نقد جواهر: «یا» برای قریب و بعید با هم است نه فقط برای «بعید»
«یا» برای قریب و بعید با هم استعمال می شود. علت این امر را مفصلاً در بحث از «یا» در مغنی آورده ام.
اهم دلائل ما چنین است:
1. نحات گفته اند که «یا» اصل ادوات نداء است. پس وقتی اصل است قاعدتاً باید حاوی معنای سایر ادوات باشد لذا هم مفید دور است و هم نزدیک.
2. نحات گفته اند که اگر جایی حرف ندا در تقدیر رفت حتماً تقدیر را «یا» بدانید چراکه اصل ادوات نداست. یعنی شرط نکرده اند که اگر نداء بعید بود «یا» و اگر قریب بود «همزه». پس روشن می شود که «یا» برای قریب و بعید است.
3. در قرآن که 361 بار حرف ندا مذکور است همواره «یا» استعمال شده و این با ذوق ادبی جور در نمی آید که گفته شود که در تمام موارد قرآن کریم «حرف نداء بعید» آورده اگرچه منادا قریب بوده باشد و در تمام مواردی که منادا قریب بوده در قرآن یک غرض بلاغی برای استعمال ادات نداء بعید وجود داشته!
هامش جواهر هم در اینجا گفته: «و مِنهُم مَن جَعَلَ «یا» للاَعمِّ».
این کسانی که «یا» را برای «قریب و بعید» با هم شمرده اند عبارتند از:
صمدیه، 34
الثالثُ: المنادی و هو المدعُوُّ بـ «أیا» أو «هَیا» أو «أی» أو «وا» مع البُعد و بالهمزة مع القرب و بـ «یا» مطلقاً.
مقاییس اللغه
مقاییس در بحث «یا» گفته: حرف ندا(مطلقاً).
ابوحیان
حدائق، 425 نیز گفته: ابوحیان هم می گوید که «یا» برای مطلق نداست: و هو الذی یظهر من استقراء کلامِ العرب.
دوستان کلاس #مغنی هم بدانند که به یاری خدا
فردا یک بحث خارج از #مغنی_الادیب را مطرح خواهیم کرد، و آن هم عبارت است از بحث بسیار مهمی که #مغنی_اللبیب مطرح کرده و متأسفانه از #مغنی_الادیب حذف شده.
لذا قبلاً روی این نظر ابن هشام خیلی خوب بیندیشید که چه می گوید و نیز آن را نقدی عالمانه کنید چراکه حمله سختی به شیعیان کرده:
مغنی اللبیب، ج1، ص319
و فى كتاب المصاحف لابن الأنبارى أن بعضَ الزنادقة، تمسّك بقوله تعالى (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً)(29 فتح) فى الطعنِ على بعض الصحابة
و الحقُّ أن مِن فيها للتبيين لا للتبعيض، أى الذين آمنوا هم هؤلاء
و مثله: 1. (الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ)(172 آل عمران) و كلهم محسن و متّق
2. (وَ إِنْ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ)(73 مائده) فالمقول فيهم ذلك كلهم كفار.
#ابن_هشام
#مغنی
#من_بیانیه
#فتح29
#زندیق
#زنادقه
مغنی و بلاغت - تدریس 99 راسل
دوستان کلاس #مغنی هم بدانند که به یاری خدا فردا یک بحث خارج از #مغنی_الادیب را مطرح خواهیم کرد، و آن
خلاصه پاسخ به این اشکال مغنی این شد:
المیزان: «من» البيانيةَ لا تَدخُلُ على الضّمير مطلقًا في كلامهم
اما استدلال به نفع مرحوم علامه چنین می تواند باشد:
1️⃣ شرح رضی بر کافیه، 4، 218 در توضیح «مِن» بیانیه نکته مهمی دارد: «و الذی بعدَ «مِن» عطفُ بیانٍ له».
پس روشن شد که ما بعد «من» بیانیه در حکم «عطف بیان» است و احکام عطف بیان را دارد. چراکه قرار است با وضوح بیشتری نسبت به «مُبَیَّنِ خود» قصد از آن را بیان کند.
2️⃣ تعریف عطف بیان در الفیه این بود:
فذو البیانِ تابعٌ شبهُ الصفة حقیقة القصدِ به منکشفة
بنابراین ذو البیان آن است که حقیقت قصد را به وضوح روشن کند؛ و عطف بیان در جوامد همان نعت است در مشتقات.
3️⃣ قاعده ضمیر: الضمیرُ(المضمر) لا یوصفُ و لا یوصف به.
این قاعده را تصریح کرده اند: اشمونی، 4، 77(اخبار به الذی) ابن عقیل، 2، 401؛ اوضح المسالک(ابن هشام صاحب مغنی)، 4، 217؛ شرح رضی بر کافیه، 2، 301 هم قاعده را آورده هم علت آن را بیان کرده.
و خود مغنی اللبیب، 2، 453 این قاعده را آورده. ضمن آنکه مغنی در ابتدای باب رابع، در تفاوت عطف بیان و بدل، اولین تفاوت را همین قرار داده که ضمیر نمی تواند عطف بیان یا متبوعش باشد به خلاف بدل.
لذا ضمیر نمی تواند عطف بیان باشد خاصّه اگر ضمیر غائب باشد چراکه در خود ضمیر هم ضمیر متکلم اعرف از مخاطب اعرف از غائب است و عمده مشکل در فهم متون عربی این است که مرجع ضمایر یافت شود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
میلاد رسول خدا
صلی الله علیه و آله
و امام صادق
علیه آلاف التحیه و الثنا
بر همه مسلمین
بالاخص بر پیروان مذهب حق جعفری اثناعشری
فراوان مبارک باد.
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
جالب است که در روز میلاد رسول خدا ص
امام صادق ع به زیارت امیرمومنان ع رفتند که "جان پیغمبر" است
زیارتنامه مهمی است و مشحون از ذکر فضائل حضرت مولی علی ع👇
متن زیارت در #ایتا
کانال #قرآن_و_نهج_البلاغه
@masoumieh_qoran
#مقاله
#مغنی
معنای #بدل برای #من در #مغنی
آیه 38 توبه و 10 آل عمران را شاهد آورده اند
ولی قول مختار در آیه 38 توبه قول #المیزان است و در آیه 10 آل عمران قول #التبیان(عکبری):
#المیزان ذیل #توبه38
- «أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ» كان «الرِّضا» اَشرَبَ معنى «القَناعةِ»، فعُدِّيَ بِـ«من» كما يقال: رضيتُ مِن المالِ بِطَيِّبِه[من از مال، به خوبَش راضيم، يعنى قانعم] و رَضِيتُ مِنَ القومِ بِخُلَّةِ فُلانٍ[من از همه اين مردم به دوستى با فلانى راضيم]؛
[یعنی در این آیه نیز معنا چنین است: آیا از آخرت، فقط به زندگی دنیایش راضی و قانع شدید؟ یعنی زندگی دنیا را جزئی از زندگی آخرت شمرده چراکه آخرت، ثمره زندگی دنیاست پس گویی زندگی دنیا، جزء آخرت است]
و على هذا ففي الكلام نوع من العناية المجازية، كأنَّ الحياةَ الدنيا نوعٌ حقيرٌ من الحياةِ الآخرةِ، قَنَعُوا بِها مِنها، و يُشعِرُ بذلك قولُه بعدَه: «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ».
#التبیان ذیل #آل_عمران10
مِنَ اللَّهِ: في موضع نصب، لأنّ التقدير: من عذاب الله. و المعنى: لن تَدفَعَ الأموالُ عَنهُم عذابَ الله.
#احد
#من
معنای 15 مِن در مغنی
برای درس فردا(یکشنبه 18 آبان)
حتماً متن ذیل که توضیحات #مصباح_المنیر بر واژه #احد است را پیش مطالعه دقیق کنید
ثمرات فراوانی در فهم آیات و روایات دارد:
(أَحَدٌ) أَصْلُهُ (وَحَدٌ) فَأُبْدِلَتِ الْوَاوُ هَمْزَةً
وَ يَقَعُ عَلَى الذَّكَرِ و الْأُنْثَى وَ فِى التَّنْزِيلِ «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ»
و يَكُونُ بِمَعْنَى شَىْءٍ و عَلَيْهِ قِرَاءَةُ ابْنِ مَسْعُودٍ «و إِنْ فَاتَكَمْ أَحَدٌ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ» أَىْ شَىْءٌ
وَ يَكُونُ (أَحَدٌ) مُرَادِفاً (لِوَاحِدٍ) فى مَوْضِعَيْنِ سَمَاعاً:
1. وَصْفُ اسْمِ الْبَارِى تَعَالَى فَيُقَالُ هُوَ (الْوَاحِدُ) وَ هُوَ (الْأَحَدُ) لِاخْتِصَاصِهِ بِالْأَحَدِيَّةِ فَلَا يَشْرَكُهُ فِيهَا غَيْرُهُ وَ لِهذَا لَا يُنْعَتُ بِهِ غَيْرُ اللّهِ تَعَالَى فَلَا يُقَالُ رَجُلٌ (أَحَدٌ) وَ لَا دِرْهَمٌ (أَحَدٌ) و نَحْوُ ذلِكَ
2. أَسْمَاءُ الْعَدَدِ لِلْغَلَبَةِ وَ كَثْرَةِ الاسْتِعْمَالِ فَيُقَالُ (أَحَدٌ و عِشْرُونَ) و (وَاحِدٌ وَ عِشْرُونَ)
- وَ فِى غَيْرِ هذَيْنِ يَقَعُ الْفَرْقُ بَيْنَهُمَا فِى الاسْتِعْمَالِ بِأَنَّ
1. (الأَحَدَ) لِنَفْى مَا يُذْكَرُ مَعَهُ فَلَا يُسْتَعْمَلُ إِلَّا فِى الْجَحْدِ لِمَا فِيهِ مِنَ الْعُمُومِ نَحْوُ مَا قَامَ أَحَدٌ أَوْ مُضَافاً نَحْوُ مَا قَامَ أَحَدُ الثَّلَاثَةِ
2. و (الْوَاحِدَ) اسْمٌ لِمُفْتَتَحِ الْعَدَدِ كَمَا تَقَدَّمَ وَ يُسْتَعْمَلُ فِى الْإِثْبَاتِ مُضَافاً وَ غَيْرَ مُضَافٍ فَيُقَالُ جَاءَنِى (وَاحِدٌ) مِنَ الْقَوْمِ.