eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□تا ۲۵ ذی‌الحجّه ایام غدیریّه می‌باشد، که در هر روز آن آیات و روایات در شان آقا امیرالمومنین علی علیه السلام نازل و وارد شده است. بر هر شیعه ای لازم است، این ایّام را بشناسد و مطالب آن را بداند و مبلّغ غدیر و ایام غدیریّه باشد. اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا أَوَّل مَظْلُوم ...✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 254-253 بقره قسمت اول بخش سوم تِلْك الرُّسلُ فَضلْنَا بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ ● انيبا (علیهم السلام) در عين حال كه در اصل فضل رسالت مشتركند، از درجات مختلفى برخوردارند از آنجا كه خواسته است به امر رسولان و به مقام والاى ايشان احترام بگذارد با كلمه ((تلك )) كه ضمير اشاره به دور است اشاره نمود، و اين جمله دلالت دارد بر اين كه خداى سبحان انبيا را در يك درجه قرار نداده ، بلكه بين آنان برترى نهاده است ، بعضى برتر از بعضى ديگر هستند، و بعضى پائين تر از بعض ديگر، ولى همه آنها مشمول فضل خدا هستند، چون رسالت فى نفسه فضيلتى است كه در همه آنان هست . پس در بين انبيا اختلاف مقام و تفاضل در درجات هست ، در عين اينكه همه آنان در اصل فضل رسالت مشترك هستند، و در مجمع كمالات كه همان توحيد باشد سهيم هستند، بر خلاف اختلافاتى كه در بين امتهاى آنان ، بعد از آنان پيدا مى شود، چون اختلاف امتها به ايمان و كفر، و نفى و اثبات است ، و معلوم است كه ميان اين دو جامع نيست . و به همين جهت است كه در آيه مورد بحث از اين دو گونه اختلاف دو جور تعبير آورد، اختلاف انبيا را تفضيل خواند، و اين تفضيل را به خودش نسبت داده و فرمود: ما بين آنان اختلاف درجه قرار داديم ، و اختلاف امتها را اختلاف خواند، و آن را به خود امتها نسبت داده فرمود: ((وليكن اختلاف كردند)). و از آنجائى كه در ذيل آيه اشاره به مساله قتال شده و مرتبط به آن بود، و آيات قبل نيز راجع به قتال سخن مى گفت ، و داستان قتال طالوت را ذكر مى كرد، چاره اى جز اين نبود كه قطعه اى از كلام را زمينه چينى و مقدمه ذيل آيه بفرمايد: ((تلك الرسل فضلنا... بروح القدس تا ذيل آيه را كه مى فرمايد: ((ولو شاء الله ما اقتتل الذين من بعدهم ... و لكن الله يفعل ما يريد)) روشن سازد. ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 471 و بنابر اين صدر آيه ، در صدد بيان اين معنا است كه مقام رسالت ، هر چند مشترك در ميان همه رسولان (عليه السلام ) است ، و مقامى است كه خيرات و بركات را به سوى بشر سرازير مى كند، و كمال سعادت و درجات نزديكى به خدا از قبيل هم كلامى با خدا و دارا شدن معجزات و مؤ يد شدن به روح القدس از اين سرچشمه زلال مى جوشد، ليكن با همه اين بركات ، باعث نمى شود كه جنگ و خونريزى را از ميان بشر براندازد، چون اين رنج و مصيبت مستند به اختلاف خود مردم است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○آموزه‌های غدیر - بخش چهارم○□ #آموزه‌ی_چهارم: □اهل تسلیم مطلق بودن در برابر خدا و معصومین علیهم ا
□○ (قسمت پنجم)○□ □بارها اشاره کرده‌ایم که سالک به مقصد نمی‌رسد، مگر اینکه اهل شب باشد؛ اهل بیداری دل شب باشد. کلّ دنیا و همه‌ی عالم کثرت هم شب است و در شب است که سالک باید راه را طی کند برای اینکه به روزِ دیدار و یوم‌القیامه‌ی سیر باطنی خود وارد شود. □این اقامت، اقامت شبانه است. این شبِ بیداری است و بسیار مستحبّ است که حاجی این شب را نخوابد و تا صبح بیدار باشد. این شبی است که حاجی‌ها برای رمی جمرات سنگ جمع می‌کنند؛ یعنی شبِ تجهیز است. □سالک الی الله برای طیّ مسیر نیاز به سلاح دارد؛ چون می‌خواهد به کارزار و خود برود و این دو نبرد مستلزم ملزومات و تجهیزات و سلاح است. چون در باید به هر یک از مظاهر شیطانی هفت سنگ پرتاب شود؛ شاید این هفت سنگ سمبلی از هفت دری باشد که به سوی دوزخ باز می‌شود؛ «لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ» هفت در رو به دوزخ باز می‌شود؛ شاید هفت در همان هفت نقطه‌ی ارتباط ما با عالم کثرت است؛ چشم و بینایی، گوش و شنوایی، شامّه و بویایی، ذائقه و چشایی، لامسه و بساوایی، و شهوت و غضب و یا دست و پا، نقاط ارتباط ما با عالم کثرت‌اند. □ظاهر ما از هفت طریق با عالم کثرت مرتبط است؛ نگاهی که می‌کند؛ آنچه می‌شنود؛ آنچه می‌بیند؛ آنچه می‌چشد؛ آنچه لمس می‌کند؛ میل و اشتهایی که به چیزها دارد؛ نفرت و خشمی که می‌ورزد؛ یا کارهایی که با دست انجام می‌دهد؛ راهی که با پا می‌پوید؛ هنگامی که حاکمیّت عقل و دل بر آنها نباشد؛ درهایی هستند که به سوی دوزخ باز می‌شوند؛ امّا اگر حاکمیّت عقل و دل بر آنها مستولی شد، این هفت تا به علاوه‌ی عقل یا دل، هشت تا می‌شوند؛ آن‌وقت هشت درِ بهشت می‌شوند. «اِنَّ ِللْجَنَّةِ ثَمانِیَةَ اَبْوابٍ» . □یعنی حالا همان چشم با نگاه‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند؛ همان گوش با شنیدن‌هایش به بهشت راه پیدا می‌کند. حاجی باید هفت سنگ بزند. شاید هر یک از این هفت تا به دری از درهای دوزخ در وجود او پرتاب می‌شود؛ یا حاجی به هفت جهتی که شیطان از آن جهات به وجود انسان نفوذ می‌کند؛ حمله‌ور می‌شود. □لذا شبِ تجهیز و سلاح برگرفتن است و وقتی سالک می‌تواند سلاح برگیرد که در وادی باشد؛ یعنی اهل شعور و درک باشد. آنجا نقطه‌ی سلاح برگرفتن برای مبارزه و کارزار است. ... □○در محضر استاد مهدی طیب ۹۱/۰۸/۰۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●استاد علی صفایی حائری●■ ... ■آنها كه را قبول كردند، آنهايى هستند كه يافتند ماشين پيچيده‌ى وجود آنها را بهتر از خود آنها رهبرى مى‌كند و در اين راه شلوغ هستى كه اعمال و افكار انسان غوغايى بپا كرده، او بهتر انسان را به مقصد مى‌رساند و نجات مى‌دهد. ■و توضيح اين در همين نهفته است. وجود ما، جسم ما، جان ما،براى خداست و از اوست. هر كس كه اينها را بهتر به كار بگيرد، در اينها دارد. و همين است كه رسول خدا و پيشوايان دارند.به تصرف در هستى ما، از ما هستند. ■●غدیر، صفحه ۲۰●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●رويداد مباهله - بخش اوّل●□ □●هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مكه را فتح كردند و عرب تحت فرمان ایشان درآمد، نمايندگان و نامه‌هايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كردند. □●«عقبه بن غزوان»، «عبدالله بن ابى اميه»، «هدير بن عبدالله» و «حبيب بن سنان» نمايندگان پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم بودند كه به «نجران» اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند. □●در نامه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم آمده بود: بگو: اى اهل كتاب بياييد از سخن حقّى كه ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم، كه به جز خداى يكتا هيچ‌كس را نپرستيده، چيزى را شريک او قرار نداده، و برخى را به جاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم. اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم. □●پس از رسيدن پيام پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم، در معبد بزرگ خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از «مذحج»، «عک»، «حمير»، «انمار» و خويشان و همسايگان آنها از قبايل «سبأ» - كه همگى بجهت سرنوشت مشترک خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود خشمگين بودند - به آنان پيوستند. □●اسقف بزرگ آنان كه انسان موّحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبر عليه السّلام نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى‌كرد. وقتى ديد مى‌خواهند به مدينه رفته و با پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تأمل و تأنى دعوت كرد. «كرز بن سبره حارثى» - كه در آن زمان سرپرست قبيله «بنى حارث بن كعب» و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مى‌شد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ، «سيد» و «عاقب» كه آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند. □●و به اين ترتيب گفتگوى آنان طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند، كتاب «جامعه» را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است. در اين جا بود كه «سيد» و «عاقب» مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده‌ی صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق بشارت‌هاى پيامبران گذشته با او به مدينه بروند. □●«سيد» و «عاقب» به همراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان «بنى حارث بن كعب» براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به طرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهره‌هاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديک مدينه رسيدند، براى اين كه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخر فروشى كنند، سيد و عاقب سفارش كردند كه از مركب‌هاى خود پياده شده، خود را آرايش كرده، لباس‌هاى معمولى خود را از تن در آورده، لباس‌هاى ابريشمى و زيباترين و بهترين لباس‌هاى خود را بپوشند، خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بر آن حضرت وارد شدند، وقت نماز آنان بود. به طرف مشرق مشغول نماز شدند. □●مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نگذاشتند. □●تا سه روز نه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبر سئوالى كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق صفات او با آنچه در كتاب‌هاى خود درباره پيامبر ديده بودند، داشته باشند. ... □● میرزا جواد آقا ملکی تبریزی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●[روايتی در مورد نصب امير المؤمنين (علیه السلام) به ولايت و قصه حارث بن نعمـان كه صــاحب تفسير المنار نقـل كـرده] ■●و در تفسير المنار از تفسير ثعلبی نقل میكند كه گفته است: اين گفتار رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) همه جا و در همه بلاد منتشر شد، تا به گوش حارث بن نعمان فهری رسيد، حارث بی درنگ شتر خود را سوار شد و شرفياب حضور رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) گرديد، و آن حضرت آن موقع در ابطح بودند، حارث از شتر خود فرود آمده و بند بر پای آن نهاد و نزديك شد، آن گاه روی به آن جناب نموده و در حالی كه آن حضرت در بين جمعی از اصحابش بود عرض كرد: يا محمد! تو از ناحيه پروردگارت به ما دستور دادی كه به وحدانيت خداوند و رسالت تو شهادت دهيم، ما نيز پذيرفتيم، آن گاه به ما گفتی چه و چه (و همه احكام را ذكر كرد) و ما قبول كرديم، و اين همه اطاعت از ما تو را كفايت نكرد تا دو بازوی پسر عمت را كشيده و او را بر همه ما سروری دادی، و گفتی: هر كه من مولای اويم علی مولای او است، اينك آمده ام از تو بپرسم داستان سروری پسر عمت از ناحيه خود تو است يا از ناحيه خداست؟ ■●رسول اللَّه (صلی الله علیه وآله) فرمود: سوگند به آن خدايی كه جز او معبودی نيست آن نيز مانند همه دستوراتم از ناحيه خداست، حارث بسوی مركب خود برگشت و در حالی كه میگفت: بار الها اگر اين مطلب حق است و از ناحيه تو است سنگی از آسمان بر ما بباران، و يا عذابی دردناك بر ما نازل كن. ■●هنوز به شتر خود نرسيده بود كه خدای تعالی او را هدف سنگ ريزه ای قرار داده بطوری كه از فرق سرش فرو رفت و از پائين تنش بيرون آمده و هلاكش ساخت، و در باره همين واقعه در اين دو آيه" سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ"را فرستاد. ■● | تفسیر المنار، ج۶، ص۴۶۴●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●تجمّل طلبی و تنوّع گرایی، خطری در کمین (قسمت اول)●■ ■●این معارف بلند الهی را که خدای متعال روزی ما کرده و در دسترس ما قرار داده است، قدر بدانیم و ارزش آن را بشناسیم. با حقایق بلند معنوی دین بازی نکنیم، گاهی اوقات انسان با این حقایق بازی می کند. یادم هست بچه که بودیم، در هیئت های سینه زنی وقتی مثلاً به ماجرای مجلس یزید اشاره می کردند، می گفتند: با کلام الله بازی می کنید. اینکه انسان با کلام الله بازی کند، کار بسیار عجیبی است. ■●گاهی اوقات ما با دین خدا که کلام الله است، بازی می کنیم؛ یعنی رفتاری بازی گونه و تفنّنی داریم. در کتاب "سرّ حق" هم اگر یادتان باشد، به این نکته اشاره کرده ام. (تاکید میکنم که حتما همه ی عزیزان این کتاب را مطالعه کنند. این کتاب‌ها با عنایت خاصی نوشته شده اند، اهمیت فوق‌العاده‌ای برای نکته های مطرح شده قائل بودم که وقت گذاشتم و نوشتم). در فصل سوم کتاب سرّ‌حق که حدود سی و چند مورد از لغزشگاه های سلوک را مطرح کردم، آخرین مورد از این لغزشگاه‌ها را به همین نکته اختصاص دادم: تفنّنی پرداختن به و ؛ ■●یعنی اینکه ما زندگی عادی و روزمره ی دنیایی خود را داشته باشیم و هفته ای مثلا دو ساعت هم بیاییم بنشینیم اینجا و مثلاً، عرفان ببافیم، شعرهای عرفانی بخوانیم، عبارت‌های عرفانی بگوییم؛ خیلی هم لذت ببریم و کیف کنیم؛ جلسه هم که تمام شد، برگردیم و دوباره در همان دنیاگرایی خودمان غوطه‌ور باشیم. ■●این بازی کردن با عرفان و با دین خداست. فرد با این نحوه عملکرد، راه به جایی هم نمی برد؛ فقط وقتش را تلف می کند. این مجلس برای او تبدیل به مجلس تفریح و تفنّنی شده است که با حضور در آن، می تواند خستگی‌اش را درکند و دوباره برود به دنبال دنیا بدود. اینگونه پرداختن به عرفان، انسان را به هیچ جا نمی رساند. ... ■●استاد مهدی طیب-۹۳/۰۹/۰۱●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●در روایات می بینیم که می فرمایند عاقل کسی است که کم ببیند و کم بگوید و کم بشنود و کم لمس کند و کم بچشد یا بعضی از روایات دارند که آدم های بی عقل ، خیلی پرحرف هستند و برعکس آدم های عاقل خیلی دهان بسته اند و اگر هم دهان باز کنند یک کلمه حرف یا یک جمله یا یک سطر عبارت بیان می کنند و می بینید که دریایی از حقایق از آنها عنوان شده است. □●این سرّش این است که ایشان قوه ی خیال را تحت نظر عقل قرار نداده است و آن نقطه ی حساسی که تمام سیر و سلوک کنندگان در آن گرفتارند همین نقطه ی راه ارتباطی این حواس با قوه ی عاقله است که در وسط این راه ارتباطی ، قوه ی خیال قرار دارد □●ان شاءالله برنامه ی تفکر را که به عرض رسید دنبال بفرمایید و بعد به این گرفتاری می افتید و باید هم بیفتید که این یک کوره ای است و باید به این گرفتاری بیفتید و ان شاءالله در این کوره کوبیده شوید . آنقدر باید در این کوره کار کرد که آدم را له می کند تا آدم از این پل ارتباطی در برود و عیبی هم ندارد .  □●هر چه ایشان به آدم زحمت می دهد ، ولی پخته تر می شود اینجاست که آن فرمایش بلند حضرت آقا مصداق پیدا می کند که فرمود به آنهایی که دیر دیر می دهند بهتر است تا به آنهایی که زود می دهند. که ظاهرا می گویند جناب مرحوم آقا سید مهدی بحرالعلوم ( رحمة الله علیه ) ، بعد از سی دو سال ، نماز شکرانه خواندند که من توانستم الحمدلله از این پل عبور کنم . عیبی هم ندارد. □●شما تعجب نکنید ! برای اینکه شما می خواهید برای ابد کار کنید . لذا سی سال در مقابل ابد چیزی نیست لذا این زحمات طولانی هیچ اشکال ندارد ، زیرا شما می خواهید یک پل ارتباطی از حواس پنجگانه تان از باطن و ظاهر عالم بسازید بعد هم ماشاءالله انسان برسد به جایی که از این عالم احاطه به عوالم وجودی دیگر داشته باشد و موجودات بینهایت را هم ادراک کند و خودش هم تا ابد لذت عقلی و ذاتی داشته باشد . حالا در مقابل آن چیزی که می خواهد بگیرد ، این زحمات چهار ، پنج یا ده سال ( که اینها دیگر بسته به مزاج افراد است ) بسیار ناچیز است. □●دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 254-253 بقره قسمت اول بخش سوم تِلْك الرُّسلُ فَضلْنَا بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ ● انيبا (علی
آیات 254-253بقره قسمت اول بخش چهارم ● اختلاف و درگيرى بين مردم از جانب خود آنها و مستند به اختيار انسانها است و به عبارت ديگر حاصل معناى آيه اين است كه : شرافت و فضيلتى كه مقام رسالت دارد، براى اين است كه هر خير وبركتى كه در بعضى از انسانهاى عادى به كندى رشد مى كند، و در بعضى ديگر به كلى ريشه كن مى گردد، در مقام رسالت به سرعت رشد و نمو مى كند، از هر سو و از هر جهت كه به اين مقام نزديك شوى ، چه از جهت تقوا، چه از ناحيه علم و يا ايمان و يافضائل نفسانى ، از قبيل : ((شجاعت ))، ((سخاوت ))، ((تواضع ))، ((مهر)) و امثال آن ، حد اعلاى آن را خواهى ديد و به مراحل جديدى برخورد خواهى كرد، ليكن با همه ارزش و نورى كه دارد، و با اينكه معجزاتى روشن از آن سر مى زند، نمى تواند اختلاف مردم را كه ناشى از كفر و ايمان است بر طرف سازد، زيرا اين خود مردم هستند كه به اختيار خود يا به سوى ايمان و يا به طرف كفر گرائيده ، اختلاف پديد مى آورند. پس اين اختلاف ، مستند به خود مردم است ، همچنان كه قرآن كريم در جاى ديگر مى فرمايد: ((ان الدين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جائهم العلم بغيابينهم )) بيان مفصل اين معنا، در تفسير آيه : ((كان الناس امة واحدة ))، گذشت . و اگر خدا مى خواست ، مى توانست تكوينا از اين درگيرى ها و جنگها جلوگيرى كند، (و مثلا آن كس و يا كسانى كه آتش افروزى مى كنند هلاك سازد)، و ليكن از آنجا كه اين اختلاف مستند به او نيست بلكه مستند به خود مردم است و سنت الهى كه سنت سببيت و مسبب بودن بين موجودات عالم است ، همواره جارى است ، و يكى از علل درگيرى و جنگ ، اختلاف است ، (مردمى كه مى دانند اختلاف به جنگ منتهى مى شود، بايد از آن دورى كنند). ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 472 بله ، تنها كارى كه خداى تعالى ممكن است انجام دهد، دخالت تشريعى است ، به اينكه امر بفرمايد، جنگ نكنيد و يا دستور بدهد كه جنگ بكنيد و از اين جهت خداى تعالى دستور وحى را داده و فرموده ، جنگ بكنيد و منظور او از اين دستور آزمايش بندگان است تا معلوم كند افراد خبيث كدام ، و پاكان چه كسانى هستند، مردم با ايمان كدام و دروغگويان چه كسانى هستند. و سخن كوتاه اينكه قتال در بين امتهاى انبيا كه بعد از آن حضرات پديد آمده امرى غير قابل اجتناب بوده ، براى اينكه اختلاف دو جور است يكى اختلاف ناشى از سوء تفاهم كه بعد از آنكه طرفين سخن يك ديگر را فهميدند اختلافشان برطرف مى شود، و يكى اختلاف ناشى از زورگوئى و طغيان است ، چنين اختلافى بالاخره به جنگ منجر مى شود، مقام رسالت تنها مى تواند اختلاف به معناى اول را برطرف كند، و شبهاتى كه در دلها پيدا شده برطرف سازد، اما ياغى گرى و لجاجت و نظائر اين صفات پست را نمى تواند از روى زمين براندازد، و تنها عاملى كه مى تواند زمين را از لوث چنين رذائلى پاك سازد، جنگ است و بس . چون تجربه هاى مكرر هم اين معنا را ثابت كرده كه همه جا حرف حسابى و حجت و برهان مؤثر نيست ، مگر وقتى كه دنبالش تازيانه و اسلحه باشد، و به همين جهت هر جا كه مصلحت اقتضاء نموده ، خداى سبحان دستور داده است براى احقاق حق قيام نموده و در راه خدا جهاد كنند، همچنان كه در زمان ابراهيم و بنى اسرائيل و بعد از بعثت خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم )، دستور داد، و ما در سابق هر جا كه به آيات قتال برخورد نموديم ، پاره اى از اين قبيل مطالب را آورديم . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●میثم تمّار، ۲۲ ذی الحجّه، سالروز شهادت جناب میثم تمّار رحمه الله●■ : ■می‌توان گفت: در میان اصحاب حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم افرادی فوق‌العاده به ایشان علاقه و محبت داشتند. وقتی ابوذر رضوان‌الله‌تعالی‌علیه در بیابان به آب رسید، گفت: تا حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آب نخورد، من نمی‌خورم! این چه محبتی است؟! آیا می‌شود گفت ابوذر تشنه نبود؟! ■همچنین در میان اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام افرادی دیده می‌شود که علاقه فوق‌العاده به صاحب ولایت داشتند و تا دم مرگ و شهادت در این راه استقامت کردند. نظیر میثم تمار رضوان‌الله‌تعالی‌علیه. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #شمه‌ای_از_اسرار_حج (قسمت پنجم)○□ □بارها اشاره کرده‌ایم که سالک به مقصد نمی‌رسد، مگر اینکه اهل ش
□○ (قسمت ششم)○□ □وادی سرزمین آرزو و عشق و دلدادگی و محبّت است. چون عرصه‌ی کارزار عرصه‌ی عشق است. کسی که اهل عقل و تجارت و چُرتکه انداختن و سود و زیان حساب کردن است به وادی کارزار و مجاهده راه ندارد. □انسان باید اهل عشق و آرزوهای عاشقانه شود تا جان بر کف نهد و در میدان کارزار، آنچه را دارد سرمایه‌گذاری کند. لذا عرصه‌ی کارزار سرزمین مناست. □جایی که سالک الی الله به نبرد با شیطان و نفس، که شیطان درونی است، می‌پردازد؛ سرزمین عشق است. وقتی دل داد و عاشق شد؛ شایستگی به میدان مبارزه رفتن پیدا می‌کند. □روز دهم که روز عید قربان و یوم اضحیٰ است، وارد سرزمین منا می‌شود. همان روز اوّل باید سه کار بزرگ انجام دهد؛ ۱- ابتدا باید به بزرگ‌ترین مظهر شیطان حمله‌ور شود و سنگ بزند؛ با شیطان، در عظیم‌ترین جلوه‌‌اش بجنگد. ۲- بعد از رمی جمرات، باید به قربانگاه برود؛ قربانی کند ۳- و پس از آن اگر مرد باشد، سر می‌تراشد؛ خصوصاً اگر سفر نخستینِ حجّش باشد؛ حَجَّةُ الاسلام یا حجّ واجبش باشد؛ با انجام این سه کار وظیفه‌‌ی روز نخست را به پایان برده است. □وادیِ عجیب عشق و دلدادگی و آرزومندی و امید، وادی‌یی است که این سه کار بزرگ باید در آن انجام شود؛ باید سرِ بریده شود؛ آنچه انّیّت و انانیّت سالک است باید ذبح شود؛ آن هم در وادی عشق و دلدادگی. □دوم باید مظهر اعظم شیطان رمی شود؛ یعنی آنچه بزرگ‌ترین تأثیراتِ دورکننده را در سالک می‌گذارد؛ بزرگ‌ترین خطر است و بزرگ‌ترین آسیب از رهگذر آن بر او وارد می‌شود. □سوم باید سر بتراشد؛ یعنی به عبودیّت و بندگی تن دهد و پذیرای آن شود. این سه لازمه‌ی مقام است. سالک با این سه، به مرتبه‌ی تسلیم نائل می‌شود و مُسلِم می‌شود؛ اهل تسلیمِ در برابر حق می‌شود. ... □○در محضر استاد مهدی طیب- ۹۱/۰۸/۰۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○فکر چگونه می اندیشد؟○□ □○فکر، حرکت اندیشه است این حرکت با حرکت مکانیکی و حرکت در طبیعت فرق دارد. سوال مهم این است که فکر چگونه می اندیشد؟ حرکت فکر عبارت است از انتقال و پیدایش اندیشه. □○اندیشه امری ساکن نیست بلکه جستجوگر است و حرکتی در آن نهفته است. اندیشه چیزهای زیادی را جستجو می کند. ولی وقتی بخواهد تبدیل به فکر شود باید حرکت کند. □○در پاسخ به سوال فکر چگونه می اندیشد؟ باید گفت: با فاصله گرفتن از ؛ عظمت فکر در این است که فکر به خود فکر می کند. یعنی اندیشه به خود می اندیشد. □○معنای این امر این است که: اندیشه خود را موضوع خود قرار می دهد. به عبارت دیگر: به بالا می پرد و روی خودش سوار می شود. یعنی خودش از بالا به خودش نگاه می کند. این امر مستلزم یک جهش است و این جهش همان چیزی است که از آن به «فاصله گرفتن از خود» تعبیر می شود. یعنی فکر، خود فکر را موضوع قرار می دهد و از بالا به خودش نگاه می کند. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□●رويداد مباهله - بخش اوّل●□ □●هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مكه را فتح كردند و عرب
□●رويداد مباهله - بخش دوّم●□ □●پس از سه روز پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آنان را به اسلام دعوت نمود. □●گفتند: اباالقاسم تمام نشانی‌هايى را كه در كتاب‌هاى آسمانى درباره‌ی پيامبر بعد از عيسى عليه السّلام گفته شده، در تو يافتيم، مگر يک علامت كه بزرگترين آنهاست. □●حضرت صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: چه نشانه‌اى؟ □●گفتند: در انجيل آمده است كه او مسيح را تصديق كرده و به او ايمان دارد ولى تو به او ناسزا گفته و او را دروغگو مى‌دانى و مى‌پندارى او بنده‌ی خداست. □●پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: خير. من او را تصديق كرده و به او ايمان دارم و گواهى مى‌دهم او پيامبرى است كه از جانب پروردگارش فرستاده شده و بنده‌اى است كه سود و زيان و مرگ و زندگى و برانگيختن او بدست خودش نمى‌باشد. □●آنان گفتند: آيا بندگان خدا مى‌توانند كارهايى را كه او انجام مى‌داد، انجام دهند؟ و آيا پيامبران توانايى فوق‌العاده او را داشتند؟ آيا او مردگان را زنده، كورها را بينا نكرده و پيسی‌ها را شفا نداده است؟ آيا مكنونات قلبى و آنچه در خانه‌هايشان ذخيره كرده بودند را به آنان نمى‌گفت؟ آيا كسى جز خدا يا پسر خدا توان چنين كارهايى را دارد؟ و درباره مسيح عليه السّلام خيلى غلو كردند. □●پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: برادرم عيسى، همان‌گونه كه گفتيد، بود. مردگان را زنده، كور و پيسی را شفا داده و آنچه را كه در ذهن قوم خود بود و نيز چيزهايى را كه در خانه‌هايشان ذخيره كرده بودند به آنان مى‌گفت. ولى تمام اين‌ها با اذن خداى عزوجل بود. او بنده خدا بود و اين مطلب براى او ننگ نيست و او نيز از آن ابايى نداشت. او داراى گوشت، خون، مو، استخوان، عصب و آميخته‌اى از اعضاى بدن بود. غذا مى‌خورد، تشنه مى‌شد و سفره مى‌گستراند. پروردگارش يگانه حقّى بود كه هيچ مثل و مانندى ندارد. □●گفتند: كسى را به ما نشان بده كه بدون پدر بوجود آمده باشد. □●فرمود: آفرينش آدم از او شگفت انگيزتر است، او بدون پدر و مادر به وجود آمد، و هيچ كارى براى خدا سخت‌تر يا آسان‌تر از كار ديگرى نيست. و هر وقت خدا بخواهد چيزى را بوجود آورد، فقط به آن مى‌گويد بوجود بيا، او نيز بوجود مى‌آيد. و اين آيه را براى آنان خواند: □●إنَّ مَثَلَ عيسى‌ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون (آل عمران. آیه ۵۹) □●«خلقت عيسى نزد خدا مانند خلقت آدم است كه آن را از خاک آفريد، آنگاه به او فرمود: بوجود بيا. او نيز بوجود آمد.» □●سيد و عاقب گفتند: سخنان تو ما را قانع نكرده و به آنچه تو مى‌خواهى اقرار نمى‌كنيم. بنا بر اين مباهله كرده و لعنت خدا را بر دروغگو قرار مى‌دهيم. و به اين ترتيب حق به زودى آشكار مى‌گردد. □●در اين جا بود كه خداوند آيه مباهله را بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نازل فرمود: □●فمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبين‌ (آل‌عمران. آیه ۶۱) □●«اگر بعد از اين كه آگاه شدى، كسى در مورد او (عيسى) با تو مجادله نمايد، بگو: بياييد هر كدام از ما و شما خودمان و زنان و فرزندانمان را گرد آورده، مباهله نموده و دروغگو را گرفتار لعنت و عذاب خدا نماييم.» ... □● میرزا جواد آقا ملکی تبریزی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○تأکید بر علیهم السلام در روزهای پایانی ماه ذی الحجه○□ □○همان‌طور که اشاره کردیم در روزهای پایانی ماه ذی‌الحجّه وقایع بسیار مهمّی در رابطه با اهل بیت و بحث ولایت و امامت و منزلت ویژه‌ی اهل بیت علیهم السلام رخ داده است. ۱- یکی نزول است که ناظر بر عصمت اهل بیت عصمت و طهارت صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است. آیه‌ی «إنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» با تصریح به عصمت اهل بیت علیهم السلام، آنها را به عنوان مرجع کامل و خطاناپذیری که نه عیب و خطایی در معرفت آنها از دین و آموزه‌های قرآن و وحی وجود دارد و نه نقصان و کاستی و نسبیّتی، معرّفی می‌کند. این خود بحث بسیار مهمّی است که در مباحث امامت خدمت عزیزان مطرح کرده‌ایم. ۲- دیگری نزول «إنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعونَ» است که ناظرِ بر مقام ولایت مطلقه‌ی کلّیه‌ی الهیّه‌ی علیه السلام است. ولایت مطلقه‌ی کلّیه‌ی الهیّه منزلت و جایگاه ویژه‌ی اهل بیت علیهم السلام را در کلّ نظام خلقت و آفرینش معرّفی می‌کند و اهل بیت علیهم السلام را به عنوان شخصیّت‌هایی که وجودی فراتر از عالم زمان و مکان دارند و خلقت آنها مقدّمِ بر خلقت آسمان‌ها و زمین و ملائک و همه‌ی مخلوقات عالم بوده است، می‌شناساند و بر نقش فوق‌العاده‌ای که در قائم‌مقامی حضرت حق در اداره‌ی امور عالم وجود دارند؛ تأکید می‌کند. □○آیه‌ی ولایت ناظر بر ولایت مطلقه‌ی کلیّه‌ی الهیّه‌ی اهل بیت است که شأن کوچکی از شئونات آن ولایت، زمامداری سیاسی جامعه‌ی اسلامی است و نه تمامیّت آن. اصل آن، نقش آنها در نظام آفرینش و خلقت است. ۳- سوم یا دهر و یا انسان در روز بیست و پنجم ماه ذی‌الحجّه است که بعد از سه روز روزه‌ای که امیرالمؤمنین و فاطمه‌ی زهرا و حسنین علیهم السلام و فضّه، خادمه‌ی حضرت زهرا علیها سلام، گرفتند، در آن روز نازل شد. □○نزول سوره‌ی هل اتیٰ بیانگر مرتبه‌ی رفیع و جایگاه و منزلتِ بلندِ اهل بیت در پیشگاه خداوند است. ۴- نزول آیه‌ در این ایّام است که در آن، امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان نفس پیغمبر معرّفی شدند. «أنْفُسَنا وَ أنْفُسَكُمْ» . این که آن حضرت خود پیغمبرند؛ حقیقت پیغمبرند. این آیه بیانگر منزلت و جایگاه فوق‌العاده‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام در پیشگاه پروردگار است. ۵- که مقارن با نزول آیه‌ی تطهیر بود. متن حدیث کساء هم به صورت مختصر نقل شده است؛ هم به صورت‌های مفصّل. آنچه بین شیعه و سنّی مشترک است، اصل این واقعه است که این پنج نور پاک زیر عبای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جمع شدند و پیامبر اکرم آنها را اهل بیت خویش خواندند. ظاهراً این امر چند بار انجام شده است که یکی از آنها در روز مباهله بوده است. □○در روز مباهله؛ قبل از اینکه حضرت به مباهله تشریف ببرند، عبایشان را روی درختی که در آنجا قرار داشت انداختند و پنج تایی، پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین و فاطمه‌ی زهرا و حسنین : زیر آن درخت جمع شدند و بعد آیه‌ی تطهیر نازل شد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به پیشگاه خدا عرضه داشتند: «اَللَّهُمَ هَؤُلاءِ أهْلُ بَيْتِي» خدایا اینها اهل بیت منند. همان اهل بیتی که آیه‌ی تطهیر بر عصمت آنها تأکید کرد. □○استاد مهدی طیب - ۹۱/۰۸/۱۱○□ @mohamad_hosein_tabatabaei