eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
373 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از هیئت حجت بن الحسن
🔸دعای حضرت زهرا سلام الله علیها در روز چهارشنبه «اََللّهُمَّ احْرُسْنا بِعَیْنِکَ الَّتی لا تَنامُ، وَ رُکْنِکَ الَّذی لا یُرامُ وَ بِأَسْمائِکَ الْعِظامِ وَصَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَاحْفَظْ عَلَیْنا مالَوْ حَفِظَهُ غَیْرُکَ ضاعَ، وَاسْتُرْ عَلَیْنا ما لَوْ سَتَرهُ غَیْرُکَ شاعَ وَاجْعَلْ کُلَّ ذلِکَ لَنا مِطْواعَاً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ، قَرِیبٌ مُجیبٌ» پروردگارا ، بحق اسماء با عظمتت، ما را حفاظت کن با دیده ای که به خواب نمی رود و با آن تکیه گاه مطمئنی که از کسی چیزی نمی طلبد و بر محمد و خاندان او درود فرست، و ما را تحت حمایت خاص خویش قرار ده چرا که مراقبت دیگران از ما، از بین رفتنی است، و عیوب ما را بپوشان که اگر کسی به جز تو آن را پنهان سازد، فاش می گردد، و ما را مطیع تمامی اوامر خویش قرار ده چرا که تو دعاهای ما را می شنوی و از همه کس به ما نزدیکتری و آنها را اجابت می کنی. 📚 بحارالانوار ج۸۷ ص۳۳۸ @ostadelahi
    ای دوست، بیا، که ما توراییم بیگانه مشو، که آشناییم رخ بازنمای، تا ببینیم در بازگشای، تا درآییم هر چند نه‌ایم در خور تو لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم چون بی‌تو نه‌ایم زنده یک دم پیوسته چرا ز تو جداییم؟ چون عکس جمال تو ندیدیم بر روی تو شیفته چراییم؟ آن کس که ندیده روی خوبت در حسرت تو بمرد، ماییم ماییم کنون و نیم جانی بپذیر ز ما، که بی‌نواییم تا دور شدیم از بر تو دور از تو همیشه در بلاییم بس لایق و در خوری تو ما را هر چند که ما تو را نشاییم آنچ از تو سزد به جای ما کن نه آنچه که ما، بدان سزاییم هم زان توایم، هر چه هستیم گر محتشمیم و گر گداییم از عشق رخ تو چون عراقی هر دم غزلی دگر سراییم
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی دل دردمند ما را که اسیر توست یارا به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی دل هوشمند باید که به دلبری سپاری که چو قبله‌ایت باشد بِه از آن که خود پرستی چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی گِله از فراق یاران و جفای روزگاران نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
روزي شنيدم اين روايت را كه زهرا فرمود بعد از شكوه از بعضي به مولا مردم نمي پرسند حال از ما بماند خسته شده همسايه از زهرا بماند سلمان نمي پرسد چرا احوال ما را خيلي تعجب مانده ام از كار دنيا ديدي اگر او را بگو چشم انتظارم با او بگو يك كار واجب با تو دارم پيغام زهرا را به سلمان برد مولا سر پيش مولايش نمي آورد بالا سلمان به مولا گفت،از روي خجالت تنها نيامد خادمت ، سلمان عيادت سلمان به ديدار تمام نور آمد ملك سليمان بود مثل مور آمد زهرا به او فرمود تو با اهلبيتي دوري نكن از ما كه از ما اهلبيتي يك ظرف خرما داد صديقه به سلمان پس اينچنين فرمود آن خاتون به مهمان بعد از تناول اي مسلمان از دعايم با خود بياور هسته هايش را برايم سلمان به خانه برد آن ظرف رطب را اما نميدانست مقصود از طلب را پس هر چه خرما خورد و هر چه ميشمارَد او با تعجب ديد كه هسته ندارَد آمد دوباره محضر زهراي اطهر پرسيد علت را از آن جان پيمبر فرمود زهرا بعد گريه با نجابت سلمان نمي آيد كسي اينجا عيادت گفتم به اين عنوان بيائي باز اينجا اين روزها تنها شده ام ابيها از درد ميپيچم به خود همواره هر شب تا صبح بيدارم فقط از شدت تب الجار ثم الدار گفتم،جايش آنها گفتند ما خسته شديم از اشك زهرا سلمان دعا كن زودتر حاجت بگيرم خسته شدم ديگر دعايم كن بميرم... 👇👇👇👇👇👇👇
دیده شد دریای اشک و عقده از دل وانشد ماه گم گردید و امشب هم اجل پیدا نشد آنچنان کاندر جوانی قامت من گشت خم روز پیری هیچ کس اینگونه قدش تا نشد تا سحر شب را بسر بردم بحال احتضار هیچ کس حتی اجل حال مرا جویا نشد روز روشن خانه ام را از جفا آتش زدند این چنین بی حرمتی با خانه اعدا نشد بهر ذی القربا موّدت خواست قرانت ولی جز به قتل من ادا حق ذَبِالقُربا نشد کشته گشتم بارها از خانه تا مسجد ولی شادمانم که سر موئی کم از مولا نشد همسری چون من به راه شوهر خود جان نداد کودکی چو محسنم قربانی بابا نشد بر فراز منبرت گردید حقم پایمال هرچه نالیدم لبی هم در جوابم وانشد بر رخ پوشیده ام آثار سیلی نقش بست منکه رویم باز پیش چشم نابینا نشد ای قلم بنویس، ای تاریخ در خود ثبت کن یکنفر در موج دشمن حامی زهرا نشد همچو «میثم» دوستان در اشک حسرت گم شدند قبر ناپیدا ی زهرا عاقبت پیدا نشد
با سلام جلسه کلاس فردا جمعه ۴ آبان از ساعت ۹ صبح برقرار میباشد
کس ندیده درعالم این چنین گرفتاری شه رود به میدان و زن کندجلوداری ای امام بی یاور برجهانیان رهبر ازجفای این لشگربی معین وبی یاری شاه کم سپاهی تو بهر ما پناهی تو حجت الهی تو تو عزیز داداری خسرو حجازی تو محیی نمازی تو شاه سرفرازی تو نزد حضرت باری کشته شد جوانانت جمله یار و اعوانت نی تورا هواداری نی تو را علمداری ای شهنشه عطشان میروی سوی میدان از پی تو چون باران اشک ما شده جاری خواهران تو گریان در میان این عدوان توروان سوی میدان ما به گریه و زاری اهل بیت پیغمبر مانده بی کس و مضطر نی ز بهر ما یاور جز امام بیماری ای عزیز پیغمبر شهریار بی لشکر نی تورا کسی غیر از خواهر دل افکاری خواهرت فدای تو شد فزون بلای تو از این به جای تو می کنم فداکاری
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند* اي يوسف زمانه خدا را برون خرام تا با نظاره درد دل خود دوا كنند مپسند بي بهار رخت غنچه هاي باغ نشكفته سر به جيب محن آشنا كنند شد عالمی اسیر جمال تو، رخ نما تا عاشقانه سیر جمال خدا کنند روی تو را ندیده خریدار بوده‌اند «تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کنند؟».. آهسته چون نسیم گذر کن در این چمن تا غنچه‌ها به شوق تو آغوش وا کنند.. عهدی که بسته‌ایم، فراموش کی کنیم؟ صاحبدلان به عهد امانت وفا کنند از ما جمال خویش مپوشان که گفته‌اند: «اهل نظر معامله با آشنا کنند».. «پروانه» سوخت ز آتش هجران ولی نگفت:‌ «شاهان کم التفات به حال گدا کنند» ________________________ *صاحب دلان چو روی به سوی خدا کنند اول به جان یوسف زهرا دعا کنند
دلم ز دوری رویت قرار و تاب ندارد میان ما و رخت جز گنه حجاب ندارد به اشک دیده نوشتم هزار نامه برایت مگر که نامه بیچارگان جواب ندارد نسیم صبح سلامم به دلبرم برسان بگو جواب سلامم مگر ثواب ندارد به آسمان جمالت ستاره نازیباست که تاب دیدن روی تو آفتاب ندارد نشسته دیده نازت میان صف زده مژگان شکوه صف زده مژگان تو،شهاب ندارد تو شمس عالمیانی ز روی پرده بیفکن که آفتاب به رخسار خود نقاب ندارد هر آن کسی که به دل، عشق روی ماه تو دارد به شام اول قبرش یقین عذاب ندارد چو سر ز خاک بر آرد به عرصه گاه قیامت به زیر سایه لطفت دگر عقاب ندارد محاسبات الهی اگر چه سخت و دقیق است محب یوسف زهرا غم حساب ندارد اگر چه آتش دوزخ هزار شعله فروزد یقین اثر به دل و سینه کباب ندارد به ناله دل سوزان هاشمی نظری کن اگر چه تاب نگاهت دل خراب ندارد