■● #حضرت_اباالفضل_العبّاس علیهالسّلام●■
■حضرت اباالفضل علیهالسّلام چهرهی بسیار درخشانی در جنگها بودند. در جنگ صفّین همه دیدند نوجوانی نقاب بر چهره کشیده، به میدان آمده است و «هَلْ مِنْ مُبارِزٍ؟» میطلبد. معاویه به اِبنِشَعثاء گفت: برو به جنگ او و او را بکش.
■ابنِشَعثاء در رزمندگی خیلی قهرمان بود. گفت: مرا به جنگ یک نوجوان میفرستی؟ اهل شام میگویند اِبنِشَعثاء به اندازهی هزار رزمنده قدرت دارد. دون شأن من است بروم با این نوجوان بجنگم. یکی از پسرانم را میفرستم تا او را بکشد.
■هفت پسر داشت. پسر اوّل را فرستاد؛ کشته شد. پسر دوّم؛ کشته شد. پسر سوّم؛ کشته شد. هفت پسر اِبنِشَعثاء کشته شدند. اِبنِشَعثاء به شدّت غضبناک شد. کینه به دل گرفت و گفت: میروم و این نوجوان را از پا در میآورم. به میدان آمد؛ ولی این نوجوان نقاب بر چهره با یک ضربت اِبنِشَعثاء را از وسط دو نیم کرد و سپس به لشکر امیرالمؤمنین علیهالسّلام برگشت. حتّیٰ لشکریان امیرالمؤمنین علیهالسّلام حیرت زده بودند. این نوجوان کیست که با این همه دلیری و قدرتمندی جنگید؟
■وقتی حضرت اباالفضل علیهالسّلام داخل سپاه امیرالمؤمنین علیهالسّلام آمدند و نقاب را از چهره برداشتند، سپاه دیدند نوجوان هفده سالهی امیرالمؤمنین علیهالسّلام، ابوالفضل العبّاس علیهالسّلام است.
■لذا در جریان عاشورا هم سپاه عمرسعد به شدّت نگران حضور اباالفضل العبّاس بودند و سعی کردند ایشان را از سپاه امام حسین علیهالسّلام جدا کنند.
■شمر به بهانهی اینکه با مادر حضرت اباالفضل علیهالسّلام هم قبیله است، امان نامه برای حضرت آورد تا به آن بهانه، چهار برادر را از امام حسین علیهالسّلام جدا کند و مهمتر از سه تای دیگر، خودِ حضرت اَباالفضل علیهالسّلام بودند. حضرت اباالفضل علیهالسّلام به قدری شهامت داشتند که لشکر عمر سعد میدانستند با بودن ایشان کار خیلی بر آنها دشوار است.
■واقعهی دسترسی به آب، در کربلا فوقالعاده است. لااقل چهار هزار رزمندهی مسلّح راه را برای دسترسی به شَریعهی فرات بسته بودند و اباالفضل العّباس علیهالسّلام لحظههای آخر، وقتی همه شهید شده بودند، خدمت برادر آمدند و عرضه داشتند: «يَا ابْنَ رَسولِ اللِه بِاَبِي اَنْتَ وَ امِّی» پدر و مادرم به فدایت. به سینهی من فشار میآید و تحمّل ندارد. اجازه دهید من هم به میدان بروم.
■حضرت فرمودند: اباالفضل، اجازهی میدان رفتن به تو نمیدهم؛ امّا اگر خیلی اصرار داری، برو و مقداری آب برای بچّههای خیام بیاور. این بار اباالفضل العبّاس علیهالسّلام یک تنه رفتند. یکبار با پنجاه نفر حمله کردند، چندین هزار نفر را کنار زدند و برای خیمهگاه آب آوردند؛ امّا اینبار کسی نمانده بود، فقط اباالفضل العبّاس علیهالسّلام بودند و بس. مشک را به دوش انداختند و یک تنه چند هزار نفر را پراکنده کردند. اقلاً صد نفر را به دَرَک فرستادند و به داخل شریعهی فرات رفتند. مَشک را از آب پر کردند و برگشتند. این جلوههایی از شهامت حضرت اباالفضل العبّاس علیهالسّلام است.
■در مواسات انسان چه بگوید؟! با برادر خود چه کردند! هر چه داشتند، هستی خود را در طَبَق اخلاص نهادند و در حقّ برادر ایثار کردند. همان وقت که در شریعهی فرات رفتند و مشک را از آب پر کردند، دستها را پر از آب کردند و جلو آوردند. نگاه خیرهای به آب انداختند، بعد عبارت مَقتَل این است: «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحسَيْنِ علیهالسّلام» یاد لبهای خشکیدهی اباعبدالله الحسین علیهالسّلام افتادند و آب را روی آب ریختند.
■حضرت اباالفضل علیهالسّلام ادب فوقالعادهای نسبت به اباعبدالله علیهالسّلام داشتند. هرگز در محضر امام حسین ننشستند. حضرت را جز یا اباعبدالله و یَابن رسول الله صدا نمیزدند. فقط یکبار حضرت را برادر خواندند؛ آن هم در آخرین لحظه بود که ندا دادند: «يا اَخِی اَدْرِکْ اَخاکَ»؛ برادر! برادرت را دریاب.
■بعضی از اهل مَقاتِل نقل میکنند: علّت اینکه حضرت در لحظهی آخر به خود اجازه دادند امام حسین را برادر خطاب کنند، این بود که فاطمهی زهرا سلام الله علیها را مشاهده کردند که فرمودند: «وَلَدِی عَبّاس» پسرم عبّاس! وقتی دیدند حضرت فاطمه سلام الله علیها ایشان را فرزند خود خواندند، جرأت کردند به اباعبدالله علیهالسّلام بگویند: برادرم ...
■●«استاد مهدی طیّب»●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴صلی الله علیک یا ابا عبد الله الحسین🏴
■●پیش از ظهر عاشورا امام حسین علیه السّلام و حضرت ابوالفضل به لشگر دشمن حمله کردند و دو نفری دشمن را تا دروازهی کوفه، یعنی هجده فرسخ عقب راندند. امام حسین علیه السّلام در حال تعقیب دشمن میفرمود: أخی ابَالفَضل، حضرت ابوالفضل هم پاسخ میدادند: سَیِّدی وَ مَولایَ اَباعَبدِالله. به این ترتیب از هم خبردار میشدند. نزدیک دروازهی کوفه خداوند به قلب امام حسین علیه السّلام الهام فرمود که حسین جان، در قراری که با هم گذاشتیم، هر چه وعده داده بودم از سعادت و مقامات اخروی و شفاعت امّت جدّت و، همه را خواهم داد، اگر میخواهی شهید نشوی هم نشو. امام حسین علیه السّلام دیدند گویا خداوند میفرمایند اگر تو به قرارت پایبند نباشی، من تو نمیزنم و خُلف وعده نمیکنم. این بود که حضرت علیه السّلام شمشیرشان را غلاف کردند، دشمن هم که شنیده بود وقتی امام حسین علیه السّلام شمشیرشان را غلاف کردند، کار تمام است، روحیّهی از دسترفتهی خود را به دست آورد و جرأت یافت و حمله کرد و از آن به بعد شهادتها پیش آمد.
☑️شما هم هر وقت دیدید کاری که میکنید، استفادهتان را کم میکند، غلاف کنید.
#یاعلی
■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■
■●مصباح الهدی
تٱلیف استاد مهدی طیّب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
#روز_نهم_محرّم
■تحویل نامهی ابن زیاد به عمر سعد و تصمیم او به جنگ
■ترفند شمر برای دادن امان نامه به حضرت ابوالفضل علیه السّلام
■مهلت گرفتن تا صبح فردا برای عبادت و مناجات..
■منبر شب نهم محرم: رمز ماندگاری و جاودانگی واقعه عاشورا:
١- اخلاص
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■وقتیکه حضرت ابوالفضل عليه السلام سپاه دشمن را شکافتند و خود را به شریعه فرات رساندند، تا برای کودکان تشنه كام و دارای جگرهای سوزان که در خیمه ها چشم به راه ایشان بودند، آبی بیاورند، وقتی مشک را پر از آب کردند، دستها را در داخل نهر فرات بردند؛ کفّی آب برداشتند و نگاهشان که به آب افتاد، عبارت مقتل این است: «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْنِ عليه السلام» یاد تشنگی لبهای اباعبدالله الحسين عليه السلام ،یاد جگر سوخته و بریان اباعبدالله افتادند.
■چگونه یاد حضرت افتادند؟ اگر شما روبروی مقداری آب قرار بگیرید، چه اتّفاقی میافتد؟ عکس صورت شما درون آب میافتد. حضرت ابوالفضل علیه السلام مشت آب را روبروی خودشان گرفتند؛ امّا در آب چه کسی را دیدند؟ عکس امام حسین علیه السلام و لبهای ترک خورده و تشنهی اباعبدالله علیه السلام را دیدند؛ یعنی اباالفضل علیه السلام ، اباعبدالله علیه السلام شده بودند؛ لذا عکس اباعبدالله علیه السلام در آب افتاد لذا در آن هنگام لبهای تشنه اباعبدالله علیه السلام را یاد کردند.
☑️محبّت به اباعبدالله علیه السلام نعمت بزرگی است؛ از خدا بخواهیم ما را شاکر این نعمت قرار دهد و توفیق شکر این نعمت را در حدّ ظرف وجودیمان، به ما عنایت کند، تا این نعمت به حدّ کمال برسد و از تکوین و از کِینونت ما ظهور و بروز پیدا کند تا ما را بسوزاند؛ در سوز خود ما را بگدازاند و در گدازش ما را ذوب کند. امیدواریم با این ذوب شدن به همهی آن کمالات نایل شویم.
●استاد مهدی طيب_ جلسه ٢٤ آبان ٩٢●
■●امام حسین علیهالسّلام در #روز_تاسوعا به برادر بزرگوارشان حضرت عبّاس فرمودند:●■
■اِنِ استَطَعتَ اَن تَصرِفَهُم عَنّا فی هذَا الیَومِ
■فَافعَل لَعَلَّنا نُصَلّی فی هذِه اللَّیلَةِ فَاِنَّه یَعلَمُ
■اَنّی اُحِبُّ الصَّلوةَ لَهُ وَ تَلاوَةَ کِتابِهِ وَ کَثرَةَ الدُّعاءِ وَ الاِستِغفارِ:
■ای برادر! اگر در توان توست، آنها را از درگیری در این روز (روز تاسوعا) منصرف کن؛ تا در این یک شب باقیمانده، نماز بگزاریم و امشب را به #نماز طی کنیم. چرا که خدای متعال میداند من به نماز عشق میورزم. من دلدادهی #تلاوت_قرآن و دوستدار فراوان #دعا کردن و #استغفارم.
■لذا روایت شده است:
وَ باتَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) وَ اَصحابُه تِلکَ اللَّیلَةِ لَهُم دَوِیٌّ کَدَویِّ النَّحلِ ما بَینَ راکِعٍ وَ ساجِدٍ وَ قائِمٍ وَ قاعِدٍ:
■امام حسین علیهالسّلام و اصحاب بزرگوارشان، آن شب را به گونهای طی کردند که صدای عبادت و تلاوت قرآن و ذکر ایشان همانند صدای زنبورهای عسل به گوش میرسید. آنان یا در حال رکوع بودند یا در حال سجود؛ یا در حال قیام بودند یا در حال قعود.
■حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسّلام و یارانشان در #ظهر_عاشورا و در برابر رگبار تیر دشمنان، به #نماز ایستادند و در آخرین لحظات هم که آن حضرت از اسب بر زمین افتادند، سر به #سجده گذاردند و به مناجات با خداوند پرداختند.
■بنابراین یکی دیگر از درسهایی که از #مکتب_عاشورا میتوان آموخت، درس #عبادت و #مناجات عاشقانه با حضرت حق، و عبودیّت پروردگار و حرّیت و آزادگی ناشی از آن است.
■كرشمه حسن _ استاد مهدی طيب■