eitaa logo
پرویزن
511 دنبال‌کننده
222 عکس
18 ویدیو
78 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"از چیچَست تا ارومیه" آنچه به بهانه‌ی حکایت این روزهای دریاچه‌ی ارومیه می‌توان نوشت؛ اشاراتی اندک است که درباره‌ی آن در شعر فارسی وجود دارد. تقریبا از سه هزار سال پیش و در اسناد آشوری و اوستایی و متون پیش و پس از اسلام، نام‌ها و اشاراتی مطرح شده است که گویا به این مکان پیوند داشته است. در طول هزاره‌ی پس از اسلام بسیاری از مورخان و جغرافی‌دانان اسلامی در آثاری چون: صوره‌الارض، معجم‌البلدان، المسالک والممالک، حدود العالم، نزهه‌القلوب و غیره، به جایگاه فرهنگی این مکان یا حدود آن اشاره کرده‌اند و از این دریاچه با نام‌هایی چون: چیچست و مارگیانه و کبوذان و در دوران اخیر: رضاییه و ارومیه یاد شده است. قدیم‌ترین اشارات در شعر فارسی به این مکان، ابیاتی از شاهنامه‌ی فردوسی است که حکیم توس در خلال داستان پادشاهی کیخسرو از "چیچست" سخن گفته است: سپاهی گزین کرد زآزادگان بیامد سوی آذرابادگان... وزآن جایگه با سواران گُرد عنان باده‌ی تیزتگ را سپرد سوی راه چیچست بنهاد روی همی‌راند شادان‌دل و راهجوی... وزآن دشتِ بی‌بر برانگیخت اسپ همی‌تاخت تا پیشِ آذرگشسپ بر اساس روایت شاهنامه، چیچست دریاگونه‌ای در آذربایجان و در نزدیکی آتشکده‌ی آذرگشسپ است. توصیفی که کاملا با موقعیت کنونی دریاچه‌ی خشک ارومیه سازگار است. حکیم توس در خلال توصیف جنگ کیخسرو و افراسیاب نیز دو بار دیگر به این واژه اشاره کرده است: به دل گفت کاین مرد پرهیزگار ز دریای چیچست گیرد شکار نهنگی مگر دمّ ماهی گرفت به دیدار ازو مانده اندر شگفت... نوع توصیف فردوسی از فضای زیستی "چیچست/ ارومیه" متفاوت با تجربه‌ی ایرانیان معاصر از آن است؛ تفاوتی که ممکن است حاصل تاثیرات انسانی و تغییرات محیطی باشد. در فاصله‌ی سده‌های چهارم و پنجم و اطلاعات موجود در منظومه‌های حماسی از این مکان، تا دوران معاصر، شاعران کمتر به این مکان جغرافیایی در سروده‌هایشان توجه کرده‌اند. در سده‌های اخیر نیز، آنقدر که مسائل مربوط به آذربایجان در نگاه کلان و تاحدودی ارومیه، در اشعار منعکس شده، کمتر به وضعیت دریاچه توجه شده است. (به‌استثنای برخی شاعران محلی به‌ویژه در دهه‌های اخیر) در ادبیات دوران قاجار بیش از همه، شاعران در مواجهه با روسیه و در خلال جنگ‌های ایران و لشکر تزاری به ارومیه اشاره کرده‌اند. اوج این اشارات را در منظومه‌ی شهنشاهنامه می‌توان دید. از دیگر سخنوران عصر فتحعلی‌شاه، قائم مقام نیز اشاراتی به کلیت این مکان (ارومیه) کرده است: لشکر تبریز و ایروان و ارومی خصم‌شکارند همچو شیر دژآگین یکی از مفاهیم منعکس در ادبیات دوران قاجار با موضوع ارومیه، دست‌اندازی روس‌ها بر این مکان بوده؛ نکته‌ای که در دیوان ادیب‌الممالک نمود دارد: به تبریز و به سلماس و ارومی گهی روسی علم زد گاه رومی این‌دسته از شکایات و توصیف‌ها را در اشعار نسیم شمال و دیگر شاعران مشروطه هم می‌توان دید. خلاصه‌ی کلام اینکه، جدال‌های سیاسی و انقلابات و هجومات داخلی و خارجی، قرن‌ها آن دیار را دچار بحران کرده و اینک، بحرانی خودزاده دامنگیر دریاچه‌ی ارومیه و آذربایجان شده است. شاید این شکایت فرخی، درباره‌ی آذربایجان مناسب احوال دریاچه‌ی زرخیز ِ چیچست در روزگار ما باشد: بود اگر تهران دمی در یاد آذربایجان بر فلک می‌رفت کی؟ فریاد آذربایجان ... از ارومی بانگ هل من ناصر و ینصر بلند کو معینی تا کند امداد آذربایجان؟ @mmparvizan
"نقدی بر دفتر ورمشور/ مرتضی امیری اسفندقه" از میان شاعران میان‌سال پس از انقلاب، مرتضی امیری اسفندقه نام آشنایی است. او شاعری پرکار و فعال است که ذهنی جوشا و طبعی زاینده دارد و در قالبگهای قصیده و نیمایی و تا حدودی غزل، اشعاری زیبا از او خوانده‌ایم. ورمشور گزیده‌ای از غزل‌های اوست که موسسه.ی شهرستان ادب منتشر کرده است. از سال‌ها قبل، به فکر نوشتن یادداشت‌هایی کوتاه درباره‌ی این دفتر بودم؛ اما زمانی مناسب فراهم نشد. اینک که برای چندمین بار این مجموعه را تورق می.کنم، چند اشاره‌ی کوتاه را درباره‌ی زبان برخی ابیات مطرح خواهم کرد؛ هرچند بحث درباره‌ی موسیقی و اندیشه و تصاویر، مجالی جداگانه می‌خواهد. دایره‌ی واژگانی غزل‌های این دفتر، نسبتا گسترده است و زبانی سالم را در اغلب شعرها می‌توان دید؛ اما در برخی ابیات، زبان در سطح قوت و سلامت اشعار دیگر نیست. یکی از این ضعف‌های زبانی، حاصل از آمیختگی زبان رسمی و ادبی شاعر با زبان محاوره‌ای بدون تمهیدات و نتیجه‌بخشی شاعرانه است که در برخی ابیات، خطاهایی را پدید آورده، برای مثال در بیت زیر: چنان پریچه‌ی پاکی ندیده بودم هیچ کدام کوچه‌ی گمنام شهر، مسکن داشت؟ واضح است که در آغاز مصراع دوم حرف اضافه ی "به" یا "در" حذف شده، ویژگی‌ای که در این دفتر چندبار نمود یافته و می‌توان آن را از ویژگی‌های زبان امیری اسفندقه دانست. یا در برخی غزل.ها، نشانه‌هایی از دودستگی زبانی دیده می‌شود؛ بی‌هیچ تمهید و دلیل زیباشناسانه‌ای: بر این عقیده‌ام امروز، زندگی مرگ است تو ای بکارت رسوا، چه ایده‌ای داری؟ در غزلی که در مجموع بافت زبانی نیمه‌سنتی دارد، شاعر به ناگاه از عبارت" چه ایده.ای داری؟" بهره برده، چنین است در صفحه‌ی ۱۱۴ که در دوبیت مجاور، واژه‌ی "هلا" را با "کلنجار رفتن" در یک چارچوب زبانی قرار داده است.    چنین به نظر می‌رسد که اسفندقه، چون اخوان و بسیاری از پیروان نیما می‌کوشد آشتی‌ای بین زبان کهن و عامیانه در اشعارش ایجاد کند. او در بسیاری از موارد نیز در این شیوه موفق بوده، هرچند در غزل‌ها میزان توفیق او کمتر از دیگر قالب ها بوده است. گاه نیز در اشعار او حشوهایی غیرهنری نمود دارد، چون کاربرد همزمان "باز" و "دوباره" در بیت زیر: آن آب رفته را که زلال و تپنده بود باز آمدی که باز دوباره به جو کنی البته چنانکه در آغاز این یادداشت گفته شد، زبان غزل‌های او در کل پیراسته و فارغ از هنجارگریزی‌ها و نوآوری‌های مثبت و منفی است. @mmparvizan
تحقيق_انتقادي_در_عروض_فارسي.PDF
4.4M
"تحقیق انتقادی در عروض فارسی و چگونگی تحول اوزان غزل" این کتاب ارزشمند حاصل رساله‌ی دکتری پرویز ناتل خانلری به راهنمایی ملک‌الشعرای بهار است که در سال ۱۳۲۷، توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است. خانلری در مقدمات این اثر پژوهشی مباحثی نسبتا جدید را درباره‌ی وزن شعر و طبقه‌بندی اوزان مطرح می‌کند و پس از بررسی حدود ۱۷۰۰۰ غزل، الگویی از اوزان پرکاربرد در غزل فارسی ارائه کرده است. از کاستی‌های این پژوهش، باوجود نوجویی‌ها، یکی بررسی‌نکردن اوزان غزل برخی شاعران تاثیرگذار چون: مولوی و بیدل است و دیگر اینکه، وزن مشهور و مهمّ "مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل" از دایره‌ی بررسی خانلری جامانده است. @mmparvizan
"سخنان دکتر شفیعی کدکنی درباره‌ی هوشنگ ابتهاج" @shafiei_kadkani ـــــــــــــــــــــــ سخنرانی محمدرضا شفیعی کدکنی در شب سالگرد سایه به همت مجلهٔ بخارا رشت، باغ محتشم سلام به همهٔ حاضران محترم، خانم‌ها و آقایان. کسانی که اغلبشان از راه‌های دور به عشق فرهنگ ملی ما و به احترام یکی از نمایندگان برجستهٔ این فرهنگ اینجا حاضر شدند. سایه نیاز به معرفی امثال من ندارد. او یکی از نمایندگان برجستهٔ شعر فارسی در طول قرون و اعصار بوده و اگر حمل بر اغراق نکنیم، بعد از حافظ، غزلسرایی به اعتبار و اهمیت او به‌زحمت می‌توان در تاریخ شعر فارسی پیدا کرد و اگر هم پیدا شود از منظر اختلافِ سلیقه‌هاست. اما همهٔ سلیقه‌های پخته و ورزیده، اعتقاد دارند که غزل سایه در این ششصد هفتصد سال، جایگاه بسیار ممتازی در فرهنگ ملی ما و در زبان فارسی داشته است و دارد و خواهد داشت. باغ محتشم رشت، ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ @mmparvizan
"حاشیه‌ای بر سخنان استاد شفیعی کدکنی" ۱_ هوشنگ ابتهاج بی‌شک یکی از بزرگ‌ترین غزل‌سرایان سنت‌گرای معاصر است که غزل‌هایی شاخص و تاثیرگذار سروده و از مقبول‌ترین غزل‌سرایان معاصر به‌ویژه در میان مخاطبان میانه‌ی اجتماع است؛ هرچند میانه‌ی نوگرایانِ غزل حسین منزوی و بهبهانی مقبولیت بیشتری (به‌ویژه در خواص) یافته‌اند. ۲_ استفاده از عبارت‌های "اختلاف سلیقه و به‌زحمت" در سخنان استاد گرانقدر دکتر شفیعی، یکی از جنبه‌های مثبت این سخنان در مقایسه با برخی اجتهادهای گذشته است. منتقدان و ادب‌شناسان آشنا با آثار گرانقدر دکتر شفیعی مطلعند که استفاده از صفت "ترین" در بسیاری از تحقیقات و تصحیحات ایشان بازنمود دارد. این نوع قضاوت‌های ایشان را درباره‌ی شاعرانی چون: بهار و اخوان و میرزا حبیب خراسانی و عارف و بسیاری دیگر نیز می‌توان دید که گاه سبب انتقاد برخی محققان شده است. ۳_ تعداد غزل‌های سایه در مقایسه با بسیاری از گذشتگان و معاصران، چندان زیاد نیست. او شاعری عمدتا گزیده‌گو (در غزل) است که موفق‌ترین غزل‌هایش را با نگاه نیمه‌بازگشتی و متاثر از حافظ و مولوی و سعدی سروده؛ هرچند در فردیت شاعرانه و برخی جلوه‌های عاشقانه و زبانی، نوآوری‌هایی به غزل‌های خود افزوده است. در حوزه‌ی غزل با رویکردهای اجتماعی جز در معدودی از سروده‌ها، چندان تشخصی در غزل او نمی‌توان یافت. ۴_ در فاصله‌ی حافظ تا روزگار ما با وجود انحطاط نسبی جایگاه غزل، غزل‌سرایان بزرگی ظهور کرده‌اند. از سعدی‌گرایانی چون: جامی گرفته تا بابافغانی و وحشی از سده‌ی دهم و کلیم و صائب و طالب و بیدل دهلوی و واقف لاهوری و حزین از مضمون‌گرایان و هاتف اصفهانی و فروغی از بازگشتی‌ها و شاعران روزگار ما از قبیل شهریار و سیمین بهبهانی و حسین منزوی. حتی اگر جنبه‌های اختلاف سلیقه را نیز در نظر بگیریم، ترجیح سایه بر صائب و بیدل و برخی دیگر از معاصران، چندان مستند به مباحث تاریخ ادبیات به‌نظر نمی‌رسد و قضاوت درباره‌ی آن، وابسته به زمان و تحولات قرون بعد ادب فارسی خواهد بود. ۵_ منتقدان و مخاطبان گذشته‌ی فارسی، در زمان حیات شاعران و متناسب با سلیقه‌ی ادبی روزگار و همچنین تفاوت اقلیم و فرهنگ، نظراتی گاه شاذ درباره‌ی شاعران مطرح کرده‌اند. از بابافغانی که به حافظ کوچک شهرت داشته تا صائب که تعدد نسخ دیوانش در ایران و ترکیه و شبه قاره، بیانگر شهرت عالمگیرش در سده‌ی یازدهم بوده است. بیدل و ترجیح آن بر حافظ در بسیاری از کشورهای همسایه، شاهدی دیگر بر این تفاوت نگاه است. هرچند نمی‌توان نظر گرانسنگ استاد شفیعی را با منتقدان عصر قاجار مقایسه کرد که منظومه‌ی فتحعلی‌خان صبا را بر شاهنامه ترجیح داده‌اند یا آذر که از ده‌ها هزار بیت صائب ده بیت را مناسب دیده؛ این اغراق در اجتهاد را می‌توان ویژگی‌ای مرسوم‌ در نقد ادبی دانست. ۶_ در قضاوت‌های استادنا، گاه شاعری چون: میرزا حبیب خراسانی چنان برکشیده می‌شود که در جایگاه تجربه‌گر بزرگترین اشعار عرفانی پس از حافظ قرار می‌گیرد و گاه شاعری چون یغما با همه‌ی تاثیرگذاری‌اش بر ادبیات مشروطه به کاریکاتورگونه‌ای از سعدی تقلیل می‌یابد. (بنگرید به ادوار شعر فارسی) ۷_ در مجموع، قضاوت درباره‌ی جایگاه سایه در غزل فارسی این چندسده را باید به تاریخ و گذران قرون سپرد؛ امید که نامش چون زمان ما در دیگر ادوار نیز درخشان بماند که این آرزوی هر دوستدار زبان و فرهنگ و ادب فارسی است. چنین باد. @mmparvizan
" نقدی بر شعر علی‌رضا آذر/بخش اول" علی‌رضا آذر از شاعرانی است که در دهه‌ی اخیر، نگاه‌های متوجه بسیاری را به خود جلب کرده است. او با دفترهای اثر انگشت، اسمش همین است، آتایا و ترانه‌هایش، که همه را نشر نیماژ منتشر کرده و اغلب به چاپ‌های نزدیک به ده یا بیشتر رسیده، جایگاهی ویژه در فضای مجازی و در میان مخاطبان جوان یافته است؛ تا آنجا که صفحه‌ی اینستاگرامی‌اش صدهاهزار مخاطب دارد. شعر او در نگاه اول، خود را در دستان لیز منتقدان می‌لغزاند. تکثر فضا، تصویرهای آنی زیبا و مقبولیت روزافزون اشعارش،  سبب شده که کمتر زیر ذره‌بین نقد قرار گیرد؛ اما خلاف اشعار درجه‌اول شاعران که در خوانش‌های مکررظرفیت‌های جدیدی را برای جلب نظر زیباشناسانه،  در اختیار منتقد می‌گذارد، شعر او در هر بارخوانش، پنجره‌ای جدید را برای انتقاد فراروی مخاطب می‌گشاید و لغزشی تازه را در ساختار، محتوا و زبان به خواننده یادآوری می‌کند. اشعار علی‌رضا آذر در نگاهی کلی آمیزه‌ی متن‌های گوناگون است که از دریچه‌ی احساس شاعر رد شده و شکلی گاه تازه و گاه کولاژی از دیگر شاعران را در اختیار مخاطب نهاده است. در شعر او از شاعران سنتی چون: مولوی و نظامی گرفته، تا سنتی‌سرایان معاصر چون: ابتهاج،  منزوی و بهمنی، و نیمایی‌سرایانی نظیر اخوان،  فروغ، سهراب و ترانه‌سرایانی چون: ایرج جنتی، شهریار قنبری، یداللهی،  گلرویی و  رمانتیک‌هایی از قبیل نادرپور و کارو و جوان‌ترهایی چون: محمدسعید میرزایی،  طریقی و بیش از آنان مهدی موسوی، نشانه می‌توان دید. این ارتباط بینامتنی که از سویی به قوت اشعار کمک کرده، از زاویه‌ای دیگر از اصالت اشعار آذر در مقایسه با نمونه‌های پیشین کاسته است. تاثیرپذیری و همسایگی او با اشعار دیگران گاه کاملا آشکار است؛ آنجا که شعرهایی را کامل یا با تغییر از دیگران وام گرفته یا به صورت آشکار به آن‌ها اشاره کرده است. مثلا تضمین غزل "با همه‌ی بی‌سر و سامانی‌ام" از بهمنی در شعر "زهرترین زاویه‌ی شوکران" که ابیات مجاور با شعر اصلی، هیچ‌گاه به قوت نمونه‌ی تضمین شده نبوده است. یا در شعر " زخمی‌ام از زبان نوک‌تیزت" که نشانه‌ای موفق از ارتباط بینامتنی شعر با زمستان اخوان دیده می‌شود: اسکلت‌باغ‌ها بلورآجین/ های بگشای در زمستان است. در بسیاری از نمونه‌ها نیز، ارتباط بینامتنی شعر آذر با دیگر نمونه‌های شعر فارسی آشکار نیست؛ چون: تکرارهای "عشق یعنی" در همان شعر یا تاثیرپذیری از فروغ و سهراب در مصرع "زندگی یک چمدان است که ..." یا تعبیر "گرگ‌پدر" برای معشوق که کاملا منطبق با شعر کارو است یا صدها تعبیر یا تصویر دیگر از "تفنگ و شقیقه"، " ماه و پلنگ" و ... که با ادبیتی محدودتر از نمونه‌های قبلی در دفترهای آذر جلوه‌گر شده است. 👇👇👇👇 @mmparvizan
"نقدی بر شعر علی‌رضا آذر/ بخش دوم" شعر علی‌رضا آذر، عرصه‌ی تقابل و نمود تضاد بین عواملی چون: سنت و نوآوری، احساس‌گرایی و عرفان، ادب رسمی و ادب عامه، شعر و ترانه و ادبِ نژاده و ادبیات جاده است.  این تضادها سبب نمود ظاهری متکثر و با فضایی چندصدایانه در شعر او شده؛ اما این نمودهای متکثر، شعر او را به فضایی کارناوالی که باختین به آن اشاره می‌کند نمی‌رساند؛ بلکه فضایی برآمده از همراهی عناصر مختلف در کنار هم شکل می‌دهد. شعر او حتی وسیله‌ای نقلیه نیست که مخاطب را به جایی برساند؛ بلکه شبیه درِ کامیون‌های قدیمی است که بر دیواره‌ی آن عکس‌هایی گوناگون آویخته شده و تکرارِ دیدن آن‌ها از سوی مخاطب،  کم‌کم آنان‌را ازهمراهی با تصاویر باز می‌دارد. شعر او مجال یک‌بار خوانده‌شدن و فراموش‌کردن و در غبار خاطره‌ها سپردن است. همین تکثر ظاهری و به‌موازات آن سهل‌انگاری در استفاده از زبان و عناصر شاعرانه، ایرادهایی را در شعرش رونق داده که در این مجال اندک، تنها به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود: الف. اطناب و حشو.  ویژگی غالب در سروده‌های آذر اطناب و زیاده گویی‌هایی است که صرفا برآمده از احساسات تکراری و غیر متنوع شاعر است و به دلیل ضعف اندیشه‌ی فلسفی و حتی عرفانی و شکل‌نگرفتن ساختاری پیوسته، بسیاری از ابیات و بندها را به‌راحتی می‌توان از شعر او حذف کرد. علاوه بر اطناب، در بسیاری از نمونه‌ها، حرف‌ها و کلمه‌هایی زاید در زبان شعر دیده می‌شود؛ مثلا کاربرد همزمان ضمیر متصل و منفصل در نمونه‌ی زیر: ای روح مرا تا به کجا می‌بری‌ام یا تکرار واژه‌ی اندازه در نمونه‌ی زیر: اندازه‌ی اندوهم اندازه ی دفتر نیست ب. ایرادهای موسیقایی.  در شعرهای آذر تحت تاثیر ادب عامه و ترانه، سهل‌گیری‌ها و خطاهایی در وزن و قافیه‌ی شعر دیده می‌شود. مثلا : می‌خواستم از عاشقی چیزی/ با دست خود بستند دهانم را که برای صحت وزن باید دال از آخر بستند حذف شود. یا قافیه‌شدن له و منهدم در شعر زیر: لبخند مرا بس بود آغوش لهم می‌کرد آن بوسه مرا می‌کشت لب منهدمم می‌کرد یا قافیه‌شدن آرمت و می‌دانمت در بندی از شعر تضمینی او از محمدعلی بهمنی و از این دست ایرادها که در دفترهای او کم نیست و اشعار بسیاری از شاعران مبتدی هم از این دست خطاها پیراسته است. ج. دودستگی زبانی. این ایراد در اغلب اشعار او نمود دارد، بی‌آنکه شاعر تمهیدی برای این دودستگی جُسته یا به نتیجه‌ای موثر در شعر رسیده باشد. مثلا در شعر "می‌روم تا درو کنم خود را"به سیاق زبان محاوره از "من را" بارها استفاده کرده؛ حال آن‌که زبان شعر در بسیاری ابیات رسمی است و در جاهایی دیگرِ همین شعر از "مرا" به شیوه‌ی ادب رسمی استفاده کرده. یا در زبان شعری که روزمره است به ضرورت وزن از "دگر" استفاده کرده است. 👇👇👇👇 @mmparvizan
"نقدی بر شعر علی‌رضا آذر/ بخش سوم" یا به شیوه‌ی زبان شعر محاوره‌ای در میان اجزای فعل مرکب بارها از "ب" میانجی استفاده کرده، چون: این پچ‌پچ‌ها چیست رهایم بکنید/ مردم خبری نیست رهایم بکنید‌‌ و در همین شعر بی‌هیچ تمهید و دلیلی شاعرانه، به شیوه‌ی شاعران سبک‌های خراسانی و عراقی، "ب" را حذف کرده و واضح است که تنها وزن او را ناگزیر به این دودستگی زبانی کرده است: تا آه کشی بند دلش پاره شود یا در شعر زیر‌: حال مرا از من بیمار پرس/ از شب و خاکستر سیگار پرس که از این دست دو دستگی‌ها در دستور و لغت در اشعارش صدها نمونه ی بی‌دلیل شاعرانه می‌توان نشان کرد. د. ناسازگاری‌های تصویری و پیوند گسسته‌ی مصراع‌ها و تصاویر. این نیز از دیگر ایرادهایی اشعار اوست که خلاف دودستگی‌های موجود گفتمانی_ جهان‌شناختی در شعرهای اخیر مهدی موسوی، دلیل ادبی و فکری برای آن‌ها نمی‌توان یافت. از همین موارد است همنشينی تصویرهایی چون: او هم از توله‌های آبان بود/ بین هر هشت دست اختاپوس/ با عبارتِ : در نگاهت حضور مولاناست/ پارکاب دو شمس تبریزی که خویشاوندی مناسبی ندارد. از آن ناگوارتر در وزن رباعی و در فضایی که گاه کاملا عراقی می‌شود ناگاه شاعر به شیوه‌ی جلیل صفریگی می‌گوید: من را بگذارید بمیرد به درک/ اصلا برود ایدز بگیرد به درک   اما طنزی که از این دودستگی ایجاد می‌شود خلاف اشعار شاعران معترض سال‌های اخیر هیچ تمهید اندیشه‌ای یا ادبی ندارد. گاه نیز هیچ منطق پیوندی بین تصاویر با عبارات نیست؛ مثلل: گاه شقایق‌تر از انسان شدی/ روح ترک خورده‌ی کاشان شدی یا پیوند این مصراع‌ها: از گذر سوق به گودال‌ها/ از شب چسبیده به چنگال‌ها/ با گذر تیر که از بال ها... بعد پیوند این مصراع‌ها با شعر تضمین شده ازمحمد علی بهمنی. البته در این میان گاه تصاویری زیبا نیز به صورت منفرد در اشعار نمود می‌یابد: در کلیسای داغ اندامت. هرچند حتی تصویرهای منفرد موفق هم در شعر او در خدمت یک ساختار یکپارچه یا دست کم سازگار با ذهن آشفته‌ی مخاطب‌های از این دست نیست. به هرحال این تنها دریچه‌ای بر نقد اشعار علی‌رضا آذر است و با گذشت زمان اگر نشانه‌ای از اشعار او بماند،  بی‌شک منتقدان گرامی با زاویه‌دیدی دقیق‌تر به بررسی اشعارش خواهند پرداخت. اما آنچه بی‌تردید می توان ادعا کرد این است که شاعرانی چون: آذر ، نمونه‌ای از شاعران رمانتیک دهه‌های سی و چهلند؛ در سطحی محدودتر که تاریخ ادبی، پیش از این نامانایی بسیاری از آنان را داوری کرده است. @mmparvizan
"به یاد کورش صفوی" کورش صفوی زبان‌شناس نامی و استاد دانشگاه درگذشت. تلاش‌های او در حوزه‌های نظری و کاربردی زبان‌شناسی و تالیف کتاب‌های علمی و دانشگاهی، او را در جایگاه یکی از شاخص‌ترین زبان‌شناسان دهه‌های اخیر قرار داده است. اما آنچه بیشتر باید به آن اشاره کرد؛ نقش برخی تالیفات او در گسترش حوزه‌هایی از نقد ادبی و پیوند زبان‌شناسی و ادبیات است. کتاب "از زبان‌شناسی به ادبیات" او که مطالعه‌ی آن به همه شاعران و شعردوستان پیشنهاد می‌شود؛ از مهمترین آثار فارسی است که در آن کوشیده شده؛ تعریفی متعادل از برخی کارکردها و آرایه‌ها و شگردها و فنونِ رایج در شعر و نظم فارسی ارائه شود. مباحث مربوط به قاعده‌افزایی و گونه‌های هنجارگریزی و تلاش صفوی برای سازگاری این مباحث و تحقیقات ادبی به همراه ارائه‌ی نمونه‌هایی کاربردی از شعر کهن و معاصر فارسی و همچنین آشنایی او با ادبیت و ادبیات (خلاف بسیاری از زبان‌شناسان)، به ارائه‌ی زوایایی جدید از زبان ادبی در این اثر انجامیده است. حاصل این تلاش را در تطبیق مباحث نظری این کتاب با بسیاری از تحقیقات ادبی معاصر می‌توان دید؛ هرچند در مجالی لازم است، نقدها و توضیحاتی بر این اثر نوشت. روحش شاد و از شاخسار بهشتی کلمه و زبان برخوردار باد. @mmparvizan
ktp2019-02-00275.pdf
46.02M
"شرح مخمسات منسوب به امام سجاد ع" مجموعه‌ی عربی نسخه‌ی کتابخانه‌ی مجلس مورخ قرن ۹ @mmparvizan
زینة المدایح.PDF
1.97M
✅ زینة المدایح شرح قصیده‌ی فرزدق در مدح امام سجّاد علیه‌السلام ✅ مصطفی ابن محمّد تُرک خویی (بعد: ١٢٥٢ق.) ✅ به اهتمام: دکتر محمّدعلی خزانه‌دارلو کانال یادداشت‌ها و گفتارهای دکترحسین مرعشی عضو هیات علمی دانشگاه شیراز نشانی تلگرام: https://t.me/hossainmarashi @mmparvizan
"از زبان‌شناسی به ادبیات، جلد دوم: شعر" در این کتاب که خواندن آن به شاعران و محققان و علاقه‌مندان شعر توصیه می‌شود؛ کورش صفوی در ۱۰ فصل، به مباحثی در حوزه‌های ساخت‌گرایی، برجسته‌سازی زبان (قاعده‌کاهی و قاعده‌افزایی)، معرفی برخی مکاتب زبان‌شناسی و ابزارهای آفرینش شعر (گونه‌های هشتگانه‌ی هنجارگریزی) پرداخته است. همچنین برخی مباحث مربوط به استعاره و مجاز و فنون شعر کهن (سخنانی مربوط به برخی آرایه‌ها) با نگاهی متفاوت، تبیین و معرفی شده است. صفوی در فصل‌های پایانی، همچنین مقولاتی را در حوزه‌های نشان‌داری در معنی‌شناسی، واقعیت گریزی، بدیع شعر و سبک‌شناسی، مطرح کرده که در مجموع این اثر را در حوزه‌ی نقد زبان شعر، کاربردی کرده است؛ هرچند برخی تمایزهای زیباشناسانه‌ی تعاریف کهن به دلیل زاویه‌ی نگاه علمی (و نه زیباشناسانه) در این اثر ندیده گرفته شده است. @mmparvizan