eitaa logo
مدافعان حجابیم
244 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃 اسیر شده بود!😢 مأمور عراقے پرسید: اسمت چیه؟!🤔 - عباس😐 اهل ڪجایے؟!🤔 - بندر عباس😌 اسم پدرت چیه؟!🤔 - بهش میگن حاج عباس!😍 ڪجا اسیر شدے؟!🤔 - دشت عباس!☺ افسر عراقے ڪه ڪم ڪم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمےخواد حرف بزنه محڪم به ساق پاش زد و گفت: دروغ مےگے!😡 او ڪ خود را به مظلومیتـ😢 زده بود گفت: - نه به حضرت عباس (ع) !!😂😄 •🕊• @chadoram
🍂🌸 یه جمله قشنگ خوندم نوشته بود: " اۍ مهــدی یـــاور!😍 باد با شمع‌هاے خاموش ڪارۍ ندارد اگر بر تو میگذرد بدان ڪه !(: @chadoram
یه همکلاسی داشتیم که چادری بود. البته خب من و خیلی از بچه های دیگه هم چادری بودیم ولی اون با ما فرق داشت.🙄 چادر سرش می کرد ولی موهاشو می ریخت بیرون، حتی چندبار که با هم رفتیم بیرون یا اتفاقی بیرون دیدمش؛ فهمیدم به همینجا ختم نمیشه...چنان آرایش غلیظی کرده بود که خانومای بدحجاب هم با تعجب نگاهش می کردن! نگرانش بودم چون نه تنها با این کارش باعث صدمه زدن به خودش میشد بلکه به جامعه هم آثار منفی وارد میکرد و تازه آبرو و حرمت چادر رو هم زیر پا میزاشت.💔😞 یه روز که موقعیت مناسب پیش اومد و داشتیم دوتایی تو حیاط قدم می زدیم سر بحثو باز کردم: -سارا جونم! چی شد که تصمیم گرفتی چادری بشی؟😊 جوابش یه نگاه تند و خشمگین ولی پر از حرف بود😠 ترسیدم که داد و قال راه بندازه و جای درست کردن ابرو چشم رو هم کور کنم. واسه همین دیگه حرفی نزدم.😨 ولی بعد از چند لحظه خودش جوابمو داد:به اجبار خانواده.😞 حدس می زدم که موضوع این باشه. چون اگه کسی واقعا اعتقاد داشت تا این حد از حجاب اصلی و قابل قبول دور نمیشد. کمی فکر کردم و گفتم: خونوادت میگن باید به هر قیمتی چادر سرت باشه؟🤔 با ناراحتی سر تکون داد😔 -پس واسه همینه که داری سعی می کنی لجبازی کنی و اعتراض خودتو بهشون نشون بدی☺️ برگشت و نگاهم کرد،اما نه نگاهش تند بود نه خشمگین. آهی کشید و گفت:آره...به ذهنم رسید تنها کاری که می تونم بکنم همینه. ولی هر چی بیشتر میگذره اختلافم با مامان بابام بیشتر... شاید اگه از اون اول اجباری در کار نبود انقد از حجاب دور نمیشدم 😳یعنی خودشم می دونست داره چیکار می کنه؟...خودش جوابمو داد -من از حجاب بدم نمیاد...ولی وقتی دیدم نمی تونم زورگویی هاشونو تحمل کنم ناخودآگاه از اون چیزی که باید می بودم فاصله گرفتم... -تا حالا فکر کردی این چادری که رو سر ماست چجوری به دست ما رسیده؟🤔 -یعنی چی 🤔? -این چادر از کوچه های مدینه گذشته و خاکی شده...از میون قافله ی اسرا رد شده و از سر پاک ترین بانو کشیده شده...😔 بیشتر از بیست هزاااارتا جوون واسه موندن این چادر روی سر ما جون دادن...محسن حججی رو می شناسی؟...می دونی سرش واسه چی رفت؟😭 دیگه نتونستم جلوی اشکامو بگیرم ولی برای اینکه تاثیر بدی رو بحثمون نزاره زود خودمو جمع و جور کردم و منتظر جوابش شدم. فقط نگاه کرد.👀 فهمیدم حرفام بی تاثیر نبوده. با شنیدن صدای زنگ بحث رو تموم کردم. -سارا! من نه میخوام تو موضوعات خونوادگیتون دخالت کنم نه بهت امر و نهی کنم که چیکار کنی و چیکار نکنی. فقط میخوام بعد از این چندسال رفاقت نه بعنوان یه دوست،بعنوان یه خواهر بهت بگم حواست باشه! این یه پارچه ی مشکی معمولی نیست که رو سرمونه.پس اگه انتخابش کردیم حواسمون باشه که خون جوونای کشورمون پاش رفته...رفته که نزاره دوباره حرمتش بشکنه،واسه نشون دادن اعتراض خیلی کارها میشه کرد.این وسط چادرمون رو فراموش نکنیم.😊 البته اینا رو اول به خودم میگم بعد به تو😘 سارا تو فکر بود.امیدوار بودم حرفام موثر بوده باشه. دست به دست هم به سمت کلاس رفتیم.دیگه تا آخر ساعت حرفی در این مورد نزدیم.... اون روز که این حرفا بین ما رد و بدل شد چهارشنبه بود. جمعه سارا رو تو خیابون دیدم. دیگه نه لاک داشت نه موهاش بیرون بود نه جلو نامحرم عشوه میومد😍 از خوشحالی محکم بغلش کردم. -ببینم؟! حرمت چادرو خوب نگه داشتم😉? -راضیم ازت سارا😁...البته من که کسی نیستم ولی مطمئنم مادر هم ازت راضیه😍 @chadoram
خیلی ها میپرسند : کی گفته محجبه ها فرشته اند؟🤔 حکمت۴۷۴ نهج البلاغه رو بخونید متوجه میشید کی گفته امام علی (ع): همانا عفیف و پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست... @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت89 با یک برگه در دست راستم و یک کیسه خو
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین همان ظهر ماشین گرفتیم و راه افتادیم سمت تهران.. زهرا گفته بود که مامان نرگس صبح اول وقت خودش رفته بوده تهران خانه ی خواهرش و ماهم مستقیم به آنجا میریم.. چقدر دلم برای ملیحه تنگ شده بود. به مادرم زنگ زدم و گفتم خودش را به آنجا برساند تا همگی دور هم جمع باشیم. اربعین هم تمام شده بود و حسین و برادرش هم طبق قولشان قرار است با شهادت امام رضا تهران باشند... ..... یک هفته تهران بودیم و روزها میرفتیم خانه ی ریحانه روضه ی آخر ماه صفر ... مادرم و مادر حسین با فهمیدن باردار بودنم دورم را میگرفتند و نمیگذاشتند دست به سیاه و سفید بزنم! با حرفهایشان خجالت میکشم و سرخ و سفید میشدم اما چاره ای جز تسلیم شدن نداشتم! قند در دلم آب میشد که بچه ای از جنس حسین در شکم دارم و میخوام به دنیا بیارم و تربیت کنم.. شب آخر بود و صبح قرار بود حسین و برادرش بیایند.. نگذاشتند بیایم فرودگاه و طبق آخرین تماسی که زهرا با شوهرش داشت گفته بود خودمان میاییم خانه.. استرس گرفته بودم برای آمدنش.. نمیدانم چرا دلم شور میزد؟ رو به زهرا گفتم: _میگم چرا حسین گوشیشو جواب نمیده؟ چرا تلفنی نیومد بامن صحبت کنه؟ سابقه نداشت اینجور باشه نکنه ... _زبونتو گاز بگیر دختر. فکرای الکی رو از خودت دور کن..هیچ اتفاقی نیوفتاده. صبح میان دیگه.. شب تا صبح نخوابیدم و در فکر جواب برای چراهایم بودم... صبح بعد از نماز خواندن از شدت نگرانی بین درب حیاط و داخل پذیرایی در رفت و آمد بودم. ملیحه و زهرا که حال مرا میدیدند مدام سعی در آرام کردنم داشتند اما انگار چیزی درونم نمیگذاشت خیالم راحت باشد. حدود ساعت 8 بود که زنگ درب حیاط به صدا درآمد.. با عجله پریدم جلوی درب تا حسین را ببینم اما.. _پس حسین کو؟ آقا رضا سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت صدایم را بالا بردم و فریاد زدم: _گفتم حسین کووووو؟! با صدایم اهالی خانه بیرون پریدند.. همه دورم را گرفتند. زهرا رفت نزدیک شوهرش و گفت: _خب آقاسید پس داداش حسین کجاست؟ _نیست.. _یعنی چی؟ _یعنی گم شده! و دیگر صدایی نشنیدم و جایی را ندیدم.. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت90 همان ظهر ماشین گرفتیم و راه افتادیم س
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین چشمانم را باز کردم، کسی اطرافم نبود! زنگ بالای سرم را به صدا درآوردم و کمی بعد پرستار کم سن و سالی وارد اتاق شد: _چیشده خانم؟ _من میخوام از اینجا برم.. _نمیشه! مگه نمیبینید؟ _همراه...همراهام کجان؟! _بیرون پشت در نشستن..بگم بیان تو؟! باحرکات سرم بله را گفتم و پرستار رفت و زهرا با خوشی و لبخند وارد شد.. _ای قربون دل نازک و حساست برم.. تو چرا انقدر زود غش میری؟! _حسین چیشده زهرا؟! توروخدا راستشو بهم بگو... _هیچی! گیج و مبهوت نگاهش کردم! _یعنی چی؟! _یعنی آقاتون،بابای بچه تون بیرون پشت در ایستاده تا بیان داخل و ببیننت! تو زود غش رفتی نذاشتی ادا و بازی اونا درست تموم بشه... اینا همش بازیشون بود و نازِ آقا حسینتون! پوزخندی زدم و زیرلب گفتم: _ای حسین...خدا بگم چیکارت نکنه! بهش میگی بیاد تو؟! دلم براش یه ذره شده... _چشم. زهرا رفت و بعد از چند ثانیه حسین با دست گل بزرگ و یه کادو در دستش وارد شد.. _سلام بر خانم من و مادر بچه ام! _سلام بر پدر نامرد!! حسین لبخندی زد و نزدیک شد و گل و هدیه را به دستم داد! من هم مشتاقانه شروع به باز کردن هدیه کردم.. _وایییی حسین ممنوووونم!! کی وقت کردی این انگشتر خوشگلو بخری؟! _قابل شما رو نداره خانم جان. _ممنون که هستی حسین... ............. سه سال بعد _محمدجواد؟؟ محمدجواد، مامان بیا اینجا بازی بسه دیگه...بیا لباستو عوض کن الان سال تحویل میشه ها.. _چشم مامان. اومدم. ماماااان؟ _جانم؟ _پس بابا حسین کی میاد؟! _میاد عزیزم..تا تو حاضر بشی میرسه. چه سال تحویلی بشود امسال‌! مادرم و مادر حسین خوشحالترین آدم های روی زمین هستند! راستی،، گفتم زهرا هم بالاخره بچه دار شد؟! آری او هم اکنون یک دختر 1 ساله به اسم کوثر دارد. چیزی به سال تحویل نمانده و دوربین عکاسی برای ثبت این جمع خوب آماده است ولی حسین هنوز نیامده.. کاش به اونگفته بودم برود ریحانه و شوهرش را بیاورد!!! دقایق آخر بود که زنگ در به صدا در آمد.. آری خودشان بودند.. حالا جمعمان جمع است و آماده برای عکس! والسلام. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
واینک رمان ریحانه شو به پایان رسید فعلا رمانی برای فرستادن در گروه در نظر گرفته نشده انشالله اگه اعضای کانال به ۳۱۳نفر برسه حتما یه رمان خوب براتون در کانال قرار میدیم😊
‍ ‍ ‍ بانو بعضۍ چیزها دیدنش؛خواندنش و درڪش بصیرت مۍخواهد و چشمـ👁 درون!👌 با چشم سر 👀 نمۍشود انگار ...! مثلا وقتۍتو در خیابان راه مۍروۍ پشت آن سنگر سیاه سنگینت؛ کمتر ڪسۍمیتواند نوشتہ هاۍ روۍ تارپودت🔗 چاڋرت را بخواند!!!! 🔍 همان دستخط خدا رو میگویم !📝 ڪه پشت چاڋرت حڪ شده!📌 🌍♥️ ✍پ.ن: تو با چاڋرت°♡° در فرش و عرش مݪڪه اۍبانو!👸🏻 احتیاجۍ بہ فریاد زدنش نیست🗣 @chadoram
💌 از مهم‌ترین کارهایی که یه منتظر واقعی برای ظهور انجام میده، دعا کردنه . 🔆 امام زمان (عج) خودشون، در نامه‌ای به اسحاق بن یعقوب فرمودند: برای تعجیل در فرج من، ... . ما از دعاهای مختلفی که برای ظهور هست، مثل 🌸 دعای «اللهم کن لولیک...» یا دعای «الهی عظم البلاء...» می‌فهمیم که . آرزوی واقعی یه منتظر باید این باشه که با ظهور، ، همه جهان رو پر کنه، و با این دعا در راه امامِ خودش محکم و بااراده باقی بمونه . . . 💚💜 . . . . @chadoram
والسابقون السابقون یعنی👇🏻 ↩️هر ڪس به مادر شبیه تر است... ای شـهید گـمنام 🙌🏻💔 تو در بی نشان بـودن مزارت به مـادر شبیه هـستی ☺️ مـن در چادر سیاہ روی سـرم...😍🍃 @chadoram
محمدرضا به دو چیز خیلی حساس بود ۱_موهاش ۲_موتورش قبل از رفتن به سوریه هم موهاشو تراشید. هم موتورشو به دوستش بخشید بدون هیچ وابستگی رفت @chadoram
⚠️ 🔸طرف تو زندگیش هر خلافۍ ڪه بگۍ ڪرده و از هیچ خلافۍ ڪوتاهۍ نڪرده...! 🔸اونوقت توقّع داره وقتۍ مۍخواد ازدواج ڪنه، یه آدم چشم و گوش بسته، و آفتاب مهتاب ندیده، قسمتش بشه!!! 🔸یه دسته گل، یه آدمِ همــه چۍ تموم... 🔻خوب نمیشه عزیزم... 🔻توقّع زیادۍ داری... 🔹اون آقا پسرۍڪه خداۍ نڪرده، 🔹با دخترهاۍ نامحرم رفیقه، 🔹باید منتظر باشه ڪه موقعِ ازدواج، یه خانومۍگیرش بیاد ڪه قبلاً با پسرهاۍدیگه رفیق بوده... 👈دختر خانوم‌ها هم همینطور... ✅این حرف قرآنه: ✨الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ ۖ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ ۚ✨ 🔸زنان خبیث و ناپاڪ،از آنِ مردان خبیث و ناپاڪند! و مردان خبیث و ناپاڪ نیز متعلّق به زنان خبیث و ناپاڪ هستند.! 🌻سوره مبارڪه نور؛ آیه26🌻 ♦️اصلاً این فقط برای ازدواج نیست؛ ♦️این یه قانون ڪلّۍ تو عالم هست!! ♦️این یڪۍاز اون فرمولهاۍ خدایۍهست! 🌟پس بیائیم پاڪ باشیم... ☀️تا دوستانۍپاڪ پیدا کنیم! ☀️تا ازدواج موفق و پاڪۍ داشته باشیم! ☀️تافرزندان پاڪۍداشته باشیم! ☀️تا شغل‌هاۍ پاڪ و مناسبی سر راهمون سبز بشه! ☀️تا افڪارۍپاک و زیبا نصیبمون بشه! ☀️پاڪۍهارو به سمت خودمون جذب ڪنیم! 🔸اگر تو این دنیا پاڪ زندگۍ ڪنیم؛ مطمئن باش قیامت هم با پاڪان و خوبان همنشین هستیم.! @chadoram
خواهــرم حجــاب نشانگر زیبایۍروح و اندیشه توست… خواهــرم حجاب تضمین ڪننده سلامت و پارسایۍجامعه است… جامعه را به ویرانۍمڪش… خواهرم حجاب مجوز ورود تـو به بهشت است… آیا واقعا بهشت مۍخواهی؟ @chadoram
با سلام خدمت اعضای بسیارخوب کانال و همچنین ادمینهای محترم😊 لطفا لینک کانال را به اشتراک بگذارید🙏🌸 اجرتون نزد خدا محفوظ ان شاءالله☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌼 .☘•° در هر جا که ‌هستی‌ رفیق‌ خدا باش ‌نه ‌رقیب ؛ رفیق، خدا خدا می کند ورقیب ، منم منم .. رفاقت بوی توحید می دهد ورقابت بوی کفر.. تا در امان ‌باشیم.. گرخـود را ذبح نکنی ؛ مطمئن باش‌که راذبح‌خواهی‌کرد. •••☘.. /ʝסíꪀ➘ |❥ @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما سینه زدیم بی صدا باریدند...🥀 از هر چه که دم زدیم آنها دیدند...🦋 ما مدعیان صف اول بودیم...از آخر مجلس شهدا را چیدند...🕊 •[اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک....♡]• 💛🌿 (س) | @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همہ مےگویند: میان عده اے با ڪلاس امݪ بودن جرأتــ مےخواهد... اما من مےگویم: میان عده اے حرمتـ شڪن حرمتـ نگه داشتن،شجاعتـ استـ . شیر زن! به خودتــ ببال بدان که از میان عده‌ے ڪثیرے لیــــاقتـ داشتے ڪه مدافع باشے... اللهم عجل لولیک الفرج @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گُم نام ... یعنی ... کسی که ... دنیا را ... حتی ... به اندازه یک نام هم ... نمی خواهد ! . . گمنامی ...🌺 . بگذارید مردم در مورد آنچه که واقعا هستید! جور دیگری فکر کنند !❤️ @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا