلاس خصوصی و فشرده برام برگزار کنه تا سریع تر یاد بگیرم...