eitaa logo
مدافعان ظهور
383 دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
76 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه چهاردهم شرح نهج الولایه.mp3
14.8M
♦️♦️ 🔸 جلسه چهاردهم « شرح نهج الولایه » 🔸 شبِ نیمه ماه رمضان ۱۳۷۹ ش - حسینیه عاشقان کربلای ساری 🔸 با افاضات استاد صمدی آملی ⬆️⬆️
مطالعه کپشن
مدافعان ظهور
مطالعه کپشن
رومینا برای سوالاتش وارد بحث با کشیشان می شود. او حس می کند تعصب شدید برخی مانع از توضیح واقعیت برای او می شود. یک روز آنقدر از خادم و سوال می کند که آنها فکر می کنند او از دین خارج شده و برای همین او را به بیرون از هدایت می کنند. . شبی خسته از تمامی راه های آمده ... با خود گفتم بگذار این ماجرا را رها کنم... این همه در دنیا مسیحی در حال زندگی است...، این همه کشیش... این همه خادم... اگر حقیقت خاصی بود حتما آنها کشف می کردند و به آن پی می بردند... من حساسیت زیادی دارم به خرج می دهم... بهتر است این راه را کنار بگذارم... . انگاه شاید نمی دانستم که این شیطان است که در گوش من زمزمه می کند تا مرا از راهی که در حال رفتنش هستم بیرون بکشد... . با همان حال پر از ابهام...به خواب رفتم... نیمه های شب ، رویایی عجیب دوباره مرا حیران کرد... خواب دیدم از کوهی پر پیچ در حال بالا رفتن هستم، به سختی بالا می روم و نفس نفس می زنم... مردم زیادی در حال بالا رفتن از آن پیچ ها بودند. کوه پر از صخره بود... سمت راست راهی که می رفتیم رودی خروشان سرازیر بود که از کوه پایین می آمد. . در همان حال ناگهان دیدم کسی از کنار من سر خورد و از کوه پایین افتاد... ترسیدم نگاهش کردم دیدم انگار پرت شد و محو شد... وقتی برگشتم تا او را ببینم ناگهان چشمم به مردم دیگری افتاد که پیر و جوان از کوه می افتادند... سقوط های عجیب... صحنه های عجیب... صداهای فریادی که می افتادند... رویم را برگرداندم و جلویم را نگاه کردم... ناگهان دیدم کمی جلوتر مسیح ایستاده و به من می گوید: پشت سر من بیا...دقیقا پشت سر من حرکت کن...! خوشحال شدم از اینکه او را دیدم... مانند کودکی که گم شده و ناگهان پدرش را می بیند احساس آرامش کردم و دنبال او به راه افتادم... باز هم آدم ها از نقاط مختلف سقوط می کردند... برایم سوال بود که اینها که هستند...مگر چه کردند که اینطور به پایین سقوط می کنند! ... . این داستان واقعی، برگرفته از زندگی خانوم ن.ا ازتهران است، که توسط ادمین پیج زیر نوشته شده 👇 @gole_yas_313.313 به دلیل شخصی بودن این داستان، لطفا با ذکر منبع کپی و انتشار دهید . @Mahdiyavaranim313 @modafeanzuhur https://www.instagram.com/modafe.zohor?r=nametag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا