eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□●مراتب فکر و سیر و انشاء●□ □●در تحصیل علوم آن که بطئی است  است که عقل نظری است، و آن که سریع است  است که انتقال دفعی است. □●و در آن که بطئی است   است و ان که سریع است   است. □●و در ایجاد و ابداع و انشاء آن که بطئی است  است که العارف یخلق بهمته و آن که سریع است امر است. پس سعی کن که اهل فکر سپس صاحب حدس، آن صاحب سلوک و تا به جذبه برسی و از آن اهل همت شوی تا در نهایت صاحب الأمر شوی که به محضر محضر حضرت صاحب الأمر و الزمان و العصر و السیف که خاتم الأولیا علی الاطلاق است تشرف حاصل نمایی. □●از تو حرکت از خدا برکت. تا یار که را خواهد و میلش به که باشد . □●طهارت را در همه مراتب را بدان نحوی که در کتاب مظبوط است، حفظ کن □●و مداومت داشته باش که خواجه کائنات، خاتم الأنبیا فرمود: بر طهارت مداومت داشته باش که روزی و رزق تو وسعت یابد. ص۵۲ □●استاد صمدی آملی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #شمه‌ای_از_اسرار_حج (قسمت چهارم)○□ □○سرزمین #عرفات بیرون از حرم است. حرم، حریمی در اطراف شهر مکّ
□○ (قسمت پنجم)○□ □○بارها اشاره کرده‌ایم که سالک به مقصد نمی‌رسد، مگر اینکه اهل شب باشد؛ . کلّ دنیا و همه‌ی عالم کثرت هم شب است و در شب است که سالک باید راه را طی کند برای اینکه به روزِ دیدار و یوم‌القیامه‌ی سیر باطنی خود وارد شود. □○این اقامت، اقامت شبانه است. این شبِ بیداری است و بسیار مستحبّ است که حاجی این شب را نخوابد و تا صبح بیدار باشد. این شبی است که حاجی‌ها برای سنگ جمع می‌کنند؛ یعنی است. □○سالک الی الله برای طیّ مسیر نیاز به سلاح دارد؛ چون می‌خواهد به کارزار و خود برود و این دو نبرد مستلزم ملزومات و تجهیزات و سلاح است. چون در باید به هر یک از مظاهر شیطانی هفت سنگ پرتاب شود؛ شاید این هفت سنگ سمبلی از باشد که به سوی دوزخ باز می‌شود؛ «لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ» هفت در رو به دوزخ باز می‌شود؛ شاید هفت در همان هفت نقطه‌ی ارتباط ما با عالم کثرت است؛ چشم و بینایی، گوش و شنوایی، شامّه و بویایی، ذائقه و چشایی، لامسه و بساوایی، و شهوت و غضب و یا دست و پا، نقاط ارتباط ما با عالم کثرت‌اند. □○ظاهر ما از هفت طریق با عالم کثرت مرتبط است؛ نگاهی که می‌کند؛ آنچه می‌شنود؛ آنچه می‌بیند؛ آنچه می‌چشد؛ آنچه لمس می‌کند؛ میل و اشتهایی که به چیزها دارد؛ نفرت و خشمی که می‌ورزد؛ یا کارهایی که با دست انجام می‌دهد؛ راهی که با پا می‌پوید؛ هنگامی که حاکمیّت عقل و دل بر آنها نباشد؛ درهایی هستند که به سوی دوزخ باز می‌شوند؛ امّا اگر حاکمیّت عقل و دل بر آنها مستولی شد، این هفت تا به علاوه‌ی عقل یا دل، هشت تا می‌شوند؛ آن‌وقت هشت درِ بهشت می‌شوند. «اِنَّ ِللْجَنَّةِ ثَمانِیَةَ اَبْوابٍ» . □○یعنی حالا همان چشم با نگاه‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند؛ همان گوش با شنیدن‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند. حاجی باید هفت سنگ بزند. شاید هر یک از این هفت تا به دری از درهای دوزخ در وجود او پرتاب می‌شود؛ یا حاجی به هفت جهتی که شیطان از آن جهات به وجود انسان نفوذ می‌کند؛ حمله‌ور می‌شود. □○لذا شبِ تجهیز و سلاح برگرفتن است و وقتی سالک می‌تواند سلاح برگیرد که در وادی باشد؛ یعنی اهل شعور و درک باشد. آنجا نقطه‌ی سلاح برگرفتن برای مبارزه و کارزار است. ... □○در محضر استاد مهدی طیب - ۹۱/۰۸/۰۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○آموزه‌های غدیر - بخش چهارم○□ #آموزه‌ی_چهارم: □اهل تسلیم مطلق بودن در برابر خدا و معصومین علیهم ا
□○ (قسمت پنجم)○□ □بارها اشاره کرده‌ایم که سالک به مقصد نمی‌رسد، مگر اینکه اهل شب باشد؛ اهل بیداری دل شب باشد. کلّ دنیا و همه‌ی عالم کثرت هم شب است و در شب است که سالک باید راه را طی کند برای اینکه به روزِ دیدار و یوم‌القیامه‌ی سیر باطنی خود وارد شود. □این اقامت، اقامت شبانه است. این شبِ بیداری است و بسیار مستحبّ است که حاجی این شب را نخوابد و تا صبح بیدار باشد. این شبی است که حاجی‌ها برای رمی جمرات سنگ جمع می‌کنند؛ یعنی شبِ تجهیز است. □سالک الی الله برای طیّ مسیر نیاز به سلاح دارد؛ چون می‌خواهد به کارزار و خود برود و این دو نبرد مستلزم ملزومات و تجهیزات و سلاح است. چون در باید به هر یک از مظاهر شیطانی هفت سنگ پرتاب شود؛ شاید این هفت سنگ سمبلی از هفت دری باشد که به سوی دوزخ باز می‌شود؛ «لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ» هفت در رو به دوزخ باز می‌شود؛ شاید هفت در همان هفت نقطه‌ی ارتباط ما با عالم کثرت است؛ چشم و بینایی، گوش و شنوایی، شامّه و بویایی، ذائقه و چشایی، لامسه و بساوایی، و شهوت و غضب و یا دست و پا، نقاط ارتباط ما با عالم کثرت‌اند. □ظاهر ما از هفت طریق با عالم کثرت مرتبط است؛ نگاهی که می‌کند؛ آنچه می‌شنود؛ آنچه می‌بیند؛ آنچه می‌چشد؛ آنچه لمس می‌کند؛ میل و اشتهایی که به چیزها دارد؛ نفرت و خشمی که می‌ورزد؛ یا کارهایی که با دست انجام می‌دهد؛ راهی که با پا می‌پوید؛ هنگامی که حاکمیّت عقل و دل بر آنها نباشد؛ درهایی هستند که به سوی دوزخ باز می‌شوند؛ امّا اگر حاکمیّت عقل و دل بر آنها مستولی شد، این هفت تا به علاوه‌ی عقل یا دل، هشت تا می‌شوند؛ آن‌وقت هشت درِ بهشت می‌شوند. «اِنَّ ِللْجَنَّةِ ثَمانِیَةَ اَبْوابٍ» . □یعنی حالا همان چشم با نگاه‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند؛ همان گوش با شنیدن‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند. حاجی باید هفت سنگ بزند. شاید هر یک از این هفت تا به دری از درهای دوزخ در وجود او پرتاب می‌شود؛ یا حاجی به هفت جهتی که شیطان از آن جهات به وجود انسان نفوذ می‌کند؛ حمله‌ور می‌شود. □لذا شبِ تجهیز و سلاح برگرفتن است و وقتی سالک می‌تواند سلاح برگیرد که در وادی باشد؛ یعنی اهل شعور و درک باشد. آنجا نقطه‌ی سلاح برگرفتن برای مبارزه و کارزار است. ... □○در محضر استاد مهدی طیب ۹۱/۰۸/۰۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●رسول خدا حبیب الله است و در زیارت نامه ها هم بعد از این که به آدم صفوة الله، به نوح نبیّ الله، به ابراهیم خلیل الله، به موسی کلیم الله ، به عیسی روح الله علیهم صلوات الله سلام می دهیم، وقتی به اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می رسیم خطاب می کنیم: ■«السّلام علیک یا رسول الله، السّلام علیک یا حبیب الله»■ ■●پیغمبر اکرم حبیب الله است. حبیب از نظر ادبی به معنای است. کما اینکه قتیل به معنای مقتول است. قتیل یعنی کشته، لذا در روایات به امام حسین علیه السّلام قتیل العبرات گفته شده است. حبیب به معنای محبوب است، پس حبیب الله یعنی محبوب خدا، معشوق خدا. ■●در سلسلۀ انبیاء می بینید که کار از صفوت آغاز می شود، یعنی وقتی کسی در سیر و سلوک کمالات انسانی به حقیقت آدمیت نائل می شود، همین که در سلوک از حیوانیت نجات پیدا می کند و آدم می شود، به مقام صفوت می رسد. از مقام صفوت که مقام آدم صفیّ الله علیه السّلام است تا مقام خلّت که مقام ابراهیم خلیل الله علیه السّلام است فاصلۀ بسیاری است. ■●مقام خلّت مقام دوستی خالصانه و بی شائبه است. ابراهیم خلیل دوستدار خالص و راستین خدای متعال بود. از مقام صفوت تا مقام خلّت راهی طولانی است که الی الله باید طی کند تا به مقام خلّت برسد و دوستدار راستین خدای متعال، نه مدّعی دروغین دوستی شود و خدا را دوست بدارد. در کانون قلب او خدا حضور داشته باشد و همه چیز را در راه خدا ترک کند و خدای متعال تنها مقصود و محبوب او در زندگی شود. رسیدن به مقام خلّت مرحلۀ بسیار عظیمی است. منتها از خلیل الله تا پیغمبر اکرم که حبیب الله هستند راه راه بسیار عظیم تری است. یعنی از مرتبۀ محب و دوستدار بودن تا مرتبۀ محبوب و معشوق بودن خدای متعال راه بسیار عظیمی است و سیر کمالی انسان وقتی به مرتبۀ محبوبی، یعنی مرتبۀ حبیب اللهی برسد، سیر به غایت و نهایت خود منجر شده است. ■●در مسیر این گونه است و همین حقیقت که در عالم سلوک مطرح است در عالم ظاهر هم در قالب سلسلۀ انبیاء الهی این را مشاهده می کنید. لذا ختم رسالت به حبیب الله می شود. همین جا می شود فهمید که چرا پیغمبر اکرم خاتم رسل است. چون وقتی که صفیّ الله خلیل الله شد و خلیل الله حبیب الله شد این راه و مسیر به انتهای خود رسیده است. ■●وقتی کسی به مرتبۀ محبوبی و معشوقی خدای متعال رسید، او دیگر به اوج قلّۀ کمال رسیده است و دیگر چیزی باقی نمانده که او طی کند، لذاست که پیغمبر چون حبیب الله است، خاتم رسل است و ختم کنندۀ سلسلۀ انبیاء است. همان طور که کسی که در سیر به مرتبۀ حبیب اللّهی و محبوب خدا شدن برسد، به انتها و ختم مسیر سلوک نائل شده است. لذا بسیار زیباست که می بینیم خدای متعال در ادبیات گفتگویی که با پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم دارد به گونه ای متفاوت با سایر انبیاء سخن می گوید. در آیۀ ۷۲ سورۀ حجر می بینید خدای متعال به جان پیغمبر قسم می خورد و می گوید: «لعمرک» قسم به جان تو ای پیامبر... این خوب نشان می دهد که پیغمبر محبوب خدای متعال است و خدای متعال دارد به گرانبهاترین چیز که جان محبوب و معشوقش است سوگند می خورد. در قران کریم چنین تعبیری را راجع به سایر نمی بینیم. ■●استاد مهدی طيب _ جلسه ٢٠ بهمن ٩٠ ١●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■ مرتب تعالی می یابد آن عقلی که مدام مذمت می شود عقل متوقف است جایی که عقل متوقف شد و بالاتر خود را ندید و فکر کرد به رسیده عقل رسیده است و اینجاست که با عقل مقابله می کند اما وقتی به موقیت خود آگاه شد می داند که حد یقف ندارد و همواره در تعالی است. ■تعالی همان چیزی است که به آن می گویند سلوک یعنی راه رفتن و یعنی رونده سلوک،سلوک معرفتی است و راه رفتن در عالمی غیر از عالم و شهرهاست. در مسیر سلوک هرچه بالاتر می روی هی پرده ای برداشته و جهانی نمودار می شود،گشوده شدن جهان های متعالی یعنی باز شدن ،افق در قرآن آمده و میگوید انسان دارای آفاق است.افق را وقتی نگاه می کنیم فکر می کنیم چند کیلومتر برویم به آن می رسیم اما هرچه راه می رویم راه گشوده تر می شود(این آفاق است)همین آفاق در نفس هم هست. ■اگر انسان افق خود را کشف کند و در راه افقش حرکت کند این راه تعالی است و این همان سلوک می باشد.اگر کسی ادعای عارفانه کند اما این مسئله را نداند دچار توهم است.سلوک راه رفتن با قدم عقل و قدم عشق است.و هو بالافق الاعلی(اعلی نامتناهی)یا همان فی الله است. ■حکیم دینانی■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■اگر نیامده بود و این دفتر را نگذاشته بود بشریت چیزی کم داشت بشریت باید یاد بگیرد و با زبان اصلی بخواند . ■ شش دفتر است به اینجا که رسید مولانا دیگه اشتر من خوابید اشتر بود و داشت می‌رفت این مثنوی سلوک مولانا است فقط نبوده می‌گوید : مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا / پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا ■این سلوک است سوار بر اشتری بوده که به کعبه مقصود می‌رفته و دفتر هفتم را نمی‌گوید و سروده نمی‌شود یعنی می‌رسد به وادی که حرف نیست لفظ و گفت و صوت را بر هم زنم / لحظه‌ای بی این سه با تو دم زنم. می‌رسد به جایی که حیرت است و سلوک است و است و تخلص مولاناست سکوت یعنی چه تنها کسی می‌تواند کند که حرفی برای گفتن داشته باشد دیوار و میز که حرفی ندارد سکوت ندارد یا نمی‌خواهی بگویی یا نمی‌توانی بگویی بنا به مصلحت. خیلی حرفهای گفتنی دارد و رسید به جایی که نباید بگوید در تفسیر گفته هر کتابی که می‌خواندم خسته می‌شدم اما هر چه می‌خواندم به هیجان می‌آمدم. ■حکیم دکتر دینانی■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□ذهن انسان آن قدر عظیم است که خودش را زندانی خودش می‌کند و در این می‌ماند. زندانی ذهن امید رهایی ندارد. ممکن است خود را آزاد بدانم ولی در زندان ذهن باشم، آیا ملاکی هست که بفهمیم زندانی ذهن هستیم؟ اگر بتوانم در تمام عقایدی که اکنون دارم قدری و تردید کنم، رها می‌شوم. انسانی که قدرت شک کردن ندارد یا نمی‌خواهد شک کند هم چنان خر باقی می‌ماند. انسانی که بتواند شک کند دیگر زندانی ذهن نیست و رها می‌شود. مادامی‌که شک نکنی در زندان ذهن خود باقی می‌مانی. □شک مقدس است. اگر انسان نتواند شک کند حاصل نمی‌کند. شک همیشه مقدمه است و در شک باقی ماندن است. شک برای عبور و رفتن است. شک فقط راه رفتن را یاد می‌دهد و نمی‌گوید در این جا بمان. اگر ماندن را دور بریزیم درست می‌شود. رفتن راه مهم است. عبور از شک یعنی به یقین رسیدن و دوباره در آن یقین شک کردن و این و رفتنِ راه است. □ الدین محمد تبریزی می گوید؛ پیش ما کسی یک بار مسلمان نتواند شد، مسلمان می‌شود و کافر می‌شود و باز مسلمان می‌شود و هر باری از او چیزی بیرون می‌آید، تا آن وقت که کامل شود. جلال الدین محمد بلخی نیز می‌گوید؛ ○لنگ و لونگ و خفته شکل و بی‌ ادب ○سوی حق می‌غیژ او را می‌طلب ○دوست دارد دوست این آشفتگی ○کوشش بیهود به از خفتگی □غلامحسین ابراهیمی دینانی□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□ذهن انسان آن قدر عظیم است که خودش را زندانی خودش می‌کند و در این می‌ماند. زندانی ذهن امید رهایی ندارد. ممکن است خود را آزاد بدانم ولی در زندان ذهن باشم، آیا ملاکی هست که بفهمیم زندانی ذهن هستیم؟ اگر بتوانم در تمام عقایدی که اکنون دارم قدری و تردید کنم، رها می‌شوم. انسانی که قدرت شک کردن ندارد یا نمی‌خواهد شک کند هم چنان خر باقی می‌ماند. انسانی که بتواند شک کند دیگر زندانی ذهن نیست و رها می‌شود. مادامی‌که شک نکنی در زندان ذهن خود باقی می‌مانی. □شک مقدس است. اگر انسان نتواند شک کند حاصل نمی‌کند. شک همیشه مقدمه است و در شک باقی ماندن است. شک برای عبور و رفتن است. شک فقط راه رفتن را یاد می‌دهد و نمی‌گوید در این جا بمان. اگر ماندن را دور بریزیم درست می‌شود. رفتن راه مهم است. عبور از شک یعنی به یقین رسیدن و دوباره در آن یقین شک کردن و این و رفتنِ راه است. □ الدین محمد تبریزی می گوید؛ پیش ما کسی یک بار مسلمان نتواند شد، مسلمان می‌شود و کافر می‌شود و باز مسلمان می‌شود و هر باری از او چیزی بیرون می‌آید، تا آن وقت که کامل شود. □ جلال الدین محمد بلخی نیز می‌گوید؛ ○لنگ و لونگ و خفته شکل و بی‌ ادب ○سوی حق می‌غیژ او را می‌طلب ○دوست دارد دوست این آشفتگی ○کوشش بیهود به از خفتگی □غلامحسین ابراهیمی دینانی□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●شرح بیتی از غزل عرشی جناب عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد بلا بکند حکیم دکتر دینانی●□ □دلا بسوز که ....،عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش که| یک کرشمه تلافی صد بلا بکند. □ بعد از اون مقدمات که در مطلع بیان کرده و با یک بیت کوتاه به چند مطلب حکمی و فلسفی مهم اشاره کرده حالا یک فضای دیگر می‌گشاید. یعنی نهایت زیبایی. حالا یار پریچهره که عین زیبایی است گاهی ممکن است یک هم داشته باشد. □هم نگاه دارد و اصلاً اون نگاه پریچهرگی لطف است و گاهی ممکن است عتاب هم داشته باشد و حالا اون عتابش هم زیباست اگر یار پریچهره و کسی این یار زیبا را بشناسد حالا از زیبائی پایینی گرفته تا زیبایی مطلق اگر کسی این یار پریچهره را بشناسد که اون نگاه همش لطف است اما در درون لطف گاهی یه قهر هم هست گاهی یک عتابی هم هست اصلاً بدون عتاب نمی‌شود و اگر عتابی آمد اون را نازنین بدان و رنجیده مشو حالا عتاب یار پریچهره چیست؟ یعنی انسان و متأله که در راه و حقیقی قدم بر می‌دارد و زیبایی حق را در همه چیز میبیند و حقیقی‌اش حق تعالی است فکر نکن که ندارد و در راه دارد، سختی دارد، گرسنگی دارد خیلی سختی است البته برای همه هست و شاید سالک راه حق و خدا بیش‌تر این سختی‌هایی که در زندگی برای سالک راه حق پیش آید اینها عتاب است چون همه چیز از جانب معشوق است و چیزی از غیر او نیست می‌گوید اگر این سختی‌ها برایت پیش می‌آید رنجیده مشو. او عتاب کرده و عتاب یعنی نوعی زدن و سختی نشان دادن حالا تو این را کن و رنجیده مشو. کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم | که درطریقت ما کافری است رنجیدن و رنجیدن کُفراست این چون از ناحیه‌ی معشوق است عتابش هم زیباست. پرخاشش هم زیباست، اگر سختی هم پیش آمد زیباست اون را عاشقانه تحمل کن و تحمل سختی و رنج مال انسان است. که یک تلافی صد بکند حالا اگر عتاب کرد اون وقت کرشمه هم دارد اون وقت می‌دونی کرشمه‌اش چقدر زیباست و کرشمه‌ی محبانه و کرشمه معشوقانه تمام این سختیها را جبران می‌کند دیگه اصلاً سختی نمی‌بیند. با یک کرشمه هزار بلا را رفع می‌کند. □نکته مهم استاد اِنَ مَعَ العُسرِ یُسری= هر که سختی نکشد مشکلش آسان نشود. □متأسفانه ما فکر می‌کنیم هر چه بیش‌تر نوازش ببینیم کمال پیدا می‌کنیم در حالی که قهر و لطف و عتاب و خطاب اینها لازمه‌ی انسان است و اصلاً در قاموس آفرینش نهاده شده است. این یک توحیدی است و این آیه صریح در است می‌گوید مع العُسر یُسری نمی‌گوید بعد از عُسر و بعد از سختی آسانی می‌آید بلکه می‌گوید در درون سختی آسانی می‌آید و سختی در درون خود آسانی را می‌زاید، از درون سختی آسایش می‌آید چنانچه از درون آسانی هم سختی بیرون می‌آید یعنی از درون رنج آسایشی پدید می‌آید و این دیالکتیک نه تنها در نهاد است در کل عالم است این زمستان و تابستان بهار و پاییز. شب و روز جوانی و پیری سختی و آسانی و تلخی و شیرینی و این تقابل‌ها در کل جهان هستی است و در درون انسان هم هست و هر چه که در بیرون هست در درون هم هست و هر چه در درون است انعکاس در بیرون دارد از درون سختی آسانی فرا می‌رسد. درون رنج و فراق تا کسی درد فراق را نچشیده باشد وصال چه معنی دارد. وصال وقتی شیرین است و لذت بخش است که درد فراق را کسی چشیده باشد بدون درد معنی درستی ندارد. □عتاب یار آمیخته شده است با عشق یار وتوجه یار، خطاب یار که این لازمه‌ی تکامل انسان است به یقین هر که سختی نکشد مشکلش آسان نشود. ●آتش کوره‌ی آهن گر و پُتک دودمش ●نخورد آهن اگر تیز و درخشان نشود ●چابک از آسیاب تا به تنور سوزان ●ندود گندم اگر لایق دندان نشود ●در بیابان بلا هر که نشد پرورده ●رهنورد کتل عشق دوران نشود. □اینجا می‌گوید عتاب اون مشرق طلوع کرشمه است نیاز نیمه شبی را تعبیر می‌کند به آه و می‌گوید وقتی انسان در شدت خواستن قرار می‌گیرد و از اون طرف هم فراق مانع رسیدن می‌شود یک حالتی در قلب سالک پیش می‌آید که تعبیر به آه می‌کنند. مولا آه آه من قلة الزاد ، لذا اون ظرفی که می‌تواند آه عاشق را تحمل کند شب است به همین دلیل عاشقان در ناله می‌کنند. @mohamad_hosein_tabatabaei
■سفر اسارت سفر بسيار پررنجی بود. قافله‌ی اسرا آسيب و آزار بسیاری متحمّل شدند؛ امّا به‌هرحال اين سفر تمام شد و اين بشارت را می‌دهد كه سالك الی الله باید بداند که هرچه راه برايش دشوار باشد بالاخره این سفر به انتها خواهد رسيد و اگر طالب و و ديدار و لقاء است، می‌بايست رنج اسارت در عالم كثرت را متحمّل شود. ■طبيعی است، كسی كه راه اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام و راه همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام را در پيش می‌گيرد، (که قطعاً راه اهلبيت عليهم السّلام در حقيقت با هم هيچ تفاوتی ندارند) بايد خودش را برای اين رنج‌ها و دشواری‌ها آماده كند. در عالم خلق مستلزم تحمّل رنج‌ها و آسيب‌هاست و اين تنها برای اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام نبود؛ همه‌ی ائمّه و همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام اين رنج را متحمّل شدند. ■ديديم وقتی امام مجتبی عليه السّلام هم قصد رفتن به مبارزه‌ی با معاويه را كردند، ياران خودشان چگونه بر ایشان شوريدند و حمله ور شدند! جانماز را از زير پای امام مجتبی عليه السّلام كشيدند! با خنجر ران مبارك حضرت را مجروح كردند! به قصد جان آمدند؛ امّا موفّق نشدند حضرت را از پا درآورند؛ اين است كه اهلبیت عليهم السّلام حتّی از جانب دوستان چنين نامرادی‌هایی را متحمّل شدند. وقتی خواستند به ميدان مبارزه‌ی با گمراهی و فساد و ظلم و زور بروند و زبان به اعتراض و نقد آنها گشودند؛ حتّی دوستانشان پشت آنها را خالی كردند. امام مجتبی عليه السّلام از همين ياران و دوستان و اصحاب كم رنج نديدند. ساير ائمّه هم همين طور: اميرالمؤمنين عليه السّلام چه كشيد؟! از بی‌وفايی دوستانی كه او را در ميدان مبارزه تنها گذاشتند! چه آن روزی كه كودتای خشن و سراسر انحراف سقيفه شكل گرفت، که دیدید چگونه اصحاب رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم به خانه‌ی اميرالمؤمنين عليه السّلام حمله ور شدند و آن خانه را به آتش كشيدند و اهل خانه را مورد هجوم قرار دادند! اینها همان اصحاب پیغمبرند! و چه روزی كه اميرالمؤمنين عليه السّلام در مسند خلافت قصد مبارزه با معاويه‌ی ستمگر را می‌كنند، همين دوستان چگونه خون به دل اميرالمؤمنين عليه السّلام كردند كه فرمودند: وَ اللهِ‏ يُمِيتُ‏ الْقَلْبَ‏ وَ يَجْلِبُ‏ الْهَمَّ‏ مِنِ اجْتِماعِ هٰؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلىٰ باطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ! ■پس این ماجرایی نيست كه فقط برای اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام باشد؛ همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام متحمّل اين رنج شدند. سالكی كه قصد و و لقاء خدا را می‌كند بايد خود را برای اين رنج‌ها و نامردمی‌ها آماده‌ كند. اهل طبيعت يا اهل غفلتند يا اهل دنياپرستی و هر دو گروه با اهل بصيرت در تعارض و در جنگند. اهل طبيعت با اهل ايمانی که خطر می‌كنند و در شرايطی كه فضا برای سخن حقّ به‌شدّت تنگ است، با پذيرش همه‌ی پيامدهايش فرياد حقّ‌طلبانه سر می‌دهند، طبيعتاً سر مدارا و سازش ندارند؛ ولذا طبيعی است كه برای آنها رنج و سختی پيش بيايد. ■بنابراین قافله‌ی اسرا با همه‌ی رنجی كه متحمّل شدند، اين خبر را به ما می‌دهند كه اين راه بالاخره به پايان خواهد رسيد ولذا سالك شايسته و وارسته جا ندارد كه از رنج سفر، حتّی از بی‌وفايی‌های دوستان گلايه و بی صبری كند. او آگاهانه راه خود را انتخاب كرده و می‌داند كه چه می‌كند. @mohamad_hosein_tabatabaei