🔥 زغالهای خاموش
#متن_تلنگری
زغالهای خاموش را درکنار زغالهای روشن میگذارند تا روشن شود.
چون همنشینی اثردارد...
انسانها مثل همان زغالهای خاموش هستند؛ اگرکنار افرادی روشن بنشینند آگاه میشوند.
چون گرما وحرارت حقیقی دارند، ما نیز به تبع آنها نور وحرارت و گرما پیدا میکنیم.
پس همیشه آدمی را انتخاب کنید
که به شما انرژی مثبت، معرفت و نور ببخشد.
مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
هدایت شده از آموزشفنبیان|موثرباش🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صدای شهید محسن فخری زاده را میشنوید
🔹انتشار به مناسبت ۷آذر؛ اولین سالگرد شهادت دانشمند برجسته هستهای و دفاعی، سردار محسن فخریزاده
❤️🇮🇷🖤
متن شعر حضرت حافظ که شهید خواندند:
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال
که در آن جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
✨️شادی روحش صلوات
اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#ببینید #بشنوید
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#موثرباش | عضو شوید👇
@moaserbash
✨️ولادت حضرت زینب علیهاالسلام
#متن_مجری #شعر
نشستم عشق را معنا كنم دل گفت يا زينب
نشستم ديده را دريا كنم دل گفت يا زينب
نشستم يادی از زهرا كنم دل گفت يا زينب
قيامت خواستم برپا كنم دل گفت يا زينب
زنی عاشق که زهرا گونه معنا شد قیامت را
و معصومانه بر دوشش كشد بار امامت را
نخوانش زينت بابا بگو جان علی زينب
نگو دختر بخوانش مرد ميدان علی زينب
سر و سامان مولا روح و ريحان علی زينب
علی دستان الله است و دستان علی زينب
علی را آنچنان در پوست و در خون خود دارد
كه گويا جسم زينب يك علی در كالبد دارد
سلام ای روز ميلادت هم اشك چشم ها جاری
سلام آموزگار عشق در آیین دلداری
تلاطم داشت بين چشم هايت شوق ديداری
و اين يعنی حسينت را تو خيلي دوست ميداری
هنوز ای خواهر عاشق نخوردی شیر مادر را
که می خواند طپش های دلت نام برادر را
چنانکه جز علی نام پس از احمد روی لب نیست
پس از نام حسین اسمی به غیر از اسم زینب نیست
مثال عشق تو در هیچ دین و هیچ مذهب نیست
دلی غیر از تو از عشق حسین اینسان لبالب نیست
میان سینه ام شوری ز شعر منزوی برپاست
که این آقا یک عاشق دارد آن هم زینب کبراست
شاعر: محمدعلی بیابانی
مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
⛰️ سنگهای حسرت در غار
📚#داستانک
گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر پایشان احساس کردند.
بزرگشان گفت: اینها سنگ حسرتند!!
هر کس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد!!!
برخی برنداشتند و گفتند چرا باید بارمان را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم.
وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی!
آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند.
نام دیگر قیامت "یوم الحسرت" است.
اگر اعمال صالحی نداشته باشیم حسرت می خوریم و اگر داشته باشیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم است.
🔺زندگیما، همان غار تاریک است...
💎 سنگها را غنیمت شمریم...
مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
📜 نیت
#حکایت
گویند شخصی در هنگام قحطی به تپه های شنی برخورد کرد. با خود گفت: ای کاش همه این شن ها غذا بودند. بعد من همه ی آنها را بین مردم تقسیم میکردم. خداوند به یکی از پیامبران وحی کرد که به آن شخص بگو خداوند صدقه ی تو را پذیرفت و چون نیت تو خوب بود، ما نیز ثواب دادن آن مقدار غذا به مردم را به تو عطا کردیم.
مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
🌸مثل گلاب!
#دلنوشته #متن_تلنگری
گلاب را اگر با آب بیامیزی، آن طعم و خاصیت و رایحه خود را از دست میدهد.
و حقیقت همچون گلاب است. باید خالص باشد وگرنه وقتی با باطل در هم آمیخته شود دیگر آن بوی خوش خود را از دست میدهد و به مرور بازار آن کساد و بی مشتری میشود.
از این رو قرآن کریم تاکید دارد:
🕋《وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ》
" حق را به باطل میامیزید و با آن که حقیقت را می دانید، کتمانش نکنید"
مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
😂 نامهای برای پدر
#داستانک #طنز #دفاع_مقدس
اسیر شده بودیم
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن
بین اسرا چند تا بیسواد و کمسواد هم بودند که نمیتونستن نامه بنویسن
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود
یه روز یکی از بچه های کمسواد اومد و بهم گفت:
من نمیتونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ میخوام بفرستمش برا بابام.
نامه رو گرفتم و خوندم از خنده روده بُر شدم
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود😄
مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان 👇
https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
✍سرتان را بالا بگیرید؛
شما مایهی افتخار این زمینید!
#متن_مجری #متن_تلنگری
سرتان را بالا بگیرید؛
همینکه در هجوم رسانههای فریبنده، محکم ایستادید، نفس زدید، دویدید،
و از همه مهمتر یک ملّت را که دشمن در کمینِ غارتِ همدلیشان بوده و هست، در پسِ اقتدار خود، یکدل و همصدا کردید، شما قهرمان آن میدانید.
باید زیر پاهای شما تمام قد ایستاد؛
که هیبت مقاومت و دلاوریتان، ترس به جان بدخواهانمان انداخت!
✦ یک ملّت، یک خانواده بزرگ است!
ما در دامان طاهر پدران و مادرانمان و بر سفرههای حلالشان آموختیم؛
۱ـ مشکلات خانهمان، به ما مربوط است، و آنکس که از بیرون خانه بر موج مشکلات سوار میشود تا سودی عائدش شود، کفتاری بیش نیست!
۲ـ کسی که در حریم داخلی خانه، خیانت کند، از نظر خداوند اهلِ آن خانه نیست، مثل فرزند نوح و همسر لوط،
و بزودی از جریان آن خانه، سقط خواهد شد.
✦دنیا در حال خطکشی است!
و تمدنها روبروی هم صفآرایی میکنند!
قلب شما پذیرای کدام تمدن است؟
اهلِ همان خانه حساب میشوید!
آخرین تکانهای دنیا قبل از آرامش مطلقش در حاکمیت الله در زمین است؛
و ایران در حال استفراغِ غیر اهل...
💫 به خدا اعتماد کنیم، نصرتش از راه میرسد!
@Ostad_Shojae
مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
😬غلط کردم در کار خدا دخالت کردم
#حکایت
روزی ملانصرالدین به دهكده ای می رفت؛ در بين راه زير درخت گردوئی به استراحت نشست و در نزديكیاش بوته كدویی را ديد.
🤔ملا به فكر فرو رفت كه چگونه كدوی به اين بزرگی از بوتهی كوچكی بوجود میآيد و گردوی به اين كوچكی از درختی به آن بزرگی؟
سرش را به آسمان بلند كرد و گفت:
🧐خداوندا!
آيا بهتر نبود كه كدو را از درخت گردو خلق می كردی و گردو را از بوته كدو؟
در اين حال، گردویی از درخت بر سر ملا افتاد و برق از چشمهايش پريد و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت:
😵💫پروردگارا!
توبه كردم كه بعد از اين در كار الهی دخالت كنم...
زير ا هر چه را خلق كرده ای، حكمتی دارد و اگر جای گردو با كدو عوض شده بود، من الآن زنده نبودم!
هیچ کار خدا بی حکمت نیست...
حتی افتادن یک برگ از درخت🍂
مَتنـِــــــستان | بوستانی از متن و شعر و داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/2058682618C73ac4ec86b
هدایت شده از آموزشفنبیان|موثرباش🌟
🙄امروز یه اتفاقی افتاد که از کارم خجالت کشیدم و یه تصمیم مهم گرفتم...
ماجرا چیه؟!
صبح زود رفته بودم کپی بگیرم؛ ساعت ۸صبح بود. از کنار دیوار شیشهای کیوسک کپی، دو نفر مشخص بودند. روی میز صبحانه میخوردند و همزمان چند نفر مقابل کیوسک کپی منتظر؛
من نفر دوم بودم و هوا سرد بود. خانمی رسید و پرسید، کپی نمیگرن؟ با حالت مایوس که نشان از انتقاد داشت گفتم: دارن صبحانه میل میکنن! او هم چهره در هم کشید و سری به نشان یاس تکان داد.
چند ثانیه طول نکشیده بود که کپیهای نفر جلویی از پنجره کوچک کیوسک شیشهای بیرون اومد و نوبت من شد! تعجب کردم. کارت ملی رو دادم تا کپی بگیره. عجیب بود. چون شیشههای کیوسک را مات کرده بودند و از بیرون داخل پیدا نبود. وقتی از نزدیک و پنجره کوچک نگاه کردم متوجه شدم این بخش هیچ ربطی به میز صبحانه بغلی نداره و جداست!! فقط ظاهرا کمی دیرتر دکان را باز کرده بود. نفرات کیوسک بغلی همچنان داشتند صبحانه میخوردند...
به پشت سرم نگاه کردم. خانم رفته بود. با خودم گفتم، چه لزومی داشت بگویی مشغول صبحانهاند؟! کافی بود بگویی "فعلا بسته است" یا "به نظر میرسه هنوز باز نکردن" یا اینکه "ما هم منتظر هستیم"؛
درسی که از این ماجرا گرفتم این بود:
کم گوی و گزیده گوی... پر حرفی نکن؛ به قدر کفایت بگو حتی اگر اطلاعات بیشتری داری. به خصوص وقتی درباره دیگران باشد...
صبحم اینگونه آغاز شد...
شما امروز چه اتفاق عبرتانگیزی را تجربه کردید؟
#آداب_معاشرت #فن_بیان
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#موثرباش | عضو شوید👇
@moaserbash