eitaa logo
مزاح الدین
899 دنبال‌کننده
670 عکس
111 ویدیو
12 فایل
مزاح‌الدین، قهقهة‌ابن‌نیشباز، قهرمانی بود که با خنده اسلام را گسترش داد. 😄💪 چطوری؟! دنبالمان کنید... 😎 🔹🔸 📌ارتباط با ادمین: @admin_mezahoddin
مشاهده در ایتا
دانلود
چند طنز از یک روایت حساب‌گر خودت باش آدم باید در حساب و کتاب مالی، جوری باشد که غیاث‌الدین جمشید کاشانی، کم بیاورد و فیثاغورث و تالس بگویند: «حالا تا اون میزان اعشار هم دیگه لازم نبود.» آخر هم پروفسور حسابی با گفتن: «باشه ولی اعشار ریال هم در آوردن داره؟» باعث شود مریم میرزاخانی وساطت کند و کوتاه بیاید! ولی در بخشش سخت نگیرد و راحت ببخشد. لیکن جوری هم نباشد که حاتم طایی در قبر ویبره‌اش بگیرد و بگوید داداش دیگه لباستو بخشیدی، درست، لباس زیرت رو نگه دار!! ✍ ابراهیم کاظمی مقدم 🔹🔹 هر کس نخورد و دیگران را نخوراند در بخل مرکب ابد الدهر بماند ✍ محمد صبوریان 🔹🔹 انقدر نکن حساب، مال این دنیا را بخش عدد اعشاری پول ما را یک ذره بکن ریاضیاتت را خوب تا گِرد کنی تو دور گردش‌ها را ✍ زهرا آراسته‌نیا 🔹🔹 بخشش مال اگر چه خوب ولی بگذارید اندکش باشد تا اقلا ته حساب شما کارمزد پیامکش باشد ✍ امین شفیعی حضرت علی (ع): بخشنده باش امّا زياده‌روى نكن، در زندگى حساب‌گر باش امّا سخت گير مباش. 《نهج البلاغه، حکمت 33》 🔸مزاح‌الدین🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
مزاح الدین
بنی‌اسرائیلیات کودک درون فرعون، کودک بیرون فرعون قسمت اول فرعون بزرگ که با تکیه بر قوای خودش و تکنی
بنی‌اسرائیلیات کودک درون فرعون، کودک بیرون فرعون قسمت سوم هنوز حرف خانوم فرعون که گفته بود: «بچه رو نگه داریم چه بسا نورچشمی ما بشه»، اینور و ا‌‌ونور فوروارد نشده بود که موسی بغل مادرش بود و شیرشو می‌خورد. دیگه فرعون و اهل و عیالش چی گفتند رو نمی‌دونم فقط می‌دونم خدا می فرماد: «اونو به مادرش برگردوندیم تا چشماش روشن بشه و ناراحت نباشه». دیگه عصای دست و نور چشم و هزارتا آپشن دیگه که دل فرعون بهش خوش بود، رفت رو هوا. حالا دیگه خواست خدا اینه که خود فرعون چشاش درآد و بزرگش کنه ولاغیر! خیییلی چش تو چش شد دیگه! اصلا من می‌گم اگه این دوره زمونه بود پروفایل فرعون، موسی (ع) بود. بیوشم: «عصای دستمونه، چشم و چراغ خونه» پست و استوریاشم نگم دیگه: «روزمرگی‌های یک فرعون... من و موسام یهویی...» با اینکه جنابشون ‌ته تهاجم فرهنگی بود، چون ملت از زورِ مهربونی‌ش حساب می‌بردن ازش و گلاب به روتون خودشون رو خیس می‌کردن؛ فیلتر میلتر در کار نبود. همه باید کامنت می‌ذاشتن و به‌به چهچه می‌کردن: «چه فنچیه اییین»!! گوشی رو هم می‌ذاشتن زمین و می‌گفتن: «پسرای ما رو کشتی راه به راه پسر خودتو می‌کنی تو چش و چال ما؟! الهی که خیرشو نبینی! الهی که همین پسر بزنه نیست و‌ نابودت کنه به حق نوح و‌ ابراهیم نبی» فرعون‌ باشی! بچه‌های بالا رو به صف بکنی تمااام سوراخ سمبه‌ها رو بگردن! از شش جهت جغرافیایی همه‌جا رو رصد کنن آخرش چی؟ بعد خودت اصل مال رو تو بغل خودت بزرگ کنی نذاری آب تو دلش تکون بخوره! یعنی اون صندوق اگه حاوی بمب اتم بود براش به صرفه‌تر بود، اقلا کلاس کار فرعون حفظ می‌شد‌. 🔸طاهره ابراهیم‌نژاد آکردی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
مزاح الدین
چند طنز از یک روایت حساب‌گر خودت باش آدم باید در حساب و کتاب مالی، جوری باشد که غیاث‌الدین جمشید کا
وقتی رفتم آیفون ۱۴ پرومکس خریدم ولی الان پول ندارم برای سیم‌کارتم شارژ بخرم 🔸محمدحسین صادقی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
☎️ اگه قرآن از دستمون بیفته صدقه رو باید حتما به تومن بدیم یا دلار هم قبوله؟ پاسخ: اولا بایدی در کار نیست و هیچ حکمی که بگه باید واسه افتادن قرآن صدقه داد نداریم. اینا فقط اعتقادات مردمه! ولی اگه تو توی این دوره زمونه دلار داری، به نظرم به جای صدقه انفاقش کن، آدرس رو خصوصی برات می‌فرستم! 😉 🔸زهرا آراسته‌نیا 🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
☎️ این لابستر خیلی غذای باکلاسیه... چی می‌شه من یه بار بخورم؟ پاسخ: شاه‌میگو! فارسی را پاس بداریم. بخوریدش. چیزی نمی‌شه. فقط حرومه! بعدم حیوونی که مثانه‌ش زیر مغزشه و موقع رسیدن به هم نوعاش روشون ادرار می‌کنه با کلاسی‌ش به چیشه؟ 🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
مزاح الدین
⭕️ پویش خاطرات طنز اربعین 📣 خاطرات طنز و بامزه خود را از سفر زیارتی اربعین برای ما ارسال کنید تا با
وقت گیر آوردی؟ دو روز بود که حال دوستم نامساعد شده بود و علاوه بر تهوع و سردرد و سرگیجه و تب شدید، با یک پدیده جدید مواجه شده بودیم: «از حال رفتن‌های ناگهانی!» نزدیک حرم بودیم. تصمیم داشتیم از راه دور سلام کنیم تا از برخورد با نامحرمان در شلوغی‌های حرم در امان بمانیم تا آن نیمچه ثوابی که کسب کرده بودیم دود نشود. دقیقا زمانی که می‌خواستم با عشق سلام آخر زیارت را بخوانم یک وزنه ۹۰ کیلویی را روی دوشم احساس کردم. اول فکر کردم از شدت معنویت سنگین شده‌ام اما با دیدن دوست عزیزم که رویم افتاده بود از این خیالات خام بیرون آمدم و ثواب خدمت به دوست را به ثواب سلام آخر ترجیح دادم. البته اینکه سنگینی ایشان توان ایستادن را از من گرفته بود هم بی‌تأثیر نبود. توان راه رفتن با آن حال و روز رفیقمان را نداشتیم. یک گاری كرايه كرديم. جاي چانه ‌زدن بر سر قيمتِ گاری نبود. دندان روی جگر مبارک گذاشتیم و با دلی شرحه ‌شرحه از پرداخت قیمت خون اجدادمان، راهی موکب شدیم. رفیق عزیزمان که به خاطر بدحالی سنگین‌تر شده بود، چنان فشاری به چرخ‌های گاری وارد می‌آورد که کم مانده بود وسط خیابان‌های کربلا با یک گاری چپ کنیم. در تشویش حال بد دوست و فراق حرم و زیارت‌نامه نصفه نیمه غرق شده بودیم که راننده نوجوان که تازه پشت لبش سبز شده بود، با فارسی دست و پا شکسته‌ای سعی کرد سر صحبت را باز کند. - خانم! خانم! نظر شما صدام چیست؟ ما سه نفر که نه حوصله تحلیل سیاسی داشتیم و نه حال خندیدن به جمله نوجوان عراقی، خودمان را به آن راه زدیم که نشنیده‌ایم. اما نوجوان عراقی دست‌ بردار نبود. گویا تحلیل ما از چیستی صدام در آینده او نقش بسزایی داشت. گاری را متوقف کرد و سوالش را دوباره تکرار کرد. یا باید جواب می‌دادیم، یا بقیه مسیر را پیاده گز می‌کردیم. یکی از ما که شجاع‌تر بود گفت: «صدام... بد!» پسرک که گویا برای پی ‌بردن به بدی صدام نیاز به تأیید ما داشت گل از گلش شکفت و در حالی که با سر تاییدمان می‌کرد شروع کرد به تشریح شخصیت صدام ملعون و اين‌ که هیچ‌وقت از دستش آسایش نداشتند و مرده و زنده‌اش برایشان دردسر بوده. خدا را شکر به خیر گذشت و لعن ظالم در این دنیا به کارمان آمد. فقط ای ‌ کاش راننده‌های گاری آنجا، تحلیل سیاسی را از راننده‌های تاکسی ما یاد می‌گرفتند. حداقل در اینجا مسافر را به خاطر ارائه ندادن تحلیل پیاده نمی‌کنند. نهایتا یک چشم غره می‌روند و کولر را خاموش می‌کنند! 🔸صنم یاوری🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
🥀سلام بر سه ساله‌ی حضرت عشق! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهادت حضرت رقیه خاتون (س) بر همه‌ی عاشقان اباعبدالله (ع) تسلیت باد🥀 می‌گفت با اشکی روان تنهایی‌اش را جور خزان بر پیکر طوبایی‌اش را می‌گفت بعد از برق سیلی‌های دشمن داده‌ست از کف قدری از بینایی‌اش را می‌گفت شب‌ها عمه جانم خیمه کرده گِرد یتیمان چادر زهرایی‌اش را می‌گفت شیرین شد برایم دردهایم بس عمه گفت از این سفر زیبایی‌اش را می‌گفت از اینکه عدو بعد از عمویش رو کرده بی‌شرمی و بی‌پروایی‌اش را می‌گفت از بی شانه ماندن‌های زلفش یک کاروان و حسرت سقایی‌اش را می‌گفت از هر شب که با رویای اصغر(ع) با اشک گفته زیر لب لالایی‌اش را سر بر سر نی قطره‌قطره اشک می‌ریخت می‌سوخت طوفانی دل دریایی‌اش را آهسته‌آهسته عمود نیزه خم شد بوسید بابا دختر بابایی‌اش را 🔸احمد رفیعی‌ وردنجانی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
☎️ این نَرهای توییتری ترند کردن هی می‌گن اربعین جای زن نیست، اربعین جای خانوما نیست! یه چیزی بهشون بگید وگرنه خودم می‌گما... پاسخ: آقایان توییتری ممکنه به شما بگن حجاب لازم نیست، کما این‌که گفتن قبلا! شما احکامتو از مرجع بپرس... اگه مشکل قانونی نداشتی هم اربعین می‌تونی بری! ضمنا! اگه خوشتون نمیاد بهتون بگن ماده به بقیه نگید نر! 🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
مزاح الدین
⭕️ پویش خاطرات طنز اربعین 📣 خاطرات طنز و بامزه خود را از سفر زیارتی اربعین برای ما ارسال کنید تا با
کیفیت یا کمیت می‌گفت: خادمای موکب یه سفره‌ی پر رنگ و لعاب (برنج، مرغ، سالاد، ماست و...) پهن کردن. می‌خواستیم شروع کنیم به خوردن که دیدم بغل‌دستی‌م داره گریه می‌کنه. گفتم: چی شده؟ گفت: تو موکب بغلی سه تا ساندویچ فلافل خوردم. 🔸سمیه احمدی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin
مزاح الدین
⭕️ پویش خاطرات طنز اربعین 📣 خاطرات طنز و بامزه خود را از سفر زیارتی اربعین برای ما ارسال کنید تا با
پفک عراقی دوازده ساله بودم و ریزه میزه. هرجا می‌رفتم عربا بهم می‌گفتن: «طفل» و بهم خوراکی می‌دادن. توی نجف یه گوشه از صحن نشسته بودیم. غرقِ تماشای گنبد بودم که یهو یه چیز سنگین محکم رو ساق پام سقوط کرد. حس کردم پام همون لحظه ترک خورد... رو پامو نگاه کردم دیدم یه پلاستیک آبیه، بازش کردم؛ توش دوتا قوطی نوشابه بود و سه تا بسته‌ مثل‌ چیپس‌ و پفک‌ ازین مدلای عجیب غریب که بعدا فهمیدم پفک عراقیه. اطراف و نگاه کردم ببینم برای کیه که دیدم چهارتا زن عرب نشستن دارن با ایما و اشاره می‌گن بخورشون برایِ توعه. نمی‌دونستم تشکر کنم یا گریه چون پام خیلی درد میکرد. ولی خودمو گول زدم و مشغول شدم. خیلی خوشمزه بود. هنوز مزه‌ش زیر زبونمه😁 🔸طاهره‌ رحیمی🔸 مزاح‌الدین | @mezahoddin