سایر مواد خوراکی سالم و مفید برای دانش آموزان : از جمله مواد مغذی می شود به زنجبیل و نعناع اشاره کرد که با افزایش خون رسانی به مغز سبب تقویت قدرت یادگیری می شوند. همچنین مصرف عسل و خرما علاوه بر انرژی رسانی به دانش آموزان و کنکوری ها ، به کاهش اضطراب و استرس اون ها کمک می کند.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
سایر مواد خوراکی سالم و مفید برای دانش آموزان : از جمله مواد مغذی می شود به زنجبیل و نعناع اشاره کرد
خرما نیز دارای فسفر و کلسیم فراوان هست و مصرف اون موجب سرحالی فرد و تقویت قوای ذهنی اون می شود. اگه آب هویج دوست دارید، کار خوبی می کنید! آب هویج یکی از بهترین میان وعده ها در دوران مدرسه و کنکور هست که موجب افزایش تمرکز دانش آموزان می شود
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
❗️قند خون بالا میتواند باعث ضعف جریان خون و آسیب به اعصاب شود. در واقع دیابت میتواند از علل اختلال خون رسانی به اندامها شود. این مسئله میتواند به کند شدن بهبودی زخمها منجر شده و در پی آن آسیبهایی را ایجاد کند. در نهایت درد مداوم، زخم پای دیابتی، نداشتن حس مشکلات جدی منجر به قطع عضو اندام تحتانی میشود.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🚨🚨🚨چه افرادی در معرض خطر ابتلا به زخم دیابتی هستند؟🚨🚨🚨
زمانی که بدن به مدت طولانی دارای سطح بالایی از گلوکز خون باشد، عملکرد سیستم ایمنی بدن دچار مشکل می شود. به علت کاهش یافتن جریان خون و آسیب دیدگی اعصاب، افرادی که دیابت آن ها کنترل نشده باشد نسبت به افراد دیگر بیشتر در معرض خطر ابتلا به زخم مزمن و زخم عفونی هستند. این خطر برای بیماران دیابتی که دچار بیماری های مزمن دیگری مانند آترواسکلروز، کلسترول بالا، چاقی و یا ایدز هستند، افزایش می یابد.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
فواید پیاده روی در دیابتی ها😃✅ در فواید پیاده روی در دیابتی ها، همین نکته کافی است که بدانیم، فعا
🌼🍃🌼🍃🌼
فواید پیاده روی در دیابتی ها✅
در فواید پیاده روی در دیابتی ها، همین نکته کافی است که بدانیم، فعالیت بدنی جز مهمی در مدیریت و درمان و مراقبت این بیماری مزمن است. اگر تناسب اندام و تحرک داشته باشید، بهتر می توانید دیابت خود را کنترل کرده و سطح گلوکز خون خود را در حد مناسبی نگه دارید. کنترل مناسب سطح گلوکز خون برای جلوگیری از عوارض طولانی مدت مانند درد عصب و بیماری کلیه ضروری است. وقتی صحبت از ورزش برای افراد دیابتی می شود، هیچ چیز بهتر از پیاده روی نیست.👌👌
پیاده روی، یک ورزش هوازی است که به بدن شما کمک می کند تا انسولین را بهتر استفاده کند که یک عامل مهم در مدیریت دیابت است. پیاده روی همچنین باعث استحکام قلب و استخوان ها، کاهش استرس، بهبود گردش خون و کاهش خطر ابتلا به بیماری های قلبی با تنظیم سطح گلوکز و فشار خون و بهبود سطح کلسترول می شود.💹
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
فواید پیاده روی در دیابتی ها😃✅ در فواید پیاده روی در دیابتی ها، همین نکته کافی است که بدانیم، فعا
تحقیقات جدید نشان می دهند پیاده روی بعد از غذا می تواند به کاهش سطح قند خون کمک کند، حتی اگر فقط برای چند دقیقه کوتاه باشد.👌🏃♂
🟢🟢🟢
یافتهها نشان میدهد که پیادهروی سبک بعد از غذا، حتی برای دو تا پنج دقیقه میتواند سطح قند خون را در مقایسه با نشستن یا دراز کشیدن بعد از ناهار یا شام بهبود بخشد.
همچنین در این متاآنالیز مشاهده شد ایستادن ساده نیز می تواند به کاهش سطح قند خون کمک کند، اما مقدار کاهش قند خون در ایستادن ساده به اندازه پیاده روی نمی باشد.💠
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
با گذشت زمان، قند خون بالا به عروق خونی و اعصاب کنترل کننده آنها آسیب میزند و خونرسانی به قلب و مغز را کاهش میدهد. پرفشاری خون، افزایش چربیهای خون، چاقی، کم تحرکی و سیگار کشیدن عوامل خطری هستند که باعث افزایش تاثیر دیابت بر قلب میشوند و احتمال بروز بیماریهای قلبی را به شدت بالا میبرند❌❌❌
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ساندویچ رو یکی از بزرگان شهر در بریتانیا اختراع کرد
او که معتاد قمار بود برای اینکه از میز قمارش جدا نشه و از گرسنگی نمیره یه تیکه گوشت رو میذاشت بین 2تا نون و نوش جان میکرد
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
مغز دلفین در مقابل مغز انسان!
جوندگان از ۱۰٪مغزشون برای حل مشکلهاشون استفاده میکنن.
این رقم در میمونها بیش از ۵۰٪
شامپانزه ۷۵٪
انسان ۹۰٪
شاید عجیب و کمی ترسناک باشه که دلفینها از ۹۷ درصد مغزشون برای حل مسایل استفاده میکنن!!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بابِلی های باستان اعتقاد داشتند که خورشیدگرفتگی، نشانه خطر مرگ سلاطین آنهاست و به همین علت، در زمان خورشیدگرفتگی یا ماه گرفتگی، یک بدل جایگزین به جای سلطان بر تخت او می نشاندند!😐
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
بعد از 8 شب این مواد غذایی را نخورید
مغزها و آجیل ها:زمانی که نوبت به هضم و رفلاکس می رسد مغزها و آجیل ها بدترین ها هستند و بیشتر از هر نوع ماده غذایی ایجاد مشکل می کنند.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گیفی ک ب عنوان نفس کشیدن جنگل"در اینترنت پخش شده در واقع یک پدیده طبیعی است ک طی آن وقتی خاک جنگل ب خاطر باران زیاد نرم میشود و بعد از آن باد شدیدی شروع بـ وزیدن میکند اتفاق می افتد!
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
برخلاف تصور عموم مردم افرادی که خواب سنگین دارند از فعالیت مغزی بالاتری برخوردارند. مغز این افراد نهایت تلاشش را میکند تا صداهای اطراف را به میزان کمتری بشنود تا فرد خواب راحتتری داشته باشد.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به جغد برفى معروف هستن ايشون ...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
در مصرف «ایبوپروفن» دقت کنید
ایبوپروفن فقط درد را ساکت میکند و ریشه درد باقی میماند ! کم خونی، سقط جنین، فشارخون، کاهش شنوایی و تضعیف شدید قلب از عوارض خطرناک ایبوپروفن است.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
قدیمی ترین واحد پول جهان پوند انگلیس است؛ این واحد پولی 1200 سال قدمت دارد.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
اکثر حشرات قابل خوردن هستند. اگر در جایی بدون غذا گیر افتادید میتوانید از آنها تغذیه کنید. حشراتی که نباید بخورید حشرات با رنگهای روشن (سمی هستند)، حشرات پشمالو و حشرات بدبو هستند.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
تنور گازی آپارتمانی بدونه سینی .داری ۲عددسنگ نان مخصوص پخت نان و انواع کیک وکلوچه .قیمت:۲۲۰۰
🌸هوالرزاق 🌸
🌟از وسایل کهنه ت خسته شدی🌟
😍اینجا کلی ظرفای شیک وکیوت با قیمت ارزون پیدا میکنی😊😊
#وسیله های برقی 🖥
#اکسسوری شیک و بروز🍹
#هرچی واسه خانوم خونه لازمه🍳
https://eitaa.com/ashpazchooneh
جهت سفارش 👈 @dashti140
با ما درتماس باشید
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_هفتاد باذوق گفتم آره! گفت توروخدا باهام میای بریم خرید؟ میخوام مادر بهنام و خانوادشو دعوت ک
🌱 ❤️
#قسمت_هفتادو_یک
وقتی صدای جیغ بلند مادرشوهرمو شنیدم، دویدم سمت اتاق و دیدم مهسا بیهوش دراز به دراز افتاده روی تختش،
مادرشوهرمم میزنه توی گوشش و با جیغ و گریه صداش میکنه...
به قرصای دیازپام کنار تخت نگاه کردم!..
مهسا خودکشی کرده بود...
به مادرشوهرم نگفتم که وحشت نکنه،
گفتم فشارش افتاده حالش بد شده..
و زنگ زدم به اورژانس بیان ببرنش.
قرصارو به پزشک اورژانس نشون دادم،
مهسا پرستار بود و خوب میدونسته چقد بخوره که بمیره یا چقدر بخوره که فقط توجه هارو به خودش جلب کنه..
بردنش بیمارستان، مادرشوهرم مدام بیقراری میکرد و میگفت دیدی دیدی بخاطر پسره بیشعور خودشو چیکارکرد؟
کم کم سهیل اومد، دنبال بهونه بود، یقه منو گرفت و گفت نقشه ات نتیجه داد.. خواهرمو به کشتن دادی، خوبی الان حالت خوبه؟
هولش دادم عقب و گفتم اون خودش این بلا رو سر خودش آورد، یه ذره ام دلم به حالش نمیسوزه.. توی عوضی چی که سه ماه تمام منو تو خونه حبس کردی دیوونه شدم اون همه بلا سرم اومد؟ دستتو بکش عوضی..
عقب عقب رفت روی زمین نشست و جلوی صورتشو گرفت و شروع کرد به اشک ریختن
گفتم بریز، تقصیر خودته، صبا ارزششو داشت مادرت سکته کنه؟ الان گریه کنه؟ ممکنه یه سکته دیگه بکنه.. خواهرت رو تخت بیمارستان افتاده..
کنارش نشستم و گفتم میدونم الان وقتش نیست، ولی همه این اتفاقا بخاطر منه.. بیا بریم راحت طلاقم بده و این قائله رو تموم کن.
داد زد الان وقت این حرفاست؟ بزار ببینیم چه بلایی سر مهسا میاد
گفتم نگران نباش معدشو شست و شو دادن الانم بهوش اومده گرفته خوابیده سالمه سالمه!
من و سهیل برگشتیم خونه و مامانش توی بیمارستان پیشش موند،
💐💐💐💐
#قسمت_هفتادو_دو
راستش از تنهایی با سهیل میترسیدم..
رفتم توی اتاق مهسا و درو از داخل قفل کردم،
به خودشم گفتم سهیل من با تو امنیت جانی ندارم خصوصا امشب که انقدر عصبی ای..
حتی با خودم فکر کردم در لوله بخاری یه چیزی بزاره بکشتم برا همین توی اون سرما بخاری اتاقو خاموش کردم و گرفتم خوابیدم.
خیالم انگار جمع شده بود یه ذره ام از کرده ام پشیمون نبودم
به شقایق پیام دادم و همه چیزو گفتم، باورش نمیشد دختره ی احمق بخاطر پرهام این بلا رو سر خودش آورده باشه،
شقایق هم به پرهام پیام داده بود و گفته بود من رابطه ای که پشتش یه دختر بخواد بمیره و آه و ناله و نفرین پشتش باشه رو نمیخوام...
پرهامم گفته بود مهسا بار اولش نبود که اینکارو برا برگشتن من میکرد، نمیدونم چرا نمیخواد بفهمه ما هیچیمون بهم نمیخوره، کلا روانیه مدام گوشیمو چک میکرد
اون یه ماهیم که باهم بودیم مدام دنبال دعوا بود، یبار یکی از خانمای همکار آزمایشگاه که باهام شوخی کرد رو محکم زد در گوشش.. اخه این رفتار یه آدم تحصیل کرده است؟
حالا میفهمیدم اون حرفایی که سهیل پشت سر صبا به من میزده در واقع صبا نبوده! مهسا خواهر خودش بوده که سر پسره میاورده و سهیل الکی به من میگفته صبا ال کرد بل کرد...
طرفای چهار صبح بود که به سهیل پیام دادم ببین سهیل دیدی چه بلایی سر خواهرت اومد با وجود من؟؟ دیدی مادرت سکته کرد؟
دیدی معلوم نشد چیکار کردی سر این عشق و عاشقی مسخرتون که بهنامم خودشو کشت؟ خسته نشدی؟ هنوز میخوای ادامه بدی؟
بیا فردا بریم توافقی برای همیشه جداشیم و همدیگرو نبینیم، بیا تا تلفات بیشتر ندیدیم تمومش کن.
میدونستم سهیل خوابه و این پیامو صبح میبینه...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱 ❤️ #قسمت_هفتادو_یک وقتی صدای جیغ بلند مادرشوهرمو شنیدم، دویدم سمت اتاق و دیدم مهسا بیهوش دراز به
🌱❤️
#قسمت_هفتادو_سه
صبح ساعت ده رفتم دم اتاق سهیل ولی نبود رفته بود سرکار
به مادرش زنگ زدم و حال مهسا رو پرسیدم
گفت خوبه و فردا مرخص میشه،
راستش اینکه یه روز دیگه بخوام با سهیل توی این خونه تنها باشم برام کابوس بود، ازش میترسیدم هر بلایی ممکن بود سرم بیاره
گاهی فکر میکنم چجور با این آدم این همه مدت زندگی کردم بدون اینکه به ذات واقعیش پی ببرم
برگشتم خونه بابام، چیزی از اتفاقا نگفتم نمیخواستم نگرانشون کنم فقط گفتم دلم براتون تنگ شده اومدم بهتون سر بزنم.
مدام به مادرشوهرم زنگ میزدم ببینم برگشته یا نه
خلاصه همون شب مهسا برگشت، نمیخواستم دل زن بیچاره بشکنه منم برگشتم خونه
انقدر گریه کرده بود که چشماش مشخص نبود،
دستمو گرفت و گفت میبینی من چه بدبختم؟ اینا همشون اینجورین، اصلا عروس این خانواده شدم بختم سوخت، بچه هاشم عین خودشونن، همشون یه رگ دیوونگی دارن، تا کی از دستشون بکشم؟
چندباری خواستم بگم منم اومدم اینجا زندگی میکنم چون سهیل برای طلاقم باج خواسته و من بهش ندادم ولی نمیخواستم یه غصه به غصه های دیگش اضافه کنم، نمیدونستم تصمیم سهیل چیه..
از سرکار اومد و برگشت رفت پیش مهسا،
گفت میخوام پیشش بمونم
اینا خیلی وابستگی روانی بهم داشتن و به هیچکس غیر از خودشون دوتا اهمیت نمیدادن، پدرشونم که اصلا مهم نبود دخترش چه بلایی سر خودش آورده، فقط اومد خونه و پرسید زندست؟
وقتی گفتن اره انگار خیالش جمع شده باشه برگشت رفت پای بساطش...
💐💐💐💐
#قسمت_هفتادو_چهار
.
مادرش به من نگاه کرد و اروم گفت میبینی روزگار منو؟
اشک از گوشه چشمش چکید و گفت زنی که پشت و پناه نداره باید بمیره، به درد مردن میخوره، یه خانواده خوب یه پدری مادربزرگی چیزی که هوامو داشته باشه ولی من محکوم شدم تا ابد اینجا زندگی کنم، تو تنهایی...
نمیدونم چم شده بود که منم باهاش اشک میریختم...
یاد بلاهایی که سهیل سرم آورده بود افتاده بودم،
بغلش کردم و هق هق باهم گریه میکردیم،
اون شب گفتم من پیش شما میخوابم،
با اینکه کار هرشبم پیام دادن به شقایق بود که ببینم رابطش تا کجا و چطور پیش رفته و چیکارا کرده اما اون شب شب بخیر گفتم و کنار مادرشوهرم جا انداختم و باهم خوابیدیم.
چرا من قبلا از این زن متنفر بودم و الان به یکباره مهرش به دلم نشسته بود نمیدونم..
دوباره صبح به سهیل پیام دادم گفتم لطف کن بیا با تصمیمی که گرفتم موافقت کن تو چته سهیل؟
میدونستم سرکاره، بهش زنگ زدم، جرات نداشتم باهاش روبه رو شم راستش ازش میترسیدم..
نمیدونم اشک مادرش بود یا هر چیزی که اون شب بین سهیل و مهسا اتفاق افتاده بود یا نقشه بود که سهیل گفت باشه قبوله.. توام مهرتو میبخشی؟
با ذوق گفتم همشو میبخشم، من نیازی به مهریه تو ندارم، خداروشکر بابام انقدری زیر پام ریخته که نیازی به چندرغاز سکه تو نداشته باشم.
گفت ببین درست صحبت کن اومدیو نسازیا
گفتم باشه باشه ببخشید هرچی تو بگی ولی من باج نمیدم هیچ پولی بهت نمیدم، فقط طلاقم بده...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱❤️ #قسمت_هفتادو_سه صبح ساعت ده رفتم دم اتاق سهیل ولی نبود رفته بود سرکار به مادرش زنگ زدم و حال
🌱 ❤️
#قسمت_هفتادو_پنج
ولی بیا مادرت نفهمه داریم چکار میکنیم طلاق توافقی هم یه پروسه ای داره
من همینجا میمونم و آروم اروم بهش میگم .خیلی به من وابسته شده
شنبه صبح زود رفتیم درخاستشو دادیم چون کاملا توافقی بود زودتر انجام میشد
اما یسری مراحل خودشو داشت که دو سه ماهی طول میکشید
از من ازمایش خون خاستن که نکنه باردار باشم ،خندم گرفته بود من خیلی وقت بود دست سهیلم بم نخورده بود
ازمایش دادم کاراشو کردم بیشتر وقتام پیش مادر سهیل بودم.
عشقش آشپزی بود هر روز یه مدل غذای جدید ،اینقدر دستپختش عالی بود که تو اون مدت من کلی وزن اضافه کرده بودم
بهش گفتم چرا یه آشپزخونه برا خودش نزده که پول دراره .
بهترین پشتوانه ی هر زنی پوله
گفت که بچه هام نزاشتن که البته خودشم زن بی دست و پایی بود .یه چیز تو مایه های من
اندازه ی من بی دست و پا بود.من حالا بازم با وجود بابام خوب شده بودم .
بازم اصرارش کردم،فکر کردم بعد از جدایی اگر شرایط فراهم نشد و بابام نتونست منو رد کنه برم خارج،یا دیدم نمیتونم دوری خانوادمو تحمل کنم حتما باهاش یه آشپزخونه میزنم ،که اونم سرش گرم شه و اینقدر غصه ی زندگی بی عشقشو نخوره.
پول توی دس و پاش بود ولی پول به چه درد میخورد وقتی شوهرت عیاش باشه.
دوستت نداره و نمیتونی دم بزنی.
💐💐💐💐
#قسمت_هفتادو_شش
.
روزا اصلا با مهسا حرف نمیزدم دو شیفت کار میکرد که زیاد منو نبینه توی اون خونه.آروم و سر به زیر بود ،سهیلم کاری بم نداشت ،این آرامش خیلی منو میترسوند
میگفتم نکنه میخان بلایی سرم بیارن
دقت میکردم دقیقا از همون غذایی که خودشون میخورن منم بخورم ،سمت پارچ آب توی یخچال نمیرفتم میترسیدم نکنه چیزی بریزن توی غذا و بخوان بلایی سرم بیارن .حقیقتا این رفتارا خیلی مشکوک بود .
با این وجود برای بابامینا شیرینی اینکه داره کارام درست میشه رو بردم و حتی یه جشن گرفتیم رفتیم رستوران و هممون خیلی ذوق زده بودیم که بالاخره من دارم راحت میشم و از اون جو منفی و اون حال بد خارج میشم
سهیل هر شب دیگه نهایتا ۹شب خونه بود، اون شب ۱۲ شده بود و نیومده بود...
مادرش نگرانش بود،
گفتم لابد با صبایی کسی رفته جایی..
پشت دستشو گاز گرفت و گفت نگو دختر، نه از این کارا نمیکنه
میخواست مثلا منو آروم کنه که آره سهیل با دخترا نیست،
روی مبل چرت میزدم، آخر گفتم ببخشید ولی من باید برم بخوابم خیلی خستم
انقدر ترسو شده بودم که جامو تو پذیرایی انداختم گفتم نکنه نصف شب سهیل بخواد کسی رو باز بفرسته بالای سرم تو اتاق...
خودم جای مادر سهیلو توی حال کنار خودم انداختم و گفتم توروخدا پیش من بخواب
مادرش خیلی نگران بود، هرچی زنگ میزد خاموش بود،
گفتم این بار اولشه؟
گفت نه ولی دلم شور میزنه
مهسا هم شیفت بود و ما دوتا توی اون خونه بزرگ تنها بودیم
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱 ❤️ #قسمت_هفتادو_پنج ولی بیا مادرت نفهمه داریم چکار میکنیم طلاق توافقی هم یه پروسه ای داره من هم
🌱 ❤️
#قسمت_هفتادو_هفت
کم کم انقدر اونم صلوات فرستاد که خوابش برد.
صبح که بیدار شدم بالای ده تا تماس بی پاسخ از شقایق داشتم،
دلم خیلی شور میزد، بهش زنگ زدم گفتم چیزی شده؟
آروم گفت ببین من دارم میام اونجا.
واقعا استرس داشت منو میکشت، با خودم فکر کردم سهیل دیشب رفته در خونه بابام باهم گلاویز شدن یه بلایی سر یکیشون اومده
گفتم شقایق جون مادرت، بابام حالش خوبه؟
گفت آره بابا
دلم طاقت نیاورد سریع زنگ زدم خونه، بابام برداشت گفت الو جانم بابا؟
حال و احوال سرسری کردم و گوشی رو گذاشتم، تا شقایق برسه مردم و زنده شدم..
مادر سهیل هنوز خواب بود که شقایق زنگ زد بهم گفت بیام دم در
گفتم بیا تو خونه نیومد
دستمو گرفت و گفت یه چیز میگم نترس چیزی نشده ها، پرهام بهم گفت سهیل دیشب مست پشت ماشینش بوده.. ساعت یک شب یه کامیون زده بهش..
دستمو گذاشتم روی سرمو گفتم یا امام حسین چش شده؟
آرومم کرد و گفت هیچی نشده بیمارستانه، بردنش بیمارستان مهسا، مهسا هم وقتی سهیلو دیده حالش بد شده و زیر سرمه، مادرشوهرت نمیدونه نه؟
گفتم نه والا نمیدونه، خوابه
گفت ولش کن تو بهش نگو نزار این خبر بدو از تو بشنوه، برو لباساتو بپوش بریم بیمارستان به باباش زنگ بزن و بگو، بزار این خبرو از همون باباش بشنوه
وقتی رفتم داخل مادرش بیدار شده بود،
گفت کی بود؟
گفتم هیچی بابام یکم حال نداره دارم میرم بیمارستان بالای سرش
سریع یه لقمه نون پنیر داد دستم و گفت ضعف نکنی، میخوای منم بیام؟
گفتم نه شما نیا من تا ظهر میام
بوسش کردم و زدم بیرون،
رسیدیم بیمارستان، پرهام توی حیاط بیمارستان داشت راه میرفت،
مستاصل به شقایق گفت مگه نگفتم به باباش خبر بده چرا به زنش خبر دادی؟
آروم گفتم زندست؟
با درموندگی گفت آره بیا ببرمت بالای سرش
بخش مراقبت های ویژه بود،
سرش کامل شکافته شده بود و بخیه اش کرده بودن
بیهوش روی تخت افتاده بود، اگه پرهام نمیگفت این سهیله محال بود باور کنم، اصلا یه شکل دیگه شده بود..
گفتم من به کسی زنگ نمیزنم تا غروب ببینیم چی میشه
پرهام گفت نمیشه باید به خانوادش خبر بدی، اگه نگی و از دنیا بره با تو خیلی بد میشن
حق باهاش بود،
زنگ زدم پدرش و یکی از داییاش...
💐💐💐💐
#قسمت_هفتادو_هشت
زنگ زدم پدرش و یکی از داییاش و آروم بهشون گفتم که سهیل بیمارستانه تصادف کرده ولی چیز نگران کننده ای نیست، پاشید بیایید.
اما حال من؟
نمیتونم توصیف کنم، ناراحت نبودم اما خوشحالم نبودم،
توی بیمارستان یه گوشه نشسته بودم و منتظر بودم که خانوادش بیان
به ساعت نکشید که یه ایل خانوادش ریختن تو بیمارستان
با دکترش حرف میزدن
من کنار مادرش نشسته بودم پ دوتایی باهم آروم اشک میریختیم،
عمه هاش جیغ و داد میکردن که خدا یه داغ به دلمون گذاشتی تحمل داغ دومو نداریم...
ولی مادرش محجوب بود، یه گوشه آروم قرآن میخوند و اشک میریخت منم کنارش،
شقایق اومد پیشم نشست و آروم گفت یکم اشک بریز احمق نمیبینی چه بد نگات میکنن؟!
آروم گفتم گریم نمیاد خب، زوره؟
اشکی نداشتم، من قبلا اشکامو ریخته بودم،
مهسا حالش یکمی جا اومده بود
اومد پیششون و اونم وسط بیمارستان نشسته بود و میگفت دیدی داداشم چه به سرش اومد؟ دیدی چی شد؟ از غصه این زن نسازش مست کرده بود.. از غصه این زن خرابش...
جاش نبود که حرفی بزنم، آروم کنار مادرش نشسته بودم و سرم پایین بود،
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱 ❤️ #قسمت_هفتادو_هفت کم کم انقدر اونم صلوات فرستاد که خوابش برد. صبح که بیدار شدم بالای ده تا
🌱 ❤️
#قسمت_هفتادو_نه
، در شانم نمیدیدم هوچی بازی درارم،
اون اگه واقعا ناراحت بود نباید دنبال مقصر میگشت و از این موقعیت سواستفاده کنه،
انقدر به من فحش داد و نالید و گفت همدمم.. داداشم...
ول کن ماجرا نبود و مدام ناسزا میگفت تا اینکه مادرش داد زد بس کن مهسا بس کن تا نیومدم بزنم تو دهنت، کم برو رو اعصابم، بجای اینکارا بشین دعا بخون حالش خوب شه بجای هوچی بازی دعا بخون مهسا...
مهسا داد زد نمیخوام ولم کن
که دوباره دوتا از همکاراش اومدن و هرجوری بود از اونجا بردنش...
همشون به من نگاه میکردن،
عمه هاش کم کم با هم پچ پج کردن که یعنی منظورش چیه که میگه از دست زن خرابش؟
و هی بهم چشم و ابرو میومدن،
شقایق گفت پاشو از اینجا بریم نمیبینی با نگاهشون دارن تحقیرت میکنن، بیا بریم تو حیاط بیمارستان.
گفتم نمیام، مادرشو تنها نمیزارم
مادرشم که دل خوشی از اینا نداشت گفت منم باهات میام دخترم
دستشو گرفتم نمیتونست از جاش پاشه، بهم گفت از زانوم نمیتونم پاشم..
براش ویلچر آوردیم و بردیمش توی حیاط،
گفت میبینی عمه هاشو.. الانم بجای اینکه فکر سهیل باشن میخوان بفهمن منظور مهسا چی بوده؟ چرا اون حرفا رو زد؟
💐💐💐💐💐
#قسمت_هشتاد
شقایق که خودشو مقصر میدونست و میگفت اگه من با پرهام نبودم مهسا این کارا رو نمیکرد...
و رفت و عقب تر از ما ایستاد
من واقعا دلم برای مادرشون میسوخت، اشک میریختم اما نه برای سهیل بلکه برای مادرش..!
تا غروب همینطوری گذشت،
هیچ دکتری هیچی نمیگفت و گفتن باید منتظر باشیم
عصر دیدم بابام و مامانم دارن از در بیمارستان میان
به شقایق گفتم چرا بهشون گفتی، نمیگی مهسا بابامو ببینه بپره بهش یه شری درست شه؟
گفت بخدا گفتم نیان
بهش چشم غره ای رفتم و دویدم سمتشون گفتم شما برگردید، مهسا شر به پا کرده، کلی به من فحش داده یه وقت به شمام بی احترامی میکنه باباجون
بابام یه نگاهی بهم کرد و گفت بیخود کرده مثلا دومادمونه این بلا سرش اومده ها.. حق نداریم ببینیم چشه؟
با مامان حال و احوال کردم، به اصرار مامانم دیگه نرفتن توی بیمارستان و برگشتن.
قرار شد شام بیارن برامون،
من خیلی خسته بودم ولی کنار مادرش نشستم
پرهام هم ایستاد و نرفت خونه
آروم با شقایق اومدیم یه گوشه، پرهام گفت ببین ستاره خودتو آماده کن سهیل موندنی نیست،
ادامه داد این حرفارو به این سادگی بهت میزنم بخاطر این که میدونم رابطتون شکرآب بود وگرنه انقدرام بی ملاحظه نیستم،
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
May 11
40.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#چرا_از_نمازشب_محرومیم؟
اگر فعلا موفق به نمازشب نمیشی اینکار رو انجام بده...
حتما موفق می شی...
با حالی آروم این کلیپ رو تا آخر ببین...
#نمازشب 🌙
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#چرا_از_نمازشب_محرومیم؟
اگر فعلا موفق به نمازشب نمیشی اینکار رو انجام بده...
حتما موفق می شی...
با حالی آروم این کلیپ رو تا آخر ببین...
#نمازشب 🌙
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔸️#طی_الارض آیت الله شاه آبادی ره
آیت الله نورالله شاه آبادی تعریف می کنند:
روزی من به همراه دو نفر دیگر از شاگردان آقا در محضر ایشان بودیم که فرمودند: سالک اگر روی افکار و خطورات خود تمرکز کند (یعنی کنترل کند)در همان اوایل، طی الارض نصیبش می شود. پس از این حرف ما چند نفر در گوشی از هم پرسیدیم آیا تو طی الارض داری؟ خیر! شما چه؟ من هم که ندارم و نتیجه گرفتیم که خود آقا چنین قدرتی را دارد. به ایشان عرض کردیم: آقا ما از هم پرسیدیم و دیدیم که هیچ یک چنین ویژگی نداریم. پس شما در صحبت خودتان چه کسی را میفرمودید؟ ایشان فقط یک جمله پاسخ داد:
هــر کــه را اســـرار حــق آمـوخـتـنـد
مـهـر کـردنـد و دهــانـش دوخـتـنــد
📚شرح زندگانی عارف الهی آیت الله العظمی محمدعلی شاه آبادی
🌙 #نمازشب 👇
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d