هدایت شده از TheEndخسـته¡
حقیقتاً دلم یه خستگیِ با دلیل میخواد ؛
مثلا از شرکتِ خودم له و لورده برگشته باشم .
Mind Palace.!
حقیقتاً دلم یه خستگیِ با دلیل میخواد ؛ مثلا از شرکتِ خودم له و لورده برگشته باشم .
درسامو خونده باشم و تستامم زده باشم.
بگم اوکی
تلاشام کافی بودن
الان دیگه کارم تموم شده و میتونم از خودم راضی باشم
Mind Palace.!
هممون داریم از یک نوع دیوانگی رنج میبریم فقط تصمیم میگیریم پنهانش کنیم.!
مثلا همین کارایی که خودتم دلیل کارای خودتو نمیفهمی..
به اون مستی لحظه اولی که از خواب بیدار میشی و هنوز متوجه اطرافت نشدی و یادت نیومده امروز چه روزیه و چندتا امتحان و کار عقب مونده داری، و حتی متوجه نشدی که چقدر هنوز خوابت میاد، نیاز دارم. برای چند روز.
هیچ کس از فکرایی که لحظه ی سیاه شدن صفحه نمایش و تموم شدن یه فیلم ممکنه تو سر یکی وجود داشته باشه، خبر نداره..
فکرایی که لحظه تموم شدن آخرین کلمه از آخرین خط آخرین جمله ی کتاب مورد علاقت میاد تو سرت،
فکرای آخرین لحظه شنیدنِ آخرین ضرب موسیقیای که بهش علاقهمند شدی؛
پایان خیلی چیز عجیبیه..!
Mind Palace.!
- زیر خروار ها فکر مانده بود و دیگر صدای پای خودش به گوش نمیرسید.!
- دلتنگ خودش شده بود؛"خود"ی که هیچ وقت تجربه اش نکرده بود.!