📖 لفظ #فرار_مغزها اولین بار برای کدام کشور گفته شد؟!
💢 وضعیت سواد در اواخر حکومت #پهلوی
♨️ یرواند آبراهامیان، تاریخشناس مشهور ارمنی مقیم آمریکا، در کتاب تاریخ ایران مدرن مینویسد:
«ایران پس از دو دهه، یکی از #بدترین_کشورها در بخش مرگ و میر کودکان و نسبتِ پزشک به بیمار در خاورمیانه بود. یکی از پایینترین نرخهای آموزش عالی مربوط به این کشور بود. افزون بر این، 68 درصد از جمعیت بزرگسال، #بیسواد بودند؛ 60 درصد از کودکان نمیتوانستند دورۀ دبستان را به صورت کامل طی کنند و تنها 30 درصد از داوطلبان کنکور میتوانستند وارد دانشگاهها شوند. در این میان، شمار افراد متقاضی تحصیل در خارج از کشور رو به رشد بود. در دهۀ 1970 میلادی (1350ش)، شمار پزشکان ایرانی مستقر در نیویورک، بیشتر از شهرهای غیر از تهران بود. اصطلاح « #فرار_مغزها » نخستین بار برای ایران به کار گرفته شد».
📚منبع: A History of Modern Iran، نوشته Ervand Abrahamian، ص207
هدایت شده از mesaghمیثاق
✳️ امام حسين(ع) شهيد فراموشكاری مردم
📝 شهید مطهری:
🔻 مهمترين علت شهادت #امام_حسين(ع) يا مهمترين علت گرويدن مردم به امويان، #جهالت مردم بود. مقصود از جهالت اين نبود كه چون مردم #بیسواد بودند، مرتكب چنين عملی شدند و اگر تحصيلكرده میبودند نمیكردند؛ نه! در اصطلاح دين، جهالت بيشتر در مقابل #عقل گفته میشود و مقصود آن تنبّه عقلی است كه مردم بايد داشته باشند، و اين چندان ربطی به سواد و بیسوادی ندارد.
‼️ به عبارت ديگر امام حسين(ع) شهيد #فراموشكاری مردم شد، زيرا اگر در تاريخ ۵۰، ۶۰ ساله خود فكر میكردند و قوه تنبه و استنتاج و عبرتگيری در آنها میبود و به تعبير سيدالشهداء(ع) كه فرمود: «ارجعوا الي عقولكم» اگر به عقل و تجربه ۵۰، ۶۰ساله خود رجوع میكردند و جنايتهای ابوسفيان و معاويه و زياد در كوفه و خاندان اموی را فراموش نمیكردند و گول ظاهر فعلی معاويه را -كه دمزدن از دين بهخاطر منافع شخصی است- نمیخوردند و عميق فكر میكردند، و حساب میكردند آيا حسين(ع) برای دين و دنيای آنها بهتر بود يا يزيد و معاويه و عبيدالله، هرگز چنين جنايتی واقع نمیشد. پس درحقيقت علت عمده اينكه مردمی نسبتا معتقد به اسلام اينطور با خاندان پيغمبر رفتار كردند، فقط و فقط فراموشكاری و گول ظاهر خوردن آنها بود، يعنی نتوانستند پشت پرده نفاق را ببينند. #ظواهر شعائر اسلامی را محفوظ میديدند و توجه به #اصول و معانی ازبينرفته نداشتند.
📚 حماسه_حسينی، ج ۲، صص ۳۳-۳