eitaa logo
آموزش مداحی ماتم الحسین علیه السلام
373 دنبال‌کننده
291 عکس
346 ویدیو
50 فایل
@Mhmalekifard ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
و دخت علی زینب کبری سلام سیّدة النّساء زهرا سلام سلام ای حقیقت فاطمه زنده کن طریقت فاطمه کتاب صبر مرتضی سینه ات تمام فاطمه در آیینه ات تو زینب امّی و زین ابی پیمبر خون خدا زینبی تو مادر ائمه را دختری چه دختری نایبة الحیدری محافظ جان ولی کیست تو حسین دوّم علی کیست تو پیمبر خون خدای جلیل وحی به لبهای تو بی جبرئیل وفات تو به جز ولادت نبود اسارتت کم از شهادت نبود کفر به نطق تو سیه روز شد حسین با صبر تو پیروز شد آینه ی فاطمۀ شهیده عالمه ی معلّمه ندیده فاتحه الکتاب صبر و رضا شیر زن بیشۀ سرخ قضا گفته به هر بلا بلی با حسین نوشته بر لوح دلت یا حسین سایۀ تو خوب تر از آفتاب خون حسین از نفست خورده آب تو آبروی پدر و مادری تو کوثر کوثر پیغمبری روی منبر تو سراج الهداست حنجره ات پر از صدای خداست تو کیستی که بوده از کودکی نهضت کربلا به تو متّکی وجود تو بین حسین و حسن چو مادرت فاطمه در پنج تن عبادتت عبادت حیدر است ولادتت ولادت مادر است معلّم مرد و زن عالمی مرّبی هزارها مریمی فخر خرد پیش تو دیوانگی است خاک قدم های تو مردانگی است خروش تو خروش خون امام سکوت تو تیغ علی در نیام پیمبر و فاطمه و ائمّه مفتخر از تو دخت و اخت و عمّه فاطمه بالد که تویی دخترش حسین نازد که تویی خواهرش شعله مصباح هدایت تویی تمام تفسیر ولایت تویی تو نهضت حسین را حیاتی تو لنگر سفینۀ النّجاتی تو پرچم صبر برافراشتی شهید را زنده نگه داشتی جام بلا تشنۀ کام تو بود یک طرف سکّه به نام تو بود تا که از آن جام بر افروختی سوختی و سوختی و سوختی روز ولادت که درخشیده ای به صورت حسین خندیده ای حسین آغوش محبّت گشود تو دل از او، او ز تو دل می ربود روی نهادی به روی دوش او شد دلت آرام در آغوش او آنچه که می خواست به گوش تو گفت آنچه که باید ز دهانت شنفت در دلتان شراره پیوسته بود رازی پوشیده و سر بسته بود تا سفر کرب و بلا ساز شد پرده از این سرّ مگو باز شد موی سفید تو ز خون رنگ شد روی حسینت هدف سنگ شد ای به ستمگر همه جا گفته لا شیر زن بیشه قالوا بلا خلعت عصمت بتو زیبنده باد مکتب آزادگیت زنده باد پور معاویّه حقیر تو شد شام به یک خطبه اسیر تو شد کیست که همچون تو دلیری کند روز اسیریش امیری کند فرق شکسته، دست در سلسه به کاخ ظالم افکند زلزله یزید دیگر جسدی مرده بود سیلی یابن الطلّقا خورده بود رأس بریدۀ برادر به طشت مات تو و محو کلام تو گشت گویی در طشت طلا گفت این دختر زهرا و علی آفرین خصم به نطق تو سر افکنده شد تو خطبه خواندی و علی زنده شد کوه صفت مقاوم استاده ای بنی امیّه را شکست داده ای نطق تو تیغ آبدار دین است دختر مرتضی علی چنین است حیف که داغ روی داغ دیدی خزان لاله ها به باغ دیدی حیف که بر پیکر تو نشانه ماند ز کعب نی و تازیانه حیف تو را شام خراب بردند چرا به مجلس شراب بردند حیف که حرمت از شما شکستند ده تن را به یک طناب بستند حیف عدو به سینه آذرت زد چوب به لب های برادرت زد حیف که در شراره ی غم تو هنوز زنده مانده «میثم» تو
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط بُرید سر ز قفای حسین مقابل زینب فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب میان لشگر اعدا به راه شام نبودی به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب به گِرد ناقه‌ی او، کوفیان به عشرت و امّا سر حسین به سنان، پیش روی محمل زینب نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی چو گشت کنج خرابه مقام و منزل زینب چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟ که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب
کان عصمت کوه همّت بحر رحمت زینب است دومین بانوی دربار ولایت زینب است در وفاداری نظیر وی نیامد در وجود در وفا و در صفا فرخنده آیت زینب است در برادر دوستی نامد عدیلش خواهری وه چه خواهر بی‌عدیل اندر محبت زینب است بحر علم و دانش و فضل و کمال و قدس و دین کان صدق و طاعت و تقوی و رحمت زینب است شیردل دخت حجاز آن قهرمان سرفراز هم‌چو باب خود علی اندر شجاعت زینب است در شجاعت نی همین تنها چو باب خویش بود چون علیّ مرتضی کان فصاحت زینب است نی فصاحت را همین تنها ز باب خویش داشت چون شه مردان در آیین بلاغت زینب است خطبه چون درکوفه‌خواندی خلق گفتندی علی‌ست چون هماهنگ علی اندر خطابت زینب است او عقیله، او علیمه، او علیّه، عالیه او ولیّه در ولایت بی‌نهایت زینب است خود به شأن اوست «انَّ‌اللّه یُحبّ‌الصّابرین» صابرات دهر را بخشافضیلت زینب است نی همین از جمله عالم، صبر او افزونتر است آن‌که افزونتر بود او را مصیبت زینب است او بود امّ‌المصائب، اوست امّ‌الصّابرات عظّم‌اللّه اجورک فی‌الرزیّه زینب است آن‌که داغ شش برادر دید صبحی تا به ظهر بانوی عصر و زمان خاتون عزّت زینب است اندر آن کوفه که بودی پایتخت باب او شد اسیر و آن‌که دید این‌گونه محنت زینب است وان‌که در ویرانه پنهان کرد گنج خود به خاک چون رقیّه، عمّۀ خم گشته قامت زینب است آن‌که خود امروز گیرد دست هر افتاده را وان که «خوشدل» را کند فردا شفاعت زینب است
و نطقى كه كوفه شير زن كربلا نمود مكر و فساد دشمن دين برملا نمود ثابت نمود منزلت خاندان خويش مشت يزيد و زادۀ مرجانه وا نمود دادِ سخن بِداد در آن جمع آن چنان با خطبه ‏اش قيامتى آنجا بپا نمود با آن دل شكسته و اندوه بيكران بر عهده آنچه داشت رسالت ادا نمود در آن محيط وحشت و خوف او بدون بيم ذمّ يزيديان به بيان رسا نمود از غدر و مكر مردم كوفه نمود ياد تحذيرشان زكردۀ زشت و خطا نمود گفت و نمود خلق خطا كرده سر بزير در حسرت و تأسف از آن كرده ها نمود هم داد بيمشان ز مكافات اين جهان هم يادشان قيامت و روز جزا نمود يك شهر پر ز ضّجه و يك دشت صيحه شد دخت على چو قِصّۀ پر غُصّه وا نمود او با كلام خود همه را كرد منقلب روز سرورِ خصم، شب غم فزا نمود زينب سخن نگفته همه گرم عيش و نوش با آنچه گفت يكسره غرق عزا نمود تا ساكتش كنند سر انور حسين آورد نيزه دار و بر آن بينوا نمود افتاد آفتاب جمالش به محملش خواهر ز ديدنش سخن خود رها نمود از غصّه سر به چوبۀ محمل زد و شكست گلگون ز خون خويش ز سر تا به پا نمود بس كن (على) كه زينب كبرى در اين ميان با آنچه كرد پرچم دين را بپا نمود
ساكنان نُه فلك حيران ز كار زينب است در سما فوج ملائك با شعار زينب است ای سليمان از چه مينازی به جاه و حشمتت صد هزاران چون سليمان ريزه خوار زينب است نهضت سرخ حسينی پايدار از نام اوست سكۀ صبر و متانت با عيار زينب است عزت دخت علی بين همت زينب نگر سيّد سجاد در هر جا كنار زينب است داد قربانی دو كودك در منای كربلا احسن احسن فاطمه آموزگار زينب است زن بدين لحن و بلاغت زن بدان شرم و حيا فتح شام و كوفه هر دو شاهكار زينب است لحظه ای در شام بر غاصبگران فرصت نداد انهدام كاخ ظلم از اقتدار زينب است زن بدان عزم و صلابت زن بدان قلب قوی بر ستمكاران شدن تسليم عار زينب است گرچه دور افتاده از قبر برادر قبر او در عوض روح حسين شمع مزار زينب است كربلا خواهی اگر از زينب كبری بگير چون كليد كربلا در اختيار زينب است نوحه خوانی گر كنی تقوی پيشه كن نوحه خوانی در حقيقت يادگار زينب است
روح حیدر شاه عالم در روانِ زینب است عفّت و عصمت دلا گنج گران زینب است وه چه خاتونی حجاب وعفّت از او زنده شد بی حجابان جهان بیگانگانِ زینب است هر زنی از مکتب زینب بیاموزد حجاب در دو عالم او یقین از شیعیان زینب است شیعه هرگز باب بیگانه پی حاجت نرفت باب حاجت شیعه را چون آستان زینب است هر کسی آمد به هیئت دعوت از زینب گرفت در حقیقت روضه ها کوی جنان زینب است بیمه کردم روح و جسمم را به اشک روضه ها اشک چشمم مرهم درد و فغان زینب است دلخوشم که روی قلبم نام زینب گشته حک این دلم تا زنده ام دارُالامان زینب است من کیم ؟ تا دم زنم از زینب زهرا شیم ذات الله الصمد خود مدح خوان زینب است حُسن و خُلق احمدی و هم وقار حیدری غیرت و مردانگی در جسم و جان زینب است بعد عبّاس او عَلَم را بر گرفته دوش خود این علم های سرافراز از نشان زینب است چون تکلّم کردنش را اهل کوفه دید و گفت این لسان حیدری بین در لسان زینب است کوفه را بر هم زده با خطبه های آتشین کاخ استبداد ویران از توان زینب است مرتضی با ذوالفقارش فاتح هر جنگ شد ذوالفقار دخت حیدر گو زبان زینب است زاده مرجانه را در کاخ خود رسوا نمود قصر او چون بیشهء شیر ژیانِ زینب است گرچه عبّاس و حسینم را بکشتند اهل کین آنکه مانده یادگار قد کمان زینب است بر خودت بیهوده می بالی که کاخت در فناست روح هفتاد و دو عاشق پاسبان زینب است فکر خامی در سرت داری که من بی لشکرم این همه لشکر به دورم جان فشان زینب است این رقیّه بر سپاهم می کند سرلشگری تا رقیه هست و پیروزی از آن ِ زینب است آمدم بر کوفه تا بر قصر تو پرچم زَنم تا همه گوینَد اینجا پادگان زینب است می روم شام یزیدت را کنم ویرانه ای این رسالت بی گمان اندر گمان زینب است چشم امیّدم هماره اشک هجران ریخته تا را بگوید خادمان زینب است
کیست زینب واله و شیدای حق همچو مادر عصمتِ کبرای حق کیست زینب بنتِ زهرای بتول دختِ حیدر پاره‌ی قلبِ رسول کیست زینب زاده‌ی بیتُ‌الحرام حورِ زمزم دخترِ رکن و مقام کیست زینب مظهرِ صبرِ خدا بر زمین و آسمان فرمانروا تاجِ فخرِ دانش و عقل و ادب زان (عقیله) داده شد او را لقب در بیانِ علم و حکمت بی‌نظیر مثل او دیگر نبیندِ چرخ پیر بر سریرِ عصمت و عزّ و شرف تکیه دارد زاده‌ی شاه نجف قلبِ انسان است او را عاصمه رکنِ ایمان است دختِ فاطمه در حضورش حضرتِ روحُ‌الامین از تواضع چهره ساید بر زمین من کجا و مدحِ خورشیدِ کمال سوزد اینجا شهپرِ فکر و خیال زینب است این دخترِ شیرِ خداست قهرمانِ داستانِ کربلاست یادبودِ غم شد از او دلنشین شد از او کانونِ دلها آتشین گرمی از او دیگران پروانگان شد از او مِهرِ حسینی جاودان زینب است این یارِ دیرینِ حسین زینب است این جانِ شیرین حسین در ازل همرازِ ثارَالله شد گِرد خورشیدِ ولایت ماه شد چونکه خود از سرنوشت آگاه بود شاه را در هر قدم همراه بود دخترانِ شاهِ دین را پاسبان غنچه‌های آتشین را سایبان شهریارِ عشق را چون گشت یار یارِ او شد ذاتِ پاکِ کردگار زینب است این چون علی شیرین‌کلام زینب است این ماهِ سرگردانِ شام شد اسیر و پیک آزادی هم اوست شد غمین و غم‌زُدای عالَم اوست گرچه در ظاهر پریشان گشته است چرخ در فرمانِ این سرگشته است از غمش در آسمانها گفتگوست خاکیان را نامِ زینب آبروست دادخواهِ خون مظلومان شده از بیانش ظلم بی‌بنیان شده تا عالَمِ هستی بپاست نطقِ زینب منعکس در گوشهاست
کِی فَلَک را همچو زینب یک فروزان اختر است او که بر تاجِ ولایت دُرِّ والا گوهر است کِی فلک دارد نشان از یک چنین نام و نشان او که از صُلبِ علیّ و دخترِ پیغمبر است در بلاغت چون علی و در صبوری چون حسن در شهامت چون حسین و، در حیا چون مادر است میزند داغِ حقارت بر دلِ ابنِ زیاد گر چه در ظاهر اسیر و بیکس و بی‌یاور است میدهد دادِ سخن در مجلسِ عامِ یزید گوئیا شاهِ سخنور مرتضای حیدر است از کمالِ علم و تقوی شد عقیله نام او همچو زهرا از همه زنهای عالَم برتر است جای دارد افتخار مردمِ ایران چون بنامِ شیعیان تنها همین یک کشور است
6470466175790.mp3
16.46M
مدح (روی حسین، مهر دل‌آرای زینب است) 🎥 مراسم مناجات شب چهارم ماه 🗓 شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲ 🎙 مداح: 📍 (علیه‌السّلام)
ستر ناموس نبوت چون حجاب زینب است محتجب لفظ حجاب از احتجاب زینب است دختر قرآن ناطق خواهر ناموس دین کی دهد معجر ز سر قرآن کتاب زینب است هر کجا تدریس قرآن می شود در مکتبی اولین بانی بدین مکتب جناب زینب است درس قرآن بر زنان کوفه میدادی مدام نی شگفت اسرار قرآن جدّو باب زینب است چشم بینای فلک چون او زنی هرگز ندید مریم و زهرا برون زین احتساب زینب است حرفهایش بود از بس مستدلّ و منطقی زادۀ مرجانه رسوا از خطاب زینب است میر شام شوم با آن نخوت و آن ملعنت نادم از پرسش مشوّش از جواب زینب است دستگاه ظلم را کوبنده وبر باده ده بر یزید مست و لایعقل عتاب زینب است بر سر قبرش روی گر سوز و سازی بشنوی آن صدای سوزش قلب کباب زینب است زن مگو از همتش مردان عالم شرمسار توتیای چشم مردان از تراب زینب است زن مگو ناموس حیّ ذوالجلال و زین اب کی توان گفتن زنی اندر حساب زینب است زن ولی باید بود صاحب حجاب وباعفاف هر زنِ باعفتی نائب مناب زینب است امتداد رشتۀ اسلام را علت به دهر نطق آتشبار و در بازو طناب زینب است
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است عصر عاشورا شروع کربلای زینب است شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل صبر زینب آیت صبر خدای زینب است رو «اَلم نَشرَح لَک صَدرَک» بخوان کاین آیه را عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است باغبان گلشن سرخ ولایت، اشک اوست حافظ خون شهیدان گریه های زینب است پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد بر سرپا باز با صبر و رضای زینب است کوفه و روز اسیری دیدن زینب، دریغ! چون در و دیوار کوفه، آشنای زینب است بهر اثبات ولایت رفت باید هر کجا ورنه کاخ ظلم و بزم می، چه جای زینب است؟ نی همین در شام و کوفه، بلکه اندر کوی عشق هر کجا پا می گذاری جای پای زینب است کودکی ز آن کاروان افتاد از محمل به خاک شب کنار بسترش، زهرا به جای زینب است خطبه ی او افتخار ملت اسلام شد بانگ «اَلااسلام یَعلوا»، در ندای زینب است پرچمش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزه هاست ای دریغا در کف دشمن لوای زینب است چون توانایی به ترک جان نبودش سر شکست قتلگاه کوچک محمل، منای زینب است ای «مؤید»! ما کجا و مدح آن َرم آفرین؟ آل عصمت را سخن، در اعتلای زینب است‌
و ای پیام‌آور خون شهدا یا زینب با پیامت همه جا کرب و بلا یا زینب ای نماز شب تو برده دل از چار امام ای همه فاطمه هنگام دعا یا زینب خطبۀ تو، سخن خون خدا بر سر نی یک پیام است ولی با دو صدا یا زینب چه بیارم؟ چه بگویم؟ چه بخوانم به ثنات؟ که خدا زینت اَب خوانده تو را یا زینب اگر از اشک شود ملک جهان دریائی نشود حق تو یک قطره ادا یا زینب تا قیامت همه مردان جهان می‌گیرند از تو درس شرف و صبر و رضا یا زینب گوهر اشک تو و خون حسین ابن علی هر دو بخشید به اسلام بقا یا زینب سَر آن سرّ خدا گرچه جدا از تن شد نگهش از تو نگردید جدا یا زینب از قفا چشم تو در مقتل و پیش نگهت شد جدا رأس حسینت ز قفا یا زینب از تو زیبنده بُوَد ذکر "تقبّل منّا" بر سر نعش امام شهدا یا زینب مظهر صبر خدا خواست دهد جان از دست تو شدی از دل او عقده گشا یا زینب سعی تو با سر خونین برادر رفتن مروه گودال و صفا طشت طلا یا زینب در دل محمل خود چون دل خورشید بسوز که هلالت شده انگشت نما یا زینب خطبه‌هایت همه یادآور زهرای بتول سخنانت چو علی روح فزا یا زینب پور مرجانه به تو خنده زد و گفت: گرفت قلبم از قتل حسین تو شفا یا زینب آن ستم پیشه پی پاسخ دندان شکنت شادی‌اش گشت مبدّل به عزا یا زینب دختر وحی کجا؟ كوچه و بازار کجا؟ آیت نور کجا؟ شام کجا؟ یا زینب از تو زیبد که بکوبی به دهان دشمن مشت، با غرّش "یابن الطلّقا" یا زینب پیش چشم تو به لب‌های عزیز زهرا به خدا، چوب زدن نیست روا یا زینب جز تو کی خوانده نماز شب خود بنشسته دل شب گوشۀ ویرانه‌سرا یا زینب ماهِ روی تو چو از جور فلک نیلی شد روی خورشید نشد تیره چرا یا زینب؟! خصم بر اشک تو خندید ولی بر سرِ نی گریه کردند برایت شهدا یا زینب...