eitaa logo
مدافعان حجابیم
237 دنبال‌کننده
260 عکس
250 ویدیو
1 فایل
ـ﷽ـ🌱 〖خداوندگار‌م؛ رحمتِ‌تو ،💜 بیشتر‌از‌آرزوهایِ‌کوچکِ‌منھ'〗 • • • "✿ • •
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐☘💐☘💐 ☘ 💐 ☘ برای کارهای خوب بچه هامون ارزش قائل باشیم .. اون هارو تشویق کنیم. تا بدونن کارهای خوبشون مورد رضایت ماست .و ما بهشون توجه داریم ... اما مراقب باشیم شرطی نشن برای هرکار کوچیکی ازمون جایزه بخوان ! گاهی خودمون اینکار رو انجام بدیم تا بفهمن حواسمون بهشون هست ... @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت_یازدهم _چته دختر؟خونه رو گذاشتی رو سرت.
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین امروز چندشنبه است؟...سه شنبه! چندم؟ ... ۱۹ خرداد ۹۳... صدای تلفنم آرامشم را برهم زد! با اخم های درهم فرورفته سمت گوشی ام رفتم..پدرم بود! _بله بابا؟ _سلام سمیرا خوبی دخترم؟ _سلام بابا خوبم شما خوبید؟ _سمیرا گوش کن چی بهت میگم..ما مجبور شدیم زودتر برگردیم و فردا پرواز داریم! قیافه ام از تعجب دیدنی شده بود..فریاد کشیدم. _چییییی؟! _یواشتر دختر مگه جن دیدی؟! _چرا چیشده که زودتر برمیگردین؟ دانشگاه من چی پس؟ _دانشگاه تو اوکی شده نگران نباش..پدرت رو دست کم گرفتی ها! یادت رفته ما از چه خاندانی هستیم؟ نفس بلندی کشیدم و جواب دادم.. _نه یادم نرفته.. _خلاصه ما فردا برمیگردیم اما برای سه چهار روز! بعدش برای همیشه میایم این ور.. _واقعااا؟..باشه پس من منتظرتون هستم. _فعلا دخترم.. قطع کرد! پدر من و جد اندر جدش در خاندان و طایفه شاه ایران بودند..کسی دیگر برای شاه ارزشی قائل نمیشد ولی پدر من اینقدر تعصب داشت که نمیخواست این را بپذیرد! حق هم داشت خب سنش هم زیاد بود..۶۵ سال سن داشت و با مادرم ۱۶ سال اختلاف سنی داشتند! تلفن خانه را برداشتم و به خاله ام زنگ زدم.. خاله ی من تنها کسی بود که دراین شرایط میتوانست کمکم کند تا خانه را برای برگشتن پدر و مادرم آماده کنم! هرچند حوصله ی حرفهایش را ندارم و همه اش از پسرش آرمین برای من میگوید! آرمین ۲۸ سالش بود و مهندس برق...خاله ام بدش نمی آمد من که دکترهم هستم عروسش بشوم برای همین مغز من را عین خوره میخورد! من که از این پسرهای پاپَتی مثل آرمین خوشم نمی آمد و چندبار به خاله ام گفته بودم که عروسش نمیشم!اصلا ترکیه رفتن برای تحصیل بهترین راه برای فرار از این ها بود!.. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ‍ ...❌✋ چادر و حجاب...😌 ماه بانو... ارثیه مادرمان اینگونه به دستت رسید؟... ارثیه مادرمان با رژ جیغ و هزار بزک و دوزک به دستت رسید؟... قرار بود مبلغ باشی خواهر نه مخرب... قرار بود لبخند به لب مولا بیاوری اما حالا... امروز میخواهم خواهرنه مخاطب قرارت دهم... ماه بانو... آیا میدانی اگر با همین آرایش بر چهرت دل جوانی را بلرزانی چه میشود؟... این را بدان بانو... همین که جلوی آیینه می ایستی... روسری گل گلی صورتی رنگت را روی سر میگزاری.. طلق را در درونش قرار میدهی... گیره مخصوص حجاب را بر میداری... و روسری ات را به صورت لبنانی میبندی... و چادر عباییت را بر سر میگذاری زیباترین ٱرایش دنیا را کرده ای... با این تفاوت که ارایشت برای خالق است نه مخلوق... ماه بانو... وقتی حجاب را برمیگزنی... چادر بر سر میگذاری... باید تفاوتی داشته باشی یانه؟... حجاب و چادر را از مادرمان برایمان به ارث رسیده آنقدر زیبایی را در درون خود جای داده که احتیاجی به این خودنمایی ها نباشد... ماه بانو... شاید دلت از حرف هایم برنجد اما... این را به خاطر بسپار... حجاب و چادر با هزار تبرج و لوازم آرایشی جور واجور و خودنمایی هیچ سنخیتی ندارد... وقتی با چادر و حجاب... ناخن میکاری... خودنمایی میکنی... و وقتی چادر و حجاب میشود وسیله ای برایت برای جمع کردن لایک... از تو خواهش میکنم نگو حجاب را تبلیغ میکنم... چون شما حجاب اصلی و مد نظر حضرت زهرا را تخریب میکنی نه تبلیغ... ماه بانو... شاید حرفهایم برایت کمی تلخ باشد اما باید بگوییم تا شاید روزی به دست تو و امثال تو برسد... خدا تو را منع به زیبایی نمیکند... اما اجازه نمیدهد ارزشت مخصوصا با حجاب به زیر سوال برود... وقتی خودت را آرایش میکنی... روسری ات را با حجاب میبندی.. چادر به سر میکنی... زیباییت چند برابر در مقابل دید نامحرم است... پس نگذار زیبایی و معصومیت حجابی که داری در میان خروار ها تبرج و خودنمایی گم شود.. یادت باشد حجاب و چادر خودشان به تنهایی مصداقی قوی برای زیباییت هستند...  💠💠💠💠💠💠💠💠💠 @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حجابیم
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین #ریحانه_شو #قسمت_دوازدهم امروز چندشنبه است؟...سه شنبه! چ
🍃🌺 🌺 بھ نام خداے روزے دهنده✨ رمان آنلاین خاله نسرین با سرخوشی تمام به خانه مان آمد و تمام هدفش برای کمک این بود که من قبول کنم عروسش بشوم اما...زهی خیال باطل! زرنگی کردم و به بهانه تماس ضروری با دوستم از زیر کار دررفتم! به ریحانه زنگ زدم و تاریخ دقیقا مراسم ازدواجش را جویا شدم.. _سلام ریحانه چطوری؟ میگم تاریخ عقدت دقیقا چه موقع است؟ _سلام سمیراجان.خوبی؟بهتر شدی؟ تاریخ عقد 23ام..چطور؟ _خوبم..خاله م اومده کمکم فردا مامان و بابام میان..24ام باید بریم ترکیه.. پس عقدت هستم! _آهان..آره خداروشکر.بسلامتی عزیزم ان شاءالله مامان و بابات بسلامت برسن. _ممنونم..فعلا من برم تا صدای خاله نسرین درنیومده! _خخخ برو خدافظ.. تلفن را قطع کردم و به کمک خاله رفتم.. _خاله جون من از کجا کمک کنم؟ _بیا اینجا کمک کن مبل هارو جا به جا کنیم.. رفتم آن طرف مبل را گرفتم و به سختی هرچه تمامتر مبل را جابجا کردیم. خاله نفس نفس زنان درحالیکه دستهایش را به هم میزد گفت.. _دستت دردنکنه عروس قشنگم.. نفس عمیق و بلندی کشیدم و با ناله گفتم: _چندبار بگم خاله جون؟ من عروس شما نیستم! _آخه چرا سمیراجان؟مگه آرمین من چشه؟ _ببخشیدا...چش نیس؟من خوشم نمیاد ازش اصلا.. _من آخر تورو عروس خودم میکنم.. _ببینیم و تعریف کنیم! با نهایت خستگی ظهر را شب کردیم و خاله را فرستادم رفت! کوفتگی در بدنم به شدت جار میزد،من دختر اینکار نبودم خب! چشمانم را بستم و به خواب فرو رفتم... باصدای شلوغی درحیاط چشم باز کردم..گوش هایم را تیز کردم.. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ بھ قلم: پ_ڪاف ❌ 🌺 @chadoram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" یٰافٰاطِمَةٌ اَل۟زَه۟رٰا ۜ ": بسم رب الحسیݧ 🏴•° ✨ السَلامُ عَلى من جَعَل الله الشفآء فی تُربَته🌿 سلام بر آن کسى که خداوند شفا را در خاک قبر او قرار داد #‌♥️
وقتی میپوشم با همه ی آدابش یه کوچیک دارم که خیلی حالمو خوب میکنه و سختیای چادر رو راحت ... اونم اینکه پیش خودم و خدا شرمنده نیستم که نکنه دل از نامحرم بردم یا زندگی کسی و با تیپ و قیافم ازهم پاشوندم .... یه دلخوشی خوبیه این .... 🔴(چادر پوشیدن با ادابش) @chadoram