#با_امام_رضا_علیه_السلام
#مطاعن_مأمون_عباسی
#قصه_عبرت
#11ذیقعده
🔷🔶 #ماجرای_تولد_شرم_آور_مأمون_لعنت_الله_علیه_به_واسطه_بازی_شطرنج
👈🏼👈🏼 #دمیری، در کتاب #حیاة_الحیوان، و #اتلیدی، در کتاب #نوادر_الخلفا، نقل کردهاند که:
حكي أن المأمون مر يوماً على زبيدة أم الأمين، فرآها تحرك شفتيها بشيء لا يفهمه، فقال لها: يا أماه، أتدعين علي لكوني قتلت ابنك وسلبته ملكه؟
قالت: لا والله يا أمير المؤمنين.
قال: فما الذي قلته؟
قالت: يعفيني أمير المؤمنين.
فألح عليها وقال: لا بد أن تقوليه؟
قالت له: قلت، قبح الله اللجاجة.
قال: وكيف ذلك؟
قالت: لأني لعبت يوماً مع أميرالمؤمنين الرشيد بالشطرنج على الحكم والرضا، فغلبني، فأمرني أن أتجرد من أثوابي وأطوف القصر عريانة، فاستعفيته، وبذلت له أموالاً لا تحصى، فلم يعف عني.
فتجردت من أثوابي وطفت القصر عريانة، وأنا حاقدة عليه، ثم عاودنا اللعب فغلبته فأمرته أن يذهب إلى المطبخ، فيطأ أقبح جارية وأشوهها خلقة فاستعفاني عن ذلك فلم أعفه، فنزل لي عن خراج مصر والعراق، أبيت وقلت: والله لتطأنها، فألححت عليه وأخذت بيده وجئت به إلى المطبخ، فلم أر جارية أقبح ولا أقذر ولا أشوه خلقة من أمك مراجل، فأمرته أن يطأها فوطئها فعلقت منه بك، فكنت سبباً لقتل ولدي وسلبه ملكه.
فولى المأمون وهو يقول: قاتل الله اللجاجة، أي التي لج بها عليها حتى أخبرته بهذا الخبر.
📝 حکایت شده که مأمون (پس از کشتن امین برادر خود) با #زبیده مادر وی ملاقات کرد.
در این بین متوجه شد که زبیده دو لبش حرکت میکند و زیر زبانی سخنانی میگوید ولی نمیفهمید چه میگوید؟!
مأمون بهزبیده گفت: ای مادر! مرا نفرین میکنی چون پسرت را کشتم و حکومتش را گرفتم؟
➖ زبیده گفت: نه سوگند به خدا ای امیرالمومنین!
مأمون گفت: پس اگر آن را نگفتی چه گفتی؟
زبیده گفت: امیرالمومنین مرا معاف دارد
ولی مأمون همچنان اصرار ورزید تا بداند زبیده چه میگوید!؟
➖ تا این که زبیده چنین گفت:
گفتم خداوند لجاجت و اصرار دو طرفه را زشت گرداند.
مأمون گفت برای چی؟ قضیه آن چیست؟
زبیده گفت: برای اینکه روزی با پدرت #هارون_الرشید #شطرنج_بازی میکردیم، بهشرط آنکه هر کس ببرد، آنچه از فرد بازنده خواست عملی کند.
➖ در این بازی پدرت بر من پیروز گردید و مرا امر کرد که عریان شوم و در اطراف قصر و تمام دهلیزها و دالان های قصر بهصورت لخت بچرخم.
پس من از او خواستم درگذرد و منصرف شود و برای او اموال و داراییهایی که شمارشی نداشت بذل و بخشش کردم تا منصرف شود.
پس دست از سر من برنداشت و من لخت و عریان کل قصر را گشتم در حالیکه نسبت بههارون کینه بهدل گرفتم.
➖ پس از آن دوباره شروع بهبازی کردیم و این دفعه من بر او غالب آمدم و پیروز شدم و بهوی امر کردم باید در آشپزخانه قصر با قبیحترین و زشتترین کنیزان عمل زناشویی را انجام بدهی!
و پدرت از من عذر خواست و هر چه من را التماس نمود و حتی گفت که خراج یک سال مصر و عراق را بهمن میدهد، ولی من قبول نکردم و گفتم:
سوگند بهخدا باید با آن کنیز نزدیکی کنی و دست او را گرفتم و بردم میان آشپزخانه.
و خوب گشتم و کنیزی بدشکل تر و نجستر از مادر تو «مراجل» پیدا نکردم و گفتم باید با این کنیز، آن عمل را انجام بدهی!
➖ او اجباراً این عمل را انجام داد و نطفه تو منعقد شد؛ پس من خودم باعث کشتن پسرم امین و گرفتن پادشاهیاش شدم.
پس مأمون روی برگرداند در حالی که میگفت خداوند آدم لجوج را لعنت کند و بکشد (آن کاری که دو طرف بر آن لجاجت کنند).
📚 منابع:
۱. حياة الحيوان، دمِیری، ج۱ ،ص۱۱۵
۲. نوادر الخلفا، إتلیدی، ج۱، ص۲۳۵
🔆 کانال #مطالبنابدرمنبر
#با_افتخار_عبدالحسینم
🆔 @matalebe_nab_dar_menbar