🌸🍃🌸🍃🌸
پـا روی نـفســت که بگذاری؛
می شــوی یـوسـف...🌸
یـوسـف که شوی؛
عزیـز دلش میشوی...😍
آنوقت درهای بسته
را جوری می گشاید
که خــودت متـحیر شــوی...😊
یـوسـفـش باش...🌹
هر شب قبل از خواب اعمالمان را #محاسبه کنیم✅
#پندانه
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
Tahdir joze5.mp3
3.96M
#جزء_پنجم🌺🌺🌺🌺
#تحدیر
#تندخوانی
🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانمون هر روز قرآڹ بخونيم😍😍😍😍
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
Part09_آخرین عروس.mp3
10.09M
💚 #آخرین_عروس💚
#قسمت_نهم
سرگذشت داستانی حضرت #نرجس (س) مادر #حضر_حجت (عج) از روم تا سامرا را روایت میکند💚
✍مهدی خدامیان ارانی
❌ پایان ...
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
#طنز و احکام شرعی
😊مراحل ارادت بعضیا به #ماهرمضان👇
دوماهقبل ماه رمضان: اوه اوه، دوماه دیگه #ماهرمضونه !👀
یک ماه قبل ماه رمضان: بدبختی از یه ماه دیگه باید #روزه بگیریم!😏
سه روز گذشته ازماه رمضان: لامصب فقط سه روز گذشته!😢
روز بیستوششم ماه رمضان : این چهار روزم نمیگذره راحت بشیم!😳
بعد ماه رمضان : عجب ماه خوب و پُر برکتی بود، حیف که تمام شد☹️😃😆😁😁😂😂😂
#احکام_روزه
طبق فتوای اکثر مراجع معظم تقلید به جز آیت الله وحیدخراسانی(حفظهم الله)
👈اگر انسان درشب خود را جنب کند و #غسل نکند تا وقت برای غسل نباشد یاوقت برای غسل کردن تنگ شود و #تیمم کند،
چنین فردی بخاطر تأخیر #غسل معصیت "گناه" کرد #ولی روزه اش باتیمم صحیح است و روز باید #غسل کند
🌷آیت الله وحید خراسانی(حفظهالله)
👈چنین فردی علاوه بر گرفتن روزه آن روز، باید قضای این #روزه را نیز بجا آورد.👌
#پرسش_پاسخ_احکام
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi
🌸🍃🌸🍃🌸
رسانه الهی
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #رمان #ستاره_سهیل #قسمت_سی_و_پنجم خبری از شلختگی چند ساعت قبل نبود. همهچیز مرتب و
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
#رمان
#ستاره_سهیل
#قسمت_سی_و_ششم
چشمانش را باز کرد. تنها چیزی که جلوی چشمانش رژه میرفت، تاریکی بود. پتو را کنار زد. درد شدیدی را روی شانههایش احساس کرد.
روی تخت نیمخیز شد. راه باریکهای از نور را، روی گلهای سرخ قالی اتاقش دید. در اتاق نیمه باز بود.
دستگیره در را گرفت و آن را به سمت خودش کشید. نور چشمانش را زد. انگار آن حجم از نور، پشت در اتاق گیر کرده بود.
وارد هال شد. احساس کرد لباسی از جنس فولاد به تن دارد. قدمهای سنگینش را به کندی برمیداشت.
عمو و همسرش روی مبل مقابل تلویزیون نشسته بودند. عمو سرش را بهطرف ستاره چرخاند. نگاهش غضبناک بود. عفت هم دنباله نگاه شوهرش را گرفت، اما او برخلاف همسرش با انگشت اشاره او را نشان میداد و قاهقاه میخندید.
ستاره با خودش فکر کرد مگر چه کرده که مستحق چنین نگاههای تحقیرآمیزی است؟
به طرف آینهی راهرو هال، قدم برداشت. اما انگار پاهایش را با طنابی ضخیم بسته بوند. احساس کرد وزنههای سنگینی روی شانههایش قرار دارد. مقابل آینه ایستاد. وحشت در چشمانش دوید.
روی شانههایش دو مار افعی بسیار چاق جا خوش کرده بودند. جرأت تکان خوردن نداشت. حس کرد خون در رگهایش از حرکت ایستاده است. بدون اینکه سرش را حرکت دهد، نگاهش را به سمت پاهایش کشاند؛ ماری درحال پیچیدن دور پاهایش بود. نفسش در سینه حبس شد. نگاهش را به سمت بالا کشاند. دو مار زبانشان را بیرون آوردند. یکی از آنها سر شانه چپ ستاره را نیش زد. درد تا مغز استخوانش رفت. جیغ بلندی کشید.
چشمانش باز شد. نفسش به شماره افتاده بود. شانه چپش تیر میکشید. با صدای جیغش، عمو بهسرعت وارد اتاق شد.
-ستاره عمو چی شدی؟
برق اتاق را روشن کرد.
صورت سرخ و خیس عرق ستاره را که دید. کنارش نشست.
-بلند شو عمو! خواب دیدی. چیزی نیست. عفت! یه لیوان آب بیار.
-نمیتونم بلند شم. شونهام درد میکنه.
عمو کمک کرد تا ستاره بتواند روی تخت بنشیند.
دستان دختر برادرش را گرفت و نوازش کرد.
-چیزی نیست، عمو! رو شونه چپت خوابیدی، درد گرفته.
لیوان آب را از دست عفت گرفت و نزدیک دهان ستاره برد.
جرعهای که نوشید، نفسش به حالت عادی برگشت. نگاهی به عفت انداخت.
توقع داشت چیزی بگوید، اما عفت فقط جلو آمد و دستش را روی موهای قهوهای ستاره کشید، چیزی زیر لب خواند و به صورتش فوت کرد.
-بیا عموجون! عفت هم برات دعا خوند. الان دلت آروم میشه.
ستاره نگاهش را از عفت گرفت و به پنجره اتاق خیره شد.
-خب دیگه عمو پاشو، پاشو یه لقمه غذا بخور. برا شام بیدارت نکردم، گفتم بیدار شدی بخوری..الان عفت شامت رو گرم میکنه.
ستاره دستهای از موهایش را که روی صورتش ریخته بود، به پشت گوشش هل داد.
-نه عمو، چیزی از گلوم پایین نمیره. حالت تهوع دارم. هر وقت گرسنه شدم خودم گرم میکنم. ممنون. شما برین بخوابین.
-باشه پس اگه کاری داشتی، بیدارم کن.
-چشم!
عفت که از اتاق خارج شد، عمو هم به دنبالش رفت، هنوز پایش را اتاق بیرون نگذاشته بود که ستاره گفت: «عمو! میشه یه خواهشی ازتون بکنم؟»
#نویسنده: ف.سادات{طوبی}
❌❌کپی به هر نحو ممنوع!
در صورت ضرورت به این آیدی پیام دهید👇
@tooba_banoo
رسانه الهی 🕌 @mediumelahi