بسوز ای دل که فردا اربعین است
عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت
سراسر درس، بهر مسلمین است
به یاد کربلا دل ها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است . . . فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد .
🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
@chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت29 _چشمت گرفتش آره؟! با تعجب نگاهش کردم.
🍃🌺
🌺
بھ نام خداے روزے دهنده✨
رمان آنلاین #ریحانه_شو
#قسمت30
با صدایی لرزان که به زور شنیده میشد جوابش دادم:
_س..سلام
_تسلیت میگم ان شاءالله خدابهتون صبر بده.
_ممنونم.
نمیتوانستم بیشتر حرف بزنم چون لرزش درصدایم بشدت واضح بود!
اما انگار اون قصد داشت هنوز بیشتر حرف بزند!
خدایا قلبم!
_نبود پدر خیلی سخته و قطعا شما فشارهای زیادی رو از این به بعد متحمل میشید.
من یه پیشنهادی داشتم که اگر اجازه بفرمایید بگم خدمتتون.
با سکوت نگاهش میکردم..
سرش پایین بود و منتظر جواب!
خیلی آرام گفتم:_بفرمایید.
_بنده قراره برای مدتی برم شهرستان..
چندصباحی اونجا کار دارم اما بعد میرم خارج از کشور..
خیره به او بودم و درفکر که میخواهد چه بگوید!؟
منظورش از خارج از کشور "سوریه" است؟!
ادامه داد..
_خواستم بگم اگر میخواید همراه ما بیاید شهرستان و اونجا کار کنید.
تهران یه مقدار حال و روز کاریش خوب نیست..
خصوصا الان که دولت جدید اومده سرکار!
از حرف هایش سردرنمی آوردم..
گیج و مات نگاهش میکردم.
یک لحظه سرش را بالا آورد و چشم در چشم شدیم و باز دلم رفت!♡
فورا نگاهش را به زمین انداخت و خیلی مهربان گفت:
_نمیخواید چیزی بگید؟!
_نه..
تعجب کرد!
خواست بلند بشود که گفتم:
_من حقیقتش از حرف های شما چیزی سر درنیاوردم!
لبخند عاشق کشی زد و دوباره شروع کرد به حرف زدن..
لعنتی تو فقط حرف بزن..صدایت قرص آرام بخش قلب من است!
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
بھ قلم: پ_ڪاف
#ادامه_دارد❌
#ڪپی_ممنــــــوع❌
🌺 @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت30 با صدایی لرزان که به زور شنیده میشد ج
.
قسمت جدیدمونه🌸😍🌸☝️☝️☝️
#ریحانه_شو
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
.
قسمت جدیدمونه🌸😍🌸☝️☝️☝️
#ریحانه_شو
😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍♥️😍
🌺 @chadoram
May 11
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت30 با صدایی لرزان که به زور شنیده میشد ج
🍃🌺
🌺
بھ نام خداے روزے دهنده✨
رمان آنلاین #ریحانه_شو
#قسمت31
داشت از کار خودش در شهرستان میگفت..
از من میخواست بعد از دهه محرم بروم شهرستان جای او!
_چرا باید بیام جای شما؟!
_عرض کردم خدمتتون..باید برم خارج از کشور!
مثل بچه ها با ذوق گفتم:
_خب منم میخوام برم خارج از کشور!
لبخندی زد و گفت:
_خارج ما با خارج شما فرق میکنه!!
حرصم گرفت از این حرفش.
سریع جبهه گرفتم و باصدای کمی بلند گفتم:
_چه فرقی میکنه؟ شما مذهبی ها چرا فکر میکنید فقط خودتون آدم هستین؟!
پدرم حق داشت که میگفت هیچوقت نباید به مذهبی جماعت اعتماد کنی..
ممنون که به فکرم بودی آقای دکتر اما من به لطف شما احتیاجی ندارم.
سرم را چرخاندم که دیدم زهرا و ریحانه و مادرم با تعجب به من نگاه میکنند..
حتما ریحانه و زهرا از حرف من بدشان آمده!
یادم نبود آنها هم هستند و من اینقدر تند رفتم..
سریع بلند شدم و رفتم داخل اتاقم.
ساعت حدودا 7عصر بود..
امروز چندم است؟!
یادم رفت بگویم 5 ماه گذشته؟!
چرا انقدر زمان زود گذشته؟!
انگار دیروز بود که خرداد بود و حالا ماه آبان است!
چرا فراموش کردم که از ریحانه بپرسم چرا عقدش کنسل شده از خرداد تا بعد از محرم؟!
انقدر درگیر بابا بودم که حتی یادم رفت به گذر زمان توجه کنم!
چقدر زود گذشت!
چهار روز دیگر همان محرمی است که همیشه منتظر آمدنش بودم
نه برای عزاداری برای تفریح با دوستان!
اما عجیب این روزها حوصله ی آن کارها را ندارم..
باید هرطور شده بروم خارج از کشور برای ادامه تحصیلم..
سرم را روی بالشت گذاشتم و خوابیدم..
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
بھ قلم: پ_ڪاف
#ادامه_دارد❌
#ڪپی_ممنــــــوع❌
🌺 @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت31 داشت از کار خودش در شهرستان میگفت.. ا
🍃🌺
🌺
بھ نام خداے روزے دهنده✨
رمان آنلاین #ریحانه_شو
#قسمت32
صدای دلخراشی آزارم میداد..
خوب که دقت کردم صدای زنگ تلفنم بود!
من چقدر خوابیدم؟!
الان ساعت چند است؟!
7صبح؟؟؟!!
تلفنم که کم کم صدایش روی اعصابم بود را با صدایی خواب آلود جواب دادم:
_الووو؟
صدای آن طرف یک مرد بود!
_سلام سمیرا..خوابی هنوز؟!
به تلفنم نگاه کردم..آه آرمین بود!
بیحوصله گفتم:
_چیشده این وقت صبح؟
_مگه تو امروز پرواز نداری؟
بلند شو وسایلتو جمع کن باید بری ترکیه.. منم چند دقیقه دیگه میام دنبالت.
گیج شدم! مگر امروز قرار بود برم؟!
پس محرم چه میشود؟!
داغ بابا که هنوز در دل مانده را چه کنم؟
چطور مادرم را تنها بگذارم و بروم؟
چند دقیقه ای به سکوت گذشت که بازهم صدای آرمین از آنطرف خط مرا به خود آورد:
_الو سمیرا؟ صدامو داری؟
_بله..
_خوب پاشو جمع کن وسایلتو من الان میام.
_من الان آمادگیشو ندارم برم!
مامانمو چیکار کنم؟ نمیتونم تنها بزارمش..
بعدشم من هنوز داغ بابا روی دلم مونده..
_تو نگران این نباش..
_چطور میتونم نگران نباشم؟
_قرار نیست تنها بری اون ور..
من و مامانم و خاله هم هستیم. همه باهم میریم!
_خدای من..کی اینجور برنامه ریختین که من خبر ندارم؟
_حالا وقت زیاده برای تعریف کردن این چیزا..
پاشو ، پاشو وسایلتو آماده کن نیم ساعت دیگه اونجام. فعلا..
و تلفن را قطع کرد!
اصلا تحمل این یک مورد را ندارم!
خدای من چه بهانه ای برای نرفتن بیاورم؟!
محرم...
☘☘☘☘☘☘☘☘☘
بھ قلم: پ_ڪاف
#ادامه_دارد❌
#ڪپی_ممنــــــوع❌
🌺 @chadoram
یا حسین (ع):
🌼 ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻣﻴﮕﻦ:ﺑﺎﺑﺎ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎشه،کافیه...
نماز هم نخوندی نخون...روزه نگرفتی نگیر.و...
فقط سعی کن دلت پاک باشه❗️
ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ :
ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ،
ﺍﮔﺮ ﻓﻘﻂ ﺩﻝ ﭘﺎﮎ برایش ﮐﺎﻓﯽ ﺑﻮﺩ
ﻓﻘﻂ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺁﻣﻨﻮﺍ
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ :
[ ﺁﻣَُﻨﻮﺍ ﻭَ ﻋَﻤِﻠُﻮﺍ ﺍﻟﺼَّﺎﻟِﺤﺎﺕ ]
ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻢ ﺩﻟﺖ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﻫﻢ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ .
@chadoram
یا حسین (ع):
نظر مراجع تقلید در مورد چادر مشکی
سوال: برخی میگویند چادر مشکی برای بانوان مکروه است و باید پوشش مانتو و کت و دامن با رنگ های متنوع جایگزین چادر مشکی شود. آیا چنین حرف و اقدامی صحیح است؟خواهشمند است نظر شریفتان را مرقوم فرمائید.
آیت الله خامنه ای: این صحبت صحیح نیست وبهترین حجاب پوشیدن چادر است و چادر سیاه هم بی اشکال است.
آیت الله العظمی فاضل لنکرانی: چادر مشکی بهترین نوع حجاب است و پوشیدن لباس هائی که جلب توجه کند حرام است.
آیت الله مکارم شیرازی: باتوجه به این که درحال حاضر رنگ مشکی برای حفظ پوشش زنان بهتر است کراهت آن ثابت نیست.
آیت الله مظاهری: چادر مشکی برای خانم یک سنت شرعی وملی است وانگهی باید در حفظ آن کوشا باشیم. اگر اینگونه حرف ها درست بود، علما و بزرگان و مراجع تقلید و حضرت امام و مقام معظم رهبری بهتر از دیگران می دانستند. مقید بودن خانم های آنان به چادر مشکی یک امر ضروریست.
@chadoram