آیه 255 سوره بقره قسمت چهارم
بخش سوم1⃣
● مراد از كرسى
و در كافى از زراره روايت آورده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) از قول خداى عزوجل پرسيدم ، كه مى فرمايد: ((وسع كرسيه السموات و الارض )) آيا آسمانها و زمين گنجايش كرسى را و يا كرسى گنجايش آسمانها و زمين را دارد؟ فرمود: هر چه تو تصور كنى در كرسى هست ، و كرسى گنجايش آن را دارد.
مولف : اين معنا در تعدادى از روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليه السلام ) آمده كه همه نزديك به معناى سؤال و جواب در روايت بالا است ، و اين سؤال و جواب ظاهرا غريب است ، براى اينكه وقتى اين سؤال جا دارد كه كلمه ((كرسى )) به دو جور قرائت شده باشد، يكى به صداى بالا، كه در آن صورت معناى جمله چنين مى شود: ((آسمانها و زمين كرسى خدا را در خود جاى داده اند))، و يكى به صداى پيش كه در آن صورت معناى جمله چنين مى شود: ((كرسى خدا آسمانها و زمين را در خود مى گنجاند))، و آن وقت زراره بپرسد كدامش درست است ؟ ولى در ميان قرائت كنندگان قرآن كسى جمله را به صورت اول قرائت نكرده بود، تا جائى براى اين سؤال باشد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 517
پس ، از ظاهر قضيه چنين به نظر مى رسد كه سؤال نامبرده ناشى از يك توهم عاميانه است كه از كلمه كرسى ، تختى در نظرشان مى آيد كه در بالاى آسمانها و يا آسمان هفتم و در حقيقت ما فوق عالم اجسام كار گذاشته شده ، و احكام عالم جسمانى از آنجا صادر مى شود و قهرا از اين نقطه نظر، آسمانها و زمين ، كرسى را در خود جاى داده اند، نه كرسى آنها را، آن وقت معناى سؤال اين مى شود كه يا بن رسول الله ، مناسب آن است كه آيه شريفه رابه صورت ((وسع كرسيه )) به صداى بالا بخوانيم ، چرا به صداى ضمه قرائت شده ؟، مگر كرسى ، آسمانها و زمين را در خود جاى نمى دهد همچنان كه نظير اين سؤال درباره عرش شده ، امام هم جواب داده ، وسعت در اينجا از سنخ وسعت و جا گرفتن جسمى در جسم ديگر نيست .
در معانى الاخبار از حفص بن غياث روايت آورده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) از قول خداى عزوجل پرسيدم كه مى فرمايد: ((وسع كرسيه السموات و الارض )) فرمود: منظور از كرسى ، علم خداست .
و نيز در همان كتاب است كه آن جناب در ذيل جمله : ((وسع كرسيه السموات و الارض )) فرمود: آسمانها و زمين و آنچه بين اين دو است همه در كرسى است و اما عرش خدا علمى است كه احدى نمى تواند اندازه اش را تقدير كند.
مولف : از اين دو روايت بر مى آيد كه كرسى ، مرتبه اى از مراتب علم خداى تعالى است همچنانكه قبلا هم از روايات ديگر چنين استفاده شد و در معناى دو روايت نامبرده ، رواياتى ديگر نيز هست.
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●برتر از ملائکه و پستتر از درندگان و چهارپایان
بهمناسبت شهادت صحابی بزرگوار، عماربنیاسر رحمةاللهعلیه●■
#حضرت_آیتالله_بهجت_قدسسره
■●انسان چگونه استعداد دارد که به سمت بالا یا پایین سیر کند. انبیا و اوصیا علیهمالسلام هم افرادی مثل سلمان و مقداد و ابیذر و عمار و... هم معاویه و عمروعاص، عتبه ـ برادر معاویه ـ، خالدبنولید و مروان را که از بهایم(درندگان و چهارپایان) هم بدتر بودند، بهجا گذاشتند. و اینها همگی همدرس یکدیگر و در مدرسهی کبرای مکتب اسلام درس خواندند و استاد همه حضرت رسول اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم بود، ولی مقام دستهی اول بهطور یقین از ملائکه بالاتر است، و طایفهی دوم از تمام بهایم بدترند.
■●در محضر بهجت، ج٢، ص٢٣١●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●استاد علی صفایی حائری
مسألۀ #افتقار به دين است، نه انتظار از دين●■
■●يكى از آقايان صحبتى داشت كه ما چه انتظارى از دين داريم؟ من گفتم: واقعيت قضيه اين است كه اين برخورد، يك برخورد معكوس است؛ يعنى در تاريخ نيامدهاند از ما بپرسند كه شما چه انتظارى داريد. رسول حتى با كسانى كه هيچ انتظارى نداشتند، از رسول هيچ توقعى نداشتند، حتى دست در گوششان مىكردند، پشت به او مىكردند، فرياد مىزدند، با اينها كار كرده است.
■●رسول آمده تا به آدمى بفهماند كه بايد چه چيزى را بخواهد، نيامده مطابق انتظار او عمل كند.
■●انتظار ما از دين به اين معناست كه ما آغازگريم؛ در حالى كه دين با رسول آغاز مىشود. رسول از من سراغ مىگيرد « أين تذهبون »؛ كجا مىرويد؟ « أنّى تؤفكون »؛ به چه چيزى روى آوردهايد؟ « أتتركون فيما هيهنا آمنين »؛ به امن، به رفاه، به رهايى، به اينها قانع شدهايد؟
■●يعنى نوع نگاه رسول مسأله را عوض مىكند. و اينجاست كه مسأله، مسألۀ #افتقار_به_دين است، نه انتظار از دين؛ #احتياج_به_مصلح است، نه انتظار از مصلح. و در اين، فرق بسيارى هست.
■●تو می آيی (ويرايش جديد)، صفحه ۵۶●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
■●آری نفس ناطقه ی انسانی با دو نور علم و عمل صالح با طراوت می ماند
وگرنه به سوی دارالبوار می رود که سرزمين نفس بائر مي گردد.
■●و هرگز از تنور سرد شعله بر نخيزد لذا آنان که شکم دائر دارند را چون دلی باير است پيرند و طراوت انسانی ندارند که:
«الهی! آزمودم تا شکم دائر است دل باير است.»
■●خلاصه آن که هر چه در مسير استکمال نفس ناطقه به مراتب عاليه ی کمالات انسانی ارتقا يابی به همان اندازه جوانی هر چند به حسب ظاهر و عرف مردم، پير باشی.
■●پیر و جوان، ص ۲۰
استاد صمدی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●یادداشت های فلسفی و عرفانی●■
#نماز_هرمس
■●سهروردی نسبت نیایش را با مطلوب، برای سالک همانند نسبت مقدمات برهان با نتیجه آن به شمار آورده است.
■●نصیحت های سهروردی از بخش های خواندنی است. درباره وی در جایی از کتاب «التلویحات» به نوعی نیایش اشاره کرده و درباره نماز هرمس سخن گفته است.
■●نماز شگفت انگیز هرمس را به این ترتیب نقل کرده است که او در شبی از شب ها نزد خورشید در معبد نور به نماز ایستاد، هنگام سپیده دم بامدادی، زمینی تیره و منخسف را مشاهده کرد که با قریه های پیرامونش مورد خشم خداوند قرار گرفته و به انحطاط سقوط کرده است.
■●در این هنگام بانگ برآورد و ندا کرد: ای پدر! مرا از همسایگی با همسایگان نامناسب نجات بخش! ناگهان ندایی به این مضمون به گوشش رسید: به رشته محکم شعاع بیاویز و به سریر اعلی بالا برو، پس هرمس به سریر اعلی رسید و در آن هنگام زمین و آسمان ها زیر پای او بودند. عین عبارت سهروردی در این باب چنین است:
■●«قام هرمس یصلی لیله عند شمس فی هیکل النور، فلما انشق عمود الصبح فرأی ارضا تخسف بقری غضب الله علیها هویأّ فقال : یا أبی نجّنی عن ساحه جیران سوء فنودی أن اعتصم بحبل الشعاع و اطلع الی شرفات الکرسی فطلع ماذا تحت قدمه ارض و سموات…»(۱)
#یاعلی
#دکتر_دینانی
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
من کی ام انگشتر زیبای عصمت را نگینم
آفتابی بر فراز دوش ختم المرسلینم
گوهر نابی به دست رحمةٌ للعالمینم
ریسمان محکمی در پنجه ی حبل المتینم
بازوی مشکل گشای فاطمه در آستینم
آسمان عصمتی در حلقه ی چشم زمینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
از ولادت جای در آغوش پیغمبر گرفتم
تا گشودم دیده ی خود را دل از حیدر گرفتم
نقش گل پیوسته از گل بوسه ی مادر گرفتم
روح ثارالله را با یک نگه در بر گرفتم
آنچه را می خواستم از دامن کوثر گرفتم
مصطفی می خواند بر گوش آیه ی فتح المبینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
ماه و خورشید ولایت را به دامن کوکبم من
با اسارت مظهر آزادگی در مکتبم من
زیور دامان عصمت زینت امّ و ابم من
آفتاب دامن زهرا در آغوش شبم من
مثل مادر تا سحر در ذکر یارب یاربم من
روح می گیرد دعا از نغمه های دلنشینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
در سنین کودکی داغ رسول الله دیدم
بعد چندی ناله ی مادر زپشت در شنیدم
او به دنبال علی من نیز دنبالش دویدم
ناله از دل، پنجه بر رخ، در غم بابا کشیدم
جامه ی جان در عزای مجتبی از هم دریدم
داغ روی داغ بنشستی به قلب نازنینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
صبر کردم تا شبی تاریک و آرام از مدینه
بار بستم از برای کربلا با سوز سینه
آفتاب و ماه من با اختران بی قرینه
امّ کلثوم و رباب و فاطمه، نجمه، سکینه
بدرقه امّ البنین کردند و لیلای حزینه
اشکشان می بود جاری در یسار و یمین ام
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
نیم روزی داغ روی داغ دیدم صبر کردم
بین دشمن از حسینم دل بریدم صبر کردم
از هزاران زخم او گل بوسه چیدم صبر کردم
جسم پاره پاره را در برکشیدم صبر کردم
کوه غم بردم، هلال آسا خمیدم، صبر کردم
صبر هم بی تاب شد از صبر ایّوب آفرینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
از امیرالمؤمنین در کوفه استمداد کردم
لب گشودم مثل زهرا و خدا را یاد کردم
کوفه را از خطبه ی گرمم حسین آباد کردم
خود اسیری رفتم و اسلام را آزاد کردم
در هزاران موج غم قلب علی را شاد کردم
احمد و زهرا و حیدر هر سه گفتند آفرینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
خواب دشمن را به مرگ و ذلّتش تعبیر کردم
با زبان حیدری کار دو صد شمشیر کردم
دختر شیرم که در آن بیشه کار شیر کردم
رأس ثارالله را وادار بر تکبیر کردم
او فراز نیزه قرآن خواند و من تفسیر کردم
گاه با نطق و بیانم گاه با خون جبینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
بر تن بیدادگرها شعله می زد آه سردم
کربلا و شام و کوفه گشت میدان نبردم
غیر زیبایی ندیدم با همه اندوه و دردم
روح پیروزی گرفت از هر دمم اسلام هر دم
گر چه پای طشت زر از غم گریبان پاره کردم
سوخت تار و پود خصم از خطبه های آتشینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
بود جاری بر حسین از دیده ی گریان گلابم
ریخت خاکستر عدو بر فرق در شام خرابم
داغ هجده دسته گل می کرد همچون شمع آبم
دختر قرآنم و بردند در بزم شرابم
صوت قرآن، چوب دشمن، کرد یک لحظه کبابم
بود در آن دم نگه بر اشگ زین العابدینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
گر چه جسمم شد چهل منزل کبود از تازیانه
ماند بر اندام مجروحم زکعب نی نشانه
داغ روی داغ دیدم خون زچشمم شد روانه
دفن کردم در دل ویرانه جسم نازدانه
قاتلم داغ حسینم شد، نه بیداد زمانه
قسمتم این شد که رأسش را به نوک نی به بینم
#من_گرامی_دختر_مولا_امیرالمؤمنینم
غلامرضا سازگار