eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
25هزار ویدیو
124 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
*┅═✧﷽✧═┅* *🔶🌼 نمازی بسیار با فضیلت و مهم برای یکشنبه های این ماه* *{توضیحات جامع و کامل است -تا آخر بخوانید}* ✍براى نماز در روز یکشنبه این ماه روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است.در فضیلت این نماز، آمده است که هر کس آن را بجا آورد توبه اش پذیرفته مى شود و گناهانش آمرزیده مى گردد و سبب برکت براى نمازگزار و خانواده اش خواهد بود، و در روز قیامت کسانى که از او طلبى و یا حقّى دارند، از وى راضى گردند و با ایمان از دنیا مى رود و قبرش براى او وسیع و نورانى گردد و پدر و مادرش از او راضى شوند، و آنها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند، ذریّه او نیز بخشیده شوند و روزى او وسیع گردد. فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند و به آسانى جانش را بگیرد. (نکته جالب در خصوص این نماز بحث حق الناس میباشد که در توضیح نماز آمده است در روز قیامت خصماء از او راضی میشوند(انسان باید در جهت ادای حق الناس تلاش خود را انجام دهد و آن را جبران کند ولی گاهی ممکن است حق الناسی نادانسته بر گردن انسان باشد که این نماز کمک میکند در روز قیامت آن فرد از انسان بگذرد) *کیفیت خواندن این نماز* *ابتدا غسل کنید{به نیت غسل توبه}* ✅ *این غسل کفایت از وضو نمی کند و باید وضو هم گرفت حالا یا قبل از انجام غسل یا بعد از غسل* *سپس چهار رکعت نماز بخوان(دوتا دو رکعتی) در هر رکعت بعد از حمد، سه بار سوره توحید،یکبار سوره فلق و یکبار سوره ناس بخوانید* *بعد از خواندن این چهار رکعت نماز ۷۰ بار استغفار کنید(استغفر الله ربی و اتوب الیه) و سپس یکبار«لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» بگوئید* *آنگاه بگویید: «يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْت».* ✅ *اگر کسی غسل نکند و تنها نماز را بخواند اشکالی ندارد ولی ثواب کامل را به کسی می دهند که این عمل را، با تمام شرایط به جا آورد* ✅ *وقت انجام غسل و نماز در کل روز است (از بعد از خواندن نماز صبح تا غروب)* ✅ *اگر بین غسل و نماز فاصله‌ی زمانی بیفتد اشکال ندارد(لازم نیست بلافاصله بعد از انجام غسل نماز خوانده شود)* ✅ *از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز با فضیلت را به همه ما عنایت فرماید اِن شاءالله* ✅ *تذکرات مربوط به نمازهای مستحبی* 1⃣👈 *در تمام نمازها(چه واجب چه مستحب) لازم نيست نيت را به زبان آوریم همين اندازه كه در ذهن خود بنا داریم فلان نماز مستحبی را بخوانیم کافیست البته اگر نیت را به زبان هم بیاوریم اشکالی ندارد(مثلا بگوییم دو رکعت نماز یکشنبه ماه ذی القعده می خوانم قربه الی الله)* 2⃣👈 *تمام نمازهای مستحبی اذان و اقامه ندارند و اصولا نباید برای هیچ کدام از نماز های مستحبی اذان و اقامه گفت(جایز نیست)❌* 3⃣👈 *تمام نمازهای مستحبی را می توان به صورت نشسته هم بخوانیم، حتی می توان یک رکعت را ایستاده و رکعت دیگر را نشسته خواند ولی کسی که بتواند ایستاده بخواند ثوابش بیشتر است* 4⃣👈 *در بلند یا آهسته خواندن حمد و سوره و سایر اذکار نمازهای مستحبی مخیر هستیم یعنی هم میتوانیم بلند بخوانیم هم آهسته، ولی خانم ها اگر صدایشان را نامحرم میشنود آهسته بخوانند* ----------------------------- ✅ *نشر این پیام صدقه جاریه است* اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ملتمس دعا 🙏 🌹🌹🌹🌹🌹 ❁❁〰🎀❀🌸❀🎀〰❁❁ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
انواع انسانها هنگام بلند شدن از قبر😭😭😭😭😭 ۱کسانی هستند که در حالی از قبر بلندمیشوند که فاقددست و پا هستند این افرادکسانی هستند که همسایگان خود را اذیت میکنند أستغفرالله 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 2. کسانی هستند که در نماز غفلت وسستی میکردند و در حالی از قبر خارج میشوند که صورتی همانند خوک دارند. أستغفرالله 😭😭😭😭😭😭😭 3. کسانی که زکات اموال خویش را نمی پردازند درحالی از قبر خارج میشوند که شکم آنها مانند کوهان شتر و پر از مار و کژدم می باشد. أستغفرالله 😞😞😞😞😞😞😞😞😞 4. کسانی هستند که مال را بر عهد و پیمان الهی ترجیح دادند درحالی از قبرخارج میشوند که از دهانشان خون جاری است.| پناه بر خدا)*أستغفرالله 😢😢😢😢😢😢😢😢 5. کسانی هستند که در خفا و پنهانی گناه می کردند و از خداوند که در هر حال، ناظر، بینا و شنوا است نمی ترسیدند. ودرحالی از قبر خارج میشوند که جسم وتن آنها بادکرده و پوسیده است استغفرالله 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 6.کسانی هستند که شهادت دروغ می دادند درحالی از قبر خارج خواهند شد که گردنشان قطع شده است أستغفرالله 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 7.کسانی هستند که کتمان شهادت می کنند و عمدا" گواهی نمی دهند در حالی از قبر خارج میشوند که از دهانشان خون و چرک جاری است أستغفرالله 🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵🌵 8.گروه زناكارانی هستند که بدون توبه وفات کردند در حالی از قبر خارج خواهند شد که کور هستند. أستغفر الله 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 9. کسانی هستند که مال یتیمان را به ناحق خورده اند در حالی از قبر خارج میشوند که چهره هایشان سیاه وچشمها و شکمشان پراز آتش است. أستغفرالله 🥀🍂🍂🍂🍂🍂🍂 10. کسانی هستند که نافرمانی پدر و مادر را میکنند درحالی از قبر خارج خواهند شد که جسمشان گرفتار بیماری برص وجذام شده است. أستغفرالله 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 11. کسانی هستند که شراب مینوشنددر حالی از قبر خارج میشوندکه نابینا هستند و دندانهای آنها مثل شاخ فیل و لبهای آنها بر سینه هایشان آویزان و زبان آنها بر قسمت رانها آویزان است و ازشکم آنها كثافت بیرون می آید🤢🤢 أستغفرالله 12. حضرت رسول اکرم می فرماید:گروه دوازدهم هم در حالی خارج میشوند که چهره آنها مانند شب چهارده نورانی و از پل صراط مانند برق می گذرند اینها همان گروهی هستند که به نماز اهتمام می ورزیدند و عمل نیک انجام میدادند خواستی ثواب ببری و اون دنیا غافل گیر شی واسه دوستات بفرست خجالتم نداره بزارید دور دنیا بچرخد ان شاء الله که شما از گروه دوازدهم هستید.😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d اللهم صل علی محمد وعلی آل محمد💥💥💥💥💥
میان آرزوی تو و معجزه خداوند دیواریست بنام اعتماد؛ پس اگر دوست داری به آرزویت برسی با تمام وجود به او اعتماد کن. هیچ کودکی نگران وعده بعدی غذاش نیست.! زیرا به مهربانی مادرش اعتماد دارد. ای کاش ایمانی از جنس کودکانه داشته باشیم. ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﮐﺎﻧﺲ ﺷﺎﺩﯼ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻨﯿﺪ. ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ‌ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ؛ ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ، ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯﯾﺪ؛ و ﺍﮔﺮﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ، ﺭﺍﺳﺘﮕﻮ ﺑﺎﺷﯿﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ، اﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ. ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ " ﭘﮋﻭﺍﮎ " ﻧﯿﺴﺖ. . https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ فواید دائم الوضو بودن 1⃣ رزق و روزی فراوان مےگردد: 🌹 از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد. 2⃣ حسنه براى او نوشته مى شود: 🌼 امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک كند، یك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود. 3⃣ عمر طولانی می شود: 🌷 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید. 4⃣ خواب با وضو، عبادت است: 💐 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود. 5⃣ مرگ با وضو، شهادت است: 🌹 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود. 6⃣ سبب نورانیت در قیامت می شود: 🌸 پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه‌ ی امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند رو سپیدند و پیشانی‌های نورانی‌ دارند. 📚 مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱، ص ۳۵۶ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_بیستو_نه می دونستم مواد مخدره ولی خب اسم و عوارضشو نمی دونستم. منصور شروع کرد به تعریف از او
به اعتبار چند سال قبل بهم کار می سپردن ولی اوضاع فرق کرده بود. همه چی گرون شده بود و هیچکس به یه معتاد پول قرض نمی داد تا کار کنم و برگردونم. پدرم کمکم کرد تا یه پراید قراضه بخرم و باهاش برم و بیام. قول داده بودم خودم رو پیدا کنم و هر طوری شده ترک کنم. همیشه شنیده بودم که می گفتن هیچ معتادی درست بشو نیست ولی هیچ چیزی تو این دنیا غیر ممکن نیست و فقط اراده ی خدا لازمه که بتونی غیر ممکنا رو ممکن کنی. یه شب موقع برگشتن از سر ساختمون بودم و واسه خودم تو ماشین آهنگ گذاشته بودم و داشتم زمزمه می کردم. بعد این اتفاقا هرگز دلم برای یاسمن تنگ نشده بود. فکر می کردم اون بدترین کارو کرد اگه مشکلی داشت میومد با هم می رفتیم دکتر چرا یه دفعه اون تصمیم احمقانه رو گرفت و سر هیچ و پوچ زندگیمونو به باد داد؟ علامت سوال بزرگی که توی ذهنم بود هنوز بعد نزدیک بیست سال به جواب نرسیده بود. همینطور تو افکارم غوطه ور بودم که حس کردم کنار بلوار چند نفر بهم پیچیدن و صدای جیغ های پی در پی یه زن، توجهم رو جلب کرد. ماشین رو زدم کنار همیشه با خودم سلاح سرد داشتم چون تو اون سالها مار خورده و افعی شده بودم. از ماشین پیاده شدم و رفتم نزدیک تا ببینم چه خبره؟ چند نفر با صورتای پوشیده به یه دختر حمله کرده بودن... 💚 و یکی هم روی زمین افتاده بود. ساعت دوازده شب بود و بلوار از همیشه خلوت تر. با عصبانیت داد زدم: چیکار دارید می‌کنید کثافتا؟... از طرفی ترس داشتم چون اون قدرت قبلو نداشتم و بیشتر شبیه یه پیرمرد فس فسو بودم که الکی هارت و پورت داره. چندتا ماشین دیگه هم کنار ماشینم نگه داشتن و همین باعث شد تا خفت گیرا بذارن و برن. با عجله رفتم جلو دختری که ایستاده بود با گریه و التماس اومد چند قدم طرفم و گفت: آقا تو رو خدا به دادم برسید دوستمو زدن باید برسونیمش بیمارستان.. سریع رفتم جلو و دستمو انداختم دختره تا بلندش کنم که قلبم لرزید. واسه چند ثانیه مبهوت مونده بودم انقدر که زیبا و مظلوم چشماشو بسته بود و داشت درد می کشید. دختر کناریم گفت: آقا تو رو خدا بدو دیگه.. به خودم اومدم بلندش کردم نهایت بیست سال بیشتر نداشتن. زورم کم شده بود حالم از خودم بهم می خورد که دیگه فرزاد قبل نیستم که اونقدر هیکلش خوب و عالی بود و زورش به همه چی می رسید. با زور دختره رو گذاشتم صندلی عقب دوستشم نشست کنارش. نشستم پشت فرمون و با عصبانیت پرسیدم: این وقت شب چیکار می‌کنید اینجا؟ چجوری زدنش؟.. دختره با گریه گفت: آقا تو رو خدا میشه شماره ی خوابگاهو بگیم زنگ بزنید بگید از ساعت نه ما رو پیدا کردید با این حال و روز؟ خواهش می کنم.. اخمی کردم و گفتم: دوستتو چجوری زدن؟.. نگاهی بهش انداخت و گفت: نمی دونم فکر کنم با مشت زده تو سرش میگه حالت تهوع دارم و سرم گیج میره.. سرمو تکون دادم و به طرف بیمارستان رفتیم https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_یک به اعتبار چند سال قبل بهم کار می سپردن ولی اوضاع فرق کرده بود. همه چی گرون شده بود و
سرمو تکون دادم و به طرف بیمارستان رفتم. شماره ی خوابگاهشون رو داد با گوشیم گرفتم به مسئولش توضیح دادم که دو نفر با اون شرایط پیدا کردم و بیمارستانن. اورژانس رفتیم دختره رو معاینه کردن قرار شد عکس بگیرن ببینن آسیبی دیده یا نه؟ همون طور تو سالن منتظر بودم و کاراشون رو انجام می دادم دختری که سالم بود به مأمور تو بیمارستان ماجرا رو شرح داد و گفت که من کمکشون کردم. اون یکی دختره هم به هوش شده بود و حالش خوب بود. گفتن چون نصفه شبه باید فردا بیاد واسه عکس. دخترا جفتشون اومدن بیرون. رفتم طرفشون و گفتم: بذارید من ببرم برسونمتون خوابگاه دوباره از این اتفاقا نیفته.. دختری که حالش بدتر بود گفت: ممنون باعث زحمت شما هم شدیم خودمون با آژانس میریم.. خیلی جدی گفتم: زحمتی نیست بفرمایید.. هر دو سوار ماشین شدن. ساعت دو شب بود و دستام داشت از استرس می لرزید. بعد مرگ یاسمن با هیچ زنی رابطه نداشتم اصلا بلد نبودم رابطه چه شکلیه و چطوری باید حرف بزنم باهاشون؟ خجالت می کشیدم بهشون نگاه کنم ولی ناخودآگاه از آینه نگاهم کشیده شد سمتشون. چشمم افتاد به دختری که حالش بد بود… 💚 بعد از نیم ساعت رسیدم جلوی در خوابگاه. دختری که حالش بد بود بدون حرف پیاده شد و اون یکی دختر حسابی ازم تشکر کرد. چشمم مونده بود دنبالشون، حال غریبی داشتم انگار تازه به خودم اومده بودم که چه ظلمی در حق خودم کردم و اینهمه سال زندگی و عشق رو از خودم محروم کردم. اگه چندسال بعد مرگ یاسمن ازدواج کرده بودم الان بچم بزرگ شده بود و اینطور اسیر نمی شدم و معتاد.. اونا رو گذاشتم خوابگاه برگشتم خونه. تا خود صبح حالم بد بود فکرم درگیر اون دختر که عجیب چهره اش به دلم نشسته بود و انقدر کوچیک بود که دلم نمیومد حتی بهش فکر کنم.. آخه من کجا و اون کجا؟ صبح از خواب که پاشدم رفتم خونه ی مادرم تا باهاشون صبحانه بخورم. خیلی وقت بود بهشون سر نزده بودم واسه همین خیلی خوشحال شدن. سر میز صبحانه نشسته بودم که مامان با ترس گفت: فرزاد مامان توی همسایه ها یه دختر برات دیدم نظرت چیه بریم خواستگاریش؟ دختر خیلی خوبیه یه بار نامزد کرده طلاق گرفته ولی همه تاییدش کردن.. برعکس همیشه که می پریدم می گفتم زن نمی خوام این بار با ملایمت گفتم: یکم صبر کن مامان خودمو جمع و جور کنم خبرتون می کنم.. چشمای زن بدبخت از شادی درخشید. اینهمه سال به خودم و خانوادم ستم کرده بودم. یکم نشستم بعد رفتم سرکار. ناخودآگاه کشیده شدم سمت همون خوابگاهی که دیشب اون دخترا رو گذاشتم اونجا. دلم می خواست تو روشنی روز یه بار دیگه چهره ی اون دخترو ببینم. یکم جلوی خوابگاه موندم ولی خبری نشد https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_سه سرمو تکون دادم و به طرف بیمارستان رفتم. شماره ی خوابگاهشون رو داد با گوشیم گرفتم به مسئ
نمی دونم چم شده بود من که نمی تونستم هیچ‌ حقی نسبت به اون داشته باشم فقط می خواستم ببینم اون تابلوی نقاشی که دیدم چجوری بود؟ نتونستم ببینم ،رفتم سرکار و بیخیال مشغول شدم. هر روز همونطور می رفتم سرکار و مامان پیگیر این بود که دختر همسایه رو برام بگیره یا نه؟ هنوز دو دل بودم از اینکه می تونستم زندگی رو بچرخونم یا نه؟ می خواستم برم به مامان بگم که تصمیمم رو گرفتم و موافقم که ازدواج کنم. توی راه بودم و داشتم برمی گشتم خونه. غروب بود و هوای سرد تا مغز استخوونای آدم رسوخ می کرد. ماشینم صدای بدی ایجاد کرد و زدم بغل جاده تا ببینم مشکلش چیه؟ از ماشین پیاده شدم و رفتم تا بررسی کنم. داشتم از سرما می لرزیدم و چیزی از ماشین سر در نمی آوردم. صدای خنده ی چندتا دختر باعث شد حواسم پرت شه و در کاپوت که خراب بود بیفته رو دستم. آخ بلندی گفتم و به در خراب لعنت فرستادم. با اون اتفاق صدای خنده ی دخترا بلندتر شد. برگشتم تا نگاشون کنم که یه لحظه قلبم ایستاد. باورم نمی شد همون دختر و ‌دوستاش رو دیده باشم! با دیدن من اونم نگاهش متعجب شد. به دوستش سقلمه ای زد... 💚 آب گلومو قورت دادم. دختر اومد جلو با صدای ظریفی گفت: سلام!.. لبخند خجلی زدم و گفتم: سلام! خوب هستید؟.. سرشو تکون داد و گفت: ممنونم. چه خوب شد شما رو دیدم. اتفاقا پشیمون بودم که چرا پیگیر نشدم تا شما رو ببینم و ازتون تشکر کنم. شما نبودید معلوم نبود اون شب چه بلایی سر ما میومد. منم حالم خوش نبود چیز زیادی یادم نمیومد. دوستم گفت چقدر کمکمون کردید.. گفتم: اشکالی نداره وظیفه بود خداروشکر که چیزی نشد.. سرشو آورد بالا تو چشمام نگاه کرد خیلی خواستنی بود. چشمای درشت و روشنی داشت با ابروهای بور و پهن. من هم چهره ام بد نبود اگه درگیر اون‌ کوفتی نمی شدم ممکن بود هرگز اینطور نیفتم و موهام سفید نشن. در کل جذاب بودم ولی نه در حدی که دل یه دختر نوزده بیست ساله رو ببرم. به افکار مسخرم تو دلم خندیدم و مشغول ور رفتن با ماشین شدم. دختر با من من گفت: مشکلی پیش اومده؟ واسه ماشینتون کمکی از دستم بر میاد؟.. خندیدم و گفتم: این خودش مشکله دیگه! نه درستش کردم فکر کنم کار کنه. بفرمایید برسونم هر جا تشریف می برید.. سرشو تکون داد و گفت: ممنون بر می گردیم خوابگاه راه زیادی نیست. مزاحم شما نمیشیم فقط خواستم ازتون تشکر کنم... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_پنج نمی دونم چم شده بود من که نمی تونستم هیچ‌ حقی نسبت به اون داشته باشم فقط می خواستم بب
سرمو تکون دادم و گفتم: این چه حرفیه چه مزاحمتی؟ بفرمایید دوستاتونم بگید بیان. هوا سرده.. دخترای شیطون بدون تعارف پریدن نشستن تو ماشین. از لای حرفاشون و صدا زدنا فهمیدم اسمش شقایقه. کاپوت رو دادم پایین که شقایق گفت: مزاحم نشیم خونه منتظرتون نباشن؟.. آهی کشیدم و گفتم: هیچ کس تو دنیا منتظر من نیست!.. به طرف فرمون رفتم و نشستم. شقایق جلو نشست و دوستاش اون عقب داشتن مسخره بازی در میاوردن. ماشین رو خواستم روشن کنم که نشد و چندبار پشت هم صداهای عجیب غریب درآورد. دخترا از پشت گفتن: پراید باز نشه نریزه زمین صلوات!.. خندیدم و دوباره استارت زدم. چندبار امتحان کردم بالاخره روشن شد. همشون دست زدن که شقایق گفت: من بابت داشتن همچین دوستای جلفی شرمنده ام!.. دخترا از پشت چندتا مشت زدن رو شونه اش و گفتن: باز این یه مذکر دید... خندیدم و گفتم: من فرق می کنم با مذکرایی که دیدید من پیرمردم راحت باشید!.. شقایق گفت: نفرمایید این چه حرفیه؟.. آهی کشیدم و گفتم: چهلو رد کردم پیر محسوب نمیشم؟.. دخترا با تعجب گفتن: دروغ میگید؟ مگه میشه نهایت سی و دو سه میخوره بهتون!.. انقد شاد بودن و مسخره بازی درمیاوردن که نفهمیدم کی رسیدم خوابگاه. با خنده و شادی از ماشین پیاده شدن. شقایق هنوز نشسته بود..... 💚 یکی یکی داشتم باهاشون خداحافظی می کردم و جواب تشکراشونو می دادم که شقایق گفت: ممنونم زحمت دادیم. ببخشید اومدم تشکر کنم بدتر دوباره اسباب زحمت شدیم و باید باز تشکر کنم.. سرمو تکون دادم و گفتم: تشکر نداره که این پراید آبروی منو برد.. شقایق خندید و گفت: نگید اینطوری همینم باز تو این گرونیا غنیمته. خدا بهترشو بده بهتون تا با خانواده برید همه جا رو بگردید.. انقد سرزبون داشت که کم آورده بودم. با حالت غمگینی گفتم: ممنون ولی کسی رو ندارم که بریم.. با تعجب پرسید: یعنی مجردید؟.. گفتم: بله همسرم خیلی سال پیش فوت کردن.. ابروهاشو داد بالا و گفت: خیلی متاسفم ببخشید ناراحتتون کردم. ایشالا غم‌ نبینید دیگه. کاری ندارید من دیگه برم بیش از این مزاحمتون نشم؟.. لبخندی زدم و تو چشماش نگاه کردم. خیلی بچه بود گناه داشت اصلا درباره اش فکر دیگه ای کنم اون مثل دختربچه ها بهم حسی داشت شبیه عمو گفتناشون.. خیلی آروم گفتم: خداحافظ.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_هفت سرمو تکون دادم و گفتم: این چه حرفیه چه مزاحمتی؟ بفرمایید دوستاتونم بگید بیان. هوا سرده
شقایق از ماشین پیاده شد و با تک بوق ازشون دور شدم. بعد اینهمه سال حس خوبی بود رفتن توی اجتماع و شنیدن خنده و شادی دخترای جوون. کم کم داشتم انگیزه ی لازم واسه کنار گذاشتن همون نیمچه مصرفی که داشتم رو هم پیدا می کردم. یکم مونده بود برسم خونه که با صدای زنگ‌ گوشی غریبی زدم رو ترمز. با تعجب به گوشیم نگاه کردم صدای زنگش اونطوری نبود. برگشتم عقب صدا از عقب میومد. با دیدن گوشی ای که اون عقب روی صندلی بود و داشت زنگ می خورد فهمیدم مال یکی از اون دختراست که جا گذاشته. بی وقفه زنگ‌ می‌خورد. دراز شدم گوشی رو بردارم اسم شقایق رو صفحه افتاده بود. سریع جواب دادم: بله؟.. صدای نگران دختری از اون طرف به گوش می رسید . شقایق گفت: آقا ببخشید گوشی دوستم انگار‌ مونده تو ماشین شما داره زار زار گریه می کنه!.. گفتم: نگران نباشید تازه فهمیدم اشکالی نداره میارم میدم مسئول خوابگاهتون ناراحت نباشید. اشکالی داره فردا بیارم؟.. دوستش از اون طرف گفت: نه تو رو خدا اگه میشه بگو الان بیاره. تا صبح دق میکنم.. گفتم: باشه اشکال نداره دور میزنم میام.. پوفی کشیدم و از اینکه بهشون رو داده بودم پشیمون بودم. اونهمه راهو چجوری باید یبار دیگه بر می گشتم؟.. یکم مونده بود برسم خوابگاه و هوا تاریک شده بود. گوشی دوباره داشت زنگ می خورد چون رمز داشت قبل اینکه جواب بدم یه وسوسه ای اومد سراغم و ناخودآگاه تصمیم گرفتم شماره ی شقایق رو بردارم. سریع گوشیمو درآوردم و تا قطع نشده شماره رو زدم تو گوشی خودم. تماس قطع شد ولی بلافاصله دوباره زنگ خورد. جواب دادم گفتم نزدیک‌ خوابگاهم.... 💚 رفتم از همون جلوی در به مسئول خوابگاه گفتم که من راننده آژانسم و این گوشی رو تو ماشینم جا گذاشتن. یه حس غریبی داشتم دوست داشتم زودتر برسم خونه و بهش پیام بدم. از خودم بابت این فکر بدم میومد که به یه دختربچه چشم دارم و آدم پستی هستم. ولی چه کنم گاهی آدم دست به کارایی میزنه که هیچ دست خودش نیست. مادرم زنگ زد و گفت برم خونه شون ولی گفتم کار دارم و اون شب نمیتونم برم. نمیخواستم فعلاً به چیزی جز شقایق فکر کنم حتی اگه کارم اشتباه هم که بود دوست داشتم باهاش یکم حرف بزنم. اصلا دست خودم نبود.. رسیدم خونه همون طور با لباسهای بیرون دراز کشیدم. سریع گوشیمو درآوردم و رفتم روی شمارش. دستام میلرزید انگار بعد از این همه مدت استرس اینو داشتم که چطور می خوام با یه نفر حرف بزنم؟ با دستای لرزون نوشتم: سلام!.. منتظر شدم تا جواب بده. نمیدونستم مشغول چه کاری بود دوست داشتم هر چه زودتر پیام رو بخونه و جواب بده. طولی نکشید که پیامش روی گوشیم ظاهر شد که نوشته بود: سلام شما؟.. با دستای لرزون نوشتم: نمیدونم که از کارم ناراحت بشی یا نه.. اولش معذرت می خوام که بی اجازه شمارت رو از گوشی دوستت وقتی زنگ میزدی برداشتم، من فرزادم! می خواستم باهات یکم حرف بزنم البته فکر بد درباره من نکنی قصد خاصی ندارم نمیدونم چرا از همون روزی که تو بلوار پیدات کردم و بردم بیمارستان دلم با دیدنت لرزید. فکر نکنی من آدم سو استفاده گری ام و به خاطر کمکم می خوام ازت درخواست های خدایی نکرده بدی داشته باشم، فقط دوست دارم باهات یکم حرف بزنم اگه تو دوست نداشته باشی اشکالی نداره مزاحمت نمیشم.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_سیو_نه شقایق از ماشین پیاده شد و با تک بوق ازشون دور شدم. بعد اینهمه سال حس خوبی بود رفتن توی
چند صفحه تایپ کردم و براش فرستادم. دلم داشت میلرزید اصلا حالم تو خودم نبود. نمیدونستم چه جوابی می خواد بده توقع بدترین حرف‌ها رو ازش داشتم چون کار بدی کرده بودم و بدون اجازه بهش پیام داده بودم. مثلا می گفت چه حرفی چی می خواستم بگم؟ بدجور پشیمون شده بودم کاش اصلا پیام نمی دادم. دعا دعا می‌کردم اصلا پیامم بهش نرفته باشه. داشتم از حرص پوست لبم رو می جویدم که صدای پیام گوشیم بلند شد. به طرف گوشی شیرجه زدم و تندتند رمزشو وارد کردم. چشمام واسه خوندن پیامش دودو می زد. نوشته بود: چه حرفی؟!.. باید چی‌ می گفتم؟ همون طور لبخند رو لبم‌ بود و داشتم به پیامش نگاه می کردم و فکر می‌کردم چی بنویسم که پیام داد: جدی تنهای تنها زندگی می کنی؟ چند سالته؟.. این شد مقدمه ی حرف زدن ما. به خودم اومدم و دیدم ساعت هاست مشغول پیام دادنیم و از همه ی اتفاقای زندگیم براش گفتم. حس‌ می کردم حسابی سبک شدم. اون هم از خودش گفت که یه برادر کوچکتر داره.... 💚 و چون تک دختره بهش اجازه دادن بیاد شهر دیگه درس بخونه البته که خونه ی پدربزرگش هم اینجا بود ولی بخاطر اینکه خوب درس بخونه تو خوابگاه می موند. دم صبح خوابم برد. دو ساعت خوابیدم ولی عجب چسبید. دوست داشتم دیگه به هیچ‌ وجه سمت مواد نرم. می خواستم خوب به نظر برسم آخه شقایق گفته بود اصلا به چهره ام نمیاد که سن و سالم اون باشه. اول رفتم سرکار و یه سر به روند کار زدم و بعد رفتم تا ببینم کلینیک ترک باز باشه برم تا درمان شم. خیلی انگیزه گرفته بودم با اینکه بین ما هیچ حرفی زده نشده بود و فقط از زندگی گفته بودیم ولی انقد خوشحال بودم که دوست داشتم به خودم برسم. رفتم کلینیک بعد ویزیت کلی صحبت کردم گفتم انگیزه دارم فقط کمک می خوام تا مصرف کمم رو به صفر برسونم. یه مقدار دارو دادن و قرار شد هر چند وقت یبار ویزیت شم. نمی دونم چرا توقع داشتم شقایق باز بهم پیام بده ولی وقتی تا شب منتظر شدم و خبری نشد، خیلی نا امید شدم. تا صبح پیامامون رو مرور کردم و پررویی می دونستم اینکه بهش پیام بدم. سعی کردم فقط ذهنم درگیر کارم باشه و حسابی پیشرفت کنم. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_چهلو_یک چند صفحه تایپ کردم و براش فرستادم. دلم داشت میلرزید اصلا حالم تو خودم نبود. نمیدونستم
. تصمیم گرفته بودم جز پیمانکاری اگه پول اضافه داشتم واحدهای تازه ساخت رو خرید و فروش کنم شنیده بودم پول خوبی توشه. یک ماه گذشت و من خودمو تقریبا قانع کرده بودم که هیچ دلیلی نداره به اون دختر پیام بدم. نصف پول رو که گرفتم یه ماشین بهتر خریدم و بقیه اش رو هم دادم یه واحد کوچک خریدم تا با قیمت بالاتر بفروشم. وقت برای سرخاروندنم نداشتم، شب که می رسیدم می افتادم رو تخت. داشتم حاضر می شدم بخوابم که صدای پیام گوشیم بلند شد. فکر کردم بانک یا مخابراته ولی با دیدن شماره ی شقایق که اتفاقا چند وقت پیش اسمشو پاک کرده بودم ولی شمارش تو ذهنم بود قلبم شروع کردن به تپیدن. با دستای لرزون پیامش رو باز کردم که نوشته بود: سلام بیداری؟.. تندتند تایپ کردم: سلام خوبی؟ بله بیدارم... منتظر شدم تا ببینم چیکار داره باهام. خواب از سرم پریده بود دوست داشتم زودتر بهم پیام بده قلبم داشت می کوبید. پیامش بالاخره رسید که نوشته بود: وقت داری یکم حرف بزنیم؟ نمی دونم چرا دارم به تو پیام میدم.. حالم خیلی بده دوست دارم با یکی حرف بزنم.. من هم که از خدا خواسته بودم تا با اون حرف بزنم سریع نوشتم: آره چرا که نه؟ اتفاقی افتاده؟.. اول براش یه شارژ زدم تا موقع حرف زدن با من تموم نشه و نصفه بمونه. خیلی تشکر کرد گفت یه پسری بوده که خیلی هم دوستش داشته از دانشجوهای ترم بالایی،.... 💚 با تعجب برگشت نگاهی به من و بعد به ماشین انداخت. یه تای ابروش رو بالا داد و اومد سوار شد. لبخندی زدم و گفتم: سلام خانم عصرتون بخیر خوبی؟.. با تعجب گفت: سلام پس ماشینت کو؟.. گفتم: یکم پول دستم اومده بود عوضش کردم هی خراب می شد. خب حالا به نظرت کجا بریم؟ هوا هم خیلی سرده بریم کافه بهتر نیست؟ می ترسم بیرون سرما بخوری.. همون طور بهم زل زده بود و چیزی نمی گفت. من هم افتاده بودم رو دنده ی پر حرفی و یه ریز می گفتم: بعدش بریم شام بخوریم؟ من یه رستوران سراغ دارم غذاهاش حرف نداره. کلی هم می تونیم حرف بزنیم. البته رأس ساعت نه میذارمت جلوی خوابگاه، گوش می دی بهم؟.. سرشو تکون داد و چیزی نگفت. از پنجره داشت بیرونو نگاه می کرد. با مهربونی گفتم: هنوز تو فکر اونی؟ بیخیال بابا طرف اگه آدم بود اصلا بهت خیانت نمی کرد همیشه دلم واسه اونی که خیانت می کنه می سوزه می دونی چرا؟ چون کسی که خیانت می بینه هیچ خطایی نکرده و چیزی هم از دست نداده جز یه آدم خیانتکار ولی اون یکی شخص یه زندگی خیلی خوب با کسی که عاشقشه رو از دست داده. پس بهش فکر نکن.. آهی کشید و گفت: از چشمم افتاد.. بیخیال مهم‌ نیست. من همیشه از وقتی یادم میاد تو عذاب بودم.. با ناراحتی پرسیدم: آخه چرا؟.. سرشو تکون داد و گفت: مامانم همیشه ی خدا با بابام دعوا داشتن، از وقتی یادم میاد یه روز خوش تو زندگیمون نداشتیم. همیشه با داداشم شاهد دعواهاشون بودیم. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
👇🌍🌕👇🌕🌍 👇👇کانال عمومی👇👇 (تقویم همسران) (اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی) ✴️ دوشنبه 👈30 خرداد/ جوزا 1401 👈20 ذی القعده 1443👈20 ژوئن 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است: 🩸امروز هفتم ماه حزیران و بهترین روز سال برای حجامت است و اگر برای شما امکان نداشت روز 6 تیر موافق با 14 حزیران را از دست ندهید... ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅برداشت محصولات کشاورزی. ✅درختکاری. ✅و آغاز معالجات و درمان خوب است. 🚘سفر:مسافرت مکروه است و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد عمرش طولانی خواهد بود. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️داد و ستد و تجارت. ✳️آغاز درمان. ✳️بذرافشانی و کاشت. ✳️دعوت کردن افراد. ✳️آغاز کارهای اموزشی. ✳️دادن سفارشات تجاری. ✳️و از شیر گرفتن کودک خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب،(شب سه شنبه) ،فرزند چنین شبی دهانی خوشبو و دستانی سخاوتمند و دلی مهربان دارد. 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، ایمنی از بلاها است. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، موجب صحت می شود. 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 21 سوره مبارکه "انبیاء علیهم السلام " است. ام اتخذوا آلهه من الارض هم ینشرون... و از مفهوم آن استفاده می شود که اگر خواب بیننده با کسی کدورت و مشکلی داشت برطرف می شود ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💫ذات الکرسی عمود ۴:۴۸ ❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است. 🔴ذات الکرسی مخصوص روز است 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🗓 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۳۰ خرداد ۱۴۰۱ میلادی: Monday - 20 June 2022 قمری: الإثنين، 20 ذو القعدة 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 🗞 وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️10 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ▪️17 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️19 روز تا روز عرفه ▪️20 روز تا عید سعید قربان ▪️25 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ✅https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
‏فیلم از طرف ن.دشتی
*🔖 دعـــایـے فـــوق الـعــاده بـــراے افـــزایـش مـــال* *🎙دڪٺــر_رفـیـعـے* https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
⭕️فرار شیطان از خانه باخواندن قرآن سخنران :استادعالی🎤 ‌ #https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
☝️۱۲ اثر فوق العاده ذکر خدا گفتن ...! 🎙 عارفی سی سال، مرتب ذکر می گفت: استغفر الله مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی؟ ما که از تو گناهی ندیدیم! جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمداللهِ نابجاست! روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم حجره ی من چه؟ گفتند حجره ی شما نسوخته؛ گفتم: الحمدلله... معنی آن این بود که مال من نسوزد، مال مردم ارتباطی به من ندارد! آن الحمدلله از روی خود خواهی بود نه خدا خواهی چقدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟! https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🪴بدون تعارف باید بگم، که تو این زمانه اگر بخوای واقعا به دستورات خدا عمل کنی، از طرف خیلی ها رونده ،مسخره ، یا توهین میشی. و اين همون بها و قیمتی هست که باید برای رفیق شدن با اولین شخص دنیا و مدیر و مدبر کل عالم بپردازی. شاید به ظاهر اولش سخت باشه اما خدا رفیقی نیست که دوستش و تنها بزاره. قدم به قدم، راه‌هایی رو برات باز میکنه و آرامشی رو به دلت نازل میکنه که میبینی بین آتیش مشکلات، فقط دل تو هست که گلستانی از آرامش داره. چون آرامش و شادی رو خدا تنها به دوستای حقیقی خودش میده. کسی که تو این دنیا به بهشتِ آرامش و دوستی با خدا نرسه چطور میتونه اون دنیا انتظار بهشت و دیدن خدا رو داشته باشه؟؟ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ، ﻣﻨﺰﻟﺘﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﻭ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﻳﻨﺎﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﻣﻴﺎﺑﻨﺪ .(٢٠) سوره توبه https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d