کلمه «رفرف» در قرآن بهکار رفته است: «مُتَّکِئینَ عَلى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ». سوره الرحمن/سوره پنجاه و پنجم، آیه ۷۶ .
#حضرت_زینب_سلام الله علیها
#مدح #ولادت
#استادغلامرضا_سازگار
امشب خدا به کوثر خود داد کوثری
در بر گرفته فاطمه زهرای دیگری
یا این که در لباس زن آمد پیمبری
یا اینکه حق به حیدر خودداد حیدری
این شیردختری است که شمشیر حیدر است
سر تا قدم امام حسین مکرر است
این پاک تر ز هاجر و حوا و مریم است
سر تا قدم صحیفۀ آیات محکم است
در وصف او مدیحۀ جن و بشر کم است
ام المصائب است نه ام المحرم است
این سیب سرخ باغ بهشت محمد است
آب و گلش تمام سرشت محمد است
زهراست جان احمد و این جان فاطمه است
ریحانۀ محمد و ریحان فاطمه است
طاها و قدر و کوثر و فرقان فاطمه است
گویی تمام وحی به دامان فاطمه است
تنها فهیمه ای که ندیده مفهمه
از کودکی است عالمۀ بی معلمه
بی او درخت سبز ولایت ثمر نداشت
دریای آرزوی نبوت گهر نداشت
انگار روز حادثه کم از پدر نداشت
الحق که صبر مادر از این خوب تر نداشت
وقت سکوت هم نفسش انفجار بود
شمشیر اگر نداشت خودش ذوالفقار بود
ام الکتاب صبر و رضا کیست زینب است
فصل الخطاب کرب و بلا کیست زینب است
فریاد خون خون خدا کیست زینب است
آیینۀ حسین نما کیست زینب است
زینب که لحظه لحظه شده غرق در حسین
در گاهواره چشم گشوده است بر حسین
زینب که چشم یوسف زهرا به سوی اوست
حبل المتین شیر خدا تار موی اوست
آیینۀ جمال خداوند روی اوست
هرجا حسین جلوه کند گفتگوی اوست
آبی که دارد آبرو از خاک کوی اوست
زین اب است و زین رسول خداست این
آیینه دار عرصۀ کرب و بلاست این
زینب زنی که بوده به مردان امامتش
اعجاز سید الشهدا در کرامتش
هر روز هست روز بزرگ قیامتش
دین سرفراز آمده در ظل قامتش
با خون نوشته اند شهیدان مکتبی
زینب حسینی است و حسین است زینبی
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#قصیده
#مدح و #ولادت
#استاد_غلامرضا_سازگار
رسید مژده که ماه جمادی الاولی ست
مه مبارک میلاد زینب کبراست
دهید مژده به ختم رسل که این مولود
ولادت دگر پاره ی تنت زهراست
خدا به کوثر خود داد کوثری دیگر
که خیر ، قطره و خیر کثیر او دریاست
سزد چو فاطمه مصداق کوثرش خوانم
که او به فاطمه آیینه ی تمام نماست
محمد و علی و فاطمه ، حسین و حسن
جمال انورشان در جمال او پیداست
هنوز شیر ننوشیده چشم نگشوده
به سینه اش طپش قلب سیدالشهداست
مرا چه زهره که گویم ثنای دخت علی
خدا گواست که اوصاف او کلام خداست
مقام " یذهب عنکم " گرفت این دختر
یقین کنید که قرآن به عصمتش گویاست
نماز شب به نماز شبش نماید فخر
دعا به هر نفس او نیازمند دعاست
خجسته چهره ی او مصحفی به چشم حسین
چه مصحفی که پر از آیه های کرب و بلاست
چه دختری که وجودش همیشه " زین اَب " است
چه زینبی که بلاها به چشم او زیباست
زبان حیدریش کار ذوالفقار کند
خطابه های بلندش به شام و کوفه گواست
به صبر و همت و ایثار و اقتدار و کمال
اگر حسین دگر خوانمش رواست رواست
خدا جلال و ، محمد کمال و ، فاطمه زهد
علی خصال و حسین آیت و حسن سیماست
چنان که یک دم او بی حسین ممکن نیست
یقین کنید که بی او حسین هم تنهاست
جمیل دیدن سیل بلا به دیده ی او
گواه فوق جلالش ز مریم عذراست
سرور سینه ی مریم وجود عیسی بود
مدال سینه ی او داغ هیجده عیساست
نظام دین بُود از گیسوی پریشانش
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست
ز شعله ی نفس زینب است تا صف حشر
حرارتی که ز خون حسین در دل هاست
قسم به دین خدا می خورم که دین خدا
به صبر زینب و خون حسین پا بر جاست
خطابه اش همه آیات وحی و تفسیرش
نیازمند هزاران قصیده ی غرّاست
سر بریده ی فرزند فاطمه می گفت
که خون پاک مرا خطبه ی تو آب بقاست
امین وحی بیا و به اهل کوفه بگو
که این صدای خداوندگار بی همتاست
زبان شکر گشودن کنار مقتل خون
خدا گواست که فوق مقام صبر و رضاست
به موج خون تن صد پاره را گرفت به دست
که ای خدا بپذیر این یگانه هدیه ی ماست
شبی نشد که نماز شبش رود از دست
که لحظه لحظه ی شب هاش لیلة الاحیاست
الا قیام تو قد قامت قیام حسین
تویی که قامت دین با قیامتت شد راست
تویی که خطبه ی شامت یزید را لرزاند
تویی که شام ز نطقت به خصم شام عزاست
تویی که هر نفست یک خطابه ی پر شور
تویی که هر قدمت یک قیام عاشوراست
اگر که فاطمه خوانندت از جلال درست
اگر به غیر حسینت مثل زنند خطاست
جمال روح فزایت بهشت روح علی
نگاهت از دل پاک حسین عقده گشاست
هنوز حنجره ات را طنین صوت علی است
اگر چه گوش دل اهل کوفه ناشنواست
حسین بر سر نی گوش ، پای خطبه ی تو
سر بریده ی او مجلس تو را آراست
حسین کعبه و حج تو دور او گشتن
صفا و مروه ی تو قتلگاه و طشت طلاست
جبین شکستن عشاق در رساله ی توست
عذار شسته به خون تو بهترین فتواست
کدام رتبه از این به که سال ها " میثم "
فقط برای شما خاندان مدیحه سراست
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#قصیده
#مدح و #ولادت
#مرحوم_استاد_سیدرضاموید
دست در عالم ایجاد تو داری زینب
خبر از مبداء و میعاد، تو داری زینب
کلماتی که خداوند به قرآن فرمود
آن معانی همه را یاد، تو داری زینب
چون حسین و حسن و احمد و زهرا و علی
خوبتر از همه استاد، تو داری زینب
پسر کعبه علی بود و تویی دختر او
خون آن مرد حَرمزاد، تو داری زینب
طینتی فاطمهپرور چوحسین است تو را
همّتی عاطفهبنیاد، تو داری زینب
چون علی منطق کوبنده و علمی سرشار
چون حسن صبر خداداد، تو داری زینب
همه اجداد تو آقای دو عالم هستند
ارث آقایی اجداد، تو داری زینب
پر شد از عطر تو امشب همه عالم گویا
باغ گل در گذر باد، تو داری زینب
چون گل صبح که شبنم چکد از هر برگش
خنده درگریۀ میلاد، تو داری زینب
گشتی از گریه تو خاموش در آغوش حسین
که به او اُنس خداداد، تو داری زینب
پنج معصوم به میلاد تو حاضر بودند
اینچنین لیلۀ میلاد، تو داری زینب
ای وفادارترین خواهر عاشورایی
مکتب زنده و آزاد، تو داری زینب
علم و حلم و ادب و عصمت و ایثار و وفا
فضل و بذل و کرم و داد، تو داری زینب
سخن عالمۀ غیر معلّم شرفی است
که ز فرموده سجّاد، تو داری زینب
ز عبادات چنانی که خدا خواسته است
برتری بر همه عبّاد، تو داری زینب
شام تسخیر تو شد، ای مه ویرانه نشین!
تا ابد دولت آباد، تو داری زینب
در اسارت، طلبِ خون شهیدان کردی
در سکوت، اینهمه فریاد، تو داری زینب
شعله زد اشک تو در هستی غارتگر شام
خطبه چون خطبۀ سجّاد، تو داری زینب
راز خود را به تو بسپرد چو دانست حسین
دل سرکوبی بیداد، تو داری زینب
از درا زنگ شترها ز نهیب تو فتاد
که به کف رشتۀ اجساد، تو داری زینب
ذرّهای کاش ببخشند «مؤید» را هم
ز جلالی که به میعاد، تو داری زینب
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#مثنوی
#ولادت و #مدح
#استاد_غلامرضا_سازگار
امشب شب میـلاد امید حسین است
عید حسین عید حسین عید حسین است
گویـی خدا کوثر به کوثر داده امشب
یک حیدر دیگر به حیدر داده امشب
کوثـر بــه روی دامـن کوثـر ببینید
قـرآن به روی دست پیغمبـر ببینید
امشـب دوبــاره پنـج تـن را آفریدند
احمد، علی، زهـرا، حسن را آفریدند
در پنج مهـر آمد بـه دنیـا مـاه دیگر
یــا آمــده میــلاد ثــارالله دیگــر؟
بـر زینـت دیــن خـدا زین اب آمـد
الله اکبــر! زینـب آمــد زینـب آمـد
در خلق و خو زهرا و ختمالمرسلین است
هنگام خطبه یک امیرالمؤمنین است
این شیردخت شیر حی کردگار است
فریاد، نه! حتی سکوتش ذوالفقار است
اُم و اَب و جان و سرم گردد فدایش
انگـــار آوای علــی دارد صــدایش
این عمۀ سادات این، زهرای زهراست
این مثـل زهـرا مـادرش امابیهـاست
این انبیا و پنج تن را نور عیـن است
زین اَب و زین اُم و زین حسین است
سر تا قدم جان است و جانانش حسین است
میگرید و گهوارهجنبانش حسین است
در خواب و در بیداری خود با حسین است
در هر گل لبخند او یک یاحسین است
الله اکبــر! از کمــال و از جــلالــش
الحق کـه شیـر فاطمـه بــادا حلالش
گر شیرحق شیر حقش گوید،عجب نیست
عطر بهشت از سینهاش بوید، عجب نیست
کــربوبــلا بینــام او معنــا نـدارد
لـوح رضــا بـیصبــر او امضــا ندارد
هر خطبـهاش یک سورۀ آمـال نهضت
هر جملـهاش یک آیـۀ اکمـال نهضت
پیوسته بــوده جـا در آغــوش الهش
از گـاهــواره تــا کنــار قتلـگــاهش
وقتی سخن مثل امیرالمؤمنیـن گفت
بر او سـر بــالای نیـزه آفـریـن گفت
با احمـد و زهـرا و حیـدر همصدا بود
الحـق کـه او پیغمبـر خـون خدا بود
چشم حسین از خطبۀ او گشت روشن
احمد، علی، زهرا، حسن، گفتند احسن!
وقتی که شد با خنجر خونین لبش جفت
هم بوسه میزد هم خدا را شکر میگفت
با سیل اشکش عقده از دل باز میکرد
اول سفـر را بـی حسیـن آغاز میکرد
انگــار میبینـم تـن در خـون تپیده
بــر او اذان گوینـد رگهــای بـریده
در گریــۀ او ناقههــا امــداد کـردند
گویــی فـرات دیگــری ایجاد کردند
آتش بــه ســوز سینــۀ او باد میزد
تنهـا بــرای او جــرس فریـاد میزد
لبها ترکخوردۀ فضا در چشمها دود
آب فـرات از خجـلت زینـب گِلآلود
صحرابهصحرا کـوبهکـو منزلبهمنزل
زینب، سوار و فاطمـه دنبـال محمل
زینب، همیشه یاد او هـم گریه دارد
حتـی شب میـلاد او هـم گریه دارد
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#ولادت و #مدح
#استاد_غلامرضا_سازگار
خدای من! صدف بحر نور، گوهر زاد
ادب کنید که دخت رسول، دختر زاد
چه دختری که ز مردان دهر، بهتر زاد
برای حیدر کرار، باز، حیدر زاد
به جلوۀ حسنینش خجسته خواهر زاد
یقین کنید که امالحسین دیگر زاد
سلام باد بر این خواهر و به خواهریاش
خدای داده مقام حسینپروریاش
محمدند و علی هر دو محو دیدارش
نشان بوسۀ زهرا به ماه رخسارش
هزار مریم و هاجر شده گرفتارش
شرف گرفته شرافت به ظل دیوارش
عفـاف و عصمت و ایثار، جنس بازارش
فقط به روی حسین است و چشم بیدارش
برات عفو خدا ریخته است در قدمش
یقین کنید بود قلب فاطمه حرمش
چه دختری که جلال پیامبـر دارد
ز خردسالی خود صولت پدر دارد
فرشتهایست ولی صورت بشر دارد
نه! بلکه طینتی از حور، خوبتر دارد
به سیدالشهدا الفتی دگر دارد
از آن جمال، محال است چشم بردارد
فقط نه محو جمالش نبی شده امشب
حسینِ فاطمه هم زینبی شده امشب
حجاب فاطمه از چادرش نمودار است
ز کودکی به علی مثل مادرش یار است
مقام امابیهاییاش سزاوار است
چو ذوالفقار، زبانش به خطبه کرار است
حسین از وی و وی از حسین، سرشار است
نماز نافلهاش را خدا خریدار است
زهی نماز شب آن حقیقت زهرا
که سیدالشهدا گفت التماس دعا
جمال اوست به چشم علی تماشایی
خطابههاش همه حیدری و زهرایی
نکرده شوی بود مادر شکیبایی
گرفته سایهاش از آفتاب زیبایی
نهاده چهر به خاک درش توانایی
نخوانده درس، معلم بود به دانایی
ز خردسالی پرواز کرده تا حیدر
به ذوالفقار زبانش نوشته یاحیدر
در آسمان علی اختری چنین باید
ز کوثر نبوی کوثری چنین باید
کنار خون خدا خواهری چنین باید
به حلم و صبر و رضا مادری چنین باید
به بانوان جهان رهبری چنین باید
به حق که فاطمه، دختری چنین باید
نه صبر رفت ز دستش؛ به صبر فرمان داد
کنار مقتل خون بر امام خود جان داد
تو کیستی که علیگونه رهبری کردی؟
به صبـر و همت و ایثار، مادری کردی
سلام بر تو که خون را پیمبری کردی
تو با خطابهات اعجاز حیدری کردی
تو با امام شهیدان برابـری کردی
تو مثـل فاطمه اسلامپروری کردی
حسین، فلک نجات است و ناخداش تویی
علی زبان خدا باشد و صداش تویی
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#قصیده
#ولادت و #مدح
#مرحوم_استاد_سید_رضا_موید
امشب مدینه شهر طلوع سپیده است
از نور کوکبی که سحرگه دمیده است
خورشید آرزوی دمیدن به شب کند
چندانکه وصف این مه زیبا شنیده است
تبریک یا علی! که به دامان فاطمه
دردانهای چو زینبِ تو آرمیده است
چون سینۀ بتول، بهشت محمّد است
این غنچه از بهشت محمّد دمیده است
گفتا رسول، نور دو چشمم بود حسین
زینب به نور دیدۀ او نور دیده است
این زینب است دختر دُردانۀ علی
نامش ز آستانۀ عزّت رسیده است
کلک قضا به دامن کوثر که فاطمه است
از قدّ او شمایل طوبی کشیده است
او را رسانده است به حدّ کمال عشق
شیری که او ز سینۀ عصمت مکیده است
هیچ آفریده نیست چو هم، غیر او که هست
زهرای دوّمی که خدا آفریده است
او مکتبی نداشت بهجز دامن علی
او جز زبانِ وحی، معلّم ندیده است
شیواترین قصیدۀ عشق و رشادت است
اسرار کربلا همه در این قصیده است
یک امتیاز او که کسی را نشد نصیب
تقدیم بوسهها به گلوی بریده است
این است آن حیای مجسّم که نطق او
کار یزید را به فضاحت کشیده است
پروانۀ قبولیِ قربانیانِ عشق
او میدهد، که فاطمهاش آفریده است
پیغمبران به همّت او غبطه میخورند
وقتی به دستش آن تن در خون طپیده است
ای دختری که مادر صدها فضیلتی
روی تو ماهِ برجِ صفات حمیده است
ای خواهری که هر که تو را دید با حسین
گفتا خدا دوباره حسین آفریده است
در رتبه، دختری چو تو مادر نزاده است
در مهر، مادری چو تو عالم ندیده است
صبر تو را و نُطق تو را جز ز مرتضی
نه دیده دیدهای و نه گوشی شنیده است
بر آستانهات، عظمت میبرد سجود
اینجا قدِ بلند شهامت خمیده است
ارکان کعبه در حرمت بوسه میزنند
بر چار رکن آن که جهاد و عقیده است
منّت خدای را که در این لیلۀ سعید
ما را محبت تو به اینجا کشیده است
ما را که هیچ مایه نداریم غیر آه
شمع شب ولادت تو اشک دیده است
عیدی ببخش تذکرۀ کربلا به ما
ای دختر علی که عطایت عدیده است
گر مورد قبول تو افتد به درگهت
اهدائی «مؤید» ما این قصیده است
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#ولادت و #مدح
#استاد_غلامرضا_سازگار
سـلام فاطمـه! مـرآت داور آوردی
زهی که خون خدا را پیمبر آوردی
ببـال کوثـر احمد که کوثر آوردی
بـرای حیـدر کـرار، حیـدر آوردی
به روی دامن تو شیرْدخت شیرِخداست
درون سینـۀ او قلـبِ سیدالشهداست
****
سپهر عصمت! کوکب، مبارکت باشد
تحیـت از طـرف رب مبـارکت باشد
عجب شبی بوَد امشب، مبارکت باشد
شـب ولادت زینـب مبـارکت بــاشد
محمّد آمده یا حیدر است این دختر؟
بگـو که فاطمۀ دیگر است این دختر
فرشتگان! همـه از جـای خـود قیـام کنید
کنــار فاطمــه بــر زینب احتــرام کنید
به خاک مقدمشان سجده صبح و شام کنید
همــه بــه فاطمـه و دخترش سلام کنید
تمـام فاطمه زیـن اب است این دختر
ادب کنید همه، زینب است این دختر
****
کریمهای که کرامت به او برازنده است
شرف، جلال، زعامت به او برازنده است
نجــات اهـل قیامت به او برازنده است
خدا گـواست: امامت به او برازنده است
شکوه حیدریاش بین، مگو که حیدر نیست
خطابهخوانــی او کــم ز فتـح خیبر نیست
هنوز شیر ننوشیده ذکر حق سخنش
ز شیـر بهتـر، نـام حسین در دهنش
شمیم فاطمـه آیـد ز بــوی پیرهنش
روان و روح بـزرگ حسیـن در بدنش
!ز مهد آمده همسنگرِ امام حسین
!نگاه دوخته بر حنجر امام حسین
****
کسـی کــه بــر سر عالم علم زند، این است
کسـی کــه حکـم خـدا را رقم زند این است
کسی که نقش شیاطین به هم زند این است
کســی کـه شعله به کاخ ستم زند این است
زبان زندۀ حیدر خطابهخوان خداست
پیــامآورِ پیغــامآورانِ خــداست
الا زمام سخن همچنان به فرمانت!
نگاهبــان شهیــدان! خدا نگهبانت
محمّـد و علـی و فـاطمه ثناخوانت
تو زینبــی، پدر و مادرم به قربانت!
عجب نه، گر به حضورت علی قیام کند
سـر حسین، سـر نـی به تو سلام کند
****
نگفتههـای علـی جملـه جمله بر لب توست
کلاس فاطمه- مکتب نرفتـه- مکتب توست
شبی که ماه در آن آب میشود، شب توست
تـو آسمانـی و رأس حسین، کـوکب توست
تو مریم دو مسیحی که شد جدا سرشان
مسیـح بوسـه گذارد به زخم پیکرشان
کسـی کـه بــر تــو کند اشک خود روان ز دو عین
!به حق که هم به حسن گریه کرده، هم به حسین
چرا که هست تمام وجود تو، حسنین
گریستن به تو هم دین ما بود، هم دیْن
تو با شهامت و صبرت، حسینی و حسنی
حسینی و حُسینی، نـه، تمـامِ پنج تنی
****
ولادت تــو خبــر از محـرم آورده
به درگهت سر تسلیم، عالـم آورده
به پیشگاه تـو تعظیم، مریـم آورده
نه، در حضور تو مردانگی کم آورده
"به پیش سیل بلا کوه محکمی زینب
"زنـی و سـرور مـردان عالمی زینب
الا ســلام خداونــد بـــر ســرآغازت
چهل عروج ز خود تا خداست پروازت
بـه هـر خطابـه هـزاران هزار اعجازت
سـر حسین بـه بالای نـی، سرافرازت
اسارت تو کمال شهادت شهداست
خطابههای تو رمز سعادت شهداست
****
"تو آسمــان جــلال کرامتــی زینب
"تــو پاســدار مقــام امامتــی زینب
"تو مـادر شهــدا تــا قیامتــی زینب
"قدت خمید، ولی راست قامتی زینب
چه میشود ز کرم ای محیط صبر و رضا
کـه نخــلِ «میثم» آلوده را کنی امضا؟
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#مدح
#مرحوم_عابد_تبریزی
تندیس وقار و آیت حلم
تدریس وفا حکایت علم
مستوره ی بزم گاه عرفان
منظومه کهکشان ایمان
اثبات حیا ثبوت عصمت
بینایی چشم قدس و عفت
ماه فلک آفرین تقوا
همزاد حیا قرین تقوا
اسطوره همت و شهامت
اعجوبه کارگاه خلقت
ترکیب حیا و جوش مذهب
آورده زنی به نام زینب
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#غزل
#مدح و #ولادت
#جواد_هاشمی_تربت
تو را خبر بُوَد امشب چه دلپذیر شبی است؟
بلی بلی؛ شب میلاد دخت دخت نبی است
مه جمادی الاولی و پنجمین شب و روز
چه ماه مهر فروزی! چه روزی و چه شبی است!
رسیده مولد بانوی آسمان و زمین
چه مهر پردهنشینی! چه ماه مُحتجبی است!
چه بانویی! که عقیله میان هاشمیان
لقب گرفت و سزاوار این چنین لقبی است
ز بس به خاطر او شد روا حوائج خلق
به هر که مینگرم، فکر حاجت و طلبی است
اگر خدای تو را خوانده زین اب، زینب!
دگر که باخبر از آن مقام «زین ابی» است؟
چه خوش سروده! هر آن کس که بوده امّا حیف!
ندانم آن که چه کس شاعر است و از چه لبی است:
«هزار مرتبه شستم دهان به مُشک و گلاب
هنوز نام تو بردن کمال بیادبی است»
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#مدح
#وزن:فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
#استاد حمید سبزواری
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت
از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن
یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب
که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن
تیرگی نیست در آن سینه که مهر تو در اوست
که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن
غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت
وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن
آیت لطف خدایی و به هر دل تابی
گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن
نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد
که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن
«زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس
که شد از نام دلارای تو دفتر روشن
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
****
ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو
تربیت یافتۀ دامن زهرایی تو
زینت قامت دین، زیور رخسار شرف
مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو
گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی
خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو...
عبرتآموز زنانی به حجاب و به وقار
برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو
حوریان راست به خاک قدمت بوسه از آنک
غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو
عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند
که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو
در صف حشر که هنگام شفاعت باشد
مادرت فاطمه را همره و همپایی تو
در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی
که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی
#حضرت_زینب_کبری_سلاماللهعلیها
#ولادت و #مدح و #مصیبت
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای به محمّد بهشت، یاسمن آورده ای
همسر شیر خدا، شیر زن آورده ای
محور هر پنج تن پنج تن آورده ای
هم سخن مرتضی، همسخن آورده ای
هاجر و ساراست این
مریم عذراست این
دختر زهراست این
زینب کبری ست این
دخت ولیّ خدا اُخت حسین و حسن
دختر علم و کمال مادر صبر و رضا
یک حسن و یک حسین یک علی مرتضی
فاطمه ی دوّمی در بغل مصطفی
هر سخنش یا حسین هر نفسش یا اخا
فاضله و عالمه
فاطمه ی فاطمه
قبله ی جان همه
بر لب او زمزمه
زمزمه اش برده دل از شه گلگون کفن
آینه ی پنج تن طلعت زهرائی اش
می برد از خلق، دل خلقت طاهائی اش
سینه ی صحرایی و دیده ی دریائی اش
همره مادر رواست امّ ابیهائی اش
صبر، علمدار او
حلم، گرفتار او
داغ، شرر بار او
درد، خریدار او
عصمت و زهد و حیا برتن او پیرهن
از شب میلاد بود شعله ی تاب و تبش
پیش تر از جدّ و باب خوانده خدا زینبش
قصّه ی کرب و بلا زمزمه ی هر شبش
فاطمه از جان و دل بوسه زند بر لبش
روح و روانش حسین
تاب و توانش حسین
جان و جهانش حسین
ورد زبانش حسین
نطق و بیان علی در نفسش موج زن
عشق، سرفراز او، صبر زمین گیر او
اشگ شب فاطمه ریخته در شیر او
زخم شهیدان عشق آیه ی تطهیر او
آیه ی بالای نی تشنه ی تفسیر او
درس نیاموخته
شمع صفت سوخته
چهره برافروخته
دیده به ره دوخته
تا چه شبی با حسین کوچ کند از وطن
خون خدا شهر عشق، زینب کبری درش
فخر کند فاطمه خوانم اگر کوثرش
شجاعت از حیدر و شهامت از مادرش
بر سر نی آفتاب گشته به دور سرش
کوفه کشد انتظار
می دهد از کف قرار
تا که شود آشکار
صبح وصال دو یار
گردش خورشید و ماه بین دو صد انجمن
ای هدف انبیا زنده زایثار تو
چشم خدا نوک نی طالب دیدار تو
سرخی خون حسین زینت رخسار تو
معجزه ی حیدری منطق و گفتار تو
حیدر را حیدری
کوثر را کوثری
قرآن را منظری
زهرای دیگری
در ادب و در کمال، در عمل و در سخن
هر که حسینی بود فطرت او زینبی ست
زنی که با عفّت است عفّت او زینبی ست
حجاب او زینبی است عصمت او زینبی ست
همت او زینبی است غیرت او زینبی ست
تو روح را مکتبی
تو علم را کوکبی
تو زین امّ و ابی
آری تو زینبی
زینب ظالم ستیز زینب دشمن شکن
فاطمه و احمد و پنج امام همام
از تو به اوج جلال گرفته اند احترام
نیست عجب گر خدا بر تو رساند سلام
صبر تو در قتلگاه خرید جان امام
توزینبی، کیستی؟
حور، مَلک، چیستی
چو فاطمه زیستی
اگر تو او نیستی
چگونه نازد حسین به صبرت ای ممتحن
تو از چهل مرز عشق به شام کردی سفر
تو هر قدم داشتی نوید فتح و ظفر
در اختیارت قضا در اقتدارت قدر
به هیجده آفتاب رخ منیرت قمر
به سینه ات چنگ ها
به پیکرت سنگ ها
به عارضت رنگ ها
در همه ی جنگ ها
زنی نداده چو تو شکست بر اهرمن
تو مصحف کربلا تو آیت محکمی
تو دختر فاطمه تو مادر عالمی
تو در کلاس رضا فراتر از مریمی
تو آبروی حسین به موج درد و غمی
خون خجل از روی تو
صبر ثنا گوی تو
دشت بلا کوی تو
مقاومت خوی تو
تو در قیام حسین چو جانی اندر بدن
تو آفتاب حجاز، تو ماه ویرانه ای
تو در کنار حسین، چراغ هر خانه ای
تو لاله ای فاطمعه بین دو ریحانه ای
تو بانگ خشم خدا به پور مرجانه ای
شفای جان ها دمت
جهان محیط غمت
ثنای عالم کمت
چه آورد «میثمت»
ثنای همچون تویی کجا بود حدّ من