eitaa logo
مغنی و بلاغت - تدریس 99 راسل
183 دنبال‌کننده
87 عکس
64 ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
و تأثیرات آن در «قرائت»، «تجزیه و اعراب» و «تفسیر» قرآن http://tt-ej.ir/post/549
برای مطلق ندا( یا ) است. لذا قول جواهر را قبول نداریم که گفته برای ندای است. این امر ثمرات زیادی در فهم آیات و روایات دارد👇
معنای برای در آیه 38 توبه و 10 آل عمران را شاهد آورده اند ولی قول مختار در آیه 38 توبه قول است و در آیه 10 آل عمران قول (عکبری): ذیل - «أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ» كان «الرِّضا» اَشرَبَ معنى «القَناعةِ»، فعُدِّيَ بِـ«من» كما يقال: رضيتُ مِن المالِ بِطَيِّبِه[من از مال، به خوبَش راضيم، يعنى قانعم] و رَضِيتُ مِنَ القومِ بِخُلَّةِ فُلانٍ[من از همه اين مردم به دوستى با فلانى راضيم‏]؛ [یعنی در این آیه نیز معنا چنین است: آیا از آخرت، فقط به زندگی دنیایش راضی و قانع شدید؟ یعنی زندگی دنیا را جزئی از زندگی آخرت شمرده چراکه آخرت، ثمره زندگی دنیاست پس گویی زندگی دنیا، جزء آخرت است] و على هذا ففي الكلام نوع من العناية المجازية، كأنَّ الحياةَ الدنيا نوعٌ حقيرٌ من الحياةِ الآخرةِ، قَنَعُوا بِها مِنها، و يُشعِرُ بذلك قولُه بعدَه: «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ‏». ذیل مِنَ اللَّهِ‏: في موضع نصب، لأنّ التقدير: من عذاب الله. و المعنى: لن تَدفَعَ الأموالُ عَنهُم عذابَ الله.
سؤال یکی از طلاب عزیز سؤال: فاء در کلمه «فقط» چه نوع فائی است؟ صمدیه در «قط» گفت: و کثیراً ما تُحَلَّی بالفاء. یعنی فاء آن را «زینت» دانست. کلام مفید هم گفت: تفتازانی می گوید که این فاء «تزیین» است. به هرحال کلام عجیبی است. این فاء دقیقاً چیست؟ ✅ اقول: شاید بتوان آن را فصیحه شمرد از نوع رابطه: قامَ زیدٌ، إن فَهِمتَ فَانتَهِ. بعد دیدم که تفتازانی دقیقاً همین را گفته: در حدائق 886 آمده: قال التفتازانی: و کانَّه جزاءُ شرطٍ محذوف و قدّره فی نحو «اضرِب زیداً فقط»: اذا ضربتَ زیداً فانتَهِ عن ضربِ غیرِه؛ و قال: انّما قدّرنا الشرطَ تصحیحاً للفاء. بعد خود حدائق می نویسد: و علی هذا التقدیر فی نحو «قامَ زیدٌ فقط»: اذا علمتَ قیامَ زیدٍ فانتهِ عن طلبِ الحکم بقیامِ غیرِه. در
در علم معانی() جا داشت که بحثی داشته باشد نسبت به «مجهول شدن فعل». اصل در فعل(که مسند جمله است) آن است که معلوم باشد لذا در مواضعی که مجهول می آید باید غرضی بلاغی ذکر شود. تعدادی از اغراض بلاغی با مثال را تقدیم می کنم تبصره: این مطالب از کتاب خاصی نیست بلکه هم عناوین و هم مثال ها از حقیر(راسل) است که البته در خلال کار تفسیر قرآن به دست آمده است: 1️⃣ شمول فاعل: هر فاعلی باشد فرق نمی کند - 11 بقره: و اذا قیلَ لهم لا تفسدوا فی الارض: هر زمان(اذا) و هرکس(قیل) که بگوید، تأثیری در دل منافقان ندارد. اینقدر پست اند. 2️⃣ ایجاز و اختصار: وضوح فاعل برای متکلم و مخاطب - 101 آل عمران: و کیفَ تکفرونَ و انتم تُتلَی علیکم آیاتُ الله 3️⃣ روشن نبودن فاعل برای متکلم - سُرِقَ ثَوبی. 4️⃣ پنهان کردن فاعل برای مخاطب(مثلاً به خاطر ترک غیبت یا تعییر یا به خاطر تقیه) - مادر بچه ها خطاب به پدر خانواده: شیشه ها شکسته شده - قُتِلَت فاطمةُ الزّهراءُ: به خاطر تقیه و برای اینکه مبادا با شنیدن نام قاتلان حضرت، عده ای صدا به لعن بلند کنند و ... نامی از قاتلان نمی بریم. 5️⃣ تعظیم فاعل(تشویق سامع به اینکه بگردد و فاعل را پیدا کند) - 185 بقره: شهرُ رمضانَ الذی اُنزِلَ فیه القرآنُ - 75 زمر: و قیلَ الحمدُ لله ربّ العالمین 6️⃣ تنفر از فاعل - قُتِلَ الحسینُ: اساساً از اینکه بخواهیم نام قاتلان رذل حضرت را بشماریم، متنفریم. یا مثلاً روی منبر است و نمی خواهیم منبر رسول خدا ص به سبب بردن نام قاتلان حسین ع نجس شود. 7️⃣ اهمیت دادن به مفعول به(یعنی دعوت به اینکه: کار نداشته باشید فاعل کیست) - قُتِلَ علیٌّ المرتَضی: آنچه مهم است این است که «علی» ع را به قتل رسانده اند، فارغ از اینکه کدام خبیثی قاتل بوده است. مهم آن است که چنین شخصیتی شهید شد. - قُتِلَ الحسینُ عطشاناً: آنچه مهم است حال مفعول به است لذا اساساً فاعل به حاشیه رانده شد: مهم آن است که فرزند رسول خدا ص را با لب تشنه شهید کردند. 8️⃣ ادعای اینکه فاعل افرادی غیر از فاعل معهود بوده اند ✅مثال1: 100 آل عمران: الذین اوتوا الکتاب در برخی مواضع قرآن کریم، فرموده: «الذین آتیناهم الکتابَ» ولی در برخی مواضع فرموده: «الذین اوتوا الکتاب». گاهی غرض بلاغی فعل مجهول در این مورد می تواند این نکته باشد: اینها تصور می کنند که کتاب آسمانی که فعلاً در دست آنهاست از ناحیه ماست حال آنکه این کتاب تحریف شده و این کتابی است که به آنها داده اند(دیگران داده اند نه ما). مثلاً در آیه 146 بقره که سخن از نشانه های رسول خدا در تورات و انجیل است و این نشانه ها در عهدین تحریف نشده، فرمود: الذین آتیناهم الکتابَ یعرفونه کما یعرفون ابناءَهم؛ ولی در آیه 100 آل عمران فرمود: ان تطیعوا فریقاً من الذین اوتوا الکتاب یردّوکم بعدَ ایمانکم کافرین. یعنی عده ای از کفار کتابی، آنهایند که با تحریفات کتابشان(که از ما به آنها نرسیده بلکه به آنها داده اند) به دنبال داخل کردن اسرائیلیات در دین شما، و گمراه کردن شما هستند. مراقب آنها باشید. ✅ مثال 2: خطبه 202 نهج البلاغه: در تدفین حضرت زهرا س: اُستُرجِعَتِ الودیعةُ فَـ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ ظاهر آن است که حضرتشان فرموده باشند: «استُرجِعَت» به صیغه مجهول نه «استَرجَعتُ الودیعةَ» به صیغه معلوم و جهت آن ای بسا این غرض بلاغی است: یا رسول الله من این ودیعه را برنگرداندم وگرنه حق ودیعه را به جای می آوردم و آن را سالم تقدیم می کردم. بلکه او را برگرداندند.
تعریف- اقسام سؤال: جمله مستأنفه(بالمعنی الاعم) چیست و چند قسم است؟ جواب: 1️⃣ جمله مفتَتحه(: ابتدائیه) مثل «بسم الله الرحمن الرحیم» در صدر سوره های قرآن کریم و عبارت «برائةٌ من الله ...» در صدر سوره توبه(به شرط آنکه سوره توبه جزئی از انفال نباشد). 2️⃣ جمله مستأنفه(بالمعنی الاخص): ربط لفظی آن با قبل قطع شده اگرچه ربط معنوی آن برقرار باشد. لذا آیه 6 بقره که سرفصل جدیدی در این سوره است مستأنفه است و جمله «ما تری ...» در آیه 3 ملک هم که مرتبط با عبارات قبل است نیز مستأنفه است اگرچه ربط معنوی زیادی دارد. 3️⃣ جمله استیناف بیانی(: تعلیلیه): آن مستأنفه ای است که بیان علت کند برای ماقبل مثل آیات 5 تا 7 مزّمل که سه دلیل است برای «دستور به قرائت ترتیل قرآن و نماز شب»(إنّا سنلقی ... انَّ ناشئة ... انَّ لک ...) یا مثل «لعلکم تذکرون» در آیه 1 نور یا مثل «ذلک لمن خشی ربّه» در انتهای آیه 8 بینه که دلیل است برای «رضی الله عنهم و رضوا عنه». 🍃 نکته: استیناف بیانی غالباً با «إنَّ» یا «لعلّ» آغاز می شود. 🍃 نکته: بنابراین یک جمله از حیث ارتباط با ما قبل به چهار دسته ممکن است تقسیم شود: 1️⃣ ربط لفظی با ماقبل دارد و ربط معنوی هم دارد: «إنَّه بسم الله الرحمن الرحیم»(30 نمل) که جمله «بسم ...» خبر است برای «إنَّ». 2️⃣ ربط لفظی با ماقبل دارد ولی ربط معنوی ندارد: مثال ندارد چون امکان ندارد. 3️⃣ ربط لفظی با ماقبل ندارد ولی ربط معنوی دارد: سورةٌ انزلناها ... لعلکم تذکرون(1 نور) جمله «لعلکم ...» علت ماقبل است ولی ربط لفظی با ماقبل ندارد و «لعلّ» که از حروف مشبهة بالفعل است «صدارت طلب» است و جمله مستأنفه می سازد. 4️⃣ ربط لفظی با ماقبل ندارد و ربط معنوی هم ندارد: إنَّ الذین کفروا ...(6 بقره) که بحث از «سران متقین» تمام شده و بحث «سران کفار» آغاز شده است.
تعریف- اقسام در بحث «فاء» مغنی 5 نوع فاء ذکر شده. در بحث مبسوطی که در تدریس این بحث از مغنی در 14 جلسه داشته ام، ثابت شد که تنها 2 قسم از فائات قابل قبول است: 1️⃣ عاطفه 2️⃣ رابطه البته یک قسم از فاء در مغنی اصلاً ذکر نشده! ولی در حدیقه خامسه آمده که آن هم مقبول ماست: 3️⃣ فصیحه بازگشت فاء فصیحه به همان دو فاء اول است، یعنی یا عطف بر «معطوف علیه مقدر» است یا فاء رابطه جواب شرط برای «جمله شرط مقدر» است. مثال از فصیحه از نوع عاطفه بر مقدر: آیه 60 بقره: فقلنا اضرب بعصاکَ الحجرَ فانفجرَت. روشن است که تقدیر چنین بوده: «فضربَ فانفجرت» مثال از فصیحه از نوع رابطه برای شرط مقدر: آیه 3 ملک: فارجعِ البصرَ الجدول گفته تقدیر چنین بوده: «ان ارَدتَ المعاینةَ فارجِع». دقت کنید که فاء را عاطفه بر مذکور ندانسته تا عطف انشاء بر خبر پیش نیاید.
یکی از نکات مهم در استفاده از لغتنامه «المعجم الوسیط» این است که با علائم اختصاری به کار رفته در آن آشنا باشیم. این نکته در سایر لغتنامه ها هم حائز اهمیت است مثل «قاموس المحیط». ذیلاً مقاله مربوط به این علائم اختصاری با ذکر مثال و توضیحات تقدیم شما عزیزان می شود👇