eitaa logo
مدافعان حجابیم
244 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
ازدواج شهید قاسمعلی صادقی به خاطر تقوا و خلوص و سادگى قاسم به او جواب مثبت دادم.» در سال 1353 با دختر خاله اش خانم معظمه صادقى ازدواج كرد و در خانه اى استيجارى زندگى مشترك را آغاز كردند. ثمره اين ازدواج دو دختر به نامهاى فريبا و سميه و دو پسر به نامهاى داريوش و حسين بود. همسرش در مورد خواستگارى قاسم مى گويد: «به خاطر تقوا و خلوص و سادگى قاسم به او جواب مثبت دادم.» 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
نحوه شهادت شهید قاسمعلی صادقی در عمليات قدس در جبهه‏ هاى توابه، ابوذكر، ابوليله عمليات را هدايت می کرد. در عمليات قدس 2 على ‏رغم اصرار خانواده و مسئولان سپاه براى حضور در پشت جبهه به عنوان فرمانده تيپ يكم كربلا شركت كرد. شب چهارشنبه 29 خرداد 1364 آخرين شب ماه مبارك رمضان شب عمليات بود. وقتى نيروها جمع شدند قاسمعلى در منطقه هورالهويزه (العظيم) روى قايقى ايستاد و با لحنى گرم شروع به صحبت كرد. با همراه هق‏هق گريه گفت: برادرها امشب امام حسين منتظر ماست، بايد راه امام حسين(ع) را ادامه بدهيم. به خاطر خدا به ياد يتيمان شهدا، به خاطر اينكه دلهاى يتيمان شهدا را خوشحال كنيم بايد امشب از همه چيز بگذريم و دشمن را نابود كنيم. آخر تا كى بايد عزيزان ما پرپر بشوند تا كى بايد عروسها بى ‏شوهر بشوند. به ياد بياوريم ما به خانواده شهدا وعده زيارت كربلا را داديم به خاطر آزادى راه كربلا و به خاطر خوشحال كردن قلب يتيمان شهدا با نيت خالص حركت كنيد كه ان شاءاللَّه موفق مى ‏شويد. سپس نماز را با گريه شروع كرد و با گريه به اتمام رساند. پس از شروع عمليات قاسم با بى‏ سيم عمليات را هدايت می کرد و گاه به رزمندگان مجروح كمك می کرد. در همين حين در حالى كه مشغول بستن زخم يكى از رزمندگان بود، با انفجار خمپاره اى از ناحيه شكم مجروح شد. او را به سرعت به بيمارستان اهواز منتقل كردند و پس از عمل جراحى در تاريخ 6 تير 1364 به تهران انتقال يافت و چند روز در بيمارستان جرجانى تهران تحت درمان بود. اما روز به روز حال قاسم وخيم‏تر مى‏شد. 11 تير 1364 به علت عفونت شديد و از كار افتادن كليه‏ ها و كبد و نياز به همودياليز به بيمارستان شهيد مصطفى خمينى منتقل شد. اما درمانها ميسر نيافتاد و سرانجام در ساعت 10 روز 15 تير 1364 به علت شوك پس از شصت و چهار ماه حضور در جبهه به شهادت رسيد. جسد او با شكوه فراوان تشييع شد و از آنجا به زادگاهش روستاى پهناب سارى انتقال يافت و در تاريخ 17 تير 1364 در مزار شهداى پهناب سارى به خاك سپرده شد. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
آشنایی مختصر با فعالیت های شهید قاسمعلی در اواخر سال 1360 تصميم گرفت به جبهه برود. در يكى از دست نوشته هايش در اين باره آمده است:  وقتى می بينيم به اسلام تجاوز شده وقتى دشمن كافر به سرزمين ما حمله كرده و شهرهاى ما را ويران و مسلمانان را آواره می کند و به زنان و دختران تجاوز نموده و بيت‏ المال مسلمين را به غارت می برد. خواب چشمان من پريده حال نشستن ندارم. نمى‏توانم آرام بگيرم يا غذا بخورم و به خدا قسم نمى ‏توانم بخوابم. قاسم در عمليات محمد رسول‏الله(ص) در كسوت يك نيروى ساده در پيشاپيش ديگران با بانگ الله اكبر حركت می کرد تا ديگران روحيه بگيرند. اوج فعاليت او در سال 1361 در عملياتهاى فتح ‏المبين، بيت ‏المقدس، رمضان، محرم و مسلم بن‏عقيل بود. صادقى به خاطر شجاعت و لياقت خود در سال 1362 مسئول اعزام نيروى منطقه 3 در غرب كشور شد. همچنين مسئوليت رسيدگى و بازديد از جبهه ‏هاى غرب را به عهده گرفت و براى اينكه مسئوليتش را بهتر انجام بدهد خانواده اش را به مدت سه ماه به مريوان برد. در اواخر سال 1362 مدتى به عنوان مسئول سازمان ‏دهى بسيج سارى در اردوگاه بادله مشغول شد. در كنار اين فعاليتها در مرخصى ‏هايش در پشت جبهه با منافقين و باندهاى بزهكارى مبارزه كرد. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
رشادت و مبارزات شهید قاسمعلی صادقی با فرا رسيدن زمان نظام وظيفه از تاريخ 15 مهر 1351 تا 15 مهر 1353 به سربازى رفت و اين دوره دو ساله را در پايگاه نيروى هوايى تهران گذراند. پس از پايان سربازى به اداره خاكشناسى سارى رفت و دو سال كار كرد. از تاريخ 20 شهريور 1358 تا 8 مهر 1359 در گروه جوانمردان ژاندارمرى فعاليت می کرد. با آغاز درگيريها در منطقه گنبد به اين منطقه رفت و پس از ختم غائله به سارى بازگشت. مدتى نگذشته بود كه فعاليتهاى خيابانى ضدانقلاب در شهرها آغاز شد و قاسم در درگيريها نقش مهمى در سارى و قائمشهر داشت. در مبارزه با قاچاق مواد مخدر و كشف و انهدام خانه‏ هاى تيمى منافقين نيز فعال بود. در نتيجه اين فعاليتها در سال 1358 در يك صحنه‏ سازى او را ربوده و شكنجه ‏هاى بسيار كردند. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
ایثار، ایمان و اخلاق شهید قاسمعلی صادقی ايثار او در جبهه زبانزد بود تا جايى كه گاه پولهاى شخصى خود را در بين رزمندگان تقسيم می کرد. به مستضعفان و خانواده شهدا سر مى ‏زد. همسرش می گويد: «قاسم فردى متواضع، مهربان و خونگرم بود. هر روز كه می گذشت بر تقوا و ايمان و توجه در نمازش افزوده مى ‏شد.» قاسم با انجمن اسلامى و افراد حزب اللهى در زادگاهش روابط نزديك و صميمى داشت و از افراد سست ايمان، رياكار و منافق متنفر بود. فرزندانش را خيلى دوست داشت و با ملايمت و مهربانى با آنها برخورد می کرد آرزو داشت از سربازان مخلص انقلاب باشند و در راه خدا شهيد شوند. به تحصيل فرزندانش تاكيد فراوانى داشت. به دخترش فريبا گفته بود: «درس مايه سربلندى است اگر مى‏خواهى به جايى برسى بايد درست را خوب بخوانى و پيشرفت كنى.» 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
شکنجه های منافقین و سختی های پاسدار مبارز شهید قاسمعلی برادرش واقعه را اين‏گونه تشريح می کند: در يكى از روزهاى آخر سال 1358 هنگامى كه قاسم از منزل به طرف محل كار مى‏رفت، در بين راه در نزديكى‏ مهمان‏سراى چين‏دكا- ايستاده بود كه ماشين سفيد رنگ آريا با چهار سرنشين در جلويش توقف می کند. آنها وانمود می کنند يكى از سرنشينان حالش خوب نيست از قاسم مى‏خواهند آنها را به بيمارستان بوعلى سارى راهنمايى كند. قاسم آنها را راهنمايى می کند اما آنها از وى می خواهند چون در شهر غريب هستند به همراه آنان رفته و راه را نشان دهد. زمانى كه به مقابل بيمارستان مى‏ رسند، قاسم می گويد بيمارستان اينجا است. آنها اسلحه را روى گلويش گذاشته و چشم و دست او را می بندند و با يك بادام كه آغشته به مواد بیهوش‏ كننده بود او را بیهوش می کنند و به يك زيرزمين می برند. پس از مدتى كه قاسم به هوش مى‏آيد او را به اتاقى می برند كه هفت نفر در آن اتاق نشسته بودند. در بين راه قاسم می گويد مرا كجا می بريد و آنها می گويند: شما يك امام سيزدهم داريد، مى‏خواهيم حالا امام چهاردهم را نشانت بدهيم داخل اتاق چشم او را باز می کنند و قاسم افرادى را می بيند كه خود را شبيه ياسر عرفات درآورده بودند. آنها شروع می کنند به سؤال از قاسم و اولين سؤال اين است كه شما با مجاهدين چطور رفتار می کنيد؟ قاسم جواب می دهد: چطور شما قبل از اينكه اسم و شغلم را بپرسيد اين سؤال را می کنيد؟ آنها در جواب می گويند: ما تو را مى‏شناسيم، تو يك پاسدارى. قاسم فورى می گويد اشتباه می کنيد، اسم من حسن مظفرى و شغلم راننده تاكسى است. در اين هنگام او را كتك مى‏ زنند. دو بار از قاسم بازجويى می کنند و هر دفعه به او در ازاى جواب وعده آزادى می دهند اما هر بار جواب قاسم همان است. بعد از اينكه منافقين ديدند نمى‏ توانند جوابى از او بگيرند به دستهاى او دستبند آهنى‏ زده و در جاده قم - اراك بين تپه‏ هاانداختند قاسم با ساييدن صورتش به زمين توانست چشم‏بند را كنار بزند و نگاهى به محيط اطرافش بياندازد. سپس خود را به يكى از قله‏ هاى اطراف رساند و از آنجا به اطراف نگاه كرد. ديد چيزى رفت و آمد می کند. ابتدا خيال كرد چوپان و گوسفندان است اما وقتى نزديك‏تر شد جاده را ديد كه در آن ماشينها رفت و آمد می کردند. خود را با ماشينى به قم رساند و در سپاه پاسداران دستش را باز كردند. در آنجا قاسم می بيند كه بعضي ها گريه می کنند و بعضى هم مى‏ خندند. تعجب می کند؛ به او می گويند برو در آينه خودت را نگاه كن. وقتى قاسم جلو آينه رفت ديد كه يك طرف موى سرش و ريشش را تراشيده اند. اين وقايع در طول پنج روز گذشت در حالى كه او فكر می کرد بيست وچهار ساعت گذشته است. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
عشق و علاقه شهید قاسمعلی صادقی به بسیجیان على ‏رغم سخت گيرى در آموزش فنون نظامى به رزمندگان و بسيجيان، علاقه عجيبى به آنان داشت. درباره بسيجيان می گفت: «اگر بسيجى به من فحش بدهد مثل اين است كه دعا كرده است.» يكى از همرزمانش می گويد: «كسی نبود كه با قاسمعلى صادقى كار بكند و شيفته اخلاق او نشود.» 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت