eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #شهود_آفاق_کربلا_در_انفس(قسمت اول) ■ما اگر طالب کمال هستیم باید آفاق را در
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■قلب انسان کامل، عرش الله است. الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ (طه/۵) حق متعال بر روی عرش ظهور می‌کند. جان امام، عرش الله است‌. نفْس انسان کامل، نفس کل است. نفس مدبر همه‌ی امور است. هر عضوی از اعضای انسان کامل، بر بخشی از عالَم وجود سیادت دارد. عقل انسان کامل، سید و مولای تمام مجردات است. هر مجردی که در عالم هست، نه خود امام (که شأن او بسیار بالاتر است) بلکه عقل امام سید و مولای اوست. هر آبی در عالم هست، از خون انسان کامل است. آب فرات شریف است؟! شرافتش را از که گرفته است؟! آیا قبل از امام حسین آب فرات شرافتی داشت؟! تربت کربلا قبل از امام حسین شفا می‌داد؟! امام کیست که وقتی جسم مبارک او بر این خاک افتاد، خدا هم شفا را در این تربت قرار داد و هم خاصیتی به او داد که حُجُب هفتگانه را می‌درد. حُجُب هفتگانه یعنی شما باید از عالم طبع خارج شوی و به عالم ملکوت بروی، آنگاه به جبروت بروی، سپس به عالم لاهوت بروی و پس از آن به عالم اسماء و صفات حُسنای الهی بروی و به عالم هاهوت بروی... چه خبر است؟! در این تربت چه خاصیتی است؟! ■موهای سر انسان کامل، سیادت دارد بر تمام گیاهان عالم. دندان نیش انسان کامل، سید همه جمادات است. می‌خواهیم اندکی از اسرار ارباً ارباً کردن امام حسین علیه‌السلام را بفهمیم. چرا این مصیبت اعظم مصائب است؟ چرا کل ماسوی الله از این مصیبت تکان خورده؟! چون دندان او را شکستند... دندانی که سید همه‌ی جمادات است لذا جمادات تکان خوردند و به گریه آمدند. در روایات داریم که از سنگ خون جاری شد. لطافت او سیادت دارد بر تمام حقایق عالم عِلوی. انسان کامل کیست؟! باید آستان او را ببوسی، باید سر و صورتت را بر آستان علی بن موسی الرضا بمالی... آنجا خبر هاست... اعضا و جوارح او بر کل ما سوی الله سیادت دارد. ■لباس انسان کامل از مواریث ولایت است. این لباس حکم قرآن را دارد. پیراهن و شلوار و عمامه او حکم بسم الله الرحمن الرحیم را دارد. لذا برای مؤمن نور است و شفا، و برای اشقیاء خسران و عذاب، وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا (اسراء/۸۲)، نکته ای در اینجا هست که روضه است. راوی گفت: پس از شهادت امام، اشقیاء به ربودن ملبوس حضرت پرداختند. آنکه عمامه را ربود جنون گرفت و آنکه سرابیل را برد فلج شد و آنکه پیراهن را ربود پیسی گرفت. این لباس لباسی است که ولایت دارد. یوسف، کمترین و کمترین و کمترین رعیت در بین این خاندان است. وقتی پیراهنش را برای یعقوب پیغمبر فرستاد، با کشیدن این پیراهن بر چشمان یعقوب، او بینا شد... جناب یعقوب خطاب جالبی دارد؛ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ (یوسف/۹۴). می‌گوید من بوی یوسف را می‌شنوم، اگر مرا دیوانه خطاب نکنید! این نشان می‌دهد جناب یعقوب نیز گرفتار به اصطلاح روشنفکرها بوده است! او را سرزنش می‌کردند. وقتی با آمدن پیراهن یوسف بینا شد گفت دیدید؟! من از نزد پروردگارم چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. این خاصیت پیراهن جناب یوسف است. حالا خاصیت پیراهن امام حسین چیست؟! نمی‌تواند کل ماسوی الله را نور بدهد؟! اگر در این مطلب شک کنی ایمانت ضعیف است... امام سجاد علیه‌السلام سه چیز از یزید ملعون خواست. انگشتر، پیراهن و چرخ ریسندگی... چه خاصیتی در پیراهن پیغمبر است که نزد امام زمان است؟! چه خاصیتی در شمشیر امیرالمؤمنین است که حضرت فاطمه زهرا با او صحبت می‌کرد؟! حضرت زهرا می‌گفت با برادرم ذوالفقار صحبت می‌کنم!! برادرم!! سخنی هست که چون جناب فاضل دربندی این را گفته من هم می‌گویم. بنده سالیان سال است به دنبال معقول و فلسفه و اینها هستم و می‌دانم که در حکمت، پذیرفتن این حرف بسیار سنگین است ولی چون دستگاه امامت است ما تسلیمیم... او می‌گوید که ذوالجناح به مقام عقل رسیده است... ما این را نمی‌فهمیم...
الحمدلله که سید و آقایمان فرمود: إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَ لَوْ لا ذلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ... @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... گمانم کاروان اهل‌بیت است کـه سوی کعبه‌ی دل با سرآید گلاب از چشم هر آلاله، جاریست کـه عطر عترت پیغمبر آید پس از یک اربعین اندوه و هجران به دیدار برادر، خواهر آید همان خواهر کـه غوغا کرده در شام همان ریحانه‌ی پیغمبر آید ■فرا رسیدن اربعین سرور و سالار شهیدان تسلیت باد. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۸ ■آیت الله شاه آبادی می‌گفته است که این کفریات را بگوی
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۲۹ ■ما یک نفسی داریم که می‌تواند فوق خلقت باشد. ●گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است ●طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد ■امام حسین علیه السلام خواست این گوهر را برای ما آشکار کند. هفتاد و دو نفر رند این را فهمیدند و در امام حسین فانی شدند. وقتی این گونه شد امام حسین علیه السلام فرمود: «فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي». وقتی امام می‌فرماید من نمی‌شناسم، نه فقط در این زمان بلکه در تمام ازمنه می‌نگرد و می‌گوید نمی‌شناسم. امام ازل و ابد را مورد مطالعه قرار می‌دهد و می‌فرماید از این هفتاد و دو نفر زیباتر نمی‌شناسم. امیرالمؤمنین هم یک مشت از خاک کربلا برداشت و فرمود ای خاک! از تو اصحابی به غیر حساب وارد بهشت می‌شوند. یعنی آن‌ها تجلیات ذات خداوند هستند و به قرب مطلق به حسین رسیده‌اند. مگر خدا از امام حسین درباره‌ی کیفیت نماز و روزه و نحوه‌ی سپری کردن عمر سوال می‌پرسد؟! این سوال‌ها برای کسانی است که در عالم فعل محبوس هستند و به عالم صفات و ذات راه پیدا نکرده‌اند. چون در عالم فعل و حد هستی، فعل و حد سوال دارد. ■خاک از اسرار خداست. همه‌ی ما در خاک زندگی می‌کنیم و از آن حیات می‌گیریم. «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ».(طه/۵۵) آن کسی هم که از آتش است تحت استیلای خاک است. گفت: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»، اما انسان کامل بر او غلبه یافت و او تحت ولایت انسان کامل است... ■در ادامه امام حسین علیه السلام می‌فرماید: «وَ لاَ أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لاَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، فَجَزَاكُمُ اَللَّهُ عَنِّي جَمِيعاً خَيْراً». امام رضا علیه السلام هم فرمود این‌ها کسانی بودند که باید بر هرچه می‌خواهی گریه کنی بر آن‌ها گریه کنی. «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السَّلام». چرا؟ چون همراه با امام حسین هجده نفر دیگر از آل الله شهید شدند که با امام حسین می‌شوند نوزده نفر به عدد بسم الله الرحمن الرحیم... ●نظارگیان روی خوبت ●چون در نگرند از کرانها ●در روی تو روی خویش بینند ●زینجاست تفاوت نشانها ■عاشق و معشوق آئینه‌ی یکدیگر هستند. عاشق معشوق را می‌بیند و معشوق هم که یک جلوه ندارد. فرض کنید شما دور تا دور خانه را آئینه کنید یا این آیینه‌های مشبک مانندی که در زیارتگاه‌ها هست، وقتی در آن‌ها نگاه می‌کنی بی‌شمار خودت را می‌بینی. آن آئینه هم چنین آئینه‌ای است. وقتی عاشق می‌خواهد در آئینه‌ی معشوق خودش را ببیند، بسته به ظرفیت دیدش جلوات مختلف می‌بیند. می‌بیند چقدر ابعاد دارد. حضرت علی اکبر وقتی آمد نزد اباعبدالله در آئینه‌ی امام هفتاد علی اکبر دید. حضرت موسی در وادی طور هفتاد موسی دید.
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■..گویا انسان به غیر از براهین منطقی و فلسفی طریقی دیگر هم در پیش دارد که مورد تأکید بزرگانی از اهل معقول است که بین معرفت فکری و شهودی فرق بگذارید و انسان را فوق طور عقل ، راهی برای سیر در حقائق عالم هست، همانطوری که در فصول آینده کتاب می آید_عبارت از حضور و شهود می باشد. از یکطرف این همه اختراعات و نوآوریهای علمی در صنایع و حِرَف بنا نهاده از علم و برهان است.و بااینهمه باز میفرماید " وما اوتیتم من العلم الاّ قلیلا" و از طرف دیگر به طهارت و حضور در سیر و سلوک به عزم و اراده و استقامت ، آن شهود حاصل می شود.در مسیر اولیای الهی گاهی بارقه ایی نصیب انسان میشود که کار "ره صدساله" را میکند.چه اینکه هریک از ما جدولی از بحر وجودیم واین جدول با لایروبی و تحصیل طهارت و پاکی ، قرآنی میشود. ■از همین امروز تصمیم بگیرید که یاوه و لغو "والذین هم عن اللغو معرضون " را مطلقا از خود قیچی و ترک کنید. فردا در خودت نورانیتی می یابیداگر پس فردا ادامه دهید عجیب تر.پله پله بالا می روید.و همینطور آسمان به آسمان پیش می روید.حرفی که به کار نمی آید و غذائی که مزاج نمی خواهد و نمی پذیرد ، بلاهت می آورد و انسان را خفه می کند و مانع فطانت و زیرکی عقل و انبساط و شروق نور بر نفس می گردد. و انسان تصمیم بگیرد که قرآنی بشود. ■●شرح اشارات و تنبیهات | نمط چهارم | ص ۲۱۶ استاد علامه حسن زاده ی آملی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●برشی از یک کتاب ●■ ■قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آن چه فرموده اند : کُلُّ یَوْمٍ عاشورا وَ کُلُّ اَرْضٍ کَربَلا ... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیَضان دائم رحمت او امیدوار می سازد و ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایرِ تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره ی زمین نهاده ای ، نومید مشو ، که تو را نیز است و که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و از دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حصین لازمان و لامکانِ ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان ، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی ... یاران ! شتاب کنید ، قافله در راه است . می گویند که گناهکاران را نمی پذیرند ؟ آری ، گناهکاران را در این قافله راهی نیست ... اما پشیمانان را می پذیرند . آدم نیز در این قافله ملازم رکاب حسین است ، که او سر سلسله ی خیل پشیمانان است ، و اگر نبود باب توبه ای که خداوند با خون حسین میان زمین و آسمان گشوده است ، آدم نیز دهشت زده و رها شده و سرگردان در این برهوت گم گشتگی وا می ماند . ■●فتح خون - مرتضی آوینی - ص۵۱●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●برشی از یک کتاب ●■ ■هنوز نیم قرن از حجه الوداع نگذشته ، امت محمد تیغ بر اوصیای او کشیده اند و با ، را که امام است ، می درند ! اجسامشان به جانب قبله نماز می گذارند ، اما ارواحشان هنوز همان احشامی را می پرستند که ابراهیم شکسته بود . اجسامشان به جانب قبله نماز می گذارند، اما ارواحشان با که است ، پیکار می کنند . ریشه در دارد و اگر آن مُشرکِ بت پرست که در درون آدمی است ایمان نیاورد ، چه سود که بر زبان لا اله الّا الله براند؟ آن گاه جانب عدل و باطن قبله را می کند و خانه کعبه را عوض از صنمی می گیرد که روزی پنج بار در برابرش خم و راست شود و سالی چند روز گرداگردش طواف کند . و ای کاش تا همین جا بسنده می کرد و《قلب قبله》را با تیغ نمیدرید ! ■●فتح خون ، شهید آوینی ، ص ۷۰●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●" مور و سلیمان "●■ ■مور از سلیمان پرسید: دانی، که چرا خداوند باد را مسخّر تو گردانید. سلیمان گفت: آری، تا مطیع فرمان و تخت روان من باشد. ■مور گفت: نی، چنین نیست، بلکه آن است تا بدانی که تو را از ملک عالم جز باد در دست نیست، " درآید و نپاید و برود. " ■●برگرفته از کتاب " مقالات " اثر حسین الهی قمشه ای●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■حضرت محمّد صلّی الله عليه و آله و سلّم فرمودند: خداى عزّوجلّ مى‌فرمايد: هرگاه ياد من بر بنده‌ام غالب شود، خواهش و خوشى او را در ياد خود قرار دهم و چون خواهش و خوشى او را در ياد خود قرار دهم عاشق من شود و من نيز عاشق او گردم و چون عاشق يكديگر شديم حجاب ميان خود و او را بردارم و عشق خود را بر جان او چيره گردانم، چندان كه مانند مردم دچار سهو و غفلت نمى‌شود، سخن اينان سخن پيامبران است، اينان براستى قهرمانند. ■يَقولُ اللّه عَزَّوَجَلَّ إِذ كانَ الغالِبُ عَلَى العَبدِ الاِشتِغالُ بى، جَعَلتُ بُغيَتَهُ وَلَذَّتَهُ فى ذِكرى فَإذا جَعَلتُ بُغيَتَهُ وَلَذَّتَهُ فى ذِكرى عَشَقَنى وَعَشَقتُهُ فَإِذا عَشَقَنى وَعَشَقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فيما بَينى وَبَينَهُ وَصَيَّرتُ ذلِكَ تَغالُبَاَ عَلَيهِ لايَسهو إِذا سَهَا النّاسُ اُولئِكَ كَلامُهُم كَلامُ النبياءِ اُولئِكَ البطالُ حَقّا. ■●كنزالعمّال، ج ١، ص ٤٣٣●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۹ ■ما یک نفسی داریم که می‌تواند فوق خلقت باشد. ●گوهری ک
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۰ ■قلب انسانی در تقلب است و هر لحظه از جانب معشوقش نسیمی به او می‌رسد. جلوه‌ای به او می‌رسد و بسته به آن رایحه‌ی خوش، او مست می‌شود. «مَثَلُ الْقَلْبِ مَثَلُ الرِّيشَةِ تُقَلِّبُهَا الرِّيَاحُ بِفَلاةٍ». قلب ما عین پری در بیابان است که باد آن را مدام از این سو به آن سو می‌برد. شهدای کربلا هم این‌ گونه بودند. این ریح هم امام حسین است. حنظله بن اسعد شبامی که از شهدای کربلاست، انسانی شجاع، سخنور و بزرگ بوده است. ایشان در بین راه به امام حسین پیوست. آنقدر انسان بلیغ و دارای منطقی بود که هر وقت قرار بود مطلبی به دشمن منتقل بشود، حضرت ایشان را می‌فرستاد. وقتی همه‌ی اصحاب امام حسین شهید شدند، از اصحاب یکی دو نفر باقی مانده بودند که یکی این آقا بود. این حنظله مجروح بود و در همان حال شروع کرد به نصیحت کردن یزیدیان لعنت الله علیهم. گفت شما می‌دانید با چه کسی می‌جنگید؟ شما می‌دانید با کشتن حسین علیه السلام همه جهنمی می‌شوید؟ امام حسین به او گفت: «انهم قد استجيبوا العذاب حين ردوا عليك ما دعوتهم اليه من الحق». این‌ها همان بار اولی که تو رفتی و دعوتشان کردی و اجابتت نکردند، جهنمی شدند. چون تو در معشوقت فانی هستی، تو آئینه‌ی معشوقت هستی، اگر تو را رد کردند یعنی مرا رد کرده‌اند چه برسد به این که این همه از اصحاب و یاران مرا کشته‌اند! هرکسی یک نفر از این‌ها را بکشد مستوجب عذاب ابدیست. بعد فرمود نه! هرکسی یک نفر از این‌ها را لبیک نگوید، مستوجب عذاب ابدیست. بعد او سریع متنبه شد... امتحان ولایت امتحان سنگینی است. قال: «صدقت. جعلت فداك! انت افقه مني و احق بذلك». سریع جهل خودش را پیش کشید. ادب محضر امام خیلی سنگین است. چون بعضی اوقات اگر در محضر عشق، رعایت نکنی ممکن است آن پرنده‌ی عشق فرار‌ کند و از بام برخیزد. سریع باید به محضرش عذر خودت را ببری. در نهایت گفت: «أفلا نروح إلى ربّنا و نلحق بإخواننا؟» گفت این رایحه‌ ات را از ما دریغ نکن. امام حسین علیه السلام می‌فرماید: «رُح»، برو... که اگر امام این را به کسی نفرماید و به او رخصت ندهد، آن شخص نمی‌تواند به مقام فنا در عشق نائل شود... ■در مورد اهل بیت علیهم السلام داریم که «کلّنا سُفن النجاة و سَفینة جَدّی الحُسین أوسَع و فی لُجج البحار أسرع». در کشتی نجات امام حسین که از کشتی سایر ائمه سریع‌تر است، یک کشتی دیگری هست که از کشتی امام حسین هم سریع‌تر است و آن کشتی علی اصغر است. روایت داریم از اهل بیت که ما کشتی نجات هستیم. هر موقع به مشکلی برمی‌خوریم به خون گلوی طفل رضیع پناهنده می‌شویم. امام حسین علیه السلام وقتی تمام اصحاب و اهل بیتش را از دست داد و تنها شد و به مشکل برخورد، به سراغ علی اصغر رفت... ■امام حسین شب قبل همه را جمع کرد و پیش پیش همه‌شان را کشت. «موتوا قبل ان تموتوا». این‌ها شب عاشورا همگی کشته شدند. امام حسین علیه السلام یارانش را به عالم آخرت انتقال داد. این که همگی جایگاهشان را در آخرت دیدند یعنی موت. لذا امام حسین پیش پیش همه‌ی این ها را کشت و دوباره برگرداند. آنجا اباعبدالله علیه السلام می‌فرماید، وقتی همه کشته می‌شوند و من تنها می‌شوم و دهان من از تشنگی خشک شود، که این بالاترین جلوه‌ی معشوق بر اباعبدالله بود به گونه ای که لبانش عین چوب خشک، خشک شد. حسین دارد خدا می‌شود! آنگاه می‌فرماید: بعد به سراپرده آیم و آب یا شیر طلبم. عطش از طرف حق متعال بر او زیاد می‌شد و راه رفع این عطش نوشیدن آب ظاهر که نیست. پس علی اکبرش را در راه خدا می‌داد، اهل بیتش را می‌داد. سپس می‌فرماید: گویم آن فرزند مرا بیاورید تا از لعاب دهان او بنوشم. حضرت علی اکبر آمد و گفت پدر من از لعاب دهان تو بنوشم حالا حسین می‌خواهد از لعاب دهان علی اصغر بنوشد! لذا در کربلا، آن که آخر بود اول شد. حضرت علی اصغر در شهدای کربلا اول است. اینجاست که حضرت خطاب به آن شخصی که برای رفع مشکلش نیت چله کرده بود فرمود چله نمی‌خواهد بگیرید! یک روضه‌ی حضرت علی اصغر کارت را درست می‌کند. وقتی که حسینی که عالم در پناه اوست، به مشکل می‌خورد می‌رود سراغ حضرت علی اصغر... وقتی حضرت علی اصغر را در آغوش امام می‌گذارند امام به این فکر می‌افتد که این آخرین تیر است برای هدایت و نجات این جماعت... که اگر علی اصغر وارد سپاه عمر سعد می‌شد نجات پیدا می‌کردند. هرکس علی اصغر را به دلش راه بدهد عاقبت به خیر است. این طفل دهانش را باز و بسته می‌کرد... دیدم رندی می‌گفت این طفل با باز و بسته کردن دهانش به عرش می‌رفت و امام حسین او را می‌کشید و به آغوشش می‌آورد...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۰ ■قلب انسانی در تقلب است و هر لحظه از جانب معشوقش نسیمی
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۱ ■و کیف تنکر العشق و ما فی الوجود الا هو ■عارف می‌گوید شما چطور عشق را انکار می‌کنید در حالی که در وجود جز عشق ساری نیست. عارف حقیقت بین می‌گوید که من در هر چیزی عشق را می‌بینم. عالم مبتنی بر محبت خلق شده است. چون محبوب ازلی عالم را خلق کرده است، پس در دل هر موجودی، حب حق متعال نهفته است به همین خاطر، عارف هر چیزی را دوست دارد چرا که با این نگاه به هر شیئی نگاه می‌کند‌. ●به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست ●عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست ■چون در همه‌ی عالم نشانی از معشوق می‌بیند بر همه‌ی عالم عاشق است. مجنون را دیدند که کف پای سگی را می‌بوسد. او را ملامت کردند که آخر این چه کاری است که می‌کنی؟! ●پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند این چه بود ●گفت این سگ گاه گاهی کوی لیلی رفته بود... ●أُحِبُّ لِحُبِّها تَلَعاتِ نَجدٍ ●وَما شَغَفي بِها لَولا هَواها ■مجنون تپه‌های سرزمین نجد را می‌بوسید. به او گفتند خاک زمین و در و دیوار را می‌بوسی؟! گفت: ●بوسه گر بر در زنم لیلا بود ●خاک گر بر سر کنم لیلا بود ●من ندیدم در میان کوی او ●در در و دیوار الا روی او ■این داستان‌های لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و... همگی تمثیلی از عشق حقیقی هستند وگرنه همه چیز در درون خود مجنون بود. بیرون از مجنون که خبری نبود، او چنان مستغرق در حقیقت خودش بود که باری لیلی از کنار او گذشت. به او گفتند که این لیلی بود که از کنار تو رد شد، چگونه شد که به او بی محلی کردی؟! گفت لیلی کیست؟! گفتند همین لیلی که آوازه‌ی عشق تو به او در همه جا پیچیده است. گفت لیلی در درون من است، من با لیلی بیرون که کاری ندارم! می‌خواهیم از این مقدمه به مطلب عمیقی برسیم. عاشق دلسوخته ای بود که دیدند او هم به پای سگی بوسه می‌زد. به او طعنه زدند که این چه کار است که میکنی مگر دیوانه شدی؟ گفت: ●طعنه‌ام چه زنی به سگ پرستی ●من نیز سگم ز روی هستی ■در اینجا بحث شریف وحدت وجود مطرح می‌شود که ما همگی در وجود مشترک هستیم. همه‌ی ما یک هستی داریم که آن را از خدا گرفته‌ایم. هستی مطلق نیز خداست و هستی، همین عشق ساری در هر چیز است. این عشق ازلی به همه چیز وجود داده است. ●ور نیز به پای سگ زنم بوس ●زان پای خورم نه زین لب افسوس ●کاین پای که شهر و کوی گشته است ●پیشِ در یار من گذشته است ■امام حسین علیه السلام مظهر اتمّ عشق است، اصلا عشق امام حسین در هر چیزی جاری است. امام حسین هیکل توحید است. خون او را در کربلا بر زمین می‌ریزند و خون عشق مطلق که از او تعبیر به ثارالله شده است، با زمین کربلا آغشته می‌شود. در حالت عادی، زمین و کوه و آسمان و... مظاهر عشق حق متعال هستند حالا چه برسد به اینکه خون عشق مطلق هم به یک جایی مثلا خاک آغشته شود. این تربت چه قیمتی پیدا می‌کند؟! ارزشش این می‌شود که این تربت به تعبیر آیت الله سید احمد آقای نجفی به قرآن خدا پهلو می‌زند... ■أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ (زیارت ناحیه مقدسه) ■وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِين (اسراء/۸۲). ■امام حسین علیه السلام رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِين است. او رحمة الله الواسعه است. قرآن شفاست، تربت امام حسین علیه السلام نیز شفاست. این تربت به قرآن خدا پهلو می‌زند چون خون عشق در آنجا جاری شد و با آن آغشته شد، تمام انبیاء و اولیاء دوست داشته‌اند که بیایند و آن تربت را زیارت کنند. در جایی نیز دیده‌ام که همه آنها آمدند و آن خاک را زیارت کردند. برخی از آنها آنجا شهید شدند و برخی توفیق شهادت نداشتند. این تربت جایی است که صرفا بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تقدس پیدا نکرده بلکه بر تقدس آن افزوده شده است. اصلا این زمین انتخاب شده است لذا وقتی به حضرت اباعبدالله الحسین گفتند که به کربلا نرود، ایشان فرمود خداوند در دحوالارض برای من حفره‌ای در کربلا در نظر گرفته است و معین کرده است که من در اینجا باید مدفون شوم. «و ما من نبي الا و قد زار كربلا، و وقف عليها و قال: انك لبقعة كثيرة الخير فيك يدفن القمر الأزهر». فرمود که کربلا جایی است که قمر نورانی ولایت در آنجا دفن می‌شود و هیچ پیغمبری نیست الا اینکه کربلا را زیارت کرد. ما همینطور می‌گوییم به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست. حال می‌رسیم به تربتی که هم مثل دیگر مخلوقات از عشق بهره دارد و هم به خون خدا آغشته شده است لذا ویژگی های منحصر به فردی دارد که شفا می‌دهد...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۱ ■و کیف تنکر العشق و ما فی الوجود الا هو ■عارف می‌گوی
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۲ ■هرجا عشق جریان و سریان پیدا کرد، در آنجا اثر خود را گذاشت. جایی که مصداق اتم باشد چطور؟ اشیاء او، انگشتر او، پیراهن او و اسب او تقدس پیدا می‌کنند. پیراهن حضرت یوسف، چشمان نابینای حضرت یعقوب را شفا داد و او از آن پیراهن بوی ولایت شنید و گفت: «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ» (یوسف/۹۴). وقتی جناب علی بن مهزیار بعد از ۲۰ سفر حج بالاخره اجازه دیدار با حضرت را یافت، آن جوانی که آمده بود تا او را به زیارت حضرت حجة ارواحنا فداه ببرد، از علی بن مهزیار پرسید: آن انگشتری که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به شما داده بود در دستت هست؟ گفت بله. گفت آن را به من بده تا زیارتش کنم. لذا پیراهن و عبا و البسه‌ای که به وجود مبارک اهل‌بیت علیهم السلام تماس پیدا کرده اند همگی نورانیت دارند، نورانیتشان نیز فوق درک ما است. در اینجا حرفهایی هست که سعی می‌کنم نگویم... اشیاء و لباس اهل‌بیت علیهم السلام بر عالم ولایت دارند‌ کما اینکه شما درباره‌ی امام زمان علیه السلام می‌فرمایید روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء... این نشان می‌دهد که تربت قدوم مبارک امام زمان بر ارواح ولایت دارد چون همیشه دانی است که فدای عالی می‌شود. پس ارواح من و شما نسبت به خاک قدوم امام زمان علیه السلام در مرتبه‌ی دانی قرار دارد. ●سگ اصحاب کهف روزی چند ●پی اینان شد و آدم شد ■قرآن می‌گوید: «سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُم». مردم در مورد عدد اصحاب کهف می‌گویند اینها سه نفر بودند و چهارمین اینها سگشان بود، «رَّابِعُهُمْ»، باید اینجا به «هُم» دقت شود، هُم به ذوی العقول اشاره می‌کند‌. یعنی قرآن این سگ را در اصحاب کهف داخل می‌کند. عقل به واسطه‌ی اتصال به اولیاء خدا شرافت پیدا می‌کند. مجنون می‌گفت که این سگ گاه گاهی کوی لیلی رفته است‌ لذا کف پایش را می‌بوسید. حالا این سگ مدتی با اصحاب کهف که از اولیاء خدا بوده‌اند بوده و به چنین مقامی رسیده است. اصحاب کهف از اولیاء مقید بوده‌اند، چه می‌فرمایید درباره‌ی کسی که به مقام ولایت اطلاقی راه پیدا کرده است؟! اسب امام حسین علیه السلام بُراق می‌شود‌... اسب امام حسین که ذوالجناح است، عقل می‌شود! اصلا تعبیر معرفتی این ذوالجناح عقل کل است. چرا؟ چون مرکب اباعبدالله الحسین علیه السلام است... امام حسین بر این ذوالجناح که دارای دو بال است سوار می‌شود. یک بال، عقل نظری است و دیگری عقل عملی است و مرکب نفس نفیس امام عقل کل است. جناب فاضل دربندی در اسرار الشهداء می‌فرماید که ذوالجناح به مقام و مرتبه‌ی عقل راه پیدا کرده بود، ما این را نمی‌فهمیم! فهمش بسیار سخت است چرا که حیوان در مرتبه‌ی وهم و خیال متوقف است و به مرتبه‌ی عقل راه ندارد. عقل، اختصاصی انسان است. مِیز انسان با سایر مخلوقات و موجودات عقل است. حال چگونه است که جناب فاضل دربندی چنین می‌فرماید؟! یک وقتی هست که ما ذوالجناح را تأویل می‌کنیم و می‌گوییم که مراد از ذوالجناح، مرکب انسان کامل است و انسان کامل که مرکب او جسم اوست، نهایت مقام انبیاء و اولیاء است. جناب ملا عبدالصمد همدانی صاحب بحر المعارف، در این کتاب عرشی و شریف می‌گوید که نهایت مقام انبیاء و اولیاء، بدایت اهل‌بیت علیهم السلام است. پس جسم اهل‌بیت علیهم السلام تروحی دارد که بر ارواح انبیاء و اولیاء شرافت دارد لذا به واسطه این لطافتش، اجسادکم فی الاجساد... این جسم به سبب لطافتش در همه‌ی جسم ها نفوذ کرده است. ذوالجناح در یک معنا و تأویل که مرکب امام حسین علیه السلام در معراج  کربلایی اوست همان عقل کل است، کما اینکه بُراق که مرکب حضرت ختمی مرتبت در معراج بود، هم کنایه از عقل است. و هم همین ذوالجناح خارجی را بفرما، بر همین ذوالجناح خارجی، حسین علیه السلام سوار شده است! حسین عشق مطلق خداست، او مظهر حق است، پای او پای خداست، دست او دست خداست، «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»، گاهی ما این يَدُ اللَّهِ را به قدرت خدا تأویل و تعبیر می‌کنیم، وقتی هم هست که همین دست خارجی امام  يَدُ اللَّهِ است. وقتی امامی که دستش ید الله است، چشمش عین الله‌ است، او خون خداست! چنین شخصی سوار بر ذوالجناح شود، ذوالجناح شرافت پیدا می‌کند‌، اصلا آدم‌ می‌شود. لذا قرآن می‌فرماید «وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ» و شما بدون وضو نمی‌توانید به این کلب دست بزنید!...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۲ ■هرجا عشق جریان و سریان پیدا کرد، در آنجا اثر خود را گ
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۳ ■«فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً»، ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺳﺒﺎنی ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﻮﺑﻴﺪﻥ ﺳﻤﺸﺎﻥ بهﺳﻨﮓ‌ﻫﺎ ﺟﺮﻗﻪ ﻣﻰﺟﻬﺎﻧﻨﺪ. خدا به این جرقه‌ها قسم می‌خورد! چرا؟ چون آن اسب سوار، علی بن ابیطالب است. خداوند همیشه به عزیزترین و شریفترین چیزها در قرآن قسم می‌خورد‌. خدا که به چیز پست و پایین مرتبه قسم نمی‌خورد‌. خدا به سبب اینکه علی بر آن اسب سوار شده است، نه به اسب بلکه به جرقه‌ی پای اسب قسم می‌خورد‌. می‌فرماید: ●برق نعلش نار نخل طور بود ●موسی آن را نار دید و نور بود ■می‌گوید وقتی موسی آن آتش را دید که از آن آتش، صدای «إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا» شنیده شد، آن آتش از برق نعل اسب حضرت اباعبدالله علیه السلام درخشیدن کرده بود. وقتی به زیارت حرم حضرت علی بن موسی الرضا مشرف می‌شوید، در صحن آزادی روی در نوشته است: ●این باب خداست فاسجدوا للتعظیم ●این کفش‌کن است طور موسای کلیم ■شاعر درست گفته است منتها ما باید امام را درست بشناسیم. ما اگر عظمت حضرت علی بن موسی الرضا را بفهمیم، می‌بینیم که بله، حضرت موسی باید در کفش‌کن حرم امام رضا بیاید و در این دستگاه الهی به اصطلاح لنگ بیندازد آنقدر که این ولایت عظمت دارد! ●زنده از هر تار مویش در شمیم ●صدهزاران عیسی محی الرمیم ■قصد من اکنون تعریف ذوالجناح برای شما نیست بلکه می‌خواهم اثر عشق را بیان کنم. می‌خواهم اثر اباعبدالله را به شما بگویم. این آقا مؤثری است که دست به هر جا بگذارد، آنجا نورانیت پیدا می‌کند. گفت یا علی! اگر نمی‌ترسیدم که مردم در مورد تو چیزهایی بگویند که در مورد عیسی بن مریم می‌گفتند، چیزی می‌گفتم که از هرجا که رد می‌شوی، خاک کف پای تو را به عنوان توتیای چشم خود بردارند. کما اینکه الآن در کربلا امام حسین علیه السلام شهید شده است، این تربت شفا می‌دهد‌، این تربت در روز عاشورا تبدیل به خون می‌شود و... معجزات شگفت انگیزی که در کتب مختلف درباره این تربت نوشته‌اند، بروید بخوانید! امیرالمؤمنین بعد از جنگ صفین این تربت را بر می‌دارد و می‌بوید و می‌گوید که ای تربت، خوشا به حال تو! که از تو عده‌ای به غیر حساب وارد بهشت می‌شوند. در این به غیر حساب خیلی حرف هست! ●آسمانها بسته‌ی موی دُمش ●بحر امکان گردی از خاک سُمش ■آنچه که امام حسین علیه السلام بر آن سوار شده است چنین شرافتی دارد. آن زائری که منتسب به امام حسین علیه السلام است، «دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ اَلسَّمَاوَاتِ عَظِيماً»، آن شخصی که پیراهن عزای امام حسین را بر تنش کرده در ملکوت آسمانها او را عظیم یاد می‌کنند. چرا؟ چون او دارد حسین را یاد می‌کند! روایت این است که هرکس در زمین خدا را یاد کند، ملکوتیان در ملکوت عالم او را به عظمت یاد می‌کنند، اگر حسین را یاد کنی، در ملکوت عالم به بزرگی از تو یاد می‌شود.... ■می‌گوید امام حسین علیه السلام در آن لحظه‌ای که تنها شد و سوار بر اسب برای شهادت رفت، «فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً»، خاک پای اسبش صفت خدایی پیدا کرد یعنی خاک نورانیت گرفت: ●چنان عنان او سبک در راه شد ●خاک صحرا هم صفات الله شد ■ما ظاهر قضیه را می‌بینیم و می‌گوییم امام حسین با عده‌ای جنگید اما در آن مقام حسین خدا شده ‌است. حسین در حالی که بر ذوالجناح سوار است در مقام أو أدنی است که جبرئیل عقل را در آن راه نیست. ●جای هر گامی که بر می‌داشت او ●انبیاء را بود جای چشم و رو ■یعنی آنجایی که جناب ذوالجناح قدم می‌گذاشت، توتیای چشم انبیا بود. خاک پای جناب ذوالجناح برای انبیا و اولیا شفاست. ●شد رکابش حلقه‌ی عرش برین ●عرش یعنی پای آن عرش آفرین ■رکاب جناب ذوالجناح شد حلقه‌ی عرش برین چون عرش پای امام حسین است. خود امام حسین عرش آفرین است. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ». هرکس قبر امام حسین را زیارت کند، خدا را در عرش زیارت کرده است. خود امام حسین را زیارت کند چه؟ آن دیگر فوق عرش است...
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●برشی از یک کتاب ●■ چه چیزی را در متنِ متین زندگی مان قرار می دهیم که هنگام تعارض ها و درگیری ها بقیه چیزها را آن می کنیم . این یک انتخاب است که پیامدهایش به دنبال خواهد بود . هر کدام از ما هر هدفی را که انتخاب کنیم ، « سلوک خاصّی » را هم به دنبال خواهد داشت ؛ یعنی من اگر را در متن زندگی خودم قرار دادم ، یک سیری خواهم داشت ویک نوع حرکتی خواهم داشت . و اگر را ، را ، را ، لذت هایم را ، و نفسانیتم را در متن زندگی ام قرار بدهم ، یک سلوک و روش و شکل و شمایل کاری دیگری خواهم داشت . ■●فوز سالک ، علی صفایی حائری ، ص ۲۲۸●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️وقتی چیزی از دستتان رفت، غمناک و ناراحت نشوید؛ وقتی هم چیزی به‌ دستتان رسید، فرحناک و ذوق‌زده نشوید. ■انسانی که باور دارد که غیرخدا کسی در زندگیش کاره‌ای نیست و خدا هم جز خیر پیش نمی‌آورد، اگر چیزی به‌‌دست آورد، ذوق‌زده نمی‌شود و اگر چیزی از دستش رفت، غمزده نمی‌شود. ■وقتی به‌ دستش آمد، می‌گوید خدا داد و حتماً خیر من در داشتن آن است. وقتی چیزی از دستش رفت، می‌گوید خدا گرفت و حتماً خیر من در نداشتن آن است؛ اگرچه دزد برده باشد یا زلزله خراب کرده باشد. ■بنابراین روزِ داشتن با روزِ نداشتن برایش یکی است. ■مگر قرآن نفرمود: لِکَیلا تَأسَوْا عَلیٰ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفرَحُوا بِما آتاکُمْ ؛ وقتی چیزی از دستتان رفت، غمناک و ناراحت نشوید؛ وقتی هم چیزی به‌ دستتان رسید، فرحناک و ذوق‌زده نشوید. ■اگر این نگاهِ توحیدی نباشد، این حرفِ زور نیست که من یک میلیارد تومان به‌ دست آورم، خوشحال نشوم؟ یا یک میلیارد تومان پولم جلوی چشمم آتش بگیرد و بسوزد یا دزد ببرد، ناراحت نشوم؟ ■امّا این نگاه توحیدی که آمد، وقتی پول به‌ دستم رسید، می‌گویم خدا رساند و از این لحظه خیر من در داشتن آن است؛ الحمدلله. ■اگر فردا آتش گرفت یا دزد برد، می‌گویم خدا گرفت چون از این لحظه خیر من در نداشتن آن بود؛ باز هم الحمدلله. ■در نتیجه به‌ دست آوردن یا ازدست دادن نمی‌تواند روح مرا متلاطم کند. ■وقتی قرآن می‌فرماید: اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُُوبُ ، یعنی همین؛ یعنی وقتی یادتان باشد احدی غیرخدا در زندگی شما کاره‌ای نیست، هرچه می‌شود خدا می‌کند و هرچه خدا می‌کند، خیر است، هیچ‌چیز نمی‌تواند روحتان را متلاطم کند؛ به یک آرامش روحی می‌رسید. اطمینان روحی و نفس مطمئنّه پیدا می‌کنید. ■در مقام دعا به‌ خدا می‌گویید: یا مَن عَطاؤُهُ عَطاءٌ وَ مَنْعُهُ عَطاءٌ؛ ای خدایی که وقتی چیزی به انسان می‌دهی، با دادن عطا می‌کنی؛ و وقتی هم نمی‌دهی، با ندادن عطا می‌کنی؛ یعنی هم دادنت خیر رساندن است و هم ندادنت خیر رساندن است. این همان آرامش روحی گمشده‌ی بشر است. ■●کتاب طبیب عشق تالیف استاد مهدی طیّب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■علامه طباطبایی(ره) می فرمودند: «روزی در باغ بودم. ناگهان متوجه شدم همه کلاغ های روی درخت، یک پارچه «الله! الله!» می گویند!» و نیز می فرمود: «گاهی که به «ذکر» مشغولم، مشاهده می کنم درخت های حیاط خانه هم با من ذکر می گویند.» @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■امیدواریم به برکت این روز بزرگ و به برکت صاحب این روز بزرگ و به برکت صاحب عزای این روز بزرگ، خدای متعال عنایت فرماید و امر فرج منتقم خون اباعبدالله علیه السلام، وجود مقدّس بقیّة الله الاعظم ارواحنافداه را اصلاح فرماید و در ظهور آن حضرت تعجیل فرماید و پرچم «یا لَثاراتَ الحُسَیْن» را به دست باکفایت بقیة الله الاعظم ارواحنافداه به اهتزار درآورد و توفیق سربازی و جانبازی در رکاب آن حضرت را در آن قیام عظیم خونخواهانه‌ی حسینی علیه السلام به همه‌ی ما عنایت فرماید. امیدواریم خدای متعال ما را درس‌آموز مکتب و سالک مسلک اباعبدالله‌الحسین علیه السلام قرار دهد و با جاذبه‌ی عشق حسینی علیه السلام توفیق طیّ این طریق را به همه‌ی ما نصیب فرماید. به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد. ■استاد مهدی طیب■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۳ ■«فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاً»، ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺍﺳﺒﺎنی ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﻮﺑ
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۴ ■عطش شهدای کربلا غیر از آن عطشی است که فکر می‌کنیم. هر چند حجت ظاهری عطش را نمی‌خواهیم رد کنیم. از روز هفتم آب را بر اهل‌بیت بستند. امام حسین از این روز تا لحظه‌ی شهادت دیگر نه چیزی خورد و نه چیزی نوشید. لذا وقتی شهید شد دید که حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌فرماید تعجیل کن که افطار را باید کنار من بخوری. لذا این‌ها به ظاهر تشنه و گرسنه بودند اما حساب عطش معنوی جداست به خصوص عطش اباعبدالله... عطش اباعبدالله الحسین یک عطشی است که هرگز فروکش نخواهد کرد. «هذا قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ ابيطالِب، الّذي قَتَلوُهُ عَطْشاناً». این عطش من الازل الی الابد هست. بقیه‌ی شهدا هم عطش داشتند و امام حسین هم یک ساقی داشت به نام عباس بن علی... هرکسی که می‌آمد و عطش خودش را به امام حسین عرضه می‌کرد، به وفق عین ثابته‌اش از این شراب طهور الهی از دست عباس بن علی می‌نوشید. «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان/۲۱) ■کسی می‌گوید دیدم در حرم علی بن موسی الرضا خمره های شراب گذاشته‌اند، شراب سفید، سبز و قرمز... ملائک واحدا بعد واحد به زائرانی که می‌آیند به دستور امام رضا از این شراب سفید می‌نوشانند. به تعدادی انگشت شمار شراب سبز نوشاندند و تنها به یک نفر شراب سرخ دادند. این‌ها شراب های باطنی هستند. در سوره‌ی دهر آمده‌ است که برخی به طعم زنجبیل و برخی دیگر به طعم کافور است. آن که به طعم زنجبیل است، حرارت دارد و عاشق را گرم می‌کند. آنی که کافوری است، عاشق را سرد می‌کند و به مقام بردالیقین می‌رساند. این‌ها حالاتی است که بر عاشق به وفق تجلیات معشوق ازلی دست می‌دهد. ■جناب حضرت علی اکبر هم تشنه است و به محضر پدر می‌آید و عرض می‌کند: «يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي». این عطش سرّ است و عارف واقف است... این سنگینی آهن چیست؟ جناب علی اکبر صاحب ولایت کبری الهی است و «اشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِ الله» است. اباعبدالله می‌فرماید ما هر موقع دلمان برای رسول خدا تنگ می‌شد، به این آقا نگاه می‌کردیم. لذا نشان می‌دهد این عطش و ثقل الحدید چیزهای دیگریست. مثل این که او چیزهای بالاتری می‌خواهد. او فنای در ذات اباعبدالله الحسین علیه السلام را می‌خواهد. وگرنه او مظهریت الله را داشت. اصلا این حدید عقل کل است و حتی بالاتر از آن چون عقل کل ظهور الله است در مرتبه‌ی تعین خلقی. «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيد» (ق/۲۲) وقتی برای انسان کشف حجاب می‌شود و همه‌ی پرده‌ها کنار می‌رود، چشم انسان تیز می‌شود و آن حقیقت عشق را عریان و بدون تعین می‌بیند... ■خاصیت تربت را ببینید که هر کس بر تربت امام حسین علیه السلام سجده کند، حجاب‌های هفت گانه از جلوی چشم او کنار می‌رود. تو باید هم خودت تربت شوی و هم بر آن تربت سجده کنی. «یُخالطُهُ الله بنفسه». یعنی وجود ما با حقیقت ولایت اباعبدالله مخلوط و عجین شود. عجین که شدی، تربت می‌شوی و تربت که شدی، از حجاب‌های طبع، نفس، قلب، خیال، وهم، سر و خفی و اخفی می‌گذری و صورت بی‌صورت معشوق را می‌بینی. این صورت بی صورت معشوق را دیدن اضمحلال ذات عاشق است در معشوق. در عالم طبیعت، نهایت قرب خودش را در نکاح نشان می‌دهد. اما در عالم معنا باده و خمخانه و ساقی و شراب و «كَأْساً دِهاقاً» در هم و برهم است. کاسه عین شراب است و شراب عین کاسه است. ●از صفای می و زلالی جام ●در هم آمیخت جام و مدام ●رقّ الزُّجاجُ وَرَقَّت الخَمرُ ●فَتشابَها فَتَشاكل الأَمرُ ●فَكَأَنَّها خَمرٌ وَلا قَدح ●وَكَأَنَّها قَدحٌ وَلا خَمرُ ■آن‌جا مقام قرب عبارت است از اضمحلال ذات عاشق در معشوق به طوری که از عاشق دیگر چیزی باقی نماند. لذا می‌گوید: ●ثقل آهن عین ذات سالک است ●کان بجا و ما بقی مستهلک است ●لاجرم ز آیینه‌ی شاه وجود ●زنگ آن عین ثبوتی را زدود
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... ■مصیبت عظمای #شهادت گزین خلایق، نبی مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله و سلم و شهادت غریبانه سبط اکبر، صادر اول حقیقت فاطمی، کریم آل الله، حضرت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه و جمیع شیعیان و مسلمانان تسلیت عرض می‌کنیم. @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■خوبان خدا عادتشان احسان و کرم است؛ عَادَتُکُم الاِحسَانُ وَ سَجِیَّتُکُم الکَرَمُ. به زیردستانشان، هر چند هم که بد باشند، خوبی می‎کنند. البته گاهی با لحن پدری که به اولادش التماس می‎کند، به ما فرموده‎اند: کُونُوا لَنا زَیناً: زینت ما باشید. یا مثل امیرالمؤمنین که به حسنین علیهما السّلام فرمود تا ما گوش کنیم که: نکند آنها که به قرآن ایمان ندارند، در عمل به آن از شما پیشی بگیرند و بهره‎ی آن را ببرند و شما محروم بمانید. ■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■ ■●مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۴ ■عطش شهدای کربلا غیر از آن عطشی است که فکر می‌کنیم. ه
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۵ ■وقتی حضرت علی اکبر علیه السلام به محضر پدر آمد، گفت این علی اکبر بودن من، مرا آزار می‌دهد. درست است که من در تو فانی شده‌ام اما عین ثابته‌ی من که عبارت است از علی اکبر بودن باقی مانده ‌است. «يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً» (مریم/۲۳) حضرت مریم می‌فرماید ای کاش می‌مردم و اصلا کسی به خاطر نمی‌آورد که مریمی در عالم است و جزو فراموش شدگان بودم‌ که با وجود تو من به عیسی توجه بکنم. با وجود تو، من به اینی که در بطنم هست، یعنی به آن قیدی که در وجودم دارم و نام آن عیسی بن مریم است، توجه بکنم. مریم می‌خواهد فانی در سیدة النساء العالمین، فاطمه زهرا سلام الله علیها، شود. تا فاطمه هست مریم کیست؟! جایی که حسین است علی اکبر نباشد. ●چون علی در ذات عالی شد فنا ●زان فنا شد مالک ملک بقا ●پس دهانش را به خاتم مهر کرد ●تا نگردد فاش راز اهل درد ●«هر که را اسرار حق آموختند ●مهر کردند و دهانش دوختند» ■آمد نزد پدر و گفت من عطش این را دارم که از تعین علی اکبر بودن آزاد شوم و حسین بشوم. امام حسین فرمود: «یا بُنَىَّ هاتِ لِسانَکَ». همین که جناب علی اکبر زبان در دهان امام حسین گذاشت، عطشش فروکش کرد چون این عطش قوی‌تر است‌. عطش ضعیف به عطش قوی برسد، فراموش می‌شود. دید دریای عطش این‌جاست. وقتی که لب بر دهان پدر گذاشت، دیگر تعین علی اکبری از بین رفت و حسین حاکم شد. «فهل الی شربة من الماء سبیل اَتَقوّی بها علی الاعداء». گفت یک شربتی به من بده که بر دشمنانم غلبه کنم. «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» و بالاتر از این در مقام علی اکبر، دشمن می‌شود همان ذات علی اکبری. یعنی آن تعینی که او در مقام ولایت دارد. آن کسی که می‌گوید فنا یعنی تقدیم جان، درست فنا را نفهمید‌ه ‌است. جان در راه دوست دادن مقامی است اما باید از تعینات بگذری. جان متاعیست که هر بی سر و پایی دارد. حضرت علی اکبر می‌خواهد از اسماءالله بگذرد... ●چون به میدان دست بر شمشیر زد ●تیغ لا بر فرق غیر پیر زد ●ذات باقی نیست، یعنی جز حسین ●عین نفی اند این تمام و نفی عین ●جبرئیل عقل از رفتار ماند ●خانه خالی غیر رُفت و یار ماند ●آری آری عقل این‌جا فانی است ●ذات باقی عاشق میدانی است ●هستی شهزاده چون شد برکنار ●ابر واشد شمس حق شد آشکار ■وقتی همه‌ی تعینات ریخت برای او توحید آشکار شد‌. این‌جا دیگر رمز است و ما هم به کنایه می‌گوییم و رد می‌شویم. دید کل هستی امام حسین علیه السلام است. عاشق بیشتر از این راه ندارد. در وادی عشق، شهدای کربلا بیشتر از این راه نداشتند. دیدند ذات باقی هم اباعبدالله الحسین است. دیدند ذات حق متعال در ذات حسین جلوه‌گری کرده‌است. بین ذات حق متعال و ذات حسین مرزی هست که قابل تعریف نیست. بین ذات حق متعال و احدیت مرز را چگونه تعریف کنیم؟! این مرز را به هم نمی‌زنیم. «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیانِ بَیْنَهُما بَرزَخٌ لایَبْغیانِ». منتها ما نمی‌فهمیم این برزخ چیست اما آن را حفظ می‌کنیم. چون او خداست و این، حسینِ خداست. ●بعد هتک سر او، جانان او ●کرد غالب سر او بر جان او ■این جا دیگر جان حسینی بر جان علی اکبری غلبه پیدا کرد. حقیقت علی اکبر را شکافت و حسین وارد شد. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى‌ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي». ●سر لا کشف الغطاء شد منجلی ●دید راز آن علی را این علی ●چیست لا کشف الغطاء؟ توحید عین ●هیکل توحید نبود جز حسین ●شد چو بر وی کشف اسرار وجود ●دید در دار وجود اندر شهود ●جز حسین بن علی دیار نیست ●اوست فرد و هیچ با او یار نیست  
■شهادت جانگداز عالم آل محمد، امام رئوف، حضرت سلطان علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء را به محضر حضرت حجت بن الحسن ارواحنا فداه و تمامی شیعیان و محبین آل الله تسلیت عرض می‌کنیم. ■صَلَواتُ اللهِ و ملائِکتِه و حَمَلةِ عَرشِهِ و جَمیعِ خَلقِه مِنْ أرضِهِ و سَمائِهِ عَلَی سِرِّ الإلهی و الرّائی لِلحقائق کَما هی، النُّورِ اللّاهُوتی، و الإنسانِ الجَبَروتی، و الأصلِ المَلَکوتی، و العالِمِ النّاسوتی، مِصداقِ العِلمِ المُطلَقِ، و الشّاهدِ الغَیبی المَحَقَّق، روحِ الأرواح، حیوة الأشباحِ، هِندِسَةِالمَوجودِ، التّیّارِ فی نَشأت الوُجودِ، کَهفِ النُّفوسِ القُدسیّةِ، غَوثِ الأقطاب الإنسیَّةِ، الحُجَّةِ القاطِعَة الرَّبانیَّة، مُحَقِّقِ الحَقائِقِ الإمکانِیَّة، أزَلِ الأبَدیّاتِ و أبَدِ الأزَلیّاتِ، الکَنزِ الغَیبی و الکتابِ اللّارَیبی، قُرآنِ المُجمَلاتِ الأحَدیّةِ، فُرقانِ المفصَّلاتِ الواحدیّةِ، أمِّ الوَری، بدرِ الدُّجی، علیِّ بن موسَی الرِّضا، علیه و علی آبائهِ الصَّلواةُ و السَّلام @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۵ ■وقتی حضرت علی اکبر علیه السلام به محضر پدر آمد، گفت ا
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۳۶ ■فردی محضر امام صادق علیه السلام آمد و از ایشان خواست تا توحید را شرح دهند. حضرت دستور دادند که او را در دریا بیندازید و نگذارید بیرون بیاید. آن لحظه‌ی آخر که به اضطرار رسید و دید دارد می‌میرد امام فرمود تا او را بیرون بیاورند. آقا پرسید چه دیدی؟ گفت دیدم همه‌ی هستی امام صادق است. ●ذات عالی اوست باقی جمله پست ●نیست با او هیچ و او در جمله هست ■عشق در همه چیز ساری است. وقتی او به مقام اطلاق رسید و بی منتها شد پس در همه چیز حسین هست. دیگر از علی اکبر هیچ چیزی باقی نماند.‌ در این هنگام گفت أدرک أبا! ●چون حسین آواز «ادرک یا اَبا» ●زو شنید آمد به میدان فنا ●دید نبود در جهان از وی اثر ●گشت هر سو در سراغش رهسپر ■هر کدام از شهدای کربلا که به زمین می‌افتادند، امام حسین به سرعت به سوی آن‌ها می‌رفت اما در مورد حضرت علی اکبر آهسته رفت و رکاب اسب را هم گم کرده بود چون به هر جا نگاه کرد علی اکبر را ندید. ●زد صدا او را به آواز جلی ●کت نبینم در کجایی یا علی ●گفت اکنون در بیابان فنای ●نیستم دیگر مکان و حدّ و جای ●از مکان و لامکان بیرون شدم ●عین ذات حضرت بی‌چون شدم ■حضرت علی اکبر دیگر در مکان نیست و در حد نمی‌گنجد. امام حسین دید کل صحرای کربلا از علی اکبر پر است. امام حسین هم در عالم فرق بود که گفت کجایی علی اکبر؟ او می‌خواست احکام عالم فرق را رعایت کند. ●وان شهش اندر مقام فرق خواند ●چون نجست این جاش سوی جبر راند ●زانکه ذات آن شهنشه ذات هوست ●وحدت و کثرت همه در تحت اوست ■در عالم ظاهر وقتی علی اکبر را ندید به عالم باطن توجه کرد. عالم باطن درون خودش است و دید علی اکبر درون خودش است. ●در درون من در آ ای آن که از من منتری ●تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری ●چون علی را اندر این کثرت نیافت ●هشت کثرت را و در وحدت شتافت ●دید در صحرای وحدت واردش ●متصل با ذات پاک واحدش ■علی اکبر به مقام ذات حسینی اتصال پیدا کرده‌است و با پدرش یکی شده ‌است...