eitaa logo
مَتنـِــــستان ✒️موثرباش
1.3هزار دنبال‌کننده
148 عکس
15 ویدیو
9 فایل
متن‌های مجری‌گری، داستان کوتاه، اشعار مطالب مناسبتی ویژه مجریان و سخنرانان ارتباط با ادمین @Moaserbash_official کانال تخصصی آموزش اجرا و فن‌بیان 👉 @moaserbash
مشاهده در ایتا
دانلود
🤫🤭جواب ابلهان خاموشی است نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد. مردی سوار بر خرش آنجا رسید. از خر فرود آمد و خرِ خود را کنار اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود رو به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند. مرد آن سخن نشنید و با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. مرد گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد.😤 شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. مرد او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به مرد شاکی گفت: این مرد لال است!؟ مرد گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد پیش از این با من سخن گفته... قاضی پرسید: با تو سخن گفت!؟ او جواب داد که: گفت "خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند..." قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت: “جواب ابلهان خاموشی ست” 📚 امثال و حکم_علی‌اکبر دهخدا @matnestan | مَتنـِــــــستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☃❄️صبح... خدایا! دستانم خالی و دلم پر از آرزوست... به قدرت بیکرانت یا دستانم را توانا گردان یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن... خدایا! آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم. و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم. برگرفته از کانال سوگخند @matnestan | مَتنـِــــــستان
🌸خوشبختی چیست⁉️ خوشبختی چیزی نیست که بخواهی آن را به تملک خود درآوری خوشبختی کیفیتِ تفکر است حالت روحی ست خوشبختی وابسته به جهان درون توست ... دافنه‌دوموریه @matnestan | مَتنـِــــــستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 آگهی‌های زندگی مردی از خانه‌اش راضی نبود، نزد دوستش در بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه را بفروشد. دوستش برای بازدید به خانه‌اش آمد و بر اساس مشاهداتش، یک آگهی فروش نوشت و آنرا برای صاحبخانه خواند. 🔖متن آگهی این بود: 👇 خانه‌ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار دارد، تراس بزرگ مشرف به کوهستان دارد، دارای اتاق‌های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع، کاملاً دلخواه برای خانواده‌های پرجمعیت، دارای نور کافی، نزدیک به بازار و... 😟 صاحب‌خانه به دوستش گفت: دوباره بخوان! دوستش متن آگهی را دوباره خواند. صاحب‌خانه گفت: آقا این خانه دیگر‌ فروشی نیست!!! دوستش علت را پرسید، آن مرد گفت: در تمام مدت عمرم می‌خواستم جایی مثل این خانه که تعریف کردی داشته باشم، ولی تا وقتی که تو آگهی را نخوانده بودی نمی‌دانستم که چنین جایی دارم. 🔎 خیلی وقت‌ها نعمت‌هایی را که در اختیار داریم نمی‌بینیم چون به بودن با آنها عادت کرده‌ایم، مثل سلامتی، مثل نفس کشیدن، مثل محبّت دیدن، مثل پدر، مادر، خواهر و برادر، فرزند، دوستان و همسر خوب و خیلی چیزهای دیگر که به آنها عادت کرده‌ایم و چشمانمان برای دیدنشان توقّف نمی‌کند. قدر داشته‌های خود را بدانیم. @matnestan | مَتنـِــــــستان
🐴گم شدن خَرِ ملا روزی ملا خرش را گم کرده‌بود ملا راه می‌رفت و شکر می‌کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده‌ای دیگر چرا خدا را شکر می‌کنی؟ ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟ @matnestan | مَتنـِــــــستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☃❄️صبح... دلگرم کننده‌ترین آیه‌ای که خوندم اینجا بود که گفت: 🕋"وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ" یعنی اگر خدا برای تو خیری بخواهد هیچ‌کس نمی‌تواند مانع لطفتش شود به همین قشنگی!💕 @matnestan | مَتنـِــــــستان
👨‍✈️نگهبان زبان + شوخی کردم، ناراحت که نشدی؟! - نه بابا💔 سخن بد می‌رنجاند؛ اگر‌چه پوشش شوخی را بر قامتش بپوشانی. و سخن نیک، غم را می‌زداید؛ و شادی‌آفرین است؛ اگرچه از روی تعارف باشد. سعی کن برای زبانت نگهبانی بگذاری تا واژه‌هایت را انتخاب کند. @matnestan | مَتنـِــــــستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐍مار و دکان نجاری یک شب مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دکان نجاری شد. نجار عادت داشت موقع رفتن، بعضی از وسایل کارش را روی میز نجاری بگذارد و برود. آن شب هم ارّه را روی میز گذاشته و رفته بود. همین طور که مار در دکان نجاری گشت می‌زد و دنبال غذا می‌گشت ناگهان بدنش به اره گیر کرد و کمی زخمی شد. مار بسیار عصبانی و ناراحت شد و برای دفاع از خود و تلافی، اره را گاز گرفت. اما با این کار دور دهانش هم زخم شد و خونریزی کرد.مار نمی‌فهمید که چه اتفاقی‌‌افتاده و فکر می‌کرد اره موجودی است که به او حمله کرده و اگر کاری نکند مرگش حتمی است. پس برای آخرین بار سعی کرد از خود دفاع کند. مار به طرف اره حمله کرد و بدنش را دور اره ‌پیچید و اره را با تمام قدرت فشار داد… صبح که نجار به دکان آمد، دید روی میز به جای اره، لاشه ماری بزرگ و زخم‌آلود افتاده‌است! ماری که فقط و فقط به خاطر نادانی و خشم زیاد مرده است.‌ ❎‌این مار عبور نکرد و مرد حکایت خیلی از ما انسان‌هاست... کجا در زندگی خود از اتفاقات عبور نکردید و آسیب دیدید؟ @matnestan | مَتنـِــــــستان