eitaa logo
مدافعان حجابیم
244 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
رسول در ۱۵/اسفند/۱۳۴۷ در محله حکم‌‏آباد شهر تبریز به دنیا آمد. وى در خانواده‌‏اى منور و مزین به نور اسلام و ایمان رشد کرد و پرورش یافت. او چون دیگر همسالانش در هفت سالگى قدم در راه کسب علم و دانش گذارد. امّا به علت نیاز خانواده‏اش نصف روز را به نقاشى اتومبیل مشغول بود و نصف دیگر روز را به درس خواندن سپرى مى‏‌کرد. او عاشق اسلام و انقلاب بود. هنوز هم پایگاه مقاومت «مسجد بزرگ حکم‌‏آباد» و پایگاه مقاومت «مالک اشتر» نوجوان باوقار و بى‏‌باکى را که شب و روزش به خدمت مى‏‌گذشت و سیماى مهربانش یادآور برادر شهیدش «صمد» بود را فراموش نکرده است. رسول چهارده سال بیشتر نداشت که شوق پرواز و هجرت در دلش آشیانه‌‏ساخت. او به راه رفته برادر مى‏‌اندیشید، به سلاح او، به سرزمین عروج. زمانى که در شهر بود اندوهى بى‌‏حصار میان چشمهاى آسمانى‌‏اش سوسو مى‌‏زد. ۲۲/خرداد/۱۳۶۶ از راه رسیده بود. آفتاب تازه خود را به بام آسمان رسانده و ستارگان خاکى را با اشتیاق به نظاره نشسته بود و رسول تازه از راز و نیاز فارغ شده بود و هنوز چشمانش از نم اشک مرطوب بود و آتش آه سینه‌‏اش از حسرت فراق خاموش نشده بود. چشمانش رنگ دیگرى داشت، نگاهش بوى یاس مى‌‏داد نمى‏‌دانم شاید در خلسه آن آرامش آسمانى، آخرین دقایق انتظار را به شمارش ایستاده بود که تیر مستقیمى به بهانه عروج او، فضا را شکافت و بر سینه مهربان او بوسه زد. رسول تاب ماندن نداشت، برادرش صمد او را به میهمانى شقایق‏‌ها فرا خوانده و این زخم چون عطر بارانى نباریده، شوق سیراب شدن و طراوت را در جانش شعله‌‏ور ساخته بود. که آرام نالید: «خدایا! تاب ماندن ندارم، خدایا مرا از قفس جان برهان…» منطقه شلمچه بود گروهان یکم، گردان حبیب بن مظاهر(س) لشکر ۳۱ عاشورا و رسول بى‌‏تاب رفتن، که در مسیر انتقال به پشت خط مقدم، اصابت خمپاره‏اى به ماشین حامل مجروح، جان آسمانى رسول را از قفس تن وارهانید و در جوار حسینیان آسود. به روایت همسنگران شهید منبع راسخون 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت @chadoram
آنچنان درعبادت غرق مي شدكه دروجودش حالت خاصي مشاهده مي شد.با اينكه چندين بار به جبهه اعزام شد و درعمليات بيت المقدس از ناحيه دست چپ به شدت مجروح شد اما همچنان براي بازگشت به جبهه دعا ميكرد تا اينكه مجدداً به جبهه اعزام شد و به آرزوي ديرينه خود رسيد. برادر شهيدم با اينكه 2،3ماه از ازدواجشان نگذشته بود و با اينكه دست چپش تا حدود 30%از كار افتاده بود لقاي پروردگارش را برهمه چيزترجيح داد ومرگ سرخ را انتخاب كرد نه مرگ زرد را. برادرشهيدم بيشترخصوصيات پدرشهيدم رابه ارث برده بود و عاقبت هم او مانندپدرشهيدم به درجه رفيع شهادت رسيد. خاطرات شهيد محمدباقر مومني به نقل از برادرشهيد (علي اصغر مومني) ايشان علاقه زيادي به قرآن خواندن داشت وبسيارقرآن مي خواندوبه دوستان خوديادمي دادومدتي كه درسپاه خدمت ميكردخيلي خوش اخلاق بودونسبت به پاسداران احترام خاصي داشت وهميشه سعي ميكردكه وظيفه خودرابه نحو احسن انجام دهدوديگران راتشويق به اين كارميكرد.نمازرابموقع مي خواندو زماني كه روزه برايشان واجب مي شدانجام مي دادوخيلي نسبت به برادران احترام مي گذاشت وهيچ وقت نمي شدكه عصباني شودوهميشه بابرادران خودمهربان بودواين خصوصيات راهميشه رعايت ميكرد.آخرين باربودكه شهيدمحمدباقررادرپادگان گلف كه مقر سپاه بودديدم احترام زيادي به ايشان گذاشتم با اينكه مي خواست به جبهه بروداصرارزيادي كردم وبه ايشان گفتم اگرامكان داردبا توجه به اينكه شمامجروح شديددرتشكيلات ستادي پادگان انجام وظيفه كنيدقبول نكردندواعزام به جبهه شدندكه بعنوان فرمانده يكي ازگروهانهاي گردان شدوبيفزايم مشغول خدمت بودم كه درحين تحويل دادن منطقه جنگي به نيروهاي ارتش بوسيله تركش خمپاره به ناحيه قلب مجروح و به اورژانس اعزام وبعدازچند ساعت به درجه رفيع شهادت نائل شد. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد @chadoram
خدايابه من توفيق ده كه درراه تووبراي رضاي توازديوارهاي تمايلات مادي وحيواني هجرت كنم وبخاطرنزديكي به تووبراي پياده شدن احكام اسلام تودرروي زمين بادشمنان تووبا كساني كه سد راه رسيدن به تو هستند مبارزه كنم و لحظه اي دست ازجهادبرندارم و آنگاه كه خودت دانستي به نفس مطمئنه رسيده ام به نزدت رجوع وبه جواررحمتت شرفيابم كن‏ خدايابه من قدرت بريدن رشته هواهاي نفساني وشيطاني وتوفيق يافتن فضائل عرفاني وخصائص رحماني عطا فرما. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد @chadoram
در وصیت نامه ی شما آمده است که:((خدایا اسلام را در جهان بگستران)) بعید نبود از شما چنین خواهش و دعائی!پیرو ولی فقیه زمانه ی خویش بودید،عاشق امام خمینی کبیر(ره).می گفتید:((سعادت دنیا و آخرت در گرو پیروی از امام و راه و روش اوست))مریدی بودید در رکاب مرادتان. و امروز،روز نزدیک شدن به آرمان مرادپیرانقلاب و لحظات برآورده شدن آرزوی این مرید مخلص و شجاع ایشان است. دنیا،انگار که زنده شده باشد... انگار خون تازه ای در رگهایش دویده باشد... چون کودکی نوپا که شوق پرواز دارد در دویدنش،به پا خاسته و طالب پاکی و عدالت است... در جستجوی مهر و انصاف... زیبايی و صلح را عاشق است. آری... چیزی نمانده اسلام در جهان منتشر شود. ای شهید!ای روح بلند!چقدر جلوتر از مردمان و زمان زمانه ی خویش بودید! چقدر صاف بودیدو زلال،ای آیینه! چقدر با معرفت و بینا بوده اید! ((رحما بینهم و اشدا علی الکفار)) را به خوبی مشق کرده بودید و معنا.سکوت همراه همیشگی لحظات زندگی زیبا و معنویتان بود،اما،درونتان غوغائی بود از عطوفت و خشم.با دوستان مومن،مهربان بودید که بسیاری بر این محبت و عشق گواهند. و در برابر دشمنان انسانیت همیشه خشمگین بودیدو برای فریاد زدن بر سر آنان سرازپانمی شناختید که به میدان حق علیه باطل بشتابید. و شهادت تنها قسمتتان نبود،حقی بود که ادا شد !و چقدر شهادت به شما می آمد!به شما که شهادت آرزویتان بود!از دنیا دل کنده بودید که به آن برسید. خوشابراحوالتان،خوش عاقبت شدید. ای آسمانی شده،سالروز تولد زمینیتان مبارک. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد @chadoram
 وصیت نامه شهید محمدجعفر سعیدی بسم الله الرحمن  الرحیم                                ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احيا عند ربهم يرزقون آنان که در راه خدا بر علیه دشمنان خدا مبارزه می کنند و کشته می شوند مپندارید که مرده اند بلکه زنده اند و پیش خدای خودروزی می خورند.(قرآن کریم) سلام بر حسین (ع) پرچمدار نهضت عاشورا و سلام بر مهدی (عج) منجی عالم بشریت و سلام بر رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی و سلام بر شهدای گلگون کفنان اسلام. خداوندا تو را شکر میگویم که دستم را گرفتی و از ظلمت به سوی نور هدایت کردی. خداوندا مرا ببخش از گناهانی که در طول عمر کم بر اثر پیروی از هواهای نفسانیم انجام داده ام اگر چه میدانم بخشش و کرم تو بیش از گناهانم است. خداوندا در قرآن و روایات خوانده بودم که تو مشتری جان و خون کسانی هستی که از مال و فرزند و لذتهای دنیوی میگذرند و بسوی تو می آیند و من امروز خود را در صف آنها قرار داده ام تا اگر قابل باشم خریدارم باشی. ( آمین یارب العالمین) برادران و خواهران و امت شهید پرور؛ ایران امروز روز یاری اسلام است و روز لبیک گفتن به هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) است. امیدوارم که این راهی که در پیش گرفته اید به رهبری امام امت تا انقلاب حضرت مهدی(عج) ادامه دهید. ان شالله. و اما سخنی هم با پدرو مادرم، پدر و مادر عزیزم زحمات شما را تا قیامت فراموش نمی کنم و از اینکه هنگام اعزام نتوانستم بیایم و با شما خداحافظی کنم از شما پوزش می خواهم و امیدوارم که مرا ببخشید و اگر خداوند شهادت نصیبم کرد ناراحتی نکنید و خدا را شکر کنید که فرزندی را تقدیم اسلام کرده اید. و اما همسرم میدانم که با خبر شهادتم نگران و ناراحت میشوی اما یاد بیاور روزهایی که در مورد واقعه کربلا صحبت می کردیم و از اهل بیت امام حسین می گفتیم بخصوص از صبر حضرت زینب(س) و از شما می خواهم صبور باشید و خدا را شکر بگویید و اگر توانستی خودت از فرزندانم نگهداری کن و آنها را خوب تربیت کن و بگو تا راهم را ادامه دهند و از اسلام و ولایت فقیه پیروی نمایند. و از برادرانم می خواهم که مرا ببخشند و از خداوند برایم طلب آمرزش کنند و هیچ ناراحت و نگران نباشید و خدا را شکر کنید و اگر برادرم نوشاد آمد ایران از او برایم طلب بخشش نمایید .والسلام. از دوستان و آشنایان طلب بخشش دارم. در ضمن مرا در گلستان شهدای گناوه دفن کنید.                                                                                                                                                   والسلام                                                                                            محمد جعفر سعيدي 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
قسمتی از وصیتنامه شهید ابراهیم زاده : درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران امام خمینى و با سلام بر امت و مردم غیور و شهیدپرور هر کس که راه خدا را انتخاب کرد و در این راه به رضاى الله از دنیا رفت احتیاجى به وصیت ندارد. از خدا مى‌خواهم مرا بر هوا و نفس خویش در زنده بودن غالب کند و اگر موفق شدم به آن چیزى که آرزو دارم یعنى شهادت برسم نه اینکه با بى‌احتیاطى جلو بروم و یا بطور عمد خود را بطرف دشمن ببرم. آنچه را در توانم هست تلاش مى‌کنم و پس از رفتنم از این دنیاى فانى مى‌خواهم که بجاى گریه بر قبرم روحم را شاد کنید و روح من زمانى شاد مى‌شود که راه شهیدان را و پیام شهیدان را زنده نگهدارید اگر به قیمت جانتان تمام شود خانواده عزیز و بازماندگان گرامى به یاد خدا باشید از خدا بترسید به خداى بزرگ امیدوار باشید یعنى صفت خوف و صفت رجاء به الله را در وجود خودتان همیشه زنده نگهدارید هرگز غم و اندوه به خود راه ندهید چون مرگ براى همگان وجود دارد همان طور که خداوند در قرآن شریف مى‌فرماید هر کجا باشید مرگ شما را فرا مى‌رسد اگر چه در کاخهاى محکم باشید چون من امانتى از خدا براى شما بودم که شما وظیفه داشتید این امانت الهى را به خوبى و در نهایت دقت نگهدارى کنید و پرورش دهید و این کار را بخوبى انجام دادید از این امتحان حق تعالى سرافراز بیرون آمدید و اکنون نوبت امتحان دوم است که این امانت الهى را به صاحب اصلى‌اش برگردانید و امیدوارم که از این امتحان پیروز بیرون آیید و قبول شوید و دوباره تأکید مى‌کنم که ناراحت نباشید چون مرگ براى همه است چه بهتر که آن مرگ در راه خدا باشد مادر عزیز و پدر گرامى همبستگان محترم در بین مردم خود را مغرور یا مضموم ندارید و هرگز احساس ناراحتى نکنید و افتخار کنید که فرزندى در راه اسلام و امام و در نهایت حسین(ع) داده‌اید 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
اسماعیل در سال 1333 در بهبهان، شهری که فصل‌های نخستین و داستان پر حماسه 8 سال دفاع مقدس در آن ورق خورد، دیده به هستی باز کرد و در اوایل کودکی همراه خانواده‌اش، به آغاجاری هجرت نمود. پس از طی تحصیلات مقدماتی برای ادامه طریق کسب دانش، به هنرستان شرکت ملی نفت وارد شد، اما به دلیل آغاز مبارزات سیاسی و پس از دو بار دستگیری در سال 1353، از هنرستان اخراج گردید. پس از آن در کنکور شرکت نمود و در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی اهواز، پذیرفته شد. دو سال بعد مجدداً در کنکور شرکت کرده، برای ادامه تحصیل در رشته علوم تربیتی راهی تهران شد. اسماعیل در راستای نقد و بحث افکار گوناگون، کن فرانس‌های علمی و مذهبی جالبی را در دانشکده ترتیب داده، در جریان همین جلسات به شدت شیفته و مجذوب شخصیت استاد شهید مرتضی مطهری گردید و به مطالعه دقیق آثار ایشان پرداخت. سال 1357 بود که دختر دایی‌اش را به همسری برگزید و صاحب دو فرزند شد. یک سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، با توجه به احساس مسئولیتی که در قبال آن دوران احساس می‌نمود، تحصیل را ترک کرده، به اتفاق عده‌ای از دوستانش برای راه‌اندازی جهاد سازندگی آغاجاری پیش‌قدم شد. پس از چند ماه طی حکمی به مسئولیت تشکیل سپاه پاسداران در منطقه آغاجاری منصوب گردید و اولین گام‌هایش را برای فنا شدن در راه حق برداشت. مهم‌ترین حرکت ارزشمند و تاریخی اسماعیل تشکیل تیپ بدر و سازمان‌دهی و فرماندهی مجاهدین و مبار زین عراقی بود. او که در راه حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، دست از آلایش‌های دنیا شسته و دل به محبت حق سپرده بود، طی عملیات کربلای 5، در دی ماه سال 1365 درحالی‌که فرماندهی لشگر بدر را به عهده داشت در شلمچه درحالی‌که 32 سال داشت بر اثر بمباران هوایی ارتش دشمن آرام و سربلند به سوی معبود و معشوق شتافت. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
اختلاف یک بار سر یک مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم، هر کدام روی حرف خودمان ایستادیم، او عصبانی شد، اخم کرد و لحن مختصر تندی به خودش گرفت و از خانه بیرون رفت. شب که برگشت، همان طور با روحیه باز و لبخند آمد و به من گفت: بابت امروز صبح معذرت می خواهم. می گفت: نباید گذاشت اختلاف خانوادگی بیشتر از یک روز ادامه پیدا کند. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
ماشين كولر دار همراه با آقا اسماعيل از سه راه خرمشهر به سمت خط رد حركت بوديم. ماشين ما يك استيشن كولردار بود. چند نفر از بسيجي ها به محض ديدن استيشن ، دست بلند كردند . من هم مشتاقانه پا روي ترمز نهادم و آنها را سوار كردم. يكي از آنان ، همين كه سوار شد و هواي خنك داخل را احساس كرد ، با لحن خاصي گفت: «واي ، شما چه جاي خنكي نشسته ايد!» سردار با شنيدن اين جمله در خود فرو رفت و چيزي نگفت ؛ ولي وقتي آنان پياده شدند ، به كولر اشاره كرد و گفت: «خاموشش كن!» وي بعد از آن روز ، ديگر سوار ماشين كولردار نشد و به تردد با يك ماشين آمبولانس قناعت كرد. روزي – در آمبولانس- سر صحبت را باز كرد و گفت: «من چون فرمانده هستم ماشين كولردار سوار شوم و بچه بسيجي ها در هواي گرم بسر ببرند؟!» 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
«ربنا افرغ علی نا صبرا و ثبت اقدام نا و انصرنا علی القوم الکافرین» ... سلام بر خاندان عصمت و طهارت. درود بر خمینی و سلام بر امت حزب الله. خدایا! از تو می‌خواهم در هنگامی که شیطان سستی به سراغم می‌آید، او را دور سازی و مرا قوت و آرامش عطا فرمایی که: «و لا حول ولا قوه الا با الله» پدر و مادر گرامی! در مقابل شما شرمنده‌ام که توفیق خدمت به شما و اجرای حقوق شما خیلی کم نصیبم گشت ... انشاء الله خداوند به شما صبر عطا فرماید و شما از جمله کسانی باشید که مردم و خصوصاً خانواده شهدا و اسراء و معلولین را دلداری بدهید ... همسر محترم: در حدود این 5 سال زندگی، از خصوصیات تو بهره بردم و مرا بسیار احترام کردی که لایق آن نبودم. پیوند من و تو با شعار اسلام و ایمان شروع شد و بعد سعی نمودیم هر روزمان با روز دیگر متفاوت باشد و احکام اسلام را پیاده کنیم ... در تربیت ابراهیم و زهرا سعی خود را بنما... انشاء الله که اگر بهشت نصیبم شد، یکدیگر را در آنجا ملاقات کنیم. برادران و خواهران! برای شما آرزوی صبر و استقامت و پیگیری اهداف اسلامی را دارم ... در راه حسین (ع) رفتن، حسینی شدن را می‌خواهد. دیدن برادران رزمنده در خط اول که با آرامش مشغول نماز هستند و ... با سلاح مختصر با [دشمنان] مبارزه می‌کنند، از تجلیات حسینی شدن این امت است که مرا به وجد آورده است... از همه شما التماس دعا دارم. پاسدار اسماعیل دقایقی 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
خصوصیات شهید مخالف هر نوع بی برنامگی و بی نظمی در مسیر مبارزه بود و به کار گروهی و نظام مند اعتقاد راسخ داشت. از مریدان حضرت آیت الله مدنی روحانی مبارز و انقلابی مستقر در همدان بود و خطی و مشی مبارزه و دستورات لازم را از وی می‌گرفت تا هم خودش بداند که باید چگونه مبارزه کند و هم با انتقال دستورات ایشان به دیگران به خصوص هم کلاسی هایش مبارزات مردمی را با یک سازماندهی مناسب و حساب شده پیش ببرد. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
ورود به عرصه جبهه و جنگ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از پا ننشست و با عضویت در گروه های جهادی و خدمتگزاری به محرومان و مستضعفان سعی کرد تا گره ای از کار مردم محروم و مستمند جامعه باز کند و در عین حال به نظام مقدس و نوپای جمهوری اسلامی ایران خدمت کند. با شروع جنگ تحمیلی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و همراه با دوستان و دیگر پاسداران عازم جبهه شد تا فریضه الهی جهاد را انجام دهد. مصیب مجیدی در جبهه لیاقت و شجاعت زیادی از خود نشان ‌داد. روزی که وارد جبهه شد 20 سال داشت اما کارهایی که انجام داد و نظراتی که ارائه کرد او را مانند یک فرمانده آموزش دیده و با تجربه مطرح ساخت. فرماندهان لشکر 32 انصارالحسین(ع) که از همرزمان دوره ی مبارزات انقلابی او بودند مدیریت و شجاعت او را در آن روزها دیده بودند. مسئولیت های متعددی به وی واگذار شد و با هدایت نیروهای سپاه و بسیج ضربات خرد کننده ای را به دشمن وارد کرد. بارها مجروح شد اما مجروحیت ها خللی در عزم الهی او ایجاد نکرد و بعد از هر بار مجروحیت و بدون اینکه منتظر بهبودی کامل باشد دوباره راهی جبهه شد. بعد از تشکیل واحد اطلاعات عملیات در لشکر32 انصار الحسین (ع) به سمت جانشینی این واحد منصوب شد. مسئولیت یکی از حساس ترین وسخت ترین پستهای نظامی که در برخی عملیات ها سرنوشت هزاران جوان و رزمنده به تدابیر وی و فرماندهان و سایر نیروهای هم رده مصیب بسته بود به وی و شهید علی چیت سازیان فرمانده جوان و نام آشنای دوران دفاع مقدس واگذار شد. در این سمت در کنار شهید علی چت سازیان فرمانده اطلاعات عملیات لشکر و یار دیرین خود بسیار خوش درخشید و خدمات ارزشمندی به جای گذاشت. با اینکه در مقام یک فرمانده بود اما با نفوذ به عمق جبهه دشمن اطلاعات کسب می کرد. اطلاعاتی که پایه و اساس پیروزی های نیروهای ایرانی در عملیات های بزرگ و کوچک بود. پس از شناسایی و جمع آوری اطلاعات در هنگام عملیات نیز به یاری نیروهای رزمنده می رفت و با هدایت و فرماندهی تعدادی از نیروها به نبرد با دشمن می پرداخت. این سردار خستگی ناپذیر و سرباز همیشه استوار سپاه اسلام و انقلاب در لشکر 32 انصار الحسین استان همدان، سرانجام به عهد و پیمانی که با خدای خود بسته بود وفا کرد و در بیست و ششم اسفند 1364 در عملیات ظفرمند والفجر 8 در منطقه عملیاتی فاو، سر و جانش را فدای معشوق کرد و به دیدار دوست پر کشید. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
ايهاالناس، اين حرفها اندكي از سخنان و دردهاي نهفته در قلبم است اي كاش من توانائي بيان و قلم توانائي نوشتن را داشتم اين دنيا خانه گذر و آخرت خانه ماندن است پس براي اين دنياي چند روزه دنيايتان را، خدايتان را و امامتان را نفروشيد، قبرستان ها گواه بر سخنان من هستند بچه‌هاي يتيم و مادران داغدار و. . . گواهان ديگرند. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
ازدواج شهید قاسمعلی صادقی به خاطر تقوا و خلوص و سادگى قاسم به او جواب مثبت دادم.» در سال 1353 با دختر خاله اش خانم معظمه صادقى ازدواج كرد و در خانه اى استيجارى زندگى مشترك را آغاز كردند. ثمره اين ازدواج دو دختر به نامهاى فريبا و سميه و دو پسر به نامهاى داريوش و حسين بود. همسرش در مورد خواستگارى قاسم مى گويد: «به خاطر تقوا و خلوص و سادگى قاسم به او جواب مثبت دادم.» 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
نحوه شهادت شهید قاسمعلی صادقی در عمليات قدس در جبهه‏ هاى توابه، ابوذكر، ابوليله عمليات را هدايت می کرد. در عمليات قدس 2 على ‏رغم اصرار خانواده و مسئولان سپاه براى حضور در پشت جبهه به عنوان فرمانده تيپ يكم كربلا شركت كرد. شب چهارشنبه 29 خرداد 1364 آخرين شب ماه مبارك رمضان شب عمليات بود. وقتى نيروها جمع شدند قاسمعلى در منطقه هورالهويزه (العظيم) روى قايقى ايستاد و با لحنى گرم شروع به صحبت كرد. با همراه هق‏هق گريه گفت: برادرها امشب امام حسين منتظر ماست، بايد راه امام حسين(ع) را ادامه بدهيم. به خاطر خدا به ياد يتيمان شهدا، به خاطر اينكه دلهاى يتيمان شهدا را خوشحال كنيم بايد امشب از همه چيز بگذريم و دشمن را نابود كنيم. آخر تا كى بايد عزيزان ما پرپر بشوند تا كى بايد عروسها بى ‏شوهر بشوند. به ياد بياوريم ما به خانواده شهدا وعده زيارت كربلا را داديم به خاطر آزادى راه كربلا و به خاطر خوشحال كردن قلب يتيمان شهدا با نيت خالص حركت كنيد كه ان شاءاللَّه موفق مى ‏شويد. سپس نماز را با گريه شروع كرد و با گريه به اتمام رساند. پس از شروع عمليات قاسم با بى‏ سيم عمليات را هدايت می کرد و گاه به رزمندگان مجروح كمك می کرد. در همين حين در حالى كه مشغول بستن زخم يكى از رزمندگان بود، با انفجار خمپاره اى از ناحيه شكم مجروح شد. او را به سرعت به بيمارستان اهواز منتقل كردند و پس از عمل جراحى در تاريخ 6 تير 1364 به تهران انتقال يافت و چند روز در بيمارستان جرجانى تهران تحت درمان بود. اما روز به روز حال قاسم وخيم‏تر مى‏شد. 11 تير 1364 به علت عفونت شديد و از كار افتادن كليه‏ ها و كبد و نياز به همودياليز به بيمارستان شهيد مصطفى خمينى منتقل شد. اما درمانها ميسر نيافتاد و سرانجام در ساعت 10 روز 15 تير 1364 به علت شوك پس از شصت و چهار ماه حضور در جبهه به شهادت رسيد. جسد او با شكوه فراوان تشييع شد و از آنجا به زادگاهش روستاى پهناب سارى انتقال يافت و در تاريخ 17 تير 1364 در مزار شهداى پهناب سارى به خاك سپرده شد. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
آشنایی مختصر با فعالیت های شهید قاسمعلی در اواخر سال 1360 تصميم گرفت به جبهه برود. در يكى از دست نوشته هايش در اين باره آمده است:  وقتى می بينيم به اسلام تجاوز شده وقتى دشمن كافر به سرزمين ما حمله كرده و شهرهاى ما را ويران و مسلمانان را آواره می کند و به زنان و دختران تجاوز نموده و بيت‏ المال مسلمين را به غارت می برد. خواب چشمان من پريده حال نشستن ندارم. نمى‏توانم آرام بگيرم يا غذا بخورم و به خدا قسم نمى ‏توانم بخوابم. قاسم در عمليات محمد رسول‏الله(ص) در كسوت يك نيروى ساده در پيشاپيش ديگران با بانگ الله اكبر حركت می کرد تا ديگران روحيه بگيرند. اوج فعاليت او در سال 1361 در عملياتهاى فتح ‏المبين، بيت ‏المقدس، رمضان، محرم و مسلم بن‏عقيل بود. صادقى به خاطر شجاعت و لياقت خود در سال 1362 مسئول اعزام نيروى منطقه 3 در غرب كشور شد. همچنين مسئوليت رسيدگى و بازديد از جبهه ‏هاى غرب را به عهده گرفت و براى اينكه مسئوليتش را بهتر انجام بدهد خانواده اش را به مدت سه ماه به مريوان برد. در اواخر سال 1362 مدتى به عنوان مسئول سازمان ‏دهى بسيج سارى در اردوگاه بادله مشغول شد. در كنار اين فعاليتها در مرخصى ‏هايش در پشت جبهه با منافقين و باندهاى بزهكارى مبارزه كرد. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
رشادت و مبارزات شهید قاسمعلی صادقی با فرا رسيدن زمان نظام وظيفه از تاريخ 15 مهر 1351 تا 15 مهر 1353 به سربازى رفت و اين دوره دو ساله را در پايگاه نيروى هوايى تهران گذراند. پس از پايان سربازى به اداره خاكشناسى سارى رفت و دو سال كار كرد. از تاريخ 20 شهريور 1358 تا 8 مهر 1359 در گروه جوانمردان ژاندارمرى فعاليت می کرد. با آغاز درگيريها در منطقه گنبد به اين منطقه رفت و پس از ختم غائله به سارى بازگشت. مدتى نگذشته بود كه فعاليتهاى خيابانى ضدانقلاب در شهرها آغاز شد و قاسم در درگيريها نقش مهمى در سارى و قائمشهر داشت. در مبارزه با قاچاق مواد مخدر و كشف و انهدام خانه‏ هاى تيمى منافقين نيز فعال بود. در نتيجه اين فعاليتها در سال 1358 در يك صحنه‏ سازى او را ربوده و شكنجه ‏هاى بسيار كردند. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
ایثار، ایمان و اخلاق شهید قاسمعلی صادقی ايثار او در جبهه زبانزد بود تا جايى كه گاه پولهاى شخصى خود را در بين رزمندگان تقسيم می کرد. به مستضعفان و خانواده شهدا سر مى ‏زد. همسرش می گويد: «قاسم فردى متواضع، مهربان و خونگرم بود. هر روز كه می گذشت بر تقوا و ايمان و توجه در نمازش افزوده مى ‏شد.» قاسم با انجمن اسلامى و افراد حزب اللهى در زادگاهش روابط نزديك و صميمى داشت و از افراد سست ايمان، رياكار و منافق متنفر بود. فرزندانش را خيلى دوست داشت و با ملايمت و مهربانى با آنها برخورد می کرد آرزو داشت از سربازان مخلص انقلاب باشند و در راه خدا شهيد شوند. به تحصيل فرزندانش تاكيد فراوانى داشت. به دخترش فريبا گفته بود: «درس مايه سربلندى است اگر مى‏خواهى به جايى برسى بايد درست را خوب بخوانى و پيشرفت كنى.» 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
شکنجه های منافقین و سختی های پاسدار مبارز شهید قاسمعلی برادرش واقعه را اين‏گونه تشريح می کند: در يكى از روزهاى آخر سال 1358 هنگامى كه قاسم از منزل به طرف محل كار مى‏رفت، در بين راه در نزديكى‏ مهمان‏سراى چين‏دكا- ايستاده بود كه ماشين سفيد رنگ آريا با چهار سرنشين در جلويش توقف می کند. آنها وانمود می کنند يكى از سرنشينان حالش خوب نيست از قاسم مى‏خواهند آنها را به بيمارستان بوعلى سارى راهنمايى كند. قاسم آنها را راهنمايى می کند اما آنها از وى می خواهند چون در شهر غريب هستند به همراه آنان رفته و راه را نشان دهد. زمانى كه به مقابل بيمارستان مى‏ رسند، قاسم می گويد بيمارستان اينجا است. آنها اسلحه را روى گلويش گذاشته و چشم و دست او را می بندند و با يك بادام كه آغشته به مواد بیهوش‏ كننده بود او را بیهوش می کنند و به يك زيرزمين می برند. پس از مدتى كه قاسم به هوش مى‏آيد او را به اتاقى می برند كه هفت نفر در آن اتاق نشسته بودند. در بين راه قاسم می گويد مرا كجا می بريد و آنها می گويند: شما يك امام سيزدهم داريد، مى‏خواهيم حالا امام چهاردهم را نشانت بدهيم داخل اتاق چشم او را باز می کنند و قاسم افرادى را می بيند كه خود را شبيه ياسر عرفات درآورده بودند. آنها شروع می کنند به سؤال از قاسم و اولين سؤال اين است كه شما با مجاهدين چطور رفتار می کنيد؟ قاسم جواب می دهد: چطور شما قبل از اينكه اسم و شغلم را بپرسيد اين سؤال را می کنيد؟ آنها در جواب می گويند: ما تو را مى‏شناسيم، تو يك پاسدارى. قاسم فورى می گويد اشتباه می کنيد، اسم من حسن مظفرى و شغلم راننده تاكسى است. در اين هنگام او را كتك مى‏ زنند. دو بار از قاسم بازجويى می کنند و هر دفعه به او در ازاى جواب وعده آزادى می دهند اما هر بار جواب قاسم همان است. بعد از اينكه منافقين ديدند نمى‏ توانند جوابى از او بگيرند به دستهاى او دستبند آهنى‏ زده و در جاده قم - اراك بين تپه‏ هاانداختند قاسم با ساييدن صورتش به زمين توانست چشم‏بند را كنار بزند و نگاهى به محيط اطرافش بياندازد. سپس خود را به يكى از قله‏ هاى اطراف رساند و از آنجا به اطراف نگاه كرد. ديد چيزى رفت و آمد می کند. ابتدا خيال كرد چوپان و گوسفندان است اما وقتى نزديك‏تر شد جاده را ديد كه در آن ماشينها رفت و آمد می کردند. خود را با ماشينى به قم رساند و در سپاه پاسداران دستش را باز كردند. در آنجا قاسم می بيند كه بعضي ها گريه می کنند و بعضى هم مى‏ خندند. تعجب می کند؛ به او می گويند برو در آينه خودت را نگاه كن. وقتى قاسم جلو آينه رفت ديد كه يك طرف موى سرش و ريشش را تراشيده اند. اين وقايع در طول پنج روز گذشت در حالى كه او فكر می کرد بيست وچهار ساعت گذشته است. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
عشق و علاقه شهید قاسمعلی صادقی به بسیجیان على ‏رغم سخت گيرى در آموزش فنون نظامى به رزمندگان و بسيجيان، علاقه عجيبى به آنان داشت. درباره بسيجيان می گفت: «اگر بسيجى به من فحش بدهد مثل اين است كه دعا كرده است.» يكى از همرزمانش می گويد: «كسی نبود كه با قاسمعلى صادقى كار بكند و شيفته اخلاق او نشود.» 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
ﻣﺎدر و ﭘﺪر ﻋﺰﯾﺰم، ﻫﺮ ﺷـﻬﯿﺪی ﮐﻪ ﺑﺮﺧﺎک ﻣﯽﻏﻠﺘﺪ ﻫﺰاران ﻻﻟﻪ از ﺧﻮن وی ﺟﻮﺷﺎن ﻣﯽﺷﻮد ﻫﺰاران ﻧﻔﺮ از ﭘﯿﺎم وی اﻟﻬﺎم ﻣﯽﮔﯿﺮﻧـﺪ. اﻣـﺎ ﺑﺎﯾﺪ اﻟﻬﺎﻣﯽ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﻪ اﯾﻨﮑﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ. ﻋﺪهای ﭘﯿﺎم را ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺷﻨﻮﻧﺪ وﻟﯽ] جامع [ ﻋﻤـﻞ ﺑﻪ آن ﻧﻤﯽﭘﻮﺷﺎﻧﻨﺪ. ﻣﺎدر اﮔﺮ ﺗﻮ و دﯾﮕﺮ ﻣﺎدران، ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺸﺎن را ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﺑﺮای ﯾﺎری اﺳﻼم ﻗﺎﻃﻊ و ﺑـﻪ ﺣـﻖ ﻧﻔﺮﺳﺘﻨﺪ ﻓﺮدای ﻗﯿﺎﻣﺖ در ﭘﯿﺸﮕﺎه ﻋﺪل اﻟﻬﯽ ﭼﻪ ﺧﻮاﻫﯿﺪ ﮔﻔﺖ. اﮔﺮ ﻋﺪه ای در ﻇﺎﻫﺮ ﺧﻮدﺷﺎن را ﻓﺮﯾـﺐ ﻣـﯽدﻫﻨﺪ و ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺳﻬﻢ ﺧﻮدﻣﺎن رﻓﺘﻪاﯾﻢ یا ﺟﺒﻬﻪ و ﯾﺎ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﯾﮏ پسر ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪارم ﮐﻪ آن را ﻫـﻢ ﺑﺮای وﻗﺖ ﭘﯿﺮی می‌خواﻫﻢ ﮐﻪ ﻋﺼﺎی دﺳﺘﻢ ﺑﺸﻮد، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ اﯾﻨﻄﻮر اﺷﺨﺎص ﮔﻔﺖ ﮐﻪ آﯾﺎ ﺧﺪواﻧﺪ اﺟـﺮ ﺷـﻤﺎﻫﺎ را ﺑﺎ دﯾﮕﺮان ﯾﮑﺴﺎن ﺧﻮاﻫﺪ داد و ﯾﺎ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﮕﺮ ﺗﻮ ﺑﻪ ﭘﯿﺮی می‌رﺳﯽ ﮐﻪ ﻓﺮزﻧﺪت را ﺑـﺮای وﻗـﺖ ﭘﯿﺮﯾـﺖ ﻣـﯽﺧﻮاﻫﯽ. از ﮐﺠﺎ ﮐﻪ ﻓﺮدا ﭘﺴﺮت در ﺗﺼﺎدف ﮐﺸﺘﻪ ﻧﺸﻮد و آﻧﮕﺎه اﻓﺴﻮس ﺧﻮاﻫﯽ ﺧﻮرد ﮐﻪ ای ﮐﺎش ﻣﻦ ﻫـﻢ ﻓﺮزﻧﺪم در راه ﺧﺪا ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﻮد. ﻣﺎدر و ﭘﺪر ﻋﺰﯾﺰم ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺮ اﻋﺼﺎب ﺧﻮد ﻣـﺴﻠﻂ ﺑﺎﺷـﯿﺪ و اﮔـﺮ ﻣـﻦ اﺳﯿﺮ یا ﻣﻔﻘﻮداﻻﺛﺮ ﯾﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪم ﺑﺮای رﺿﺎی خدا ﺻﺒﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺣﻖ ﺑﺪﻣـﺪ و ﺷـﺎﻫﺪ ﭘﯿـﺮوزی ﺑﺎﺷـﯿﺪ. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت