eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
: □○فضایل علی علیه‌السلام گفتنی نیست؛ حق است اما گفتنی نیست! □○زیرا ما ضعیفُ‌العقل‌والایمان هستیم و ظرفیت نداریم. اگر بیان می‌کرد، بسیاری از مردم کافر می‌شدند و عده‌ای معدود ایمان می‌آوردند، همچنان که درباره حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام چنین اتفاق افتاد. □○در محضر بهجت، ج۱، ص۷۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○آموزه‌های غدیر - بخش سوّم○□ #آموزه‌ی_سوّم: □تبعیت از اهل‌بیت علیهم السّلام در فهمِ دین □در فهم
□○آموزه‌های غدیر - بخش چهارم○□ : □اهل تسلیم مطلق بودن در برابر خدا و معصومین علیهم السّلام □بین اصحاب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دو گروه قابل تشخیص هستند. یک عدّه اهل تعبّد و تسلیم مطلق در برابر خدا و رسول الله هستند؛ مثل ابوذر، سلمان، مقداد و عمّار که بی چون و چرا هر چه را پیامبر بیان می‌کردند، پذیرا بودند. □یک عدّه هم مانند ابابکر، عمر، عثمان، معاویه و دیگران که در برابر رسول‌خدا برای خودشان حقّ نظر قائل بودند. لذا بارها چه در زمان خود پیغمبر، به رسول‌الله می‌گفتند حرفی که می‌زنی از طرف خدا می‌گویی یا از پیش خودت می‌گویی؟ یعنی اگر از پیش خودت می‌گویی ما قبول نداریم و زیر بار این حرف نمی‌رویم، و چه بعد از رحلت رسول‌الله اجتهاد در برابر نص کردند؛ برای مثال در اذان دست بردند. می‌گفتند: «متعتان محلتان فی زمن رسول الله و انا احرمهما و اعاقب علیهما» □حکم مسلّم شرعی را که خودشان می‌گفتند این حکم در زمان رسول‌خدا وجود داشت، ممنوع کردند و اعلام کردند ما هرکس را که به این حکم عمل کند، عقوبت و کیفر می‌کنیم. قرآن کریم فرمود: «و َمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» هیچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد بعد از اینکه خدا و رسول او امری صادر کردند، برای خودش حقّ انتخابی قائل باشد؛ در برابر نظر پیامبر و نظر قرآن نظر دیگری داشته باشد؛ بگوید درست است که پیغمبر امام و قرآن گفته‌اند؛ ولی به نظر من فلان چیز بهتر، مناسب‌تر و درست‌تر است. □یکی از درس‌هایی که از غدیر می‌گیریم این است که اهل تسلیم و تعبّد مطلق باشیم؛ در برابر سخن خدا و معصومین علیهم السّلام، خودمان را صاحب‌نظر ندانیم و برای خودمان حقّ انتخاب و اختیاری قائل نباشیم. .... □○استاد مهدی طیّب ۸۷/۰۹/۲۸○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□چرا خداوند به پیغمبر در گفت: " بلّغ ما اُنزل الیک" «آن چه به تو نازل شده است به مردم بیان کن و برسان»؟ □چون آن چه به عنوان باید از طریق پیامبر گفته می شد، پیش از آن گفته شده بود؛ اما چون به بیان نیامده بود، درقلمرو دین قرار نگرفته بود. دین آن هایی را می گویند که بیان شده باشد و گرنه، پیامبر حقایق فراوانی را در معراج گرفته است اما همه ی آن حقایق را بیان نکرد. □حتی حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: جدّ ما، با احدی در کنه آن چه با خود یافته بود سخن نگفت. □پس معلوم است یافته های حضرت خاتم که هنوز به بیان نیامده است، با احدی مطرح نشده است. □خلافت و علی(علیه السلام) در پیامبر بیان شده بود، روز تنها اظهار آن بود. پیامبر «من کنت مولاه» را از قبل گرفته بود ونه در روز غدیر. □در واقع، آن را در معراج هایش گرفته بود. در واقع تا قبل از غدیر، فقط آن ها را به بیان نیاورده بود، نه این که از آن مطلع نباشد. لذا ما تبلیغ را از مقام اظهار می گیریم نه مقام ایجاد. □پس، از آیه ی "یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک"َ ما این گونه استظهار می کنیم که مقام است، نه این که خداوند به پیامبر بگوید روز غدیر علی را از طرف ما جعل کن؛ چرا که این جعل را پیامبر از قبل از خداوند گرفته بود. این غدیر تنها مقام تبلیغ است. یعنی آن چه را قبلا گرفته ای و تا کنون مخفی داشته ای رابیان کن. □خلافت علی (علیه السلام) و فرزندانش به همان جعلی است که رسالت پیامبر است، لذا غدیر را می گیریم. یعنی به همان جعل رسول الله به مقام نبوت و رسالت، امیرالمومنین هم به مقام خلافت مجعول است. □●سخنرانی استاد صمدی آملی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□میلاد با سعادت هفتمین نور آسمان ولایت امام موسی کاظم علیه السّلام را به محضر امام زمان ارواحنافداه و شیعیان آن حضرت تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. @mohamad_hosein_tabatabaei
□تفسیر آیه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»□ □●[آن امر مهم و خطيری كه پيامبر (صلی الله علیه وآله) مامور به ابلاغ آن شده است"ولايت" و جانشينی امير المؤمنين (علیه السلام) است] □●از اينجا و از همه آنچه تا كنون گفته شد بخوبی استفاده میشود كه در آيه شريفه رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) مامور به تبليغ حكمی شده كه تبليغ و اجرای آن مردم را به اين شبهه دچار می‌كند كه نكند رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) اين حرف را بنفع خود میزند، چون جای چنين توهمی بوده كه رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) از اظهار آن انديشناك بوده، از همين جهت بوده كه خداوند امر اكيد فرمود كه بدون هيچ ترسی آن را تبليغ كند، □●و او را وعده داد كه اگر مخالفين در صدد مخالفت بر آيند آنها را هدايت نكند، و اين مطلب رواياتی را كه هم از طرق عامه و هم از طرق اماميه وارد شده است تاييد میكند، چون مضمون آن روايات اينست كه آيه شريفه در باره ولايت علی (علیه السلام) نازل شده، و خداوند رسول اللَّه (صلی الله علیه و آله) را مامور به تبليغ آن نموده، و آن جناب از اين عمل بيمناك بوده كه مبادا مردم خيال كنند وی از پيش خود پسر عم خود را جانشين خود قرار داده است، و به همين ملاحظه انجام آن امر را به انتظار موقع مناسب تاخير انداخت تا اينكه اين آيه نازل شد... @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#تفسیر_المیزان #تاغدیرخم_بخش_اول #علامه_طباطبایی_ره □تفسیر آیه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما
□تفسیر آیه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»□ □● ناچار در غدير خم آن را عملی كرد و در آنجا فرمود:" من كنت مولاه فهذا علی مولاه" يعنی هر كه من مولای اويم، اين- علی بن ابی طالب- نيز مولای اوست. □●اما" ": بايد دانست همانطوری كه در زمان رسول اللَّه امور امت و رتق و فتق آن بدست آن جناب اداره میشده بطور مسلم و بدون هيچ ابهامی پس از در گذشت وی نيز شخصی لازم است كه اين امر مهم را عهده دار باشد، و قطعا هيچ عاقلی بخود اجازه نمیدهد كه توهم كند دينی چنين وسيع و عالمگير، دينی كه از طرف خدای جهان، جهانی و ابدی اعلام و معرفی شده است، دينی كه وسعت معارفش جميع مسائل اعتقادی و همه اصول اخلاقی و احكام فرعی را كه تمامی قوانين مربوط به حركات و سكنات فردی و اجتماعی انسانی را متضمن است بر خلاف ساير قوانين و استثنا احتياج به حافظ و كسی كه آن طور كه شايد و بايد آن را نگهداری كند ندارد، □●و يا توهم كند كه مجتمع اسلامی استثناء و بر خلاف همه مجتمعات انسانی بی نياز از والی و حاكمی است كه امور آن را تدبير و اداره نمايد، كيست كه چنين توهمی بكند؟! و اگر كرد جواب كسی را كه از سيره رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) بپرسد چه میگويد؟! زیرا رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) سيره اش بر اين بود كه هر وقت به عزم جنگ از شهر بيرون میرفتند كسی را به جانشينی خود و به منظور اداره امور اجتماعی مسلمين جای خود میگذاشتند، كما اينكه علی بن ابی طالب (علیه السلام) را در جنگ تبوك جانشين خود در مدينه قرار دادند، □●علی (علیه السلام) هم كه عشق مفرطی به شهادت در راه خدا داشت عرض كرد: آيا مرا خليفه و جانشين خود در مدينه قرار میدهی؟ با اينكه در شهر جز زنان و كودكان كسی باقی نمانده؟! پيامبر فرمود: آيا راضی نيستی كه نسبت تو، به من نسبت هارون باشد به موسی، با اين تفاوت كه بعد از موسی (علیه السلام) پيغمبرانی آمدند و پس از من پيغمبری نخواهد آمد؟!. و همچنين آن حضرت در ساير شهرهايی كه آن روز بدست مسلمين فتح شده بود مانند مكه و طائف و يمن و امثال آنها جانشينان و حكامی نصب میفرمود، □●و نيز بر لشكرها چه كوچك و چه بزرگ كه باطراف میفرستادند امرا و پرچمدارانی میگماردند، اين بوده است رفتار رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) در ايام حيات خود، و چون فرقی بين آن زمان و زمان پس از رحلت آن جناب نيست، از اين رو بايد برای زمان غيبت خود هم فكری بكند، و شخصی را برای اداره امور امت تعيين بفرمايد، بلكه احتياج مردم به والی در زمان غيبت آن جناب بيشتر است از زمان حضورش، و با اين حال چگونه میتوان تصور كرد كه آن جناب برای آن روز مردم هيچ فكری نكرده است؟!. @mohamad_hosein_tabatabaei
■●هنگامی که انسان چشم به روی جهان می گشاید و با موجودات روبرو می شود، بدرستی درمی یابد که آنچه می بیند و به آنها می رسد، هستند؛ ولی یکسان نیستند. نتیجه ای که از این دریافت حاصل می شود، آن است که همه موجودات در اصل «بودن» و «هستی» با یکدیگر تفاوت ندارند. بنابراین، یکسان نبودن و تفاوت میان آنها منشأ دیگری دارد که می توان از آن تحت عنوان «ماهیت» سخن به میان آورد. ■●کلمه ماهیت از (ما هُوَ) گرفته شده که در واقع همان سوال از چیستی است. هرگاه شما از چیستی یک شیئ یا حقیقت بپرسید در واقع در جستجوی ماهیت آن هستید. ■●در فلسفه، سوال از چیستی نقش بنیادین دارد و این سوال منشا همه بحث ها و اختلافات است. به همین دلیل گفته می شود که منشا تفاوت ها را باید در ماهیات جستجو کرد نه در وجود آنها. @mohamad_hosein_tabatabaei
■●عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی●■ ■همه ی انبیا در سرّشان از علی علیه السّلام بهره میبردند و خدا را در سرّشان با علی علیه السّلام میخواندند، ولی آنهایی که پی بردند و او را در سرّ خود شناختند، اولواالعزم شدند. همهی ملائکه از علی علیه السّلام بهره میبردند، ولی آنهایی که به او معرفت پیدا کردند، ملک مقرّب شدند. ■فقط انبیاء مرسل و ملائکه‌ی مقرّب و دوستان اهل بیت علیهم السّلام که به کمال رسیدهاند و قلبهایشان با ایمان امتحان شده است، علی علیه السّلام را شناختهاند. دیگران از علی علیه السّلام بهره میبرند، ولی او را نمیشناسند. این‌ها در راهند. ■هر عابدی که عبادت میکند، عبادتش از علی علیه السّلام قاطی دارد، ملائکه از سر سفره‌ی فضل و عنایت علی علیه السّلام روزی خوردند. هر چه پیامبر آمد، از سفره‌ی علم و عنایت علی استفاده میکرد؛ علی در سرّ همه‌ی انبیا بود. ■●مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□تا ۲۵ ذی‌الحجّه ایام غدیریّه می‌باشد، که در هر روز آن آیات و روایات در شان آقا امیرالمومنین علی علیه السلام نازل و وارد شده است. بر هر شیعه ای لازم است، این ایّام را بشناسد و مطالب آن را بداند و مبلّغ غدیر و ایام غدیریّه باشد. اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا أَوَّل مَظْلُوم ...✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 254-253 بقره قسمت اول بخش سوم تِلْك الرُّسلُ فَضلْنَا بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ ● انيبا (علیهم السلام) در عين حال كه در اصل فضل رسالت مشتركند، از درجات مختلفى برخوردارند از آنجا كه خواسته است به امر رسولان و به مقام والاى ايشان احترام بگذارد با كلمه ((تلك )) كه ضمير اشاره به دور است اشاره نمود، و اين جمله دلالت دارد بر اين كه خداى سبحان انبيا را در يك درجه قرار نداده ، بلكه بين آنان برترى نهاده است ، بعضى برتر از بعضى ديگر هستند، و بعضى پائين تر از بعض ديگر، ولى همه آنها مشمول فضل خدا هستند، چون رسالت فى نفسه فضيلتى است كه در همه آنان هست . پس در بين انبيا اختلاف مقام و تفاضل در درجات هست ، در عين اينكه همه آنان در اصل فضل رسالت مشترك هستند، و در مجمع كمالات كه همان توحيد باشد سهيم هستند، بر خلاف اختلافاتى كه در بين امتهاى آنان ، بعد از آنان پيدا مى شود، چون اختلاف امتها به ايمان و كفر، و نفى و اثبات است ، و معلوم است كه ميان اين دو جامع نيست . و به همين جهت است كه در آيه مورد بحث از اين دو گونه اختلاف دو جور تعبير آورد، اختلاف انبيا را تفضيل خواند، و اين تفضيل را به خودش نسبت داده و فرمود: ما بين آنان اختلاف درجه قرار داديم ، و اختلاف امتها را اختلاف خواند، و آن را به خود امتها نسبت داده فرمود: ((وليكن اختلاف كردند)). و از آنجائى كه در ذيل آيه اشاره به مساله قتال شده و مرتبط به آن بود، و آيات قبل نيز راجع به قتال سخن مى گفت ، و داستان قتال طالوت را ذكر مى كرد، چاره اى جز اين نبود كه قطعه اى از كلام را زمينه چينى و مقدمه ذيل آيه بفرمايد: ((تلك الرسل فضلنا... بروح القدس تا ذيل آيه را كه مى فرمايد: ((ولو شاء الله ما اقتتل الذين من بعدهم ... و لكن الله يفعل ما يريد)) روشن سازد. ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 471 و بنابر اين صدر آيه ، در صدد بيان اين معنا است كه مقام رسالت ، هر چند مشترك در ميان همه رسولان (عليه السلام ) است ، و مقامى است كه خيرات و بركات را به سوى بشر سرازير مى كند، و كمال سعادت و درجات نزديكى به خدا از قبيل هم كلامى با خدا و دارا شدن معجزات و مؤ يد شدن به روح القدس از اين سرچشمه زلال مى جوشد، ليكن با همه اين بركات ، باعث نمى شود كه جنگ و خونريزى را از ميان بشر براندازد، چون اين رنج و مصيبت مستند به اختلاف خود مردم است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○آموزه‌های غدیر - بخش چهارم○□ #آموزه‌ی_چهارم: □اهل تسلیم مطلق بودن در برابر خدا و معصومین علیهم ا
□○ (قسمت پنجم)○□ □بارها اشاره کرده‌ایم که سالک به مقصد نمی‌رسد، مگر اینکه اهل شب باشد؛ اهل بیداری دل شب باشد. کلّ دنیا و همه‌ی عالم کثرت هم شب است و در شب است که سالک باید راه را طی کند برای اینکه به روزِ دیدار و یوم‌القیامه‌ی سیر باطنی خود وارد شود. □این اقامت، اقامت شبانه است. این شبِ بیداری است و بسیار مستحبّ است که حاجی این شب را نخوابد و تا صبح بیدار باشد. این شبی است که حاجی‌ها برای رمی جمرات سنگ جمع می‌کنند؛ یعنی شبِ تجهیز است. □سالک الی الله برای طیّ مسیر نیاز به سلاح دارد؛ چون می‌خواهد به کارزار و خود برود و این دو نبرد مستلزم ملزومات و تجهیزات و سلاح است. چون در باید به هر یک از مظاهر شیطانی هفت سنگ پرتاب شود؛ شاید این هفت سنگ سمبلی از هفت دری باشد که به سوی دوزخ باز می‌شود؛ «لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ» هفت در رو به دوزخ باز می‌شود؛ شاید هفت در همان هفت نقطه‌ی ارتباط ما با عالم کثرت است؛ چشم و بینایی، گوش و شنوایی، شامّه و بویایی، ذائقه و چشایی، لامسه و بساوایی، و شهوت و غضب و یا دست و پا، نقاط ارتباط ما با عالم کثرت‌اند. □ظاهر ما از هفت طریق با عالم کثرت مرتبط است؛ نگاهی که می‌کند؛ آنچه می‌شنود؛ آنچه می‌بیند؛ آنچه می‌چشد؛ آنچه لمس می‌کند؛ میل و اشتهایی که به چیزها دارد؛ نفرت و خشمی که می‌ورزد؛ یا کارهایی که با دست انجام می‌دهد؛ راهی که با پا می‌پوید؛ هنگامی که حاکمیّت عقل و دل بر آنها نباشد؛ درهایی هستند که به سوی دوزخ باز می‌شوند؛ امّا اگر حاکمیّت عقل و دل بر آنها مستولی شد، این هفت تا به علاوه‌ی عقل یا دل، هشت تا می‌شوند؛ آن‌وقت هشت درِ بهشت می‌شوند. «اِنَّ ِللْجَنَّةِ ثَمانِیَةَ اَبْوابٍ» . □یعنی حالا همان چشم با نگاه‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند؛ همان گوش با شنیدن‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند. حاجی باید هفت سنگ بزند. شاید هر یک از این هفت تا به دری از درهای دوزخ در وجود او پرتاب می‌شود؛ یا حاجی به هفت جهتی که شیطان از آن جهات به وجود انسان نفوذ می‌کند؛ حمله‌ور می‌شود. □لذا شبِ تجهیز و سلاح برگرفتن است و وقتی سالک می‌تواند سلاح برگیرد که در وادی باشد؛ یعنی اهل شعور و درک باشد. آنجا نقطه‌ی سلاح برگرفتن برای مبارزه و کارزار است. ... □○در محضر استاد مهدی طیب ۹۱/۰۸/۰۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●استاد علی صفایی حائری●■ ... ■آنها كه را قبول كردند، آنهايى هستند كه يافتند ماشين پيچيده‌ى وجود آنها را بهتر از خود آنها رهبرى مى‌كند و در اين راه شلوغ هستى كه اعمال و افكار انسان غوغايى بپا كرده، او بهتر انسان را به مقصد مى‌رساند و نجات مى‌دهد. ■و توضيح اين در همين نهفته است. وجود ما، جسم ما، جان ما،براى خداست و از اوست. هر كس كه اينها را بهتر به كار بگيرد، در اينها دارد. و همين است كه رسول خدا و پيشوايان دارند.به تصرف در هستى ما، از ما هستند. ■●غدیر، صفحه ۲۰●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●رويداد مباهله - بخش اوّل●□ □●هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مكه را فتح كردند و عرب تحت فرمان ایشان درآمد، نمايندگان و نامه‌هايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كردند. □●«عقبه بن غزوان»، «عبدالله بن ابى اميه»، «هدير بن عبدالله» و «حبيب بن سنان» نمايندگان پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم بودند كه به «نجران» اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند. □●در نامه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم آمده بود: بگو: اى اهل كتاب بياييد از سخن حقّى كه ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم، كه به جز خداى يكتا هيچ‌كس را نپرستيده، چيزى را شريک او قرار نداده، و برخى را به جاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم. اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم. □●پس از رسيدن پيام پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم، در معبد بزرگ خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از «مذحج»، «عک»، «حمير»، «انمار» و خويشان و همسايگان آنها از قبايل «سبأ» - كه همگى بجهت سرنوشت مشترک خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود خشمگين بودند - به آنان پيوستند. □●اسقف بزرگ آنان كه انسان موّحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبر عليه السّلام نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى‌كرد. وقتى ديد مى‌خواهند به مدينه رفته و با پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تأمل و تأنى دعوت كرد. «كرز بن سبره حارثى» - كه در آن زمان سرپرست قبيله «بنى حارث بن كعب» و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مى‌شد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ، «سيد» و «عاقب» كه آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند. □●و به اين ترتيب گفتگوى آنان طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند، كتاب «جامعه» را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است. در اين جا بود كه «سيد» و «عاقب» مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده‌ی صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق بشارت‌هاى پيامبران گذشته با او به مدينه بروند. □●«سيد» و «عاقب» به همراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان «بنى حارث بن كعب» براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به طرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهره‌هاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديک مدينه رسيدند، براى اين كه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخر فروشى كنند، سيد و عاقب سفارش كردند كه از مركب‌هاى خود پياده شده، خود را آرايش كرده، لباس‌هاى معمولى خود را از تن در آورده، لباس‌هاى ابريشمى و زيباترين و بهترين لباس‌هاى خود را بپوشند، خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بر آن حضرت وارد شدند، وقت نماز آنان بود. به طرف مشرق مشغول نماز شدند. □●مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نگذاشتند. □●تا سه روز نه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبر سئوالى كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق صفات او با آنچه در كتاب‌هاى خود درباره پيامبر ديده بودند، داشته باشند. ... □● میرزا جواد آقا ملکی تبریزی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●[روايتی در مورد نصب امير المؤمنين (علیه السلام) به ولايت و قصه حارث بن نعمـان كه صــاحب تفسير المنار نقـل كـرده] ■●و در تفسير المنار از تفسير ثعلبی نقل میكند كه گفته است: اين گفتار رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) همه جا و در همه بلاد منتشر شد، تا به گوش حارث بن نعمان فهری رسيد، حارث بی درنگ شتر خود را سوار شد و شرفياب حضور رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) گرديد، و آن حضرت آن موقع در ابطح بودند، حارث از شتر خود فرود آمده و بند بر پای آن نهاد و نزديك شد، آن گاه روی به آن جناب نموده و در حالی كه آن حضرت در بين جمعی از اصحابش بود عرض كرد: يا محمد! تو از ناحيه پروردگارت به ما دستور دادی كه به وحدانيت خداوند و رسالت تو شهادت دهيم، ما نيز پذيرفتيم، آن گاه به ما گفتی چه و چه (و همه احكام را ذكر كرد) و ما قبول كرديم، و اين همه اطاعت از ما تو را كفايت نكرد تا دو بازوی پسر عمت را كشيده و او را بر همه ما سروری دادی، و گفتی: هر كه من مولای اويم علی مولای او است، اينك آمده ام از تو بپرسم داستان سروری پسر عمت از ناحيه خود تو است يا از ناحيه خداست؟ ■●رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) فرمود: سوگند به آن خدايی كه جز او معبودی نيست آن نيز مانند همه دستوراتم از ناحيه خداست، حارث بسوی مركب خود برگشت و در حالی كه میگفت: بار الها اگر اين مطلب حق است و از ناحيه تو است سنگی از آسمان بر ما بباران، و يا عذابی دردناك بر ما نازل كن. ■●هنوز به شتر خود نرسيده بود كه خدای تعالی او را هدف سنگ ريزه ای قرار داده بطوری كه از فرق سرش فرو رفت و از پائين تنش بيرون آمده و هلاكش ساخت، و در باره همين واقعه در اين دو آيه" سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ"را فرستاد. ■● | تفسیر المنار، ج۶، ص۴۶۴●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●تجمّل طلبی و تنوّع گرایی، خطری در کمین (قسمت اول)●■ ■●این معارف بلند الهی را که خدای متعال روزی ما کرده و در دسترس ما قرار داده است، قدر بدانیم و ارزش آن را بشناسیم. با حقایق بلند معنوی دین بازی نکنیم، گاهی اوقات انسان با این حقایق بازی می کند. یادم هست بچه که بودیم، در هیئت های سینه زنی وقتی مثلاً به ماجرای مجلس یزید اشاره می کردند، می گفتند: با کلام الله بازی می کنید. اینکه انسان با کلام الله بازی کند، کار بسیار عجیبی است. ■●گاهی اوقات ما با دین خدا که کلام الله است، بازی می کنیم؛ یعنی رفتاری بازی گونه و تفنّنی داریم. در کتاب "سرّ حق" هم اگر یادتان باشد، به این نکته اشاره کرده ام. (تاکید میکنم که حتما همه ی عزیزان این کتاب را مطالعه کنند. این کتاب‌ها با عنایت خاصی نوشته شده اند، اهمیت فوق‌العاده‌ای برای نکته های مطرح شده قائل بودم که وقت گذاشتم و نوشتم). در فصل سوم کتاب سرّ‌حق که حدود سی و چند مورد از لغزشگاه های سلوک را مطرح کردم، آخرین مورد از این لغزشگاه‌ها را به همین نکته اختصاص دادم: تفنّنی پرداختن به و ؛ ■●یعنی اینکه ما زندگی عادی و روزمره ی دنیایی خود را داشته باشیم و هفته ای مثلا دو ساعت هم بیاییم بنشینیم اینجا و مثلاً، عرفان ببافیم، شعرهای عرفانی بخوانیم، عبارت‌های عرفانی بگوییم؛ خیلی هم لذت ببریم و کیف کنیم؛ جلسه هم که تمام شد، برگردیم و دوباره در همان دنیاگرایی خودمان غوطه‌ور باشیم. ■●این بازی کردن با عرفان و با دین خداست. فرد با این نحوه عملکرد، راه به جایی هم نمی برد؛ فقط وقتش را تلف می کند. این مجلس برای او تبدیل به مجلس تفریح و تفنّنی شده است که با حضور در آن، می تواند خستگی‌اش را درکند و دوباره برود به دنبال دنیا بدود. اینگونه پرداختن به عرفان، انسان را به هیچ جا نمی رساند. ... ■●استاد مهدی طیب-۹۳/۰۹/۰۱●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●در روایات می بینیم که می فرمایند عاقل کسی است که کم ببیند و کم بگوید و کم بشنود و کم لمس کند و کم بچشد یا بعضی از روایات دارند که آدم های بی عقل ، خیلی پرحرف هستند و برعکس آدم های عاقل خیلی دهان بسته اند و اگر هم دهان باز کنند یک کلمه حرف یا یک جمله یا یک سطر عبارت بیان می کنند و می بینید که دریایی از حقایق از آنها عنوان شده است. □●این سرّش این است که ایشان قوه ی خیال را تحت نظر عقل قرار نداده است و آن نقطه ی حساسی که تمام سیر و سلوک کنندگان در آن گرفتارند همین نقطه ی راه ارتباطی این حواس با قوه ی عاقله است که در وسط این راه ارتباطی ، قوه ی خیال قرار دارد □●ان شاءالله برنامه ی تفکر را که به عرض رسید دنبال بفرمایید و بعد به این گرفتاری می افتید و باید هم بیفتید که این یک کوره ای است و باید به این گرفتاری بیفتید و ان شاءالله در این کوره کوبیده شوید . آنقدر باید در این کوره کار کرد که آدم را له می کند تا آدم از این پل ارتباطی در برود و عیبی هم ندارد .  □●هر چه ایشان به آدم زحمت می دهد ، ولی پخته تر می شود اینجاست که آن فرمایش بلند حضرت آقا مصداق پیدا می کند که فرمود به آنهایی که دیر دیر می دهند بهتر است تا به آنهایی که زود می دهند. که ظاهرا می گویند جناب مرحوم آقا سید مهدی بحرالعلوم ( رحمة الله علیه ) ، بعد از سی دو سال ، نماز شکرانه خواندند که من توانستم الحمدلله از این پل عبور کنم . عیبی هم ندارد. □●شما تعجب نکنید ! برای اینکه شما می خواهید برای ابد کار کنید . لذا سی سال در مقابل ابد چیزی نیست لذا این زحمات طولانی هیچ اشکال ندارد ، زیرا شما می خواهید یک پل ارتباطی از حواس پنجگانه تان از باطن و ظاهر عالم بسازید بعد هم ماشاءالله انسان برسد به جایی که از این عالم احاطه به عوالم وجودی دیگر داشته باشد و موجودات بینهایت را هم ادراک کند و خودش هم تا ابد لذت عقلی و ذاتی داشته باشد . حالا در مقابل آن چیزی که می خواهد بگیرد ، این زحمات چهار ، پنج یا ده سال ( که اینها دیگر بسته به مزاج افراد است ) بسیار ناچیز است. □●دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei