□سابق که در دولاب گوسفند داشتیم، هر شب آنها را رسیدگی میکردیم و گوسفندهایی را که کاملاً چاق شده بودند، با حنا علامت میزدیم و فردا آنها را جدا میکردند و به قصّابخانه میبردند و سر میبریدند. برای اینکه پوست گوسفند سالم و راحت کنده شود، کسی که آن را ذبح کرده بود، از نَفَس خود زیر پوستش میدمید و آن را باد میکرد. گاهی هم چند مشت به پشت و دمبهاش میزد تا خوب جا باز کند و کاملاً باد شود. وقتی پوست کاملاً از گوشت جدا میشد، آن را از تن گوسفند بیرون میکشید. زیر آن پوست یک پوست نازک روی گوشت قرار داشت.
□موالیان هم هر شب چند مؤمن را که به رشد کامل رسیدهاند، جدا میکنند و به قصّابی میبرند و سر میبرند (به موت نائل میسازند). آنگاه از نَفَس خودشان در او میدمند (نَفَختُ فِیه مِن رُوحی: از روح خود در او دمیدم.) و چند مشت هم به او میزنند و وقتی پوست و گوشتش، یعنی بدن و روح یا دنیا و آخرت، از هم جدا شد، پوستش را بیرون میکشند. زیر آن یک پوست نازک است که به آن قالب مثالی گفته میشود. روح به قالب مثالی وارد میشود و با آن وارد عالم مثال میشود و به سوی خدا میرود. بعد از آن، قالب مثالی را هم جدا میکنند و بدن لطیفتری زیر آن هست که به آن شبح گفته میشود و روح با آن به عالم اشباح میرود. بعد از آن، شبح را هم جدا میکنند و زیر آن یک بدن لطیفتر و ریز قرار دارد که به آن ذرّه گفته میشود و با آن به عالم ذر وارد میشود. همینطور ریز و باادب میشود تا به قمر ولایت میرسد. (شیعیان ستارهاند و از ماه ولایت نور میگیرند. ماه ولایت هم از شمس نبّوت نور میگیرد). بعد به خود شمس نبّوت میرسد و مستقیماً از آن نور میگیرد. تا اینکه نهایتاً به خورشید هستی مطلق میرسد و قیامت کبری طالع میشود. در آنجا اگرچه ستارهی مؤمن و ماه ولایت و خورشید نبوّت روشنند؛ امّا در برابر روشنایی خورشید هستی مطلق، نورشان نمودی ندارد.
□مرحوم حاج اسماعیل دولابی□
□○مصباح الهدی
تٱلیف استاد مهدی طیّب○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 1-6 آل عمران قسمت سوم بخش دوم 2⃣ ● روايتى متضمن محاجه و مباحثه رسول خدا (صلی الله علیه وآله )
آیات 1-6 آل عمران قسمت سوم
بخش سوم
● روايتى درباره خلقت جنين و سرنوشت او...
و در كافى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : خداى تعالى هر وقت اراده كند نطفه اى را كه قبلا در صلب آدم بوده و از او پيمان گرفته ، بيافريند، و آنچه در ازل در صلب آدم براى آن نطفه نوشته است به مرحله ظهور برساند، مرد را تحريك مى كند تا به جماع بپردازد و به رحم زن وحى مى كند كه خود را براى فرو رفتن نطفه در درونت باز كن ، تا قضا و قدر نافذ من در تو تحقق يابد، رحم دهانه خود را باز مى كند، و نطفه به رحم مى رسد، و چهل روز در رحم تردد مى كند، و مى چرخد تا به صورت ((علقه )) در آيد، چهل روز هم به اين صورت مى ماند، بعد ((مضغه )) مى شود، و پس از چهل روز گوشتى مى شود كه لابلاى آن رگهايى چون تورى بافته شده پيدا مى شود، آنگاه خداى تعالى دو فرشته كه كارشان خلقت است و در رحم زنان هر چه را خدا بخواهد خلق مى كنند، مى فرستد، تا از راه دهان زن وارد شكم او شوند، و خود را به رحم زن كه روح قديم انتقال يافته از پشت پدران و رحم زنان در آنجا است برسانند، و روح حيات و بقا را به اذن خدا در آن گوشت بدمند، و برايش سوراخ گوش و چشم و نيز دست و پا و جوارح و اعضاى بيرونى و درونى يك انسان را درست كنند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 2
آنگاه خداى عزوجل به آن دو فرشته وحى مى فرستد و دستور مى دهد كه قضا و قدرى كه من براى اين كودك معين كرده ام و امرى كه در باره اش صادر نموده ام بنويسيد، و در عين حال جا براى بدا يعنى تغيير آن قضا و قدرها و امرها برايم بگذاريد.
مى پرسند: پروردگارا ما نمى دانيم چه قضا و قدرى براى او معين كرده اى ، خودت بفرما تا ما بنويسيم ؟.
خداى تعالى مى فرمايد: سر خود را بلند كنيد و به سر مادرش نگاه كنيد، چون نگاه مى كنند لوحى مى بينند كه به پيشانى مادر كودك آويزان است ، و در آن چيزهايى نوشته شده ، از آن جمله صورت و زينت و اجل و ميثاق و سعادت يا شقاوت كودك و تمامى خصوصيات او است . يكى از آن دو فرشته آن لوح را مى خواند، و ديگرى براى كودك مى نويسد. و در هر يك از آن خصوصيات ، بدا را براى خدا شرط مى كند، يعنى جاى تغيير و تبديل را براى خدا مى گذارد. آنگاه نوشته خود را مهر نموده و بين دو چشم كودك جاى مى دهند، و سپس در شكم مادر او را سر پا نگه داشته بعد رها مى كنند.
بسيار مى شود كه كودك مى لغزد و پشت و رو مى شود، و اين تنها در مورد افراد طغيان گر و يا سركش است .
و چون هنگام ولادت كودك مى رسد چه در مورد كودك تام الخلقه و چه كودكى كه خلقتش تمام نيست به رحم وحى مى كند كه دهانه خود را باز كن تا مخلوق من بزمين بيفتد، و مقدرات من در مورد او تحقق يابد، كه اينك هنگام بيرون شدنش رسيده ، پس رحم دهانه خود را باز مى كند، و در آن هنگام كودك زير و رو شده پاهايش بالا و سرش پايين شكم مادر قرار مى گيرد، تا هم مادر آسانتر بزايد، و هر فرزند آسان تر پا به دنيا بگذارد.
آنگاه خداى عزوجل فرشته اى را كه نامش زاجر است مى فرستد تا كودك را زجرى دهد، و از آن زجر به اضطراب و فزع در آيد و اگر باز هم به دنيا نيامد بار ديگر او را زجر مى دهد تا به فزع و اضطراب در آمده از شكم مادر به زمين بيفتد، در حالى كه از آن زجر مشغول گريه باشد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○افزایش روزی و ادای قرضها
#حضرت_آیتالله_بهجت_قدسسره○□
□پس از نماز صبح این دعا را تکرار کنید و پیش و پس از آن صلوات بفرستید[۱] تا انشاءالله فرج حاصل گردد:
○اللَّهُمَّ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ، وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ.
خدایا! مرا بهوسیلۀ حلالت از حرامت بینیاز کن، و با فضل خودت، از هرچه غیر خودت بینیاز گردان.
#توضیح:
[١]. یعنی ابتدا یک صلوات بفرستید بعد به هر تعدادی که میخواهید این ذکر را بگویید، سپس در انتها دوباره یک صلوات دیگر بفرستید.
□○بهجتالدعاء، ص٣۴۶○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□●آیت الله مصباح یزدی●□
□در حوزه علمیه مدتها بود که درس مهمی برای #قرآن مطرح نبود. حتی تفسیر را به عنوان یک درس مجزا تلقی نمیکردند. خود بنده بعد از تحصیل در نجف به قم آمده بودم که رفیقم به بنده گفت یک درس تفسیر در مسجد سلماسی هست. من گفتم #تفسیر که کلاس نمی خواهد، برو مطالعه کن. من فقط به خاطر اصرار دوستم به آن جلسه رفتم و در نتیجه با #علامه_طباطبایی و تفسیر ایشان آشنا شدم.
□آرام آرام خیلی تحت تاثیر این جلسه قرار گرفتم. رفیق ما بعد از درس به ما گفت، چطور بود؟ گفتم میترسم نظر خودم را بگویم مرا دست بیاندازی، گفت چطور؟ گفتم من خیال میکنم این آقا که این درس را میگوید اینها از جای دیگری به او الهام میشود و الا این چیزها با درس پیدا نمیشود.
□بعدها در نوشتهای از آقای مطهری رضوان الله علیه دیدم که ایشان گفته بودند مطالب تفسیر علامه طباطبایی همهاش فکر خودشان نبوده و الهام الهی بوده است.
□●قم، همایش قرآن و مقاومت، ۹۸/۱۱/۲۱●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●متن حدیث اولوالالباب که قسمتی از یک فرمایش طولانی حضرت صادق علیه السّلام است چنین است●■
■إنَّ اُولِی الاَلبابِ الذّّینَ:
عَمِلُوا بِالفِکرَةِ حَتّی وَرِثُوا مِنهُ حُبَّ اللهِ
فَإنَّ حُبَّ اللهِ اِذَا وَرِثَهُ القَلبُ وَ استَضاءَ بِهِ أَسرَعَ اِلَیهِ اللُّطفُ
فَإذَا نَزَلَ مَنزِلَةَ اللُّطفِ صَارَ مِن أَهلِ الفَوائِدِ
فَإذَا صَارَ مِن أهلِ الفَوائِدِ تَکَلَّمَ بِالحِکمَةِ فَصَارَ صَاحِبَ فِطنَةٍ
فَإذَا نَزَلَ مَنزِلَةَ الفِطنَةِ عَمِلَ فِی القُدرَةِ
فَإذَا عَمِلَ فِی القُدرَةِ عَرَفَ الاَطباقَ السَّبعَةِ
فَإذَا بَلَغَ هَذِهِ المَنزِلَةِ صَارَ یَتَقَلَّبُ فِی فِکرِهِ (ذِکرِهِ) بِلُطفٍ وَ حِکمَةٍ وَ بَیانٍ
فَإذَا بَلَغَ هَذِهِ المَنزِلَةِ جَعَلَ شَهوَتَهُ وَ محَبَّتَهُ فى خَالِقِهِ
فَإذَا فَعَلَ ذَلِکَ نَزَلَ المَنزِلَةَ الکُبری فَعَایَنَ رَبَّهُ فِی قَلبِهِ
وَ وَرِثَ الحِکمَةَ بِغَیرِ مَا وَرِثَهُ الحُکَمَاءُ
وَ وَرِثَ العِلمَ بِغَیرِ مَا وَرِثَهُ العُلَمَاءُ
وَ وَرِثَ الصِّدقَ بِغَیرِ مَا وَرِثَهُ الصِّدّیقُونَ
اِنَّ الحُکَماءَ وَرِثُوا الحِکمَةَ بِالصَّمتِ
وَ اِنَّ العُلَماءَ وَرِثُوا العِلمَ بِالطَّلَبِ
وَ اِنَّ الصِّدّیقینَ وَرِثُوا الصِّدقَ بِالخُشُوعِ وَ طُولِ العِبَادَةِ
فَمَن اَخَذَ بِهَذِهِ السّیرَةِ اِمّا أن یسفلَ وَ اِمّا أن یرفعَ
وَ اَکثَرُهُم الذَّی یَسفَلُ وَ لا یَرفعُ، اِذ لَم یَرعَ حَقَّ اللهِ وَ لَم یَعمَل بِمَا اُمِرَ بِهِ
فَهَذِهِ صِفَةُ مَن لَم یَعرِفِ اللهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ وَ لَم یُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ
فَلا یغُرَّنَّکَ صَلاتُهُم وَ صِیامُهُم وَ رِوایاتُهُم وَ عُلُومُهُم فَاِنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ.
■هرآینه صاحبان خردهای ناب (اولیالالباب) کسانی هستند که:
به تفکر پرداختند تا آن که محبّت خدا را از آن به ارث بردند،
هرآینه هنگامی که قلب محبّت الهی را به ارث برد و بدان روشنایی یابد، لطف به سرعت به آن روی میآورد.
پس هنگامی که در مقام لطف منزل گرفت، از اهل فایدهها میگردد.
پس هنگامی که از اهل فواید شد، به حکمت سخن میگوید؛ در نتیجه صاحب تیزفهمی و فطانت میگردد.
پس هنگامی که در مقام فطانت منزل گرفت، در قدرت عمل مینماید.
پس هنگامی که در قدرت عمل نمود، مراتب و طبقات هفتگانه را میشناسد.
پس هنگامی که در این مقام منزل گرفت، فکرش (ذکرش) به لطف و حکمت و بیان دگرگون میشود.
پس هنگامی که در این مقام منزل گرفت، شهوت و محبّتش را در آفریدگارش قرار میدهد.
پس هنگامی که این کار را کرد، در مقام بزرگ منزل میگیرد؛ در نتیجه پروردگارش را در قلب بالعیان مشاهده میکند؛
و حکمت را به طریقی جز آنچه حکما به ارث بردهاند، به ارث میبرد؛
و علم را به طریقی جز آنچه علما به ارث بردهاند، به ارث میبرد؛
و صدق را به طریقی جز آنچه صدیقان به ارث بردهاند، به ارث میبرد؛
هرآینه حکما حکمت را از راه سکوت اختیار کردن به ارث بردند؛
و هرآینه عالمان علم را از راه طلب و تحصیل به ارث بردند؛
و هرآینه صدّیقان صدق را از راه خشوع و عبادت طولانی به ارث بردند؛
■هر کس این روشها را در پیش گیرد، یا به سفلی و پستی میگراید یا به رفعت و بلندی دست مییابد؛ و اکثراً به پستی میگرایند و به بلندی دست نمییابند، زیرا حقّ خداوند را مراعات نمیکنند و به آنچه بدان امر کرده است، عمل نمینمایند؛ و این صفت کسی است که خدا را بدانگونه که سزاوار است، نمیشناسد و آنچنان که شایسته است، دوست نمیدارد؛ بنابراین نمازها و روزهها و روایتها و علمهای آنان تو را نفریبد که همانا آنان خرانی گریزندهاند.
■[با توجه به این حدیث شریف، دوست اهل بیت علیهم السّلام اگر به خوبیهایی که خداوند از آغاز عمرش به او کرده است، فکر کند (عَلَی العَاقِلِ اَن یکُونَ لَهُ سَاعَاتٌ... وَ سَاعَةٌ یتَفَکَّرُ فِی مَاصَنَعَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ اِلَیهِ: بر شخص عاقل واجب است در هر روز زمانهایی برای اموری اختصاص دهد و زمانی که فکر کند درباره آنچه خدای عزّوجل نسبت به او کرده است. التَّفَکُّرُ فِی آلاءِ اللهِ نِعمَ العِبَادَةِ: تفکر کردن در نعمتها و الطاف الهی چه نیکو عبادتی است)، پی میبرد که از قبل از اینکه از رحم مادر متولّد شود تاکنون، خدا بی آن که به او نیازی داشته و یا از خوبی کردنهایش در پی غرضی برای خویش باشد، یا حتّی منّتی بر بندهاش نهاده باشد، از لطف و احسان و اعطاء نعمت و مدارا و ستر و غفران، به او چهها کرده است و میبیند اگر شخص دیگری یکی از این لطف و احسانهای بیشمار را در حقّ او میکرد، یک دل نه، صد دل عاشق آن شخص میشد و محبتش را در دل میگرفت. در نتیجه این تفکر محبّت به خدا را نصیب او میسازد و از این طریق طی منازل کمال را همانگونه که در حدیث ذکر شده است، آغاز میکند]
■●مصباح الهدی(مرحوم حاج اسماعیل دولابی)
تٱلیف استاد مهدی طیّب●■
#نکته_ناب
□بسمه تعالی شانه□
○يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي○
□امام جعفر صادق عليه السلام درباره آیه فوق فرمود: يعنی حسين بن علی عليه السلام.
پس #امام به خطاب ذات ربوبی، نفس مطمئنهای است که رجعت به #ذات_غیبالغیوبی دارد آن هم رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً. هم او از خدا راضی است و هم خدا از او. نهایت درجه توحید این است که عبد از حق راضی باشد.
□چون امام به چنین مرتبه ای رجعت یافت و در منزل احدیت که #ظل_ذات_غیبی است سکنی گزید مجدد مخاطب به فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي شد. و بدان صادر اول حق ساری در هر شئ است و به او، موجودات خلعت هستی می پوشند و او مبداء و منتهای هر چیزی است.
□فرق #صادر_اول و #تجلی_اعظم با #ذات در همین است که صادر اول به امر الهی در هر شئ که #عبادالله اند داخل می شود، اعنی تجلی اعظم و احدیت، ذات حق است از آن حیث که سریان در موجودات دارد و از آن به وجود ساری در هر شئ تعبیر می شود؛ إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَٰنِ عَبْدًا (مریم/۹۳) از این رو امام را ابا عبد الله گفتند یعنی به سریان نفس رحمانی همه حروف عالیات و کلمات و سطور ایجاد میگردد و امام مربی آیات الله و محقق آنهاست؛ وَ عَزَائِمُهُ فِیکُمْ.
□دیگر معنی اینکه داخل در #جان بندگان من شو نه وارد در #جمع بندگانم شو چه امام حسین علیه السلام اباعبدالله است و هرکس به مقام عبد اللّهی و #عبودیت رسد حسین با نفس او مخالطه کند و حسینی شود و اینچنین عبودیت به کمال می رسد.
وَادْخُلِي جَنَّتِي. سریان صادر اول در اسماء و صفات الهی است چه جنت اشاره به #باطن دارد و آن نیست مگر عالم امر و اسماء و صفات حسنای حق متعال. جنت مضاف به ذات شده است و آن #مقام_غیب و #بطون_عالم است. نفس حسینی به سریانش طمأنینه را در تمام وجود از عالم امر تا عالم خلق گسترانیده و قرار هر چیزی به اوست چون این تجلی اعظم و نفس مطمئنه نباشد لَسَاخَت الأرْض [الامکان] بِأهْلِها.
□پس ای سالک الی الله، اگر طالب #طمأنینه هستی دست از توسل بر امام حسین علیه السلام برندار و هماره در هر عبادتی به یاد او باش که خود فرمود لَا تَنْسِیني فِي الصَّلَوةِ اللَّیلِ.
چون نماز شب بی حسین قالب بی روح است و این سخن را وسعت در تمام عبادات ده که یاد او افضل تمام اعمال است.
جمعه، سوم شعبان المعظم
۱۳۹۷هجری شمسی
#ح_م
❗️#تذکر
□باید اهتمام به سیر آفاقی و سیر در انفس داشته باشیم؛ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ... معنای این سِيرُوا فِي الْأَرْضِ این نیست که راه بیفتم و فقط به گردش بروم! میبینیم که عدهای بهانه به دستشان افتاده که به این سو و آن سو برویم، به گردش برویم، به خارج و داخل و این شهر و آن شهر برویم چون خدا فرموده است که فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ!! اگر این سِيرُوا فِي الْأَرْضِ صرفاً گشت و گذار و تفرج باشد که دردی از شما دوا نمیکند. این آیه میگوید که فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ الوُجُود... در عالم وجود سیر کن! در انفس خودت سیر کن که اگر آفاق را در انفس و جان خود پیاده نکنی از سیر آفاقی بهرهای نخواهی برد. باید در آفاق بیندیشی تا به انفس و باطن وجودی خودت راه پیدا کنی. اگر اینطور شدی و به باطن وجودی خودت راه پیدا کردی، آنگاه امید میرود که ان شاء الله ابوابی از حقیقت نظام وجود برای تو مکشوف شود.
#ح_م
■●مقصود از رئیس مذهب بودن امام صادق علیه السّلام چیست؟ چرا مذهب تشیّع را به نام مذهب جعفری میشناسند؟ - بخش اوّل●■
■گرچه مذهب شیعه همان مکتب رسول خدا است؛ و آموزههای همهی ائمّه در تبیین این مکتب، سهیم و دَخیل است؛ امّا اینکه امام صادق عليه السّلام به عنوان رئیس مذهب مشهورند، به دلیل موقعیت فوقالعادهای است که برخلاف پدران بزرگوار و فرزندان معصومشان، در اختیار آن حضرت قرار گرفت. ایشان در یک دورهی انتقالی، بیشترین فراغت را برای نشر و تبیین و ترویج و تعلیم معارف قرآن و اهل بیت، در اختیار داشتند.
■دوران امام باقر و امام صادق علیهما السّلام، دورهی انتقال حکومت از بنی امیّه به بنی عبّاس، یا به تعبیر دقیقتر از بنی مروان به بنی عبّاس بود و درگیریهای قدرتهای سیاسی با یکدیگر، فرصت و فراغت به آنها نمیداد که کنترل فوقالعاده و اختناق شدیدی را که در زمان سایر ائمّه علیهم السّلام اعمال میکردند، در آن زمان هم اعمال کنند.
■به همین خاطر بعد از دوران اختناقی که خصوصاً بعد از واقعهی عاشورا پیش آمد و حکومتهای ظالم اموی، کوچکترین مَنفَذی را برای تبیین معارف قرآن و اهل بیت علیهم السّلام باقی نگذاشتند؛ امام باقر علیه السّلام و بعد از ایشان امام صادق عليه السّلام این فرصت را پیدا کردند که این معارف را تبیین و ترویج کنند.
■شاید حدود هشتاد درصد احادیثی که در کتب حدیثی شیعه به ما رسیده است، از این دو امام بزرگوار، امام باقر و امام صادق علیهما السّلام، نقل شده است؛ به خاطر فرصت و فراغت ایشان. واِلاّ این گونه نیست که ائمّهی دیگر در مقام و مرتبهی علمی، چیزی کمتر از این دو امام بزرگوار داشتند. چنین فرصت و فراغتی در اختیار دیگر ائمّهی ما قرار نگرفت. این است که مکتب تشیّع، به نام امام صادق شناخته شد.
■شاید به لحاظ دیگری هم مذهب تشیّع به جعفری مشهور شد و آن این که مذاهب فقهی چهارگانهی اهل سنّت (حَنَفی، مالکی، شافعی، و حَنبلی) هم تقریباً در عصر امام صادق علیه السّلام شروع به شکل گیری کردند. اَبوحَنیفه، معاصر امام صادق علیه السّلام بود و دو سال شاگردی و طلبگی ایشان را کرده بود؛ تا پایان عمر هم میگفت:
«لَوْلا السَّنَتانِ لَْهَلَکَ اْلنُّعمان»
اگر آن دو سال که من به درس امام صادق علیه السّلام رفتم، نبود؛ هلاک شده بودم. اینکه چه شد کسانی که شاگرد امام صادق علیه السّلام بودند، رو در روی امام ایستادند؛ برای خودشان مذهبی بنیان گذاری کردند و عدّهای را به دور خود جمع کردند؛ نکاتی است که در کتاب «حدیث دوست» به آنها اشاره شده است.
■چون این مذاهب از زمان امام صادق علیه السّلام به بعد شکل گرفتند و این چهار مذهب به اسم بنیان گذارانشان شناخته شدند؛ یعنی پیروان احمد حَنبَل را حنبلی مذهب؛ پیروان ابوحنیفه را حنفی مذهب؛ پیروان مالک بن انس را مالکی و پیروان امام شافعی را شافعی میگویند؛ پیروان مکتب تشیّع را هم، پیروان مذهب جعفری نام مینهند.
#ادامه_دارد....
■استاد مهدی طیّب۹۱/۰۶/۱۶■
#مناسبات_ماه_شوال
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●شهادت جانسوز رئیس مذهب، حضرت امام جعفر بن محمد الصادق علیهماالسلام را به محضر حضرت حجة بن الحسن ارواحنا فداه و تمامی شیعیان و محبین آل الله تسلیت عرض میکنیم●■
🏴صلوات عرشی جناب ابن عربی بر حضرت امام جعفر بن محمد الصادق علیهماالسلام 🏴
■صَلَواتُ اللهِ و ملائِکتِه و حَمَلةِ عَرشِهِ و جمیعِ خَلقِه مِنْ أرضِهِ و سَمائِهِ علی اُستادِ العالَمِ و سَنَدِ الوجودِ ، مُرتَقی المَعارِجِ و مُنتَهَی الصُّعُودِ ، البَحرِ المَوّاجِ الأزَلی ، و السِّراجِ الوَهّاجِ الأبَدی ، ناقِدِ خَزائِنِ المعارفِ و العلومِ ، مَحتدِ العقولِ و نهایة الفُهُومِ ، عالِمِ الأسماء ، دلیلِ طُرُق السَّماءِ ، الکَونِ الجامِعِ الحقیقی ، و العُروةِ الوُثقی الوَثیقی ، بَرزَخِ البرازخ و جامِعِ الأضداد ، نورِ اللهِ بِالهِدایة و الإرشاد ، المُستَمِعِ القرآنِ مِن قائِلِهِ ، الکاشِفِ لأسرارِهِ و مَسائِلِهِ ، مَطلَع شَمسِ الأبَدِ ، جَعفر بن محمَّد ، علیه صلوات الله المَلِکِ الأحَد
@mohamad_hosein_tabatabaei
■حق پذيری در مكتب امام صادق (علیه السلام)
#استاد_فاطمی_نیا■
■یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام با زندیقی بحث کرد و اورا مغلوب ساخت؛
پس از اتمام مناظره ازحضرت پرسید که چطور با او بحث کردم؟
حضرت فرمودند :" خوب بحث کردی اما گاهی حق هایی را از او ضایع کردی"
■باید دقت کنیم که حتی زندیق هم ممکن است حق هایی داشته باشد که باید رعایت شود؛ ولی متاسفانه ما این مسایل مهم را درجامعه و خانواده رعایت نمیکنیم!
■حتی با همسرمان هم بلد نیستیم چطور رفتار کنیم! اگر دیدیم جایی حق با اوست ، به جای لجاجت ، قبول کنیم!
باید از مکتب امام صادق علیه السلام یاد بگیریم و عمل کنیم!
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●امام صادق علیه السلام فرمودند: «اَرْبَعَةٌ مِنْ اَخْلاقِ الْاَنْبِياءِ» چهار چیز از اخلاق پیامبران است.●■
■اینها شاخصههای اخلاقی پیامبران است و اگر کسی میخواهد به افق انبیای الهی راه پیدا کند، راه باز است. نبوّت یک مأموریت و مسؤولیّت است؛ منتهی این مأموریت و مسؤولیّت به کسی محوّل می شود که صلاحیت هایی داشته باشد. با ختم نبوّت مأموریت و مسؤولیّت نبوّت تشریعی پایان یافت؛ امّا به این معنا نیست که بعد از خاتم النّبیّین انسانی که به صلاحیت های نبوّت نائل شود وجود ندارد. البتّه مأموریت نبوّت نخواهد بود؛ چون نبأیی باقی نماند تا نبیّ ایی لازم باشد. خبرِ نیامده ای نماند تا خبرآوری لازم باشد. پس مأموریت نبوّت ختم شد؛ امّا باب صلاحیت های نبوّت که بسته نشد. لذا حدیث داریم که پیغمبرخدا صلی الله علیه وآله فرمودند: در امّت من کسانی هستند که «لَيْسُوا بِاَنْبِياء يَغْبِطُهُمُ النُّبُوَّة» مقام نبوّت به حال آنها غبطه می خورد. می گوید ای کاش می شد آنها هم پیغمبر شوند؛ ولی نبوّت ختم است و آنها پیغمبر نیستند؛ ولی از نظر صلاحیت ها، صلاحیت نبوّت را دارند؛ از آن حدّ متعارف هم بالاتر دارند که مقام نبوّت به حالشان غبطه می خورد. لذا در احادیث داریم: «عُلَماءُ اُمَّتِی كَاَنْبِياءِ بَنِی اِسْرائِيلَ» عالمان امّت من مانند انبیای بنیاسرائیلند؛ یعنی در صلاحیت ها و کمالات و حتّی حدیث داریم: «عُلَماءُ اُمَّتِی اَفضَلَ مِن اَنْبِياءِ بَنِی اِسْرائِيل» راه به سوی صلاحیت های نبوّت مسدود نیست؛ گرچه مأموریت نبوّت بی معناست؛ چون خبری نماند که خبرآوری لازم باشد. جریان خبرآوری با پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله پایان یافت و ابداً پس از او خبرآوری نخواهد بود. چون خبری که آمدنی بود، توسّط پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله آمد؛ امّا صلاحیت ها دستیافتنی است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «اَرْبَعَةٌ مِنْ اَخْلاقِ الْاَنْبِياءِ» چهار خُلق است که از اخلاق پیغمبران است.
■بنابراین اگر کسی می خواهد به افق آن صلاحیت ها راه پیدا کند، این چهار خلق را در خودش ایجاد کند.
■۱-«الْبِرُّ» اهل نیکی و خوبی کردن باشد.
■۲-«وَ السَّخاءُ» سخاوتمند باشد، بخیل نباشد.
■۳-«وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ» صبر در برابر مصیبت ها، گرفتاری ها، دشواری ها و تلخی ها داشته باشد. از خود عجز و ضعف نشان ندهد. جزع و فزع و ابراز نارضایتی و ناراحتی نکند؛ بلکه در گرفتاری ها و مصایب صبر کند.
■۴-«وَ الْقِيامُ بِحَقِّ الْمُؤْمِنِ» حقوق مؤمنان را رعایت کند. مؤمن بر مؤمن حقوقی دارد.
■برادران و خوهران ایمانی حقوقی بر گردن هم دارند. حضرت فرمودند: چهارمین خلق از اخلاق انبیاء «الْقِيامُ بِحَقِّ الْمُؤْمِنِ» این است که انسان حقّ مؤمنی را ادا کند. قیام کند، راه بیفتد و برای اینکه حقّ مؤمن را ادا کند بلند شود. حقّ او را تضییع نکند و به او بی توجّهی نکند.
■امیدوارم خدایمتعال به همهی ما توفیق دهد که از این معارف بلند، زلال و نابی که امام صادق علیه السلام در دسترس ما قرار دادند و به این سهولت و زبان ساده برای ما بیان فرمودند، در عرصهی عمل بهره بگیریم.
■●در محضر استاد مهدی طیب - ۸۶/۰۸/۱۷●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
□●حضرت آیتالله بهجت قدسسره●□
□●چه ذکر فضائل اهلبیت علیهمالسلام باشد و چه ذکر مصائب آنها باشد؛ همۀ اینها اداکردن اجر رسالت است؛ تثبیتکردن مردم بر «قرآن» است. چرا؟ برای اینکه در قرآن هست: «إلّا المَوَدَّة فِی القُرْبَی؛ از شما برای رسالت پاداشی نمیخواهم] مگر مودت و دوستی نزدیکانم» (شوری، ٢٣).
□●اگر کسی بگوید: ما قرآن را میخواهیم و میگیریم، اما به اهلبیت کاری نداریم. چه کار داریم به اهلبیت؟! «حَسْبُنَا کِتَابُ اللهِ» (کتاب خدا ما را بس است).
□●میگوییم: کتاب الهی که در آن [إلاّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبَی] هست، آن را میگویی؟! آیا میشود آن وقت بگوییم کاری به اهلبیت علیهمالسلام نداریم؟!
□●کتابالله که در آن آیۀ «اَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکُم و اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی؛ دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم» (مائده، ٣) هست، آن را میگویی؟! پس آیا میشود بدون اکمال و بدون ولایت اهلبیت؟!
□●رحمت واسعه، ص۲۸٠●□
@mohamad_hosein_tabatabaei