eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.4هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_92 حال که من دوستت دارم دموکراسی را فراموش کن بودنت باید فقط مال مــــــن باشد
ميشه با عماد بريم؟ _ عماد رفته با تعجب پرسيدم كجا؟ _ فرستادمش بندر چند روز، واسه ترخيص جنسا _ واى اون كه كاره كارمند رده هزارمه شركته چرا عماد؟؟؟! _ زيادى وقت آزاد داشته كه زده به فكر بيراهه _ گ*ن*ا*ه داره بدجنس حداقل باهاش آشتى كن _ بخواب ديگه داشت خوابت ميپريد برگشتم و نگاهش كردم دستش را روى چشم هايش گزاشته بود _ دختر _ هوم؟ _ هوم نه بله _ مگه تو جاى بله ميگى جان؟ _خوب تو بگو _ نميميرم كه بيا ، جان جان جان جان _ وول نخور _ دارم قر ميدم _ يلدا يكم آروم باش جدى ام _ چشم بگو _ از فردا نميخواد ٢ هفته بياى شركت با صداى بلند گفتم: چرااا؟ _ چراشو باشه بعدا ميگم _ تو دست تنها بدون من و عماد؟ _ شما دوتا عصاى دست نيستين بلاى جونين _ من مگه چى كار كردم؟ _ پروژه تموم شده كار خاصى نيست ٢ هفته استراحت كن _ من ميميرم تو خونه _ واسه امتحانات بخون يه كار ديگه ام دارم _ چى ؟ _ ميخوام تمركزتو بزارى روى كارى كه ميگم _ چى هست خوب بگو؟ _ يه خانمى از فردا روزى ٢ ساعت مياد اينجا به حرفهاش گوش كن و هرچى ميگه سعى كن به بهترين نحو انجامش بدى _ قضيه چيه؟ _ ميخوام آماده باشى واسه ٢ مراسمى ديگه هم بحث نكن بخواب دلم شور افتاد باز از حرفهايش سر در نياوردم... چند ساعت بعد با صداى عمه كه به در ميزد هم زمان بيدار شديم و در جا نشستيم _ آقا آقا بيدارى از ترس نزديك بود جيغ بزنم كه معين دستش را روى دهنم گزاشت و گفت: هيس هيچى نگو _ جانم پرى ما _ ميشه بيام تو آقا يه چيزى شده؟ _ بزار لباس بپوشم ، چى شده؟ با علامت دست به من اشاره كرد كه داخل حمام بروم و بعد كه مطمئن شد رفتم اجازه داد پرى ما وارد شود صدايشان را ميشنيدم _ چى شده؟ _ نيست _ چى نيست _ يلدا آقا اين ديشب يه مرگيش بود انگار عمه گريه ميكرد _ گفتم نزار وابسته شه آقا تو قول دادى ولى اين بچه داره پر پر ميشه آدم شده ولى از اون سمت پشت بوم داره ميوفته ديشب حالش عجيب بود واسه همين رفته ... معين صدايش را كمى بلند كرد و گفت: _د يه لحظه واسا عزيزم چى ميگى؟ رفته پياده روى خودم بهش اجازه دادم شما خواب بودى ، سريع چرا شلوغش ميكنى اسير ما كه نيست... ادامه دارد...
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_93 ميشه با عماد بريم؟ _ عماد رفته با تعجب پرسيدم كجا؟ _ فرستادمش بندر چند
آخه آقا ميترسم يهو... حرفش را قطع كرد: _ از هيچى نترس ميشه الانم لطف كنى من سرم درد ميكنه برى داروخانه قرصمو بگيرى؟ _ بميرم برات چته مادر؟ قرص سر درد دارما _ نه اين كه اسمشو مينويسم لطف كن بگير معذرت ميخوام اصلا نميتونم برم بيرون با اين وضع سرم _ نه نه بنويس مادر خودم ميرم جلدى ميام چند دقيقه بعدكه عمه گويا رفته بود معين در حمام را باز كرد و خنديد _ بيا بيرون حفظ آبرو شد _ آخيش راستى راضى باش از سرويس اتاقت واسه جيش استفاده كردم _ ديوونه اى يلدا _ آره خيلى كجاشو ديدى تازه خنديدم سر تكان داد و چه ميدانستين همين خاطره هاى كوچك كه ميساختيم روزگارى...با اين كه زياد اهل كله پاچه نبودم اما معين چنان لقمه هاى جانانه اى ميگرفت و با اشتها ميخورد كه من هم تمايلم براى خوردن بيشتر شده بود گه گاهى هم خودش لقمه ميگرفت و به صورت ناگهانى در دهانم جا ميداد _ بسه معين به خدا تو بهت اصلا نمياد دكتر باشى چه قدر ميخورى رحم به كلسترولت كن _ بودم ديگه نيستم بعدم انگار مجبورم فلسفه دكترا رو واست يبار ديگه توضيح بدم؟ و باز لقمه اى بزرگتر از دفعه قبل براى خودش آماده كرد اين بار صداى عمه هم در آمده بود _ ميگم مادر تو سرت درد ميكرد بدتر ميشيا با شنيدن اين جمله عمه ، ياد دروغ معين و در حمام پنهان شدن خودم افتادم و ريز زدم زير خنده معين هم چپ چپ نگاهم كرد _ پرى ما به خدا ديشب هيچى نتونستم بخورم عمه با نگرانى نگاهش ميكرد _ عمه دروغ ميگه صبح تا شب داره تو شركت ميخوره ديشب كتش تنگ بود دو لقمه كمتر از هميشه اش جا شده تو شكمش ٢ ذره مراعات سنشو نميكنه دستمال روى ميز را سمتم پرتاب كرد و من سريع جا خالى دادم _ بى تربيت مگه من بابابزرگتم هى سنت سنت ميكنى _ تو غول پيرمرد شكمو و البته گند اخلاق خودمى بالاخره انصراف داد و آماده شديم به بهشت زهرا برويم عمه سينى خرما و حلواى خيراتى را دستم داد كه داخل ماشين ببرم من عقب نشستم و معين و عمه جلو در طول راه سرم را از بين دوتا صندلى جلو ميبردم و شوخى ميكردم معين هم مدام تذكر ميداد كه صاف بنشينم و اذيت نكنم اول از همه سر مزار پدر بزرگم رفتيم عمه براى پدرش بعد اين همه سال باز اشك ريخت جالب بود معين هم اورا ميشناخت و مدام با عمه ياد خاطره هايشان ميكردند(پس پدر بزرگم هم همراه عمه در عمارت نامدار سكونت داشته است!!) سر مزار پدرم حتى دلم نميخواست بنشينم مدام عجله داشتم براى رفتن ولى به احترام عمه نشستم اين مرد هيچ وقت مرا دوست نداشت چون حاصل عشقش از آذر خيانتكار بودم هنوز صداى فرياد هايش در گوشم بود كتك خوردن هايم تحقير هايش ناديده گرفتن هايش ... من پدرم را هم دوست نداشتم شايد مثل آذر از او متنفر نبودم اما عشق پدر و فرزندى هم در كار نبود... معين كنارم آمد و گفت: بريم يلدا ميدونم اذيت ميشى با اصرار عمه به آرامگاه خصوصى خاندان نامدار رفتيم و واقعا در عجبم كه پولدارها قبرشان هم با قبر امثال ما چرا فرق ميكند؟! معين اول از همه سر مزار مادرش چون كودكى روى زانو نشست و با عشق سنگ قبر را با آب و گلاب شست عكس مادرش خيلى جوان بود هم سن و سال خودم بود كه فوت كرده بود مهرخ نامدار مادر معين عزيزم ! به عكسش خيره شدم و در دل گفتم: مرسى كه معينو به دنيا آوردى فقط كاش بشه مال من بشه هرچند كه من خيلى ازش پايين ترم معين غرق سكوت براى اولين بار سيگارى در مقابل ما آتش زد عمه هم سر يكى از مزارها نشسته بود و قرآن ميخواند و اشك ميريخت ولى تمام توجهم به معين بود كه خيره در دود سيگار خودش بود.... ادامه دارد... 💚
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_94 آخه آقا ميترسم يهو... حرفش را قطع كرد: _ از هيچى نترس ميشه الانم لطف كنى
مامانت خيلى خوشگل و جوون بوده همسن من _ دور از خاكش _ روحش شاد باشه _ اگه مجبورش نميكردن باردار شه جوون مرگ نميشد _ كى مجبورش كرد؟ _ جهل ، بعد زايمان خواهرم دكتر ممنوع كرد كه بچه دار شه ولى خوب پدربزرگم نوه پسر ميخواست و پدرم هم تابع جهل و ستم پدرش زن بيچاره رو تا مرگ كشوندن واسه داشتن يه پسر دلم براى معين سوخت چه قدر صدايش غم سنگينى را به دوش ميكشيد او هم سر مزار پدرش درست حسى شبيه من داشت با اكراه و بغض و گلايه مزار را شست و فاتحه خواند جهانگير نامدار چه قدر از نظر چهره شبيه پسرهايش بود مهرسام و معين هر دو به پدر كشيده بودند عمه بالا سر مزار جهاندار نامدار چنان از اعماق وجود قرآن ميخواند گويى بر سر مزار عزيزش نشسته است گه گاهى اشك فرود آمده بر روى گونه اش را با گوشه روسرى اش پاك ميكرد _ پريما عمو جان هميشه از خوبيات ياد ميكرد _ خوبه عموت معرفت داشته و ياد ما هم ميكرده عجيب بود حالت هاى عمه خيلى گنگ و خاص بود انگار خيلى درد و دل و شكايت براى جهاندار نامدار آورده بود مردى كه اصلا شبيه برادرش نبود صورتى به مهربانى عماد داشت و چه قدر برايم آشنا بود گويى ميشناختمش ، من هم بر سر اين مزار آرام بودم آرام...در راه بازگشت حس كردم حال جفتشان گرفته است به سكوتشان احترام گذاشتم باران كه شروع به شتك زدن روى شيشه ماشين كرد رقص شيشه پاك كن هاى ماشين معين و صداى باران و پسرك گل فروش كنار جاده مرا از خود بى خود كرد _ ميشه وايسى؟ _ چرا عزيزم؟ اوهوك مهربون هم شده _ حالم يكم خوب نيست عمه با نگرانى گفت : حالت تهوع دارى ماشين گرفتت؟ معين كه كنار جاده توقف كرد گفتم: نه بابا عمه حامله ام عمه روى گونه اش زد و گفت: بى حيا خاك عالم تو سرت مرد اينجاست معين در آينه چپ چپ نگاهم كرد در ماشين را باز كردم كه گفت: كجا بارونه خيس ميشى يكم آب بردار از پشت بخور صاف بشين خوب ميشى _ من حالم خوبه دروغ گفتم فقط دلم بارون ميخواست و بعد دستانم را باز كردم و دوي دم كنار جاده در اين بيابان انگار همه باران فقط و فقط سهم خودم بود معين عصبانى پياده شد و داد زد: ديوونه بيا سوار شوبا صداى بلند جيغ زدم _ نميام بيا تو رو خدا يكم بارون بازى عمه را وادار كرد داخل ماشين بماند و خودش بعد از اينكه تمام گل هاى پسرك را خريد سمتم آمد _ سرما ميخورى خل و چل _ اوووف معين نامدار واسم گل خريده گل ها را گرفتم و با جان دل بوييدم معين زير باران با لبخند را بايد قاب ميگرفتم براى همه عمرم _ جون يلدا مياى ٢ عكس بگيريم _ واسه اينستاگرام؟ _ نه فقط واسه خودمون _ باشه بگير _ گوشى من كيفيتش خوب نيست ميشه گوشيتو بدى دوربين گوشى اش را تنظيم كرد و بالا گرفت من را در آغوشش نزديك خود كرد كه در كادر دوربين هر دو جا بگيريم صورت هاى باران زده مان را ثبت كرديم _ اينم از عكس بيا بريم سرما ميخورى _ عيب نداره يكم بيا راه بريم فقط ٢ دقيقه _ فقط ٢ دقيقه چرا امروز به ساز دلم ميرقصد حتما مادرش دعايم را شنيده است !!! ادامه دارد...
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_95 مامانت خيلى خوشگل و جوون بوده همسن من _ دور از خاكش _ روحش شاد باشه _ ا
در باران قدم زديم اين مرد امروز تنها مرد كره زمين است ... _ ٢ دقيقه شد دختر _ كاش بيشتر بشه اصال ميدوئم بيا بگيرم _ يلدا سرما خوردى نخورديا حالا گفتم بدونى جاى آمپول قرص نميشه خورد هر چه قدر هم التماس كنى حالا تا هرجا ميخواى بدو ناچار تسليمش شدم و به ماشين برگشتيم حتى غرهاى عمه هم به جان خريدم ، طبق قولى كه داده بود برايم بستنى خريد و موقع خوردن بستنى تمام لحظات فقط مرا نگاه كرد و من نگاهش را كه روزهاى اول سخت از من دريغ ميكرد دوست داشتم... آن شب كه معين سرما خورد تازه يادم آمد من پالتو داشتم زير باران و او فقط ٢ پيراهن نازك ، چه قدر عذاب وجدان داشتم تب داشت و سرفه ميكرد چشم هايش بى حال و اشك آلود شده بود عمه را به زور راضى كردم كه بخوابد از استرس از كنار تخت معين نميتوانستم تكان بخورم _ معين تقصير من بود هوا خيلى سرد بود _ نه چند ساله سرما نخورده بودم اين جيره چند سالمه _ بميرم الهى چه قدر داغى _ هييس ديگه اين حرفو نزن بچه كه نيستم خوب ميشم چشم هايش رابست و گفت _ برو شما هم اتاقت _ اينجا ميخوابم نه _ آره آنقدر ضعيف شده بود كه توان زور گفتن نداشت صبر كردم خوابش برد اما صداى ناله هايش در خواب دلم را هزار تكه ميكرد در خواب كه صدايم كرد مطمئن بودم هذيان ميگويد _ يلدا ! دستش را ميان دستم گرفتم و گفتم: جان يلدا _ نرو با بغض گفتم ؛ كجا رو دارم برم آخه؟ _ پيمان گفته بود ميبردت كابوس ميبينه؟؟؟ _ اون حرومزاده نقشه كشيده چرا رفتى. كم كم تمام صورتش غرق عرق شده بود كارى جز گريه از من بر نمى آمد از خواب ميپريد و دوباره چند دقيقه كوتاه ميخوابيد بعد از ساعتى داروها اثر كرد و خوابش عميق شد و تبش پايين آمد من هم توانستم قدرى چشم روى هم بگزارم با صداى گرفته سرما خورده هم لعنتى جذاب بود!!! _ يلدا خانم !! عزيزم اينجورى چرا خوابيدى پاشو عزيزم الان گردن درد ميگيرى كمكم كرد بلند شوم چشمانم را به سختى باز كردم_ حالت بهتره؟ _ آره عزيزم خوبم روى تخت كنارش خوابيدم دستش زير سرم بود و صورتم در سينه اش _ ميشه همينجا بخوابم يكم؟ _ بخواب بابايى ديشب اذيت شدى موهايم را نوازش ميكرد و دردها و بدبختى هاى همه زندگى ام را از حافظه ام پاك ميكرد _ موندم تو كار دنيا كه اين فرشته كه الان تو بغلم آروم خوابيده چه طور ميتونسته اينقدر از خودش و دنيا متنفر باشه و بد بشه خواستم جوابش را بدهم خواستم بگويم عشق تو تمام ضميرم را تحت الشعاع خود قرار داد و ديگر دلم جز عشق براى نفرت جايى ندارد... ولى در جوابش فقط بيشتر خودم را جمع كردم و در آغوشش فشردم به آرامى كمرم را نوازش ميكرد و زير لب مرا به خواب دعوت ميكرد _ رئيس جاى كمربندها رو دارى ناز ميكنى يادم بره ؟ _ نه عزيزم نميخوام هيچ وقت يادت بره ، بخواب آروم امروز نبايد خواب آلو باشى وقتى معلمت مياد _ پس تو هم بمون نرو شركت _ ميشه نرم بابايى؟ ديگه بايد درشو تخته كنيم كه _ آخه سرما خوردى منم كه نميزارى بيام پس كى مواظبت باشه ؟ ادامه دارد...
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_96 در باران قدم زديم اين مرد امروز تنها مرد كره زمين است ... _ ٢ دقيقه شد دخت
خدا هست عزيز دلم منم كه بچه نيستم _ پس بگو واست همه چى بيارن بخورى _ چشم شما نگران نباش _ اين زنه جوونه ؟ _ نه عزيزم ميانساله _ خوشگله؟ _ نميدونم _ موهاش بلنده _ اين چه سوالييه؟ _ آخه ميخوام ببينم بهش بايد حسودى كنم يا نه؟ _ به هيچكس حسودى نكن آدمى كه واسه خودش ارزش قائله اصلا كسى رو در حد حسادت نميبينه _ من جديدا به همه زن و دختراى دور و برت حسوديم ميشه حتى اونايى كه توگذشته ات بودن شجاع شدم؟ دل به دريا زدم... _ هنوز دوستش دارى ؟ مرا بيشتر به خود فشرد و گفت: هيييييس بخواب و اين يعنى فرار از دوست داشتنش؟!حدود ٢ بعد از ظهر بود كه دلم براى معين عجيب تنگ شد هرچه تماس گرفتم جواب نداد و فقط يك پيام فرستاد كه واقعا جا خوردم " يك هفته كه قراره تمركز كنى روى كلاست نميخوام حرف بزنيم منم نميام اونجا تا وقتى كه معلمت بگه آماده اى " از بى رحمى اش بغض كرده بودم از اينكه دلش تنگ نميشد، نميدانستم جريان اين معلم و آموزش هايش چيست ؟ وقتى كه با او روبه رو شدم حس كردم تمام كلاس و وقار زنانه دنيا در اين زن جمع شده است و آمده است دخترانه هاى من را چون عضله هايم تقويت كند و شكل دهد در تمام اين دوساعت فقط كم مانده بود از مدل نفس كشيدنم هم ايراد بگيرد در عين جدى بودن بسيار مهربان و با حوصله نكته به نكته را آموزش ميداد و در آخر من فهميدم بايد يلدا را بكوبم و از نو بسازم!!! تمام اين يك هفته يا تحت فشار كلاس بودم يا براى امتحان هايم درس ميخواندم عجيب دل تنگ معين بودم تمام دلخوشى ام ب*و*سيدن عكس دو نفره مان بود ، گه گاهى هم با عماد عزيزم صحبت ميكردم و خوشحال اين كه بعد از اتمام اين هفته دوباره كنار هم جمع ميشويم...باالخره آن يك هفته لعنتى تمام شد و بعد از اولين امتحانم سريع خودم را به شركت رساندم معين در اتاق همايش بود وقتى مطمئن شدم تنهاست بدون اينكه در بزنم وارد اتاق شدم واى كه وقتى عينك طبى شيكش را ميزد واقعا آقاى دكتر خودم ميشد با ديدن من سر تكان داد و لبخند زد _ بى خبر اومدى چرا؟! به سمتش دويدم انتهاى سالن و گفتم : بيخيال مبادى آداب بودن همين يه دفعه رو بى خيال همه كلاس اين هفته ، من دلم تنگ شده خودم را در آغوشش جاى دادم ميخنديد و جانم هر لحظه تمناى فدا شدن براى خنده هايش را داشت _ تو ٢ سالم تحت آموزش باشى باز هم ديوونه اى يلدا _ اوهوم بايد ببريم ديوونه خونه آقاى دكتر يعنى من عاشق عينكتم تو رو خدا بزار گازت بگيرم _ دستش را جلوى دهانم گرفت و گفت: بيا بگير كنار دستش را گاز گرفتم و دلم آرام شد هنوز در آغوشش بودم طبق عادت هميشه اش موهايم را از صورتم كنار زد و گفت: حالا كه خانم شدى شام افتخار ميدى در خدمتت باشم ؟ _ اوه حتما از همراهى شما خوشحال ميشم جناب نامداربعد هر دو از نوع حرف زدن جديدم خنديديم بدون آنكه بدانم آن شب... ادامه دارد...
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_97 خدا هست عزيز دلم منم كه بچه نيستم _ پس بگو واست همه چى بيارن بخورى _ چشم
"گاهی دلم می گیرد از آدم هایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم فریبت می دهند ،دلم میگیرد از خورشیدی که گرم نمی کند و نوری که تاریکی می دهد ازکلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند ،دلم می گیرد از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد و نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمی بیند كوچه ها را بلد شدم... خیابانها را...رنگها را... جدول ضرب را... دیگر در هیچ راهی گم نمیشوم، اما هنوز میان آدمها گم میشوم... مــــــــــــن آدمهـــــــــا را بلــــــــــدنیســـــــــــتم..." امشب عجب شاعرى شده ام امشب قرار بود روى تك تك ديوار هاى اين خانه ذكر عشق بنويسم امشب قرار بود عروس روياهاى رنگ پريده ام شوم و تنها ميدانم من به قول فروغ فرخزاد عزيزم تنها و تنها عروس خيالات ديرپا هستم وبس... خانمانه لباس پوشيدم خودم را غرق عطر فرانسوى جديدم كردم سپيدپوشيدم نميدانستم چرا ؟ شايد به حرمت عشق، هنوز چون لباسم بكر و سپيد بود آينه عجب مشوقى شده بود امشب !! جان جانانم منتظر بود و بايد سريعتر خودم را ميرساندم .. همان پاپيون مورد علاقه ام را زده بود سنش خيلى كمتر به نظر ميرسيد گويا اوهم دوش عطر گرفته بود زيبايى ام را بدون اينكه سخنى بگويد با چشم هايش تحسين كرد حال در رستورانيم دنيا امشب براى من در همين يك تكه جا خلاصه ميشود و واقعا مگر از دنيا جز همين كه تو باشى و من و يك خلوت چه ميخواهم ؟! امشب نگاهش با هميشه فرق دارد؟ سر پايين مى اندازد نگاه از من ميدزد معين من امشب چرا خودش نيست؟ شام در كنار اويى كه تك تك سلول هاى بدنت سجده اش ميكند چه قدر دلچسب است.. سكوت ميشكند !!! _ يلدا _ جان؟ _ امشب وقتشه سرش پايين است چرا هنوز؟! _ وقت چى؟ قبلش قول بده آروم باشى جوابش هرچى باشه به هم نريز در دلم چرا به قول عمه رخت ميشورند؟! _ چى شده؟ _ با من ازدواج كن قلبم چرا جاى اينكه شاد بنوازد در حال ايستادن از تمام حركت است .... _ چى؟ چرا دستش را جلوى چشمانش گرفته است و حرف ميزند؟ _ هيچ وقت فكر نميكردم اينقدر پست بشم كه از بچه اى كه ٢٣ سال فاصله است بينمونه و ٢ دهه زودتر رنگ دنيا رو ديدم بخوام باهام ازدواج كنه پست؟! پيشنهاد ازدواج است؟ زبانم لال شده است و تكخوان سرود امشب معين است _ اين مدت بر خلاف قوانينم و قولى كه دادم بهت خيلى نزديك شدم يه جورايى حس ميكنم از خودمى و طاقت دوريتو ندارم ولى من از خط قرمزهاى رد نشدم معينى كه روبه روته ٥ سال پيش تمام حواسشو كنده و انداخته دور ، تو وجودش جايى واسه بذر عشق كاشتن نداره ، اگه تمام اين مدت نزاشتم از يه حد و مرزى بيشتر بهم نزديك شيم و جلوى خودمو گرفتم واسه همچين روزى بود از روز اول كه ديدمت ميدونستم امشبو، ميدونستم ازت ميخوام كه باهام ازدواج كنى به خاطر همين سعى كردم هيچ حسى بهت پيدا نكنم كه همچين روزى و همچين ساعتى نگى نقشه بود و همه حست و عشقت دروغ ، من عاشقت نيستم ولى منكر اين كه تو رو كنارم و همراهم دوست دارم هم نيستم من نياز دارم كه باهات ازدواج كنم جوابتم هرچى باشه تو ادامه رابطمون هيچ تاثيرى نداره ما دوتا دوستيم تا ابد كنار هم راستش روز اول ميخواستم در ازاى قبول اين ازدواج سفته ها رو بهت پس بدم اما الان حال و هوام فرق كرده اون سفته ها بى ارزشه چه بگى آره چه بگى نه خيلى وقته نابودشون كردم اين مدت نياز داشتم واسه رويارويى با خانوادم تو رو يكم هماهنگ كنم و فكر ميكنم ديگه وقتشه هر چه قدر ميخواى فكر كن و جواب بده ؛ كمك كردن اجبارى نيست روزى كه اون پول و دادم واسه كمك بهت هيچ كس اجبارم نكردتو هم اگه ميلت بود كمكم كن ... سقف آسمان كوتاه شده است كه بر سرم خراب ميشود؟ آتش چيست كه باز در اين دل لعنتى زبانه ميكشد؟ بغض ؟! نه محال است قطره اى اشك براى تمام سنگدلى هايش بريزم صدايم ميلرزد _ تو چرا احتياج به ازدواج با من دارى؟ اينهمه بهتر از من ... نگاه پر از غمش سايه ميگستراند روى پيكر ضعيف دخترى كه زير هجوم حرفهايش چند دقيقه پيش شكسته است ... _ چراشو بعد كه آره يا نه گفتى بهت ميگم _ تكليف من چيه؟ _ همه كار واسه خوشبختيت ميكنم يلدا من نخواستم با فيلم هندى بازى كردن تو رو رام كنم و با فريب جواب مثبت رو بگيرم ، بدست آوردن دل هيچ زنى واسه من كارى نداره اما خواستم رو راست باشم كه بعدا حس نكنى مغموم شدى و من فريبت دادم _ تا كى؟ _ چى تا كى عزيزم؟ پوزخندى ميزنم و با لحن خودش ميگويم: _ تا كى به كمكم نياز دارى عزيزممم _ نميدونم ادامه دارد....
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_98 "گاهی دلم می گیرد از آدم هایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم فریبت می
_ اگه بخوام روزى زن كسى باشم كه عاشقم باشه و فقط بهم نياز نداشته باشه چى؟ چشمهايش غرق خون ميشود اما امشب عجب خود دار خوبى شده است ... _ طلاقت ميدم هر وقت بخواى بعد سال اول ازدواج !! _ خوبه خيلى خوبه ميخندم خنده هاى عصبى دردناك _ يلدا تو واسم خيلى عزيزى واسه همين ميخوام بعدا نشكنى _ هيس معين نامدار ممنون از شامت شب خوبى بود جوابمو تا فردا بهت اعلام ميكنم شب بخير ..از جايم كه بلند ميشوم هراسان بر ميخيزد _ ميرسونمت _ بودن تو هواى بسته ماشين با تو حالمو بهم ميزنه .. عجب امشب خود دار شده است !! _ حدسشو ميزدم ، سامى جلوى در رستورانه باهاش برو.... _ ممنون بابت اين همه سخاوت مندى و صداقتت شب بخير _ فقط فعلا به پريما چيزى نگو لطفا . جوابم تنها پوزخند است.. معين را با همه احساسم در آن رستوران جا ميگذارم به خانه بر ميگردم خانه اى كه سر تا سر ياد و عطر اين مرد سنگى است... باز چوب حماقتم را خوردم ؟ چه شد كه مثل كبك سرم را در برف كردم و معنى همه رفتارهايش را نفهميدم تنها يك همراه بودم براى كسى كه تنها عشق زندگى ام بود و بس، امشب نه اشك نه فرياد، درد دلم را تسكين نميدهد خودم را براى هم سطح شدن با مردى كه هيچ حسى به من ندارد چه قدر تغيير دادم! چه قدر براى جا شدن در دلش تحقير شدم ؟ خدايا بازى آخرت حرف نداشت دست مريزاد اينبار طورى زدى كه ديگرنميتوانم برخيزم كاش درهمان بازداشتگاه جان داده بودم كاش تا ابد اسير ديوار زندان ميماندم و هرگز اسير عشق چنين موجودى نميشدم ... جهنم و قول هايم !! سيگارم را امشب چنان دل سوخته ام ميسوزانم چند قرص آرام بخش را ميبلعم، تلاش میکنم براى نفرت از معين !!! ٢ روز گذشته است جواب نداده ام و دنبال جواب نيامده است عمه نگران حال من و غيبت معينش است سعى ميكند خلوتم را به هم نزد به خيابان ميزنم نميدانم مقصد كجاست ؟ به خودم كه مى آيم جلوى شركتم ، لعنت به اين ساختمان و خاطره هايش لعنت به من كه معين را به هر قيمتى كنارم ميخواهم لعنت به من كه آدم دل كندن از معين نيستم لعنت به من كه نام معين همه زندگى ام است ميدانم عماد برگشته است با اينكه جواب تلفن هايش را ندادم ولى ميدانم كه چه قدر براى تسكين دردم لازمش دارم خودم را به اتاقش ميرسانم با ديدن من شوكه ميشود ،هيچ نميگويم در آغوشش طلسم بغضم شكسته ميشود _ يلدا يلدا جان تو چته كجايى جان دلم چند روزه ..نگاهش ميكنم چه تكيه گاه محكمى است اين عماد نامدار اصلا شبيه معين نامدار تو خالى نيست و من چرا عاشق اين معين شدم فقط جبر جهلم است و بس!!! _ عماد حالم خوب نيست _ معلومه، خيلى ضعيف شدى دختر اين چه وضعشه اين آقام چرا حواسش به عروس نازك نارنجيش نيست ... باز به هق هق مى افتم _ جان دلم دعواتون شده ؟ حال و روزتون چرا اينطوريه ؟ فشار اون روى ٢٨ و دم سكته تو هم كه عين ميت بى رنگ و رو !! _ اون هيچيش نميشه _ ديشب و بيمارستان بوديم چرا نگران ميشوم چرا هول ميكنم چرا معين مهم است و من نا مهم ؟! _ كجاست؟ الان كجاست ؟ چش شده ادامه دارد....
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#این_مرد_امشب_میمیرد_99 _ اگه بخوام روزى زن كسى باشم كه عاشقم باشه و فقط بهم نياز نداشته باشه چى؟
هيچى بابا نترس فشارش بالا بود و تپش قلب شديد به موقع فهميدم و خدا رو شكر حل شد الانم خونه داره استراحت ميكنه .. _ ميشه بهش زنگ بزنى؟ _ هنوز با من حرف نميزنه يلدا جان اون غده تو كه خانومى كوتاه بيا بهش زنگ بزن نگرانشم اين خودخوريش داغونش كنه .. چه كسى نگران دل يلداى بيچاره بود؟ پشت ميزم ميروم نگرانم و عشق احمق است يا فداكار؟! وقتى تماس گرفتم با دومين بوق جواب داد صدايش گرفته و غمزده بود: _ جانم؟ ديگر جانم گفتنت دلم را نميلرزاند... _ اومدم شركت _ منتظرم بمون ميام _ سفته ها رو هم بيار سكوت ميكند و بعد بلافاصله ميگويد: ۲۰ دقيقه ديگه اونجام ..سفته ها را بهانه كردم كه بگويم به بهاى سفته ها جوابم مثبت است كه نفهمد چه قدر براى داشتنش حقير شدن را پذيرفته ام... ته ريشش كمى بلند تر از هميشه است موهايش را به سمت بالا تاب نداده است.. جواب سلامش را ميدهم و وارد اتاق ميشويم تند تند نفش ميكشد و اين تمام جانم را نگرانش ميكند _ فكراتو كردى؟ سعى ميكنم مثل خودش بى تفاوت باشم _ من بهت بدهكارم نميدونم چرا ازدواج با من كمكت ميكنه ، ولى دلم ميخواد از اين دينى كه گردنمه حتى به قيمت ازدواج با یه مردى كه ٢٣ سال كه يه عمره ازم بزرگتره و سابقه ی ازدواج نا موفق داره و از همه مهمتر عشقى بهش ندارم ازدواج كنم... دروغ گفتم اين روزها دروغ گوى قابلى شده ام ،،، _ كى به تو گفته من ازدواج كردم قبلا؟ _ تو شركت همه ميدونن _ اشتباه ميدونن اون یه نامزدى مسخره بود كه عمرش فقط چند ماه بود اينم چون قراره زنم بشى واست توضيح دادم !! _ واسم مهم نيست، قرار داد نوشتنو كه خوب بلدى رئيس؟ توى قرار داد جديد من خيلى بندها بايد اضافه كنم _ به وقتش الان بايد هرچه سريعتر ازدواج كنيم كسى هم جز خودمون خبر دار نميشه تا بعدا ، نامه آزمايشگاه رو هماهنگ كردم قبلا نمونه خون تو داشتم همه چى اوكى شده فردا ميتونين بريم محضر.... ازدواج با معين نامدار آرزوى من و هر دخترى است ولى چرا اين ازدواج اينقدر سرد و وحشتناك در حال وقوع است؟! من عروس خيالات دير پا بدون لباس عروس بدون صداى كل و هلهله چنان بيوه ها در محضر به عقد تنها معشوق زندگى ام در مي آيم كسى كف نميزند حتى سامى و پسرش كه شاهد اين عقدند ميدانند در پس این یکی شدن عشقی نیست... حلقه اى جواهر نشان در انگشت لرزانم جا ميدهد ... _ تا وقتى من شوهرتم اينو از دستت در نيار و بدون تحت تعهد و تاهل به منى ،پس متعهد باش و اهلى ...حلقه اسارت مباركت باد يلدا !!! در ماشين سكوت كرد در رستوران كه با غذايم فقط بازى كردم گره سكوت گشود: _ بخور دختر _ بهم بگو _ چيو _ ازدواج با من چه كمكى بهت ميكرد؟! _ فعلا غذاتو بخور راه سختى جلومونه نبايد ضعيف شى امشب وسايل ضروريتو جمع كن ميريم عمارت اونجا ميفهمى _ امشب ميام ولى ميخوام تو همون آپارتمان زندگى كنم _ جاى زندگى كردنتو شوهرت مشخص ميكنه _ عمه تنها ميمونه _ نگران نباش حلش ميكنم ، غذاتو بخور _ ميل ندارم عصبى قاشقش را در بشقابش پرت ميكند حواس همه جلب ما ميشود..پس پاشو بريم بى تفاوت بلند ميشوم و دنبالش راه ميوفتم من هنوز عاشق اين هيكل و اين مرد عبوسم؟! و عشق احمق است يا فداكار؟! .......... دستور داده است كه عمه امشب بفهمد من در عقد ش هستم ..زن بيچاره از حال ميرود به هوش مى آيد نفرين ميكند ناسزا ميگويد حلال نميكند.. حقش را نميبخشد معينش را كه امانت دار خوبى نبوده است... شماتتم ميكند اشك ميريزد حتى امشب از خدا هم شاكى است معين در آغوشش ميفشردش و فقط زير لب و پشت سر هم معذرت خواهى ميكند ديگر نميشنوم در گوشش چه نجوا ميكند ...عمه ام نگران است وحشت زده است گويا ميترسد مرا بين خاندان نامدار بفرستد ! ولى مگر ميشود معين كارى را بخواهد و كسى بتواند مانعش شود. لباس هايى كه مشخص ميكند را ميپوشم با يك چمدان با عمه تنها خويشاوندم و اين خانه پر خاطره وداع ميكنم دستش را كه براى گرفتن دستم جلو مى آورد بى توجه پس ميزنم و سوار ماشين ميشوم ، نميدانم چه چيز در انتظارم نشسته است ولى جايى از دلم هنوز به وجود اين مرد سنگى قرص است هرچه باداباد.. ادامه دارد.... 💚
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
❤️ ❤ عزیزتر از جانم..! ❤ مولای مهربانم.... 😭روزگارمان سخت می گذرد! 😭سخت تر از سال گذشته، 😭سخت تر از ماه گذشته، 😭سخت تر از روز گذشته..... ️شبیه یک درد همگانی، همه هر روز خسته تر از قبل می شوند! که نابود شده که به سقوط رسیده که ذخیره اش ته کشیـده و روح و تَنِ مردم، که پرپر شده! ️چند روزی است دوره افتاده ام و به هرکه میرسم، این سؤال را تکرار می کنم؛ ⁉به نظرِ شما، آخرِ این اوضاعِ نابسامان چه می شود؟ و در لابلای تمامِ پاسخ ها، یک درد مشترک،  موج می زند؛ ما از همه نااُمیــد شده ایم! از همه ی انسان های دور و برمان! و امروز یقین داریم، قیچیِ هیچ آرایشگری، نمی تواند، چهره ی نابسامان دنیا را، زیبا کند. مگر همین را نمی خواسته ای؟ ما روی قولِ تو حساب کرده ایـــــم! بیا و با آمدنت حال دنیا را خوب کن ... ❤ العجل مولانا یا صاحب الزمان 🤲 👤  مُنْتَــــظِر ظهور تو 🌼السلام علیک یا بقیه الله 🌼 ای کاش امروز روز ظهور شما باشد 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ✍امام صادق (ع) فرمودند: هر مومنی آرزوی خدمت به مهدی (عج) را داشته باشد و برای تعجیل فرجش دعا کند؛کسی بر قبر او میآید و او را به نامش صدا میزند که: فلانی مولایت صاحب الزمان ظهور کرده اگر میخواهی به پا خیز و به خدمتش برو و اگر میخواهی تا روز قیامت بخواب.پس عده زیادی به دنیا باز میگردند؛(رجعت) و فرزندانی از آنها متولد می‌شود 📚مکیال المکارم 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🔴 کم بودن منتظران ظهور، و اهمیت ثابت قدم بودن 🌹امام جواد (ع) از جانب امیرالمؤمنین ع فرمودند: ➖ برای قائم ما غیبتی است طولانی؛ گویی سرگردانی شیعیانم در عصر غیبتش را می‌بینم که در فقدانش به این سو و آن سو منحرف می‌شوند، همچون گوسفندان در جستجوی چراگاه! غیر از کسی از آنان که در دینش ثابت قدم بماند و طولانی شدن غیبت امامش، موجب قساوت قلب او نشود که چنین کسی در قیامت با من و در درجه‌ی من خواهد بود 📜 كمال الدين. شیخ صدوق ص303 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🎬 دانلود 📌 خلاصه سخنرانی؛ (قسمت پنجم) 👤 استاد 🔺 امام زمان وقتی ظهور می‌کنند که دنیا پر از ظلم شده... 🔅 شیعه هیچ وقت نمی‌بازه چون یه پناهگاه داره. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای... تعجیل در ظهور صلوات اللهم عجل لولیک الفرج 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ☀️ ☀️ 💎پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: 🔹لا تَسُبُّوا الرِّياحَ فإنّها مَأمُورَةٌ، ولا تَسُبُّوا الجِبالَ ولا السّاعاتِ ولا الأيّامَ ولا اللَّيالِيَ فَتَأثَمُوا وتَرجِعَ علَيكُم 🔖به بادها ناسزا مگوييد، كه آنها مأمورند، و به كوه ها و ساعت ها و لحظات و روزها و شب ها را ناسزا نگوييد، كه گنهكار مى شويد و به خودتان بر مى گردد. 📚علل الشرائع صفحه 577 🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ✍امام سجاد علیه السلام: هیچ قطره ای نزد خداوند عزّوجلّ محبوب تر از دو قطره نیست؛ قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، قطره اشکی که در دل شبِ تار برای خداوند عزّ و جلّ می ریزد. 📚 الخصال، ج ۱، ص ۵۰ ‎‎‌‌‎‎‌🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 ♥️ مولا‌ ‌️باید به که گوییم‌ پریشانی خود را‌ بجوییم کجا‌ یوسف کنعانی خود را‌ ما را بطلب‌ لایق دیدار تو باشیم‌ پنهان مکن آن‌ چهره نورانی خود را‌ ✨صبحت بخیرهمه ی دنیای من✨ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
✨خواهی که در 🌸پناه کرامات سرمدی ✨ایمن شوی ز فتنه و 🌸ایمن زِ هر بدی ✨لبریز کن زِ عطر گل 🌸نور سینه را  ✨با ذکر یک صلوات 🌸بر نبی وآل نبی 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 🌼🍃 🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️نیایش صبحگاهی ملكا ذكر تو گویم كه تو پاكی و خدایی نروم جز به همان ره كه توام راهنمائی همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم همه توحید تو گویم كه به توحید سزائی تو حكیمی، تو عظیمی، تو كریمی، تو رحیمی تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنائی بری از رنج و گدازی، بری از درد ونیازی,, بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرائی بری از خوردن و خفتن،‌بری از شرك و شبیهی بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطائی نتوان وصف تو گفتن كه در فهم نگنجی نتوان شبه تو گفتن كه تو در وهم نیایی نبُد این خلق و تو بودی، ‌نبود خلق و تو باشی نه بجنبی نه بگردی، نه بكاهی نه فزایی همه عزی و جلالی، همه علم و یقینی همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی همه غیبی تو بدانی، ‌همه عیبی تو بپوشی همه بیشی تو بكاهی، همه كمّی تو فزایی ❤️سنایی سـ🌷ـلام صبح دوشنبـه تون بخیـر و نیکی یه روز پر نشـاط یه روز پراز لبخند خدا یه روز خوب و با برکت یه دنیـا لبخند و آرامش به زنـدگی پراز دلخوشی و خـوشبختی بی پایان بـرای تک تک تون آرزومندم 🌼🍃 ❄️سلام بربنده گان خالص خدا 🕊امروزتون شاد ❄️و نور خدا زینت بخش زندگیتون 🕊آرزو میکنم وجودتون پرشود ❄️از عشق به خدا 🕊پرشود از خوشبختی ❄️و پر شود از خیر و برکت الهی 🌼🍃 صبح یعنی آغاز فرصت شادی و لبخند و امید صبح یعنی امروز سهمی از زندگی و عشق از آن خودِ توست لحظه را قدر بدان تا بخواهی، زندگانی زیباست سلام صبح بخیر امروزتون سراسر عشق و شادی و مهر https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✅سه دعای مهم بعد از نماز صبح 🔶این سه دعا از بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه به ما رسیده جهت برطرف شدن مشکلات ورفع حوائج 🔴🔵هفتاد مرتبه ذکر "یا فتاح" 🔵🔴بِسمِ اللهِ وَصَلَّی الله عَلی مُحَمَّدوَآلِهِ؛وَاُفوِّضُ اَمری اِلَی اللّهِ ؛اِن اللّه بَِصیرُ بِالعِباد؛فَوَقیهُ اللّه سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا؛ لا اِلهَ اِلّا اَنتَ ؛سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِن الظّالِمینَ؛فَا ستَجَبنا لَهُ وَنَجَّیناهُ مِنَ الغَمِّ و کَذلِکَ نُنجِی المُومِنینَ؛وَحَسبُنَا اللّه ونِعمَ الوَکیلُ ،فَنقَلَبُوا بِنِعمَهِ مِنَ اللّهِ ،وَفَضلِ لَم یَمسَسهُم سُوءُ؛ما شاءَ اللّه لا حَول َوَ لا قُوَّه اِلّا بِاللّهِ، ماشاءَاللّهُ لاماشاءَالنّاسُ؛ماشاءَاللّهُ وَاِن کَرِهَ النّاسُ؛حَسبِیَ الرَّبُّ مِنَ المَربُوبینَ،حَسبِئَ الخالِقُ مِنَ المَخلُوقینَ؛حَسبِئَ الرّزِاقُ مِنَ المَرزُوقینَ؛حَسبِیَ اللّه رَبُّ العالَمینَ؛ حَسبی مَن هُوَ حَسبی؛حَسبی مَن لَم یَزَل حسبی حَسبی مَن کانَ مُذ کُنتُ(لَم یَزَل)حسبی؛؛حَسبِیَ اللّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ؛:عَلَیهِ تَوَکَّلتُ وَ هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظیمَ* 🔵🔴*لاحَول َوَ لاقُوَّهَ اِ لّا بِاللّه العَلیِّ العَظیمِ؛تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ الَّذی لا یَمُوت؛وَالحَمدُ لِلّهِ الَّذی لَم یَتَّخِذ(صاحِبَهً وَ لا)وَلَداً؛ وَ لَم یَکُن لَهُ شَریکُ فِی المُلکِ؛ وَلَم یَکُن لَهُ وَلِیُّ مِنَ الذُّلِّ؛ وَکَبِّرهُ تَکبیراً* کتاب صحیفه ی مهدیه صفحات 186-187 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
*☝🏻_عظمت ماه رجب، استاد دانشمند👌_* ☘️امام سجاد عليه السلام فرمودند: *از دوستى با پنج كس بپرهيز:* 💠〖دروغگو〗: زيرا او به منزله سراب است ،دور را نزديك و نزديك را دور جلوه مى دهد. 💠〖فاسق〗:زيرا او تو را به يك لقمه يا كمترازآن می فروشد. 💠〖بخيل〗: زيرا او در هنگام حاجت به مال، تو را خوار و ذليل مى گرداند. 💠〖احمق 〗: زيرا او به جاى نفع ،به تو ضرر مى رساند. 💠〖قاطع رحم〗: كسى كه با خويشان و دوستان قطع رابطه كرده باشد. زيرا در سه آيه مورد لعن واقع شده است . 📚مجموعه ورام ج۲ ص۱۵ . https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌍🌕👇👇🌕🌍 👇👇کانال عمومی👇👇 (تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) ✴️ دوشنبه 👈 18 بهمن / دلو 1400 👈5 رجب 1443👈7 فوریه 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. 📛تقارن نحسین و صدقه اول صبح اثر نحوست را رفع کند. 🚘سفر :مسافرت مکروه است در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریض شود). 👶 زایمان خوب و نوزاد حالش خوب است.ان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج ثور و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️ خرید جواهرات. ✳️ درختکاری. ✳️ فروش حیوان و چهارپایان. ✳️ نامه نگاری به دوستان. ✳️ و دیدار با دوستان خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت امشب:شب سه شنبه، فرزند دهانی خوشبو دارد،بسیار نرم دل و مهربان است و مباشرت برای سلامتی بسیار نیک است. 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث سرور و شادی می شود. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، موجب زردی رنگ می شود. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 6 سوره مبارکه "انعام" است. الم یروا کم اهلکنا من قبلهم ...... و از مفهوم آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع گردد. ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . 💫ذات الکرسی عمود ۱۲:۲۴ ❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🔴ذات الکرسی مخصوص روز است https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
دوشنبه ۱۸ بهمن ماهتون بخیر🌷 آرزو میکنم قلبتون پر باشه از مهر و محبت🌼🍃 روحتون لبریز باشه از آرامش وشادی🌷🍃 وخیر و برڪت مهمون همیشگی خونه‌هاتون باشه🌼🍃 🍃🌼 🤍لبخند را تو بیاور شعر تازه با من😇 ❄️هنوز هم کلی حرف نگفته داریم 🤍از خدا ❄️از زندگی 🤍از خنده ی گل ❄️از بوی باران 🤍گلایه‌ها و تلخی‌ها را هم می‌دهیم دست نسیم ❄️تا با خودش ببرد ... 🤍زندگی پر است از شادی های کوچک ❄️که ما ساده از کنارش می‌گذریم… 🤍شاد باش ❄️زندگی کوتاه است … 🤍هر روز و هر لحظه را زیبا زندگی کن 🌼🍃 به زودی متوجه خواهی شد که چه کلاه بزرگی سرت گذاشت این زندگی🍃🌷 که هر روزت را به بهانه روز بهتر از تو ربود و چه ساده بودی که حرفش را باور کردی زندگی تو همین امروز است 🌼🍃 🌺چو از بنفشۀ شب، بوی صبح برخیزد ✨هزار وسوسه در جان من برانگیزد 🕊کبوتر دلم، از شوق می‌گشاید بال 🌤که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد🌤 +صبح دوشنبه تون زیبا https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✨﷽✨ در فضیلت ماه معظّم رجب المرجّب ✍بدانكه اين ماه و ماه شعبان و ماه رمضان در شرافت تمامند و روايت بسيار در فضيلت آنها واردشده بلكه از حضرت رسول(صلی الله عليه وآله) روايت شده كه ماه رجب ماه بزرگ خداست و ماهي در حرمت و فضيلت به آن نميرسد و قتال با كافران در اين ماه حرامست و رجب ماه خداست و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امّت من است كسي كه يك روز از ماه رجب را روزه دارد مستوجب خشنودي بزرگ خدا گردد و غضب الهي از او دور گردد و دري از درهاي جهنّم بر روي او بسته گردد. و از حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) منقول است كه هر كه يكروز از ماه رجب را روزه بدارد آتش جهنّم يكساله راه از او دور شود و هر كه سه روز از آنرا روزه دارد بهشت او را واجب گردد و ايضاً فرمود كه رجب نام نَهري است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر هر كه يكروز از رجب را روزه دارد البتّه از آن نهر بياشامد و از حضرت صادق (عليه السلام) منقول است كه حضرت رسول (صلی الله عليه وآله) فرموده كه ماه رجب ماه استغفار اُمّت من است پس در اين ماه بسيار طلب آمرزش كنيد كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را اَصَبّ مي گويند زيرا كه رحمت خدا در اين ماه بر اُمّت من بسيار ريخته مي شود پس بسيار بگوئيد: اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَاَسْئَلُهُ التَّوْبَة... 📚کلیّات مفاتیح الجنان، تالیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی، در فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
در عهد متوکل، زنی در خراسان ادعا کرد که من زینب کبری، دختر حضرت فاطمه‌ی زهرایم و از همین‌رو عده‌ای از دور و نزدیک دور او جمع شده بودند و از اطراف، مرد و زن به دیدن او می‌آمدند و تحف و هدایا برای او می‌آوردند و از او التماس دعا می‌کردند. این خبر به متوکل رسید، پس آن زن را فراخواند و به او گفت: «زینب، دختر امیرمؤمنان در صدر اسلام می‌زیسته و در سیصد سال قبل در زمان یزید از دار دنیا رفته است ولی تو جوانی و حتی پیر هم نشده‌ای!» آن زن گفت: «من زینب کبری هستم، جدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در حق من دعا کرده است و در نتیجه هر چهار سال (و طبق نقلی هر پنجاه سال) جوانی به من برمی‌گردد!» متوکل به ناچار سادات بنی‌هاشم و رؤسای قریش را احضار کرده و با آنان در این مورد به تبادل نظر پرداخت. آنان به اتفاق گفتند: «زینب علیهاالسلام دختر امیرمؤمنان(علیه‌السلام) در تاریخ فلان و روز فلان از دنیا رفته است و ادعای این زن پوچ و بی‌معناست.» زن سوگند یاد کرد که در گفتارش صادق است و گفت: «تا این زمان کسی از حال من مطلع نبوده و مردم نمی‌دانستند که من مرده‌ام یا زنده‌ام ولی اکنون از روی ضرورت و فقر، خود را آشکارا معرفی کرده‌ام.» «فتح بن خاقان» وزیر متوکل گفت: «ابن الرضا (حضرت هادی علیه‌السلام) را طلب نما تا او مشکل را حل نماید.» در آن زمان حضرت هادی (علیه‌السلام) در سامرا زندانی بود، پس او را احضار کرد و حکایت آن زن را برای او نقل کرد. حضرت (علیه‌السلام) فرمود: «این زن دروغ می‌گوید و حضرت زینب (علیهاالسلام) وفات یافته است.» متوکل گفت: «این سخن را دیگران هم گفتند، دلیل شما بر دروغگو بودن این زن چیست؟» حضرت فرمود: «من این زن را از فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) نمی‌دانم و نسب او را زیر سؤال می‌برم.» زن گفت: «اگر تو در نسب من شک داری من هم در اینکه تو فرزند پیامبری شک دارم.» حضرت رو به متوکل کرد و فرمود: «خداوند گوشت فرزندان حضرت زهرا (علیهاالسلام) را بر حیوانات درنده حرام کرده است، اگر او در ادعای خود صادق است می‌توانید وی را در میان حیوانات وحشی بیاندازید تا حقیقت معلوم شود.» زن دروغگو گفت: «من از پدرم و مادرم حضرت علی (علیه‌السلام) و حضرت فاطمه (علیهاالسلام) این کلام را نشنیده‌ام و قبول ندارم. حیوان درنده هر که را ببیند می‌درد. شما می‌خواهید مرا بکشید!» امام (علیه‌السلام) فرمود: «در میان این جمعیت عده‌ای از اولاد حضرت حسن (علیه‌السلام) و حضرت حسین (علیه‌السلام) حاضرند، هرکدام را می‌خواهید نزد حیوانات درنده اندازید تا واقعیت سخن معلوم شود.» سادات بنی‌فاطمه از شنیدن این پیشنهاد به شدت وحشت کردند و رنگ از روی آنان پرید. «علی بن جهم» یکی از منکرین امام به متوکل گفت: «چرا ابن الرضا (حضرت هادی علیه‌السلام) می‌خواهد دیگران را به چنگ شیر اندازد، اگر راست می‌گوید خودش به میان حیوانات درنده داخل شود.» متوکل از این سخن بسیار خوشحال شد و با خود گفت: «عجب اسبابی فراهم آمد. هم اکنون ابن الرضا طعمه‌ی شیرها می‌شود و مقصر مرگ خود خواهد شد و خیال ما از بابت او راحت می شود.» پس گفت: «یا ابالحسن! چرا شما خودتان داوطلب این کار نمی‌شوید؟» فرزند معصوم زهرا (علیهاالسلام) فرمود: «حرفی ندارم و خود به میان درندگان می‌روم.» پس نردبانی آوردند و حضرت را از آن طریق به زیرزمینی که شیرهای درنده را در آنجا نگاه می‌داشتند وارد کردند. مردم بسیاری برای تماشا جمع شدند و دشمنان شادمان بودند که هم اکنون درندگان امام را پاره‌پاره می‌کنند. حضرت از نردبان فرود آمد و در وسط آن محل ایستاد. شش قلاده شیر قوی‌پنجه که در آن موضع بودند برخاستند و با سرعت به جانب حضرت دویدند و خود را به خاک انداخته و دست‌های خود را کشیدند و سرهای خود را به نشانه‌ی تسلیم و تواضع روی دستهای خود گذاشتند و دم خود را حرکت می‌دادند! حضرت (علیه‌السلام) دست مبارک بر سر آنان می‌کشید و آنها را نوازش می‌کرد و آنگاه اشاره کرد که برخیزید و بروید. پس شیرها یکایک برخاستند و کمی دورتر ایستادند. امام هادی (علیه‌السلام) در آن میان به نماز ایستاد و در نهایت اطمینان دو رکعت نماز خواند. متوکل چون این کرامات شگفت را ملاحظه کرد گفت: «تا این خبر منتشر نشده، فوراً امام را خارج کنید چرا که در غیر اینصورت موجب خواهد شد فضائل او بر سر زبانها رائج شود.» آنگاه گفت: «ای پسر رسول خدا! شکر خدا که درستی سخنت بر همگان واضح شد، اکنون به نزد ما تشریف آورید.» شیرهای درنده متواضعانه تا پای پله‌ها حضرت را بدرقه می‌کردند، امام (علیه‌السلام) چون خواست از نردبان بالا رود یکی از شیرها همچنان سر خود را به قدم‌های امام (علیه‌السلام) می‌مالید و همهمه می‌کرد. حضرت (علیه‌السلام) سخنی به آن شیر گفت و به دست اشاره کرد که برگرد و آن شیر نیز بازگشت، آنگاه امام (علیه‌السلام) از آن میان خارج شد. متوکل پرسید: «آن شیر آخری چه می‌گفت؟» فرمود: «آن شیر شکایت داشت و می‌گف
ت: «من پیر شده‌ام و دندانهایم ریخته است، هرگاه طعمه‌ای به میان ما می‌اندازند شیرهای دیگر که جوانند زودتر می‌خورند و سیر می‌شوند و من گرسنه می‌مانم، شما سفارش کنید که شیرها مرا مراعات کنند.» من نیز سفارش او را کردم.» وزیر که هنوز در تیرگی‌های غفلت غرق بود گفت: «خوب است که این سخن را نیز تجربه کنیم.» پس متوکل دستور داد که طعمه‌ای نزد شیرها انداختند، در آن حال هیچ کدام از شیرها بر سر طعمه نرفت مگر همان شیر پیر که آمد و سیر غذا خورد و برگشت، آنگاه سایر شیرها به سوی طعمه حمله کردند. حضرت (علیه‌السلام) فرمود: «ای خلیفه! این زن دروغگو از ما نیست و اگر خود را فرزند علی (علیه‌السلام) و فاطمه (علیهاالسلام) می‌داند پس او نیز به میان حیوانات درنده رود.» متوکل به او گفت: «اکنون نوبت توست.» زینب کذابه گفت: «این مرد ساحر و جادوگر است و شیرها را جادو کرده است، ولی من علم سحر نمی‌دانم.» متوکل با عصبانیت دستور داد تا او را به میان درندگان اندازند. در اینجا آن زن به فریاد گفت: «من دروغ گفتم، فقر و گرفتاری مرا مجبور ساخت که اینگونه ادعا کنم.» مادر متوکل چون صدای ناله و گریه‌ی آن زن را شنید دلش به رحم آمد و از او شفاعت کرد. متوکل در آخر امر نمود که او را به الاغی سوار کنند و در کوچه‌ها بگردانند و او خود همواره فریاد می‌زد: «انا زینب الکذابه.» «منم آن کسی که به دروغ خود را زینب کبری معرفی می‌کرد.» [1] . برگرفته از دانشنامه امام هادی(ع) به قلم تعدادی از نویسندگان پی نوشت ها: (1) مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 416 - الخرائج والجرائح، راوندی، ص 405، ش 11 - اثبات الهداة، حر عاملی، ج 3، ص 375، ش 43 - ینابیع المودة، قندوزی، ج 3، ص 14 - الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص 261 - بحارالانوار، ج 50، ص 149 - مجمع النورین، سبزواری، ص 526. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام هادی؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ اول اردیبهشت 1381. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*┅═✧﷽✧═┅* *کاشت ناخن* ✍️یکی از مسائلی که متاسفانه بین بانوان مسلمان در حال گسترش است مسأله کاشت ناخن است و خیلی از بانوان بدون توجه به حکم شرعی آن،اقدام به کاشت ناخن می‌کنند حال سوال این است که آیا خانمی که چنین کاری را انجام داده است وضو و غسلش درست است یا نه؟ و حتی اصل کاشت ناخن آیا برای یک بانوی مسلمان متدین جایز است یا خیر؟ *در پاسخ لازم است خدمتتان عرض کنیم که اولا :به کار بردن کلمه‌ی کاشت، در مورد کاشت ناخن کاملاً غلط است❌ زیرا کاشت به چیزی گفته می‌‌شود که بعداً رشد کرده و جزء بدن شود، ولی کاشت ناخن، حالت نباتی و قابلیت رشد ندارد و فقط سطح ناخن را می‌پوشاند، ناخن پلاستیکی با چسب چسبانده می‌شود و کاملاً مانع است؛ بنابراین واژه‌ی صحیح، پوشش و کاور کردن ناخن اصلی است،و به کار بردن کلمه‌ی کاشت اصطلاح غلطیست که در مورد ناخن بکار برده میشود کاشت در کاشتن دانه و رشد آن به کار می‌رود، ولی در اینجا کاشتنی وجود ندارد* *ثانیا کاشت ناخن مانع از رسیدن آب به اعضای وضو و غسل است و وضو و غسل را طبق نظر همه‌ی مراجع باطل می کند و چون مانع است باید برای اولین وضو یا غسل برداشته شود هرچند که هزینه داشته باشد و این مساله صحیح نیست که خانم ها ناخن بکارند و بعد هم وضو یا غسل را به صورت جبیره انجام دهند ،پس بنابراین خانمها از نظر شرعی مجوزی ندارند برای انجام این کار❌ چون اولا هیچ ضرورتی نیست برای کاشت ناخن و ثانیا عمدا ایجاد مانع کردند در اعضای وضو و غسل* *بله اگر ضرورت ایجاد کرد که کسی ناخن بکارد اون بحثش فرق میکند لکن چسباندن ناخن برای زیبایی ضرورت به حساب نمی آید و منظور از ضرورت در اينجا آنست که فرد، بدون کاشت ناخن دچار عُسر و حَرَج شديد (مشقت) می شود مانند افرادي که ناخن ندارند يا بر اثر حادثه اي آن را از دست داده اند* *ضمن اینکه با بررسی های صورت گرفته، برداشتن ناخنی که چسبانده شده، ممکن است و فردی که این کار را انجام داده است باید برای اولین وضو یا غسل این مانع را برطرف کند و به صورت معمولی وضو و غسلش را انجام دهد و اگر به صورت جبیره ای انجام دهد باطل است❌* *حتی بعضی از مراجع می فرمایند احتیاط واجب آنست که بعد از برداشتن ناخن،نمازهای خوانده شده را نیز قضا کند* *✅ بانوان محترم باید نسبت به مسائل شرعی دقت کنند و قبل از انجام هرکاری،اول باید فتوای مرجع تقلیدشان را در آن مساله بدانند تا بعدا مشکلی به وجود نیاید* ‌‌ ‌https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
*تجاوز یعنی عملی یکطرفه* 👇👇👇👇 اما بی حجابی وبرهنگی خودش نوعی تجاوزه وقتی به زن اندام تحریک آمیزخودشو به نمایش میزاره یه مرد بادیدنش تحریک جنسی میشه پس این میشه تجاوز به حقوق مردانی که ناخواسته تحریک میشن شاید بگید خب اقایون نگاه نکنن ولی باید عرض کنم اون خانمی که باهزار قروفر وبی حجابی وعرضه اندام میادتوخیابون میدونه که اقایون مثل ماهی هستن وخانما مثل طعمه برقلاب واونارو به سمت خودشون میکشونن پس همه خانمای بی حجاب هدفشون از اول جذب نگاه وهوس مردانه اگه کسی گفت نه برای دل خودشونه باید بگم خیلی احمقه پس وقتی داری شلوار بدن نما میپوشی وخطوخطوط بدنت مشخصه وتحریک کنندست از خودت بپرس دلیل این کار چیه خودت به هدف واقعیت پی میبری ودرجواب اون عده که میگن مردا مریض جنسی دارن که نگاه میکنن باید بگم مریضو باید درمان کرد نه اینکه بیماریش رو تشدید کردودرمان بیماری جنسی هم پوشیدن بدنه که مانع از تحریک جنسی میشه درضمن خانما من خیلی از پیامای زنهای بالغ رو که خوندم فهمیدم خودشونو جلوی طرف خیلی شل نشون دادن طوری که طرف فهمیده خودشونم دلشون میخواد پس لطفا سروسنگین رفتار کنید بزارید بهتون بگن عقب مونده امل ولی شخصیت انسانیتونو حفظ کنید وخودتونو طوری نشون ندید که یه مردبادیدنتون بگه خودشم تنش میخاره ودلش میخواد بهش دست بزنم ما انسانیم خانمای محترم هممون میدونیم که زنها چقدر برای مردان لذت بخشن خانمای عزیز اینقد ازاصطلاح آزادی برای توجیه برهنگی وهرزگی استفاده نکنید لطفا به همجنسای خودتون رحم کنیدو احترام بزارید زندگی زنو شوهرارو خراب نکنید جوونارو به فساد اخلاقی نکشونید باعث افزایش خوداراضایی نشید ما فقط یه مدت کوتاه تواین دنیاییم به مکافات عملتونم فکر کنید اینقدر کودن نباشیداین کثافت کاریا ن روشنفکریه نه آزادی فقط گسترش حیوانیته همین خدانگهدار🖐 ‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎┄═✾🍃ℒℴνℯ❤🍃✾═┄