بسم الله
مستند داستانی #کف_خیابون را در بهار 1397 بیشتر در زمانهایی که خیلی خسته بودم مطالعه کردم چون آن قدر جذابیت داشت که در همان حالت هم خواب را از چشمم دور کند و مدتی مرا با داستان همراه کند. کتاب هنرمندانه نوشته شده لذا به نویسنده آن از این جهت آفرین و خدا قوّت می گویم و در ادامه به ذکر چند نکته دربارۀ آن بسنده می کنم:
1. این مستند پشتوانه و نقشه ای را که در پسِ #فتنۀ_88 وجود داشت به جامعه نشان می دهد و مانع ساده انگاری و سهل اندیشی می شود.
2. در این مستند سختی ها و ظرافت های کار #اطلاعاتی و #امنیتی به نمایش گذاشته می شود.
3. خواننده در جریان فعالیت جدی و به روز اطلاعاتی کشور قرار می گیرد و در حوادث مشابه بیشتر احساس امنیّت می کند.
4. وجود نفوذی ها و ستون پنجم هایی حتی در نیروهای اطلاعاتی یادآوری می شود و از کشته شدن امثال «سعید امامی» و «سیّد امامی» در زندان تا حدودی رمز گشایی می شود. البتّه در کنار این نکات مثبت، چند نکته دیگر هم وجود دارد که چندان مطلوب نیست: مهم ترین مطلب در این قسمت این است که دغدغه مندی نسبت به شریعت و احکام شرعی در این نوشته مشاهده نمی شود و در قسمت های مختلف کتاب مطالبی بیان می شود که با شرع مقدس همخوانی ندارد. در حریم شخصی افرادی در حد مراجع نفوذ می شود و شنود گذاشته می شود، زمینه تصادف و حتّی مرگ افرادی فراهم می شود، خانمی که از شخصیت های اصلی داستان و از نیروهای اطلاعات است با ظاهری نه چندان مناسب ظاهر می شود و اموری از این قبیل و نویسنده از کنار اینها به راحتی می گذرد و حتی نیازی به توضیح و تبیین نمی بیند. حال یا دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی واقعا این گونه اند که در آن صورت نظام دینی زیر سوال می رود و یا اینها توصیف نویسنده است که نشان می دهد او نسبت به مسائل شرعی التزام چندانی ندارد و این هر دو نامطلوب است.
نکته دیگر توصیف بیش از حد و خارج از متعارف برخی از صحنه هاست که ممکن است به قصد ایجاد جذابیت و همراهی مخاطب صورت گرفته ولی توجه داریم که هدف توجیه گر وسیله نیست.
و نکته پایانی میزان اعتبار و استناد مطالب است. روشن نیست نویسنده (که طلبه جوان حوزه است) این اطلاعات را از کجا به دست آورده است! چه میزان از اینها اطلاعات است و چه مقدار ساخته و پرداختۀ ذهن خود اوست! به هر حال مستند «#کف_خیابون» کتاب نسبتا خوبی است که می توان خواندنش را به دیگران پیشنهاد کرد و به نویسنده اش دست مریزاد گفت.
#کف_خیابون
#فتنۀ_88
#اطلاعات
#نفوذ
#احکام_شرع
#رمان
بسم الله
#زمام_داري؛ انديشه¬ي علوي يا پندار عثماني!
#انديشه_ی_علوي
من اگر می خواستم، مى توانستم از عسل پاك، و از مغز گندم، و بافته هاى ابريشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هيهات كه هواى نفس بر من چيره گردد، و حرص و طمع مرا وا دارد كه طعامهاى لذيذ برگزينم، در حالى كه در «حجاز» يا «يمامه» كسى باشد كه به قرص نانى نرسد، و يا هرگز شكمى سير نخورد، يا من سير بخوابم و پيرامونم شكم هايى كه از گرسنگى به پشت چسبيده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد، يا چنان باشم كه شاعر گفت: «اين درد تو را بس كه شب را با شكم سير بخوابى و در اطراف تو شكم هايى گرسنه و به پشت چسبيده باشند». آيا به همين رضايت دهم كه مرا امير المؤمنين خوانند و در تلخى هاى روزگار با مردم شريك نباشم؟ و در سختی هاى زندگى الگوى آنان نگردم؟
آفريده نشده ام كه غذاهاى لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پروارى كه تمام همّت او علف، و يا چون حيوان رها شده كه شغلش چريدن و پر كردن شكم بوده، و از آينده خود بى خبر است. (نهج البلاغه/بخشي از نامه 45)
#پندار_عثماني
وقتي عثمان بن عفان منزل مجلّل خود را در مدينه ساخت مسلمانان به وي اعتراض كردند از اين رو او در يك سخنراني در مسجد گفت: فرض كنيد كه اين منزل را من از بيت المال ساخته باشم من كه حقوق شما را به طور كامل مي دهم در اين صورت چرا حق نداشته باشم از زيادي آن براي خود خانه اي بسازم؟ اگر چنين حقي نداشته باشم پس امام بودن من چه معنا دارد؟ (شرح ابن ابي الحديد/ج9/ص6)
.
.
.
راستي مسئولان ما با انديشه ي علوي زندگي مي كنند يا با پندار عثماني!؟
#زمام_داری
#اندیشه_علوی
#پندار_عثمانی
#زندگی_مسئولان