eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
فقره شریف ○وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِکَةِ○ □○حقیقت انسان کامل، ملک و حور العین و حوراء است. این حقیقت که در مراتب پایین تجلی می‌کند، جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل نام می‌گیرد لذا جبرائیل و میکائیل مراتب مادون انسان کامل هستند. جبرائیل که عقل است، مرتبه‌ی چهارم وجودی عالَم می‌باشد. مرتبه‌ی چهارم وجودی شما عقل نام دارد. مرتبه‌ی اول شما طبیعتتان است. مرتبه‌ی بعدی خیال شما و مرتبه‌ی سوم وهم و مرتبه‌ی چهارم عقل است. این عقل همان است که در لسان شرع جبرئیل خوانده می‌شود، در عالَم وجود نیز به همین وزان است. این عالَم چهارم عوامل وجودی را عقل کل می‌گویند که این عقل، مرتبه‌ی چهارم است لذا امام حسن عسکری علیه السلام در یک حدیث عرشی فرمود: «إِنَّ رُوح القُدُس فِي الجَنانِ الصَّاغُورَه ذَاقَ مِن حَدائِقِنا البَاکُورَه» این جناب جبرئیل در آسمان چهارم از میوه‌های نارس ما چشید و جبرئیل شد. همین حقیقت در مراتب پایین نیز ظهور دارد. ما قوه‌ی لامسه داریم، در روایتی از معصوم علیه السلام وارد شده است که مَلکی را دیدم که سرش در عرش بود، شانه‌اش مغرب را پر کرده بود و شانه‌ی دیگرش مشرق را پر کرده بود و پاهای او نیز در زمین بود، در واقع تمام عالم طبیعت را پر کرده بود. آیا قوه‌ی لامسه‌ی شما تمام وجود و طبیعت شما را پر نکرده است؟ قوه‌ی لامسه از موی سر مبارک تا نوک انگشتان دست و پا حضور دارد. آن مَلک، قوه‌ی لامسه‌ی عالم است که انسان کامل او را به این شکل تمثل کرده است. علامه حسن زاده در هزار و یک نکته می‌فرماید: نسبت قوا به نفس همانند نسبت ملائکه به حق متعال است. این ملک است که در عوالم مختلف ظهور کرده است. □○حوراء حقیقت ملک است که من و شما همگی در درون این حوراء هستیم و تنزل یافته از این حقیقتیم که این حوراء، حقیقت حضرات اهل‌بیت علیهم السلام و به یک معنا حقیقت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. دلیل اینکه به حضرت زهرا حوراء انسیه گفته‌اند چیست؟ این حقیقت حوراء که اول حقیقت صادره ازحق متعال است، بنا به مصالح و حکمت الهی، در صورت انسی به مدت ۱۸ سال در صورت فاطمی سلام الله علیها ظهور کرد لذا از حضرت زهرا سلام الله علیها به حوراء انسیه تعبیر می‌شود. جناب سلمان در روایتی خطاب به جناب عمار گفت که ای عمار! در منزل امیرالمؤمنین علیه السلام بودم و امر عجیبی دیدم! پرسید چه دیدی؟ گفت: دیدم که حضرت فاطمه سلام الله علیها به امیرالمؤمنین علیه السلام امر کرد که جلوتر بیا، سپس در گوش ایشان مطالبی گفت که من شنیدم. گفت یا علی، به تو خبر بدهم از کائن و ما هو کائن و ما تکون؟ به تو خبر بدهم از هر اتفاقی که در نظام هستی تا روز قیامت روی می‌دهد و نداده و نخواهد داد؟! که در اینجا دیدم علی علیه السلام عقب عقب رفت... حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه اشراقی کرد که امیرالمؤمنین عقب عقب رفت تا اینکه به حضور حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه و آله رسید؟! فرمود یا رسول الله! فاطمه چنین و چنان گفت، حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه و آله فرمود مگر نشنیدی که فاطمه از نور ما است؟! وقتی بازگشت، حضرت فاطمه فرمود که یا علی، به تو بگویم که بین شما و پیغمبر چه مکالمه‌ای واقع شد؟ یا علی! خدا مرا از نور خودش خلق کرده است! من برای خدا هستم، من ناموس و محبوبه‌ی ذات هستم! بنا به مصلحتی بنا شد تا اینگونه ظهور کنم، مصلحت نیز چه بود؟ بیایم و با علی ازدواج کنم که در نهایت يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ... تا حسن و حسین بیایند، تا حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه تشریف بیاورند. اگر این ازدواج رخ نمی‌داد انسان کامل نمی‌آمد، نهایت فردی که از علی علیه السلام ظهور می‌کرد عباس بن علی علیهما السلام بود. درست است که حضرت عباس علیه السلام در کمالات الهی اوج دارد و بی‌نظیر در تمام تاریخ است؛ کسی است که با یک دست بریده‌ی او تمام شیعیان شفاعت می‌شود و بلکه بالاتر، اما فرق امام با عباس بن علی فرق امام است با غیر امام! یعنی این کمالات حضرت عباس بواسطه اتصال و ارتباط او با امام حاصل شده است. حضرت فاطمه برای خداست، او خاص ذات حق متعال است، روایتی را اهل عامه نقل کرده‌اند! البته در کتب شیعی هم به طرق مختلف آمده است به خدا مدتی هست که این حدیث مرا مدهوش کرده! باید فرصتی دست بدهد تا ساعت ها و بلکه روزها پیرامون این یک حدیث سخن بگوییم! روایت این است که «إذا كانَ یَوْمُ القیامَةِ نادى مُنادٍ یا أَهْلَ الجَمْعِ غُضُّوا أَبْصارَكُمْ حَتى تَمُرَّ فاطِمَة» قیامت اصلا یعنی چه؟! حضرت ختمی مرتبت خود قیامت نیست؟! اهل جمع یعنی ای موحد های روزگار! ای تک مردان عالم هستی! ای کسانی که قیامت شما ظهور کرده! سرهایتان را پایین بیندازید که فاطمه می‌خواهد رد شود، یعنی چه؟! یعنی هیچ اهل جمعی قابلیت نگاه کردن به حقیقت فاطمی را ندارد...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
● آيات 286 - 285، سوره بقره، قسمت اول ، بخش دوم بیان آیات ● توضيح معنايى كه اين دو آيه در صدد
آیات 286-285 ، بقره قسمت اول بخش سوم ● اين آيات در مقام نسخ آيه قبل نيستند پس اين است آن معنائى كه آيات مورد بحث در صدد بيان آن هستند، و بطوريكه ملاحظه مى فرمائيد، همين معنا موافق با غرضى است كه آن را دنبال كرده ، نه آن معنائى كه مفسرين براى آيه كرده و گفته اند، مضمون اين دو آيه وابسته و مربوط به مضمون آيه قبل است ، مى خواهد آيه قبل را كه مشتمل بود بر تكليف طاقت فرسا و ما لا يطاق ، نسخ كند، آيه اولى يعنى ((آمن الرسول ...)) حكايت گفتار مردمى است كه به ما لا يطاق مكلف شده اند، و آيه دومى ناسخ آن تكليف است . آرى گفتار ما با رواياتى هم كه در شان نزول سوره وارد شده ، مناسب تراست ، چون در شأن نزول گفته اند: اين سوره در مدينه نازل شد، زيرا هجرت رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به مدينه و مستقر شدنش در آن شهر مقارن است با استقبال كامل مؤمنين آن شهر، كه انصار دين الهى بودند، و با جان و مال خود به نصرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) قيام كردند، و نيز مقارن بود با از خود گذشتگى هاى اهل مكه ، كه به خاطر خدا دست از زن و فرزند و مال و وطن خود شستند، و به رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيوستند، چنين موقعيتى ايجاب مى كرد كه خداى تعالى از دو طائفه تشكر و ستايش كند، ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 681 كه دعوت او و پيامبرش را اجابت كردند،(دقت فرمائيد) البته آخر آيه هم كه مى فرمايد: ((انت مولانا فانصرنا على القوم الكافرين ))، تا اندازه اى بر اين معنا دلالت دارد، چون اشاره مى كند كه درخواست آنان در اوائل شكل گيرى اسلام بوده است . و در آيه شريفه نكاتى عجيب از اجمال و تفسير و اختصارگوئى بجا، و اطاله به مورد، و رعايت ادب عبوديت ، و بياناتى جامع در آنچه مايه سعادت و كمال است ، بكار رفته . ءَامَنَ الرَّسولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ اين قسمت از آيه ، ايمان پيامبر و مؤمنين را تصديق مى كند، و اگر پيامبر را جداى از مؤمنين ذكر كرد، و فرمود: رسول به آنچه از ناحيه پروردگارش نازل شده ايمان دارد، و آنگاه مؤمنين را به آن جناب ملحق كرد، براى اين بود كه رعايت احترام آن جناب را فرموده باشد، و اين عادت قرآن است ، كه هر جا مناسبتى پيش بيايد از آن جناب احترامى به عمل مى آورد، و او را جداى از ديگران ذكر نموده ، سپس ديگران را به او ملحق مى سازد، مانند مورد زير كه مى فرمايد: ((فانزل الله سكينته على رسوله و على المؤ منين )) ((يوم لا يخزى الله النبى ، و الذين آمنوا)). كلُّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسلِهِ اين جمله تفصيل آن اجمالى است كه جمله قبل بر آن دلالت مى كرد، چون جمله قبل اجمالا مى گفت كه : رسول و مؤمنين به آنچه نازل شده ايمان آوردند، ولى شرح نمى داد كه آنچه نازل شده به چه چيز دعوت مى كند جمله مورد بحث شرح مى دهد كه كتاب نازل بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مردم را به سوى ايمان و تصديق همه كتب آسمانى و همه رسولان و ملائكه خدا كه بندگان محترم او هستند دعوت مى كند، هر كس به آنچه بر پيامبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشد، در حقيقت به صحت همه مطالب نامبرده ايمان دارد. لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِّن رُّسلِهِ اين جمله حكايت گفتار مؤمنين است ، بدون اينكه بفرمايد ((مؤمنين گفتند:...)) و ما در تفسير آيه شريفه : ((و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسمعيل : ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم )) ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 682 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○ «واضح و آشکار شد که نباید به کفار هیچ‌گونه اعتمادی کرد» ○□ □○اما الان دیگه واضح و آشکار شد که کفار نباید به اونها هیچ‌گونه اعتماد کرد. هیچ‌گونه به وفای اونها آدم ترتیب اثر بدهد. نه! نخواهند وفا کرد! حالا اول بسم الله، بله، [ به اینکه مثلا کفار ادعا کنند] ما کار نداریم اظهار شعائر اسلام بکنید، و از این دروغ‌ها. بالاترها از اینها دیده شده. □○نباید[کفار]اصلا سلطه داشته باشند بر اسلام و مسلمین. مادام(زمانیکه) مسلمین تمکن دارند، دفاع بکنند. مثل دفاع. دفاع. بله. [حتی اگر مسلمین]متمکن هم نباشند، مع ذلک کله(درهرصورت)، اونجوری که اونا قصد دارند، ممکن هست نکشند، آهان. مثلا ها. کاری بکنند که... □○و إلا هیچ اعتباری به هیچ کافری نیست. ولو اینکه فرض کنید به اینکه، [توسط خود کفار]صدها از کفار رو هم می‌کشند، [سپس جهت فریب و دلخوشی ما ] می‌گویند: ببین اونها اظهار شعائر اسلام را مانعند، ما اونها رو می‌کشیم، شما هم بدانید که ما امضا می‌کنیم، نوشته می‌دهیم به شما که مانع از نماز و روزه و حج و جهاد شما نخواهیم بود. [حتی کفار] بالاترین از اینها را می‌کنند و هیچ ابدا متأثّم [و خطاکار] نمی‌دانند خودشون را. مبادا یک روز انسان باور بکند از اینها چیزی! هیچ باور کردنی نیست! □○به حسب ظاهر هم، [فقط] دشمن دین نیستند، [چراکه]خودشون دینی ندارند تا که ما برای اینکه ما با دینشون مخالف باشیم، دشمن باشند. بلکه [هدف اصلی آنها] فقط مسلط شدن بر بشر، مثل قبطی‌ها و بنی اسرائیل. می‌خواهند استعباد بکنند[و به نوکری بگیرند] همه را. و اون هم به هر بهانه‌ای به هر دروغی، واجب است دیگه، مسلط شوند بر مسلمان‌ها. ذراری(فرزندان مسلمان‌ها) را بکشند فلان را بکشند. □○هیچ هیچ ابداً ! اگر یک جایی با اینها انسان بخواهد موافقت بکند، ... همون [کاری را بکند] که با همه کفار و دیگران می‌کنند. [در نتیجه] با این کافر هم [که به ظاهر قول رفاقت داده] بکنند، همین، بیش از این نیست. هر حکمی رو که اونها [باسایر کفار] دارند، [حتی] اگر می‌خواهند نفت هم به اونها بدهند مثلا، باید ببرند، کرایه‌اش را از خودشون بگیرند، ببرند سر حد (مرز) که اونها داخل در مملکت نشوند که بگیرند تسلم[و دریافت] بکنند. تا این جهت آدم باید احتیاط را محافظت بکند. دوستیشون(کفار) با یک شخصی دو شخصی، یک پول فایده ندارد. بالاخره. □○بیانات در درس خارج فقه، کتاب جهاد، ٢١ آبان ١٣٨٧○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●شوخی جالب علامه طباطبایی با آیت الله بهجت●□ □حجت الاسلام شیخ علی بهجت فرزند آیت الله بهجت درباره دوستی پدرش با علامه طباطبایی می گوید: □رفاقت و انس آقا [آیت الله بهجت] با آقای طباطبایی آنقدر زیاد بود که قابل توصیف نیست. همین قدر بگویم که ما (فرزندان آیت الله بهجت) از فرط علاقه طرفینی پدر و علامه، به ایشان عمو می گفتیم. آقا می گفتند: در نجف اشرف که ما با هم بودیم رفاقت ما آنقدر زیاد بود که به هم که می رسیدیم با آقای طباطبایی گاهی مزاح می کردیم. □برخی از شوخی ها و مزاح ها را مثلا علامه به مرحوم والد می فرمودند:«چرا شما رشتی ها پشت سرتان صاف است و من (آقای بهجت) به ایشان جواب می دادم من رشتی نیستم، فومنی هستم و اتفاقا پشت سرم هم صاف نیست.» □●آشنای آسمان، محمد تقی انصاریان خوانساری، ص۲۵●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□عقیله رسالت، فاطمه دختر رسول خدا، اسمی از اسمای حسنای الهی و کلمه ای از کلمات علیای وی می باشد. @mohamad_hosein_tabatabaei
□مراقبه مراقبه مراقبه، حضور حضور حضور، نازنینم، در هر حال و به هر آن، بکوش تا اهل مراقبه و حضور دائم بوده باشی، شاهد عارف، در هر شی ای وجود مطلق حق تعالی را ناظر است، در هر ذره ای کل جهان را بیند، و در هر قطره ای، بحر و دریا را، قربانت شوم، اگر گلی دیدی چنان به او بنگر که گویا معشوق توست، بلکه بکوش این گویا را هم از میان برداشته و به دیده ی یقین، ببین و بدان که هر شی ای و هر ذره ای، محبوب و معشوق توست. با مهر و عشق آن را لمس کن، این عینک خودبینی و خودپرستی و این شیشه ی تاریک و سیاه را از چشمت بردار ○چون به چشمت داشتی شیشه کبود ○زان جهت عالم کبودت مینمود □جان و جهان را به سلاح حضور و مراقبه، سراسر جانان ببین، و بدان مراقبه را نیز مراتبی ست متعدد و متفاوت، که نازل ترین مرتبه ی حضور و مراقبه، پای بندی به احکام شریعت و رعایت اقتضائات عالم شهادت(عالم مُلک) است، و بعد از آن سکوت و حضور و سکینه در مراتب مختلفه ی جسمی و خیالی و عقلی و روحی و سرّی توست. و برای مراقبه مراتب دیگری ست که: ○شرح این هجران و این خون جگر ○این زمان بگذار تا وقت دگر
□○توجه به يک نکته اخلاقی○□ □به طور کلی بايد يک خصلت پسنديده را در خود تقويت کنيم و آن اينکه مطلقاً از غير خدا انتظاری نداشته باشيم. □از دوستانمان، از همسايگانمان، از هم محلی هايمان، از برادران و پدرانمان، حتی از فرزندان خود نيز انتظاری نداشته باشيم. به خود القاء نکنيم که فرزندانمان را بزرگ می کنيم تا در هنگام پيری دستمان را بگيرند. اين خصلت انسانی و مردانگی نيست. □مردانگی آن است که سر سوزنی از ديگران انتظاری نداشته باشيم. اين امر باعث می شود انسان هميشه راحت و آرام باشد و توقعی از ديگران نداشته باشد و اگر احياناً در ازای خدمتِ او، خدمتی شد باز سعی کند در ازای آن به ديگران خدمت کند واگر خدمتی نديد در دلش کينه ای نکند و ناراحت نشود. □رسيدن به اين مقام کار يک سال و دو سال نيست. انسان بايد خيلی اهل همت باشد تا به اين مقام راه يابد. بيائيد همه ما از امروز تصميم بگيريم اينگونه باشيم. اگر در ازای خدمتی از ما تشکر کردند ممنونشان باشيم و اگر تشکر نکردند ممنونتر باشيم. □بلکه بايد بالاتر رويم که نه تنها توقع خدمت نداشته باشيم بلکه خلاف آن را و نقطة مقابل آن را در انتظار بنشينيم. اين باعث می گردد که بر رزق معنوی انسان افزوده گردد و آنگاه است که می بينيد چه وقايعی برای شما رخ می دهد. □○شرح مراتب طهارت استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□از مرحوم اشراقی داماد حضرت امام (ره) نقل شده است که بنده محضر امام بودم و او از من پرسید اگر خداوند یک دعا از شما مستجاب کند چه از خدا می خواهی؟ عرض کردم: علم زیاد همراه با عمل، من از امام پرسیدم شما اگر باشید از خداوند چه می خواهید؟ فرمود: عاقبت به خیری. □سعی کنید هرگز از ظاهر افراد و ظاهر وقایع، قضاوت نکنید. که بیشتر ما در اکثریت مواقع، همین کار را انجام میدهیم. همه ما معتاد به عالم طبیعت شده اییم، معتاد به ظواهر. تا کسی را در ظاهر خلاف خود میابیم، در حق او قضاوت های نامناسبی انجام میدهیم. به نظر میرسد باید برای کسب خلوص و اخلاص قلبی، دست از این خلق و خو برداریم. @mohamad_hosein_tabatabaei
□هر وقت بود و نبود اشیاء و ظهور و خفای موجودات برایت علی السویه شد، آن دم تازه اول مقام انقطاع است.
□○" با او و بی او "○□ □همه انسان ها اگر هیچ نداشته باشند خدا را دارند و دوستی او از همه ثروت ها و نعمت های جهان پربهاتر است. خداوند انسان ها را هر یک و هر دسته برای کاری آفریده است و هر انسان در دلِ پروردگار جایی و مقامی خاص دارد. به گفته مولانا: ○اتصالی بی تکیّف بی قیاس ○هست ربُّ النّاس را با جانِ ناس □○برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 286-285 ، بقره قسمت اول بخش سوم ● اين آيات در مقام نسخ آيه قبل نيستند پس اين است آن معنا
آیات 286-285 ، بقره قسمت اول بخش چهارم ● يكى از زيباترين سبك هاى قرآنى (نقل قول بدون آوردن كلمه گفت يا گفتند) نكته عمومى اين طرز حكايت را بيان كرده و گفتيم : اين طرز بيان از زيباترين سبكهاى قرآنى است ، و اما نكته اى كه مخصوص آيه مورد بحث است ، (علاوه بر اينكه بيانگر حالت و گفتار مؤمنين است ) اين است كه از خصوص حال مؤمنين گرفته شده ، حالى كه در ايمانشان به آنچه خدا نازل كرده ، داشته اند، بنابراين جمله مورد بحث زبان حال ايشان است نه زبان قال ، و به فرض اينكه گفته باشند، هر كسى در دل خود آن را گفته است . و سبك زيبائى كه در اين آيه بكار رفته اين است كه يك گفتار را كه از مؤمنين حكايت كرده ، نيمى از آن يك شكل است ، و نيم ديگرش شكل ديگرى دارد، و آن جمله : ((لا نفرق بين احد منهم )) و جمله ((و قالوا سمعنا و اطعنا...)) است ، كه اولى را بدون ((قالوا - گفتند)) آورده ، و دومى را با آن ، با اينكه هر دو گفتار مؤمنين در پاسخ دعوت پيامبر است . حال بايد ديد وجه آن چيست ؟ وجهش همان است كه در گذشته نيز گفتيم ، جمله اولى كه كلمه گفتند ندارد زبان حال ايشان و جمله بعدى كه آن كلمه را دارد زبان قال و گفتار ايشان است . قبلا خداى تعالى از حال يك يك آنان بطور جداگانه خبر داده و فرموده بود ((كل آمن بالله )) ولى در جمله مورد بحث از آن سياق ، به سياق جمع برگشته فرمود: ((لا نفرق بين احد)) تا آخر دو آيه ، و اين ، براى آن است كه در اهل كتاب امور نامبرده ، بطور دسته جمعى واقع مى شد، يهود ميان موسى و عيسى و محمد، و نصارا ميان موسى و عيسى و محمد فرق مى گذاشتند، و به همين جهت دسته دسته شدند، و اديان جداگانه اى درست كردند، با اينكه خدا همگى آنان را به يك امت و يك دين كه ، دين فطرت است خلق كرده بود. و همچنين درخواست مؤاخذه نكردن و حمل و تحميل ننمودن را به جماعت آنان نسبت داد، و نيز در آخر آيه در خواست نصرت دادن به ايشان عليه كفار را به همه نسبت داد، نه تك تك افراد، بر خلاف ايمان كه چون در حقيقت قائم به تك تك افراد است به افراد منسوب نمود. وَ قَالُوا سمِعْنَا وَ أَطعْنَا غُفْرَانَك رَبَّنَا وَ إِلَيْك الْمَصِيرُ جمله ((سمعنا و اطعنا)) انشا است ، نه اخبار، نمى خواهند خبر دهند كه ما شنيديم و اطاعت كرديم ، بلكه مى خواهند به تعبير فارسى بگويند ((بچشم ، اطاعت )) و اين تعبير كنايه است از اينكه دعوت تو را اجابت كرديم ، هم با ايمان قلبى ، و هم با عمل بدنى ، چون كلمه ((سمع )) در لغت كنايه گرفته مى شود از قبول و اذعان به قلب و كلمه اطاعت استعمال مى شود در رام بودن در عمل ، ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 683 پس با مجموع دو كلمه ((سمع و طاعت )) امر ايمان تمام و كامل مى گردد و جمله ((سمعنا و اطعنا)) از ناحيه بنده ، انجام دادن همه وظائفى است كه در برابر مقام ربوبيت و دعوت خدا دارد، و اين وظائف و تكاليف همه آن حقى است كه خدا براى خود به عهده بندگان گذشته ، كه در كلمه ((عبادت )) خلاصه مى شود، همچنان كه فرمود: ((و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ما اريد منهم من رزق ، و ما اريد ان يطعمون )). 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○«به‌هیچ وجهی نباید کسی با کفار دوستی پیدا کند. ولو دوستی به معنی باشد» ○□ □قطعا احوال و خواص کفار را [باید زیر نظر داشت] اگر هزار نفر آمدند [و به‌ظاهر راست گفتند]، بالاخره یک چند نفری [از کفار]هم در این فکر هستند که این دروغ را بگوییم تا اینکه این‌ها را (مسلمانان را) استعباد بکنیم (به نوکری بگیریم). □علی هذا به حسب ظاهر، خدا کند که ما، از این سه مرحله‌ای که آن‌ها [کفار برای فریب مسلمان‌ها] دارند، [در امان باشیم] : [ : ] تطمیع (رشوه)، بدهند. لکن آنچه را که می‌دهند، خوب بلدند چه‌جوری بگیرند. ما فکرش را نمی‌کنیم. تطمیع، رشوه دادن؛ [ : ]تهدید، ترساندن؛ [مثلا میگویند: ] می‌کشیم‌ها، چی می‌کنیم‌ها… این مرتبه دوم. ، اغواء ( فریب دادن) . [مثلا برای فریب مسلمانان به دروغ ادعا میکنند: ] ببین! ببین چقدر کفار رو ما کشتیم، برای اینکه نگذاشتند اظهار شعائر اسلام بکنند. ما با اظهار شعائر اسلام مانع(مخالف) نیستیم. با اسلامیتشان مانع نیستیم. می‌خواهیم که دوست ما باشند. [حتی] گاهی گفته‌اند که می‌خواهیم ایران با ما دوست باشد. اما خدا می‌داند که چه مقصودشان بوده است. □خب! تاریخ‌ واقعاً یک مُبلِّغ [و آموزگار] حسابی است. ببینید تاریخ چه کرد با ما! ببینید در تاریخ، کفار با مسلمان‌ها چه کار کردند! به‌هیچ وجهی نباید کسی با اینها(کفار) دوستی پیدا بکند. ولو دوستی به معنی توافق باشد. □○بیانات در درس جهاد، ٢١ آبان ١٣٨٧○□ @mohamad_hosein_tabatabaei