#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#غزل
#سید_حسن_خوشزاد
#زینب_است
ساكنان نُه فلك حيران ز كار زينب است
در سما فوج ملائك با شعار زينب است
ای سليمان از چه مينازی به جاه و حشمتت
صد هزاران چون سليمان ريزه خوار زينب است
نهضت سرخ حسينی پايدار از نام اوست
سكۀ صبر و متانت با عيار زينب است
عزت دخت علی بين همت زينب نگر
سيّد سجاد در هر جا كنار زينب است
داد قربانی دو كودك در منای كربلا
احسن احسن فاطمه آموزگار زينب است
زن بدين لحن و بلاغت زن بدان شرم و حيا
فتح شام و كوفه هر دو شاهكار زينب است
لحظه ای در شام بر غاصبگران فرصت نداد
انهدام كاخ ظلم از اقتدار زينب است
زن بدان عزم و صلابت زن بدان قلب قوی
بر ستمكاران شدن تسليم عار زينب است
گرچه دور افتاده از قبر برادر قبر او
در عوض روح حسين شمع مزار زينب است
كربلا خواهی اگر از زينب كبری بگير
چون كليد كربلا در اختيار زينب است
نوحه خوانی گر كنی #خوشزاد تقوی پيشه كن
نوحه خوانی در حقيقت يادگار زينب است
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#مجلس_عبید_الله
#قصیده_کوتاه
#صابر_ثمودی
#زینب_است
روح حیدر شاه عالم در روانِ زینب است
عفّت و عصمت دلا گنج گران زینب است
وه چه خاتونی حجاب وعفّت از او زنده شد
بی حجابان جهان بیگانگانِ زینب است
هر زنی از مکتب زینب بیاموزد حجاب
در دو عالم او یقین از شیعیان زینب است
شیعه هرگز باب بیگانه پی حاجت نرفت
باب حاجت شیعه را چون آستان زینب است
هر کسی آمد به هیئت دعوت از زینب گرفت
در حقیقت روضه ها کوی جنان زینب است
بیمه کردم روح و جسمم را به اشک روضه ها
اشک چشمم مرهم درد و فغان زینب است
دلخوشم که روی قلبم نام زینب گشته حک
این دلم تا زنده ام دارُالامان زینب است
من کیم ؟ تا دم زنم از زینب زهرا شیم
ذات الله الصمد خود مدح خوان زینب است
حُسن و خُلق احمدی و هم وقار حیدری
غیرت و مردانگی در جسم و جان زینب است
بعد عبّاس او عَلَم را بر گرفته دوش خود
این علم های سرافراز از نشان زینب است
چون تکلّم کردنش را اهل کوفه دید و گفت
این لسان حیدری بین در لسان زینب است
کوفه را بر هم زده با خطبه های آتشین
کاخ استبداد ویران از توان زینب است
مرتضی با ذوالفقارش فاتح هر جنگ شد
ذوالفقار دخت حیدر گو زبان زینب است
زاده مرجانه را در کاخ خود رسوا نمود
قصر او چون بیشهء شیر ژیانِ زینب است
گرچه عبّاس و حسینم را بکشتند اهل کین
آنکه مانده یادگار قد کمان زینب است
بر خودت بیهوده می بالی که کاخت در فناست
روح هفتاد و دو عاشق پاسبان زینب است
فکر خامی در سرت داری که من بی لشکرم
این همه لشکر به دورم جان فشان زینب است
این رقیّه بر سپاهم می کند سرلشگری
تا رقیه هست و پیروزی از آن ِ زینب است
آمدم بر کوفه تا بر قصر تو پرچم زَنم
تا همه گوینَد اینجا پادگان زینب است
می روم شام یزیدت را کنم ویرانه ای
این رسالت بی گمان اندر گمان زینب است
چشم امیّدم هماره اشک هجران ریخته
تا #ثمودی را بگوید خادمان زینب است
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح
#مثنوی
#حبیبالله_چایچیان_حسان
کیست زینب واله و شیدای حق
همچو مادر عصمتِ کبرای حق
کیست زینب بنتِ زهرای بتول
دختِ حیدر پارهی قلبِ رسول
کیست زینب زادهی بیتُالحرام
حورِ زمزم دخترِ رکن و مقام
کیست زینب مظهرِ صبرِ خدا
بر زمین و آسمان فرمانروا
تاجِ فخرِ دانش و عقل و ادب
زان (عقیله) داده شد او را لقب
در بیانِ علم و حکمت بینظیر
مثل او دیگر نبیندِ چرخ پیر
بر سریرِ عصمت و عزّ و شرف
تکیه دارد زادهی شاه نجف
قلبِ انسان است او را عاصمه
رکنِ ایمان است دختِ فاطمه
در حضورش حضرتِ روحُالامین
از تواضع چهره ساید بر زمین
من کجا و مدحِ خورشیدِ کمال
سوزد اینجا شهپرِ فکر و خیال
زینب است این دخترِ شیرِ خداست
قهرمانِ داستانِ کربلاست
یادبودِ غم شد از او دلنشین
شد از او کانونِ دلها آتشین
گرمی از او دیگران پروانگان
شد از او مِهرِ حسینی جاودان
زینب است این یارِ دیرینِ حسین
زینب است این جانِ شیرین حسین
در ازل همرازِ ثارَالله شد
گِرد خورشیدِ ولایت ماه شد
چونکه خود از سرنوشت آگاه بود
شاه را در هر قدم همراه بود
دخترانِ شاهِ دین را پاسبان
غنچههای آتشین را سایبان
شهریارِ عشق را چون گشت یار
یارِ او شد ذاتِ پاکِ کردگار
زینب است این چون علی شیرینکلام
زینب است این ماهِ سرگردانِ شام
شد اسیر و پیک آزادی هم اوست
شد غمین و غمزُدای عالَم اوست
گرچه در ظاهر پریشان گشته است
چرخ در فرمانِ این سرگشته است
از غمش در آسمانها گفتگوست
خاکیان را نامِ زینب آبروست
دادخواهِ خون مظلومان شده
از بیانش ظلم بیبنیان شده
تا #حسانا عالَمِ هستی بپاست
نطقِ زینب منعکس در گوشهاست
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#غزل
#مدح
#حبیبالله_چایچیان_حسان
کِی فَلَک را همچو زینب یک فروزان اختر است
او که بر تاجِ ولایت دُرِّ والا گوهر است
کِی فلک دارد نشان از یک چنین نام و نشان
او که از صُلبِ علیّ و دخترِ پیغمبر است
در بلاغت چون علی و در صبوری چون حسن
در شهامت چون حسین و، در حیا چون مادر است
میزند داغِ حقارت بر دلِ ابنِ زیاد
گر چه در ظاهر اسیر و بیکس و بییاور است
میدهد دادِ سخن در مجلسِ عامِ یزید
گوئیا شاهِ سخنور مرتضای حیدر است
از کمالِ علم و تقوی شد عقیله نام او
همچو زهرا از همه زنهای عالَم برتر است
جای دارد افتخار مردمِ ایران #حسان
چون بنامِ شیعیان تنها همین یک کشور است
6470466175790.mp3
16.46M
مدح (روی حسین، مهر دلآرای زینب است)
🎥 مراسم مناجات شب چهارم ماه #رمضان
🗓 شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲
🎙 مداح: #حاج_محمود_کریمی
📍 #حرم_امام_رضا (علیهالسّلام)
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#غزل
#مدح
#سعدی_زمان_تبریزی
#زینب_است
ستر ناموس نبوت چون حجاب زینب است
محتجب لفظ حجاب از احتجاب زینب است
دختر قرآن ناطق خواهر ناموس دین
کی دهد معجر ز سر قرآن کتاب زینب است
هر کجا تدریس قرآن می شود در مکتبی
اولین بانی بدین مکتب جناب زینب است
درس قرآن بر زنان کوفه میدادی مدام
نی شگفت اسرار قرآن جدّو باب زینب است
چشم بینای فلک چون او زنی هرگز ندید
مریم و زهرا برون زین احتساب زینب است
حرفهایش بود از بس مستدلّ و منطقی
زادۀ مرجانه رسوا از خطاب زینب است
میر شام شوم با آن نخوت و آن ملعنت
نادم از پرسش مشوّش از جواب زینب است
دستگاه ظلم را کوبنده وبر باده ده
بر یزید مست و لایعقل عتاب زینب است
بر سر قبرش روی گر سوز و سازی بشنوی
آن صدای سوزش قلب کباب زینب است
زن مگو از همتش مردان عالم شرمسار
توتیای چشم مردان از تراب زینب است
زن مگو ناموس حیّ ذوالجلال و زین اب
کی توان گفتن زنی اندر حساب زینب است
زن ولی باید بود صاحب حجاب وباعفاف
هر زنِ باعفتی نائب مناب زینب است
امتداد رشتۀ اسلام را علت به دهر
نطق آتشبار و در بازو طناب زینب است
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#غزل
#استاد_سید_رضا_موید
#زینب_است
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است
عصر عاشورا شروع کربلای زینب است
شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل
صبر زینب آیت صبر خدای زینب است
رو «اَلم نَشرَح لَک صَدرَک» بخوان کاین آیه را
عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است
باغبان گلشن سرخ ولایت، اشک اوست
حافظ خون شهیدان گریه های زینب است
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد
بر سرپا باز با صبر و رضای زینب است
کوفه و روز اسیری دیدن زینب، دریغ!
چون در و دیوار کوفه، آشنای زینب است
بهر اثبات ولایت رفت باید هر کجا
ورنه کاخ ظلم و بزم می، چه جای زینب است؟
نی همین در شام و کوفه، بلکه اندر کوی عشق
هر کجا پا می گذاری جای پای زینب است
کودکی ز آن کاروان افتاد از محمل به خاک
شب کنار بسترش، زهرا به جای زینب است
خطبه ی او افتخار ملت اسلام شد
بانگ «اَلااسلام یَعلوا»، در ندای زینب است
پرچمش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزه هاست
ای دریغا در کف دشمن لوای زینب است
چون توانایی به ترک جان نبودش سر شکست
قتلگاه کوچک محمل، منای زینب است
ای «مؤید»! ما کجا و مدح آن َرم آفرین؟
آل عصمت را سخن، در اعتلای زینب است
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مدح و #مصیبت
#قصیده
#استاد_غلامرضا_سازگار
ای پیامآور خون شهدا یا زینب
با پیامت همه جا کرب و بلا یا زینب
ای نماز شب تو برده دل از چار امام
ای همه فاطمه هنگام دعا یا زینب
خطبۀ تو، سخن خون خدا بر سر نی
یک پیام است ولی با دو صدا یا زینب
چه بیارم؟ چه بگویم؟ چه بخوانم به ثنات؟
که خدا زینت اَب خوانده تو را یا زینب
اگر از اشک شود ملک جهان دریائی
نشود حق تو یک قطره ادا یا زینب
تا قیامت همه مردان جهان میگیرند
از تو درس شرف و صبر و رضا یا زینب
گوهر اشک تو و خون حسین ابن علی
هر دو بخشید به اسلام بقا یا زینب
سَر آن سرّ خدا گرچه جدا از تن شد
نگهش از تو نگردید جدا یا زینب
از قفا چشم تو در مقتل و پیش نگهت
شد جدا رأس حسینت ز قفا یا زینب
از تو زیبنده بُوَد ذکر "تقبّل منّا"
بر سر نعش امام شهدا یا زینب
مظهر صبر خدا خواست دهد جان از دست
تو شدی از دل او عقده گشا یا زینب
سعی تو با سر خونین برادر رفتن
مروه گودال و صفا طشت طلا یا زینب
در دل محمل خود چون دل خورشید بسوز
که هلالت شده انگشت نما یا زینب
خطبههایت همه یادآور زهرای بتول
سخنانت چو علی روح فزا یا زینب
پور مرجانه به تو خنده زد و گفت: گرفت
قلبم از قتل حسین تو شفا یا زینب
آن ستم پیشه پی پاسخ دندان شکنت
شادیاش گشت مبدّل به عزا یا زینب
دختر وحی کجا؟ كوچه و بازار کجا؟
آیت نور کجا؟ شام کجا؟ یا زینب
از تو زیبد که بکوبی به دهان دشمن
مشت، با غرّش "یابن الطلّقا" یا زینب
پیش چشم تو به لبهای عزیز زهرا
به خدا، چوب زدن نیست روا یا زینب
جز تو کی خوانده نماز شب خود بنشسته
دل شب گوشۀ ویرانهسرا یا زینب
ماهِ روی تو چو از جور فلک نیلی شد
روی خورشید نشد تیره چرا یا زینب؟!
خصم بر اشک تو خندید ولی بر سرِ نی
گریه کردند برایت شهدا یا زینب...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عزیز_خدا
به ذلت بر زمینش سر نهادیم و ثنا گفتیم
به روز حشر با عزت برون آرد زمین ما را
#محمد_سهرابی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#غزل
#مصیبت
#آیت_الله_محمد_حسین_غروی_اصفهانی
ای یک جهان برادر! وی نور هر دو دیده
چون حال زار خواهر، چشم فلک ندیده
بیمحمل و عماری، بیآشنا و یاری
سرگَرد هر دیاری، خاتون داغدیده
خورشید برج عصمت، شد در حجاب ظلمت
پشت سپهر حشمت، از بار غم خمیده
دردانه بانوی دهر، بیپرده شهرهی شهر
دوران چه کرده از قهر، با نازپروریده؟
ای لالهی دل ما! وی شمع محفل ما
بر نی مقابل ما، سر بر فلک کشیده
بنْگر به حال اطفال، در دست خصم، پامال
چون مرغ بیپر و بال کز آشیان پریده
یک دسته دلشکسته، بندش به دست بسته
یک حلقه زار و خسته، خارش به پا خلیده
گردون شود نگون سر؛ افلاک، تیره منظر
لیلا اسیر و اکبر، در خاک و خون تپیده
دست سکینه بر دل، پای رباب در گِل
کافتاده در مقابل، اصغر گلودریده
بربسته دست تقدیر، بیمار را به زنجیر
عنقای قاف و نخجیر، هرگز کسی شنیده؟
آهش زند زبانه، روزانه و شبانه
از ساغر زمانه، زهر الم چشیده
رفتم به کام دشمن، در بزم عام دشمن
داد از کلام دشمن، خون از دلم چکیده
کردند مجلسآرا، ناموس کبریا را
صاحبدلان خدا را، دل از کفم رمیده
گر موبهمو بمویم، آرام دل نجویم
از آن چه شد نگویم، با آن سر بریده
زآن لعل عیسوی دم، حاشا اگر زنم دم
کز جان و دل دمادم، ختم رسل مکیده
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#غزل
#مصیبت
#شام
#کوفه
#استاد_عابد_تبریزی
تا مصحف جمال تو گردیده منظرم
آیات حسن توست به هر جا كه بنگرم
جز آنكه بینم از جلواتت به هر نگاه
سود از سواد دیده خونین نمیبرم
گلبوتهایست در سر نی اینكه بینمش؟
یا هست حسن وجه خدایی مصورّم
من كشته ولای تو هستم به جان تو
بعد از تو نیست زندگی خویش باورم
تا جام تشنگی به كفت داد آسمان
پر كرد از عصارهی خونابه ساغرم
هستی تو، یا جمال ازل جلوه میكند
این منظری كه گشته عیان در برابرم
خورشید در سر نی و غوغای اهل شام
ای وای من مگر كه به صحرای محشرم
از هر چه غیر دوست گذشتی به راه عشق
من اندر این معامله چون از تو بگذرم؟
با گوش جان طنین اناالله بشنوم
در چشم دل تجلی طور است منظرم
تشریف یاد حُسن تو را ،در حریم دل
در هر قدم ستبرق جان را بگسترم
لبتشنگان آب بقای لب تو را
همراه خود به ظلمت شامات میبرم
ترصیع خاك راه تو را در مسیر عشق
بس درّها كه در صدف دیدهپرورم
جا بر فراز مسند خورشید كردهام
افتاده تا ظلال ولای تو بر سرم
از عرش برتر است ستیغ وفا و من
با شهپر وقار در آن اوج میپرم
این عزّتم بس است كه من خواهر توأم
وین فخر بس مرا كه تو هستی برادرم
عصمت بها گرفته ز عنوان زینبی
عفت پناه یافته در زیر معجرم
باب نجات هست در كبریائیت
من «عابدم» غلام تو ای شاه ذوالكرم
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#مسمط
#مصیبت
#آیت_الله_محمد_حسین_غروی_اصفهانی
تشنه لبا! به آب مهر تو سرشته شد گلم
چون بکَنم دل از تو و چون ز تو مهر بگسلم؟
گرچه بلای دوست را از سر شوق، حاملم
بار فِراق دوستان بس که نشسته بر دلم
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم
مُلک قبول کی شود جز که نصیب مُقبلی؟
لایق عشق و عاشقی برگ گل است و بلبلی
بار غم تو را چو من کس نکند تحمّلی
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دل است همچنان ور به هزار منزلم
داسِ غم تو میکُند حاصل عمر را درو
درد و بلا همی رسد از چپ و راست نو به نو
رفتم و دل بمانْد در سلسله غمت گرو
ای که مهار میکشی، صبر کن و سبک برو
کز طرفی تو میکشی وز طرفی سلاسلم
شوق تو میزند ز سر، شور و ز نای غم، نوا
تن سوی شام غم روان، دل به زمین نینوا
جز منِ داغدیده را درد نبوده بی دوا
بارْ کشیدۀ جفا، پرده دریدۀ هوا
راه ز پیش و دل ز پس، واقعهای است مشکلم
تا تو به خاطر منی، دیده به خواب کی شود؟
راحت و عشق روی تو؟ آتش و آب کی شود؟
غفلتِ از تو در رهِ شامِ خراب کی شود؟
معرفت قدیم را هجر، حجاب کی شود؟
گرچه به شخصْ غایبی، در نظری مقابلم
ما به هوای کوی تو در به دریم و کو به کو
وز غم هجر روی تو با اَجَلیم رو به رو
کی شود آن که من کنم شرح غم تو مو به مو؟
آخرِ قصد من تویی، غایت جهدِ آرزو
تا نرسد به دامنت، دستِ امید نگسلم
سوخت ز آتش غم هجر تو پرّ و بال من
چون شب تار، روز من، هفته و ماه و سال من
نقش تو در ضمیر من، مونس لایزال من
ذکر تو از زبان من، فکر تو از خیال من
کی برود؟ که رفتهای در رگ و در مفاصلم
گر چه اسیر حلقۀ سلسلۀ اجانبم
یا که چو نقطه، مرکز دایرۀ مصائبم
ور چه ز حد بود برون منطقه نوایبم
مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم
مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم
ای که به عرصۀ وفا از همه بُردهای سَبق،
جز تو که سر نهاده از بهر نثار بر طبق؟
خواهر داغدیده را یک نظر، ای جمال حق
گر نظری کنی، کند کِشته صبر من وَرَق
ور نکنی چه بر دهد کِشتِ امیدْ حاصلم؟
«مفتقر»ا به عاشقی گشت بساط عمر طی
کی برسی به دولت وصل نگار خویش؟ کی؟
پیری و بندْبندِ دل شور و نوا کند، چو نی
سنّت عشق، «سعدیا» تَرک نمیدهی به می
چون ز دلم برون رود خویِ سرشته در گِلم؟
من که، به لافِ عاشقی، همسر صد مبارزم
گرچه فنون عشق را، با همه جهل، حایزم
ور چه نصاب شوق را، با همه فقر، فایزم
داروی درد شوق را، با همه علم، عاجزم
چارۀ کار عشق را، با همه عقل، جاهلم