eitaa logo
پرویزن
533 دنبال‌کننده
287 عکس
32 ویدیو
100 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی، دانشگاه شیراز)
مشاهده در ایتا
دانلود
"تقویم: بداهه‌ای به بهانه‌ی امروز" "یک" به در شد، "دو" به در شد، روز "سوم" هم به در شد "چارم" آمد، زندگی چون باد، چون باران به‌سر شد ماه فروردین شبیه  برق طی شد روز در روز روز "پنجم" صرف غم، روز "ششم" صرف هدر شد روز "هفتم" آمد و یک‌هفته از سال نوَم رفت هرچه گفتم بی‌اثر، هر قدر کِشتم بی‌ثمرشد روز "هشتم سهم حسرت شد، نهم "سهم" نداری روزها و هفته‌ها در درد و حسرت مختصر شد یک‌نفر از من بپرسد قصه‌ی روز "دهم" را چشمه‌های شعر من خشکید در چشمی که تر شد یازده روز است اینک رفته از سالی که نو نیست این طرف نوتر شد ایام و از آن‌سو کهنه‌تر شد "روز بعدی" بسکه سنگین بود زد از وزن بیرون آرزوهایم یکایک بغض شد، خون جگر شد از کفم رفته است این شب‌ها و ساعات گرامی تا که جنبیدم به خود، این "سیزده" روزم به در شد * روز و ماه و سال عمرم رفت در حیرت دریغا آن جوان سال‌های قبل پیری  محتضر شد https://eitaa.com/mmparvizan
" به بهانه‌ی پایان چهل و پنج سالگی" من شبی از بطن یک رویا به دنیا آمدم در مکانی گنگ و ناپیدا به دنیا آمدم مادرم می گفت: خوابی دیده و من بعد از آن در سحرگاهِ همان رویا به دنیا آمدم * آن یکی می‌گفت: من در بهترین شهر جهان در اتاق خانه‌ای زیبا به دنیا آمدم آن یکی می‌گفت: من در زایمانگاهی بزرگ در هزاران جیغ و واويلا به دنیا آمدم آن یکی می‌گفت: من با همت ده‌ها پزشک بعد چندین سال استدعا به دنیا آمدم دیگری می‌گفت من هم در تکاپوی قطار در شب جادویی صحرا به دنیا آمدم * من ولی دور از جهان پر هیاهوی شما در سکوتی مملو از غوغا به دنیا آمدم من صدف بودم زمانی، پس شبیه یک صدف در حیاط گوش‌ماهی‌ها به دنیا آمدم قایقی بودم که بر گهواره‌ی موجی عظیم بین طوفانی‌ترین دریا به دنیا آمدم یا شبیه غنچه‌ای در قالب خمیازه‌ای با دهانی از تعجب وا به دنیا آمدم شعر بودم شاید و یک روز در یک انجمن بر لبان شاعری تنها به دنیا آمدم * در میان کهکشان- صد سال نوری دورتر- آن درخشش را ببین: آنجا به دنیا آمدم من مسافر_کوچکی هستم که تنها و غریب در جهانی غیر از این دنیا به دنیا آمدم (پرویزن: اشعار، نقدها و یادداشت‌های محمد مرادی) https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"تقویم: بداهه‌ای به بهانه‌ی امروز" "یک" به در شد، "دو" به در شد، روز "سوم" هم به در شد "چارم" آمد، زندگی چون باد، چون باران به‌سر شد ماه فروردین شبیه  برق طی شد روز در روز روز "پنجم" صرف غم، روز "ششم" صرف هدر شد روز "هفتم" آمد و یک‌هفته از سال نوَم رفت هرچه گفتم بی‌اثر، هر قدر کِشتم بی‌ثمرشد روز "هشتم سهم حسرت شد، نهم "سهم" نداری روزها و هفته‌ها در درد و حسرت مختصر شد یک‌نفر از من بپرسد قصه‌ی روز "دهم" را چشمه‌های شعر من خشکید در چشمی که تر شد یازده روز است اینک رفته از سالی که نو نیست این طرف نوتر شد ایام و از آن‌سو کهنه‌تر شد "روز بعدی" بسکه سنگین بود زد از وزن بیرون آرزوهایم یکایک بغض شد، خون جگر شد از کفم رفته است این شب‌ها و ساعات گرامی تا که جنبیدم به خود، این "سیزده" روزم به در شد * روز و ماه و سال عمرم رفت در حیرت دریغا آن جوان سال‌های قبل پیری  محتضر شد https://eitaa.com/mmparvizan