eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش ششم ●1 - محكم و متشابه (گفتار) 1 - گفتار در مسأله محكم و متشاب
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش هفتم 1⃣ ● نقل اقوال مختلفى كه درباره مراد از محكم و متشابه گفته شده و نقد و ردّ آنها پس جا دارد در معناى محكم و متشابه ، در اين آيه بحث شود تا ببينيم منظور از آن چيست ؟ و كدام دسته از آيات به اين معنا محكم و كدام به اين معنا متشابه است ، و در معناى آن مفسرين متجاوز از ده قول دارند. اول اينكه : منظور از آيات محكم همان چند آيه سوره انعام است ، كه مى فرمايد: ((قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم ان لا تشركوا به شيئا... لعلكم تتقون )) و در آن عده اى از واجبات و محرمات الهى را نام مى برد و منظور از آيات متشابه آياتى است كه امر آن بر يهود مشتبه شده ، و آن عبارت است از رمزهايى كه در آغاز بعضى از سوره هاى قرآن قرار گرفته مانند ((الف - لام - ميم )) ((الف - لام - را)) ((حا - ميم )) و امثال آن ، كه يهود آنها را با حساب جمل محاسبه كردند تا از اين راه مدت عمر و بقاى امت اسلام را در آورند، و حسابشان درست از آب در نيامد، در نتيجه دچار اشتباه شدند. اين معنايى است كه در ميان صحابه به ابن عباس نسبت داده شده و نادرستى آنهم روشن است ، براى اين كه گفتارى است بدون دليل و به فرض هم كه دليل داشته باشد آيات محكم منحصر در سه آيه سوره انعام نيست ، بلكه بغير از حروف مقطعه اول سوره ها شامل همه قرآن مى گردد. و ليكن حق مطلب اين است كه نسبت دادن چنين معنائى به ابن عباس ‍ صحيح نيست ، آنچه از ابن عباس نقل شده اين است كه گفته اين آيات سه گانه از محكمات است ، نه اين كه آيات محكم قرآن همين سه آيه است ، اينكه آن روايت : در الدرالمنثور آمده كه سعيد بن منصور، و ابن ابى حاتم ، و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) و ابن مردويه ، از عبداللّه بن قيس روايت كرده اند كه گفته : من از ابن عباس شنيدم كه در تفسير آيه : ((منه آيات محكمات )) گفت : سه آيه از آخر سوره انعام كه با جمله : ((قل تعالوا)) آغاز مى شود از آيات محكم قرآن است . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 51 مويد اين حديث روايت ديگرى است كه باز از او نقل شده ، كه در تفسير آيه مورد بحث گفته : آيه : ((قل تعالوا... لعلكم تتقون )) و نيز آيه : ((و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه ... كان للاوابين غفورا)) از اين قبيل آيات است . پس اين دو روايت شاهدند بر اينكه منظور ابن عباس اين بوده كه سه آيه آخر انعام را مثل بياورد براى آيات محكم ، نه اينكه آيات محكم را منحصر در آن سه آيه كند: دوم عكس تفسير اول است ، و آن اين است كه آيات محكم عبارت است از حروف مقطعه در اوايل بعضى از سوره ها، و آيات متشابه بقيه قرآن است . اين تفسير را به ابى فاخته نسبت داده اند، كه در تفسير آيه : ((هن ام الكتاب )) گفته : ام الكتاب ، عبارت است از فواتح سور، كه قرآن از آنها استخراج شده ، يعنى سوره بقره از ((الف ، لام ، ميم )) استخراج شده ، و در سوره آل عمران از ((الف ، لام ، ميم اللّه لا اله الا هو الحى القيوم )) استخراج شده . از سعيد بن جبير نقل شده كه نظير اين معنا را براى ((ام الكتاب )) كرده ، و گفته : اصل كتاب اين حروف هستند، چون در همه كتابها وجود دارند. اين بود گفتار سعيد بن جبير، و از اينجا مى فهميم كه ابن عباس و سعيد بن جبير نظرشان درباره رموز اول سوره ها اين بوده كه خداى تعالى خواسته است بفرمايد: ((قرآن از همين حروفى تشكيل شده كه خود شما با آن سخن مى گوييد، و اگر نمى پذيريد كه كلام خدا است آيه اى مثل آن بياوريد. اين يكى از وجوهى است كه در معناى حروف مقطعه ذكر كرده اند و ليكن علاوه بر اين كه هيچ دليلى بر اين وجه نيست ، اين اشكال هم بر آن وارد است ، كه با خود آيه شريفه منطبق نيست ، چون بنا براين وجه ، غير از فواتح سور بايد تمامى قرآن متشابه باشد، و خداى تعالى هم در آيه مورد بحث كسانى را كه از متشابهات قرآن پيروى مى كنند مذمت نموده ، و آن را از انحراف قلب دانسته ، نتيجه اين مى شود كه مردم موظف باشند هيچ يك از آيات قرآن را پيروى نكنند، با اين كه در تعداد زيادى از آيات ، مردم را به پيروى از قرآن واداشته و ستوده ، و بلكه آن را از واجب ترين واجبات شمرده ، مانند آيه ((واتبعوا النور الذى انزل معه )) و آيات ديگر. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «اَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ کُلَّ ذی حِجیً وَ عَقْلٍ مِنْ اُمَّتی، قیلَ: یا رَسُولَ اللّهِ ما هُنَّ؟ قالَ: اِسْتِماعُ الْعِلْمِ وَ حِفْظُهُ وَ نَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ» ■چهار چیز است که هر هوشمند و خردمندی از امت من باید به آنها پایبند باشند. عرض شد: ای پیامبر خدا! آنها چیست؟ فرمود: شنیدن علم، حفظ آن، نشر آن، و عمل نمودن به آن. ■تحف العقول، ص ۹۴■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۱۱ ■از دیگر سو، حبیب بن ظاهر شتاب کرد. همسرش می‌گوید دیدم این پیر
☑️قسمت ۱۲ ■جمع شدنِ تو یعنی هبوط حق متعال. ما چه زمان جمع هستیم؟ هر موقع خدا حاضر باشد. خدا که همه جا هست! خدا که صعود و هبوط ندارد! هرگاه تو حاضر شدی یعنی هبوطِ خدا. و چطور حاضر شوم؟ با نمازم؟! با این نمازهایی که ما می‌خوانیم... نه... اینکه نماز نیست! همه جا هستیم به جز در محضر حق متعال. با نیکی‌هایم؟! کجاست عمل خالص؟! کجاست انسان مخلِص و مخلَص که عملش را خالِصاً لِوجه الله انجام دهد؟! أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا؟! (کهف/۹). اصحاب رقیم کسانی بودند که در غاری افتادند و سنگ بزرگی جلوی غار را گرفت و گرفتار شدند. گفتند که بیاییم خدا را به عمل خالصمان قسم بدهیم. قسم دادند و سنگ تکان خورد. این سنگی که جلوی غار را گرفته و حجابی شده بین ما و نور الهی، با یک عمل خالص کنار می‌رود. کجاست عمل خالص؟! ■اما عرض کردم، چون گریه بر اباعبدالله علیه‌السلام مال ما نیست. اقامه‌ی عزای اباعبدالله مال ما نیست و عمل ما نیست بلکه قائم به امام حسین است. صاحبش خودش است. هم صاحب اشک است و هم صاحب عزا و مجلس خودش است. لذا گفته‌اند که خیلی در دستگاه امام حسین علیه‌السلام کنکاش نکنید. ایراد وارد نکنید. صاحبش کس دیگری است. وقتی توجه شما به امام حسین شد، این تجمیع برای شما پیش می‌آید. وقتی پیش بیاید یعنی خدا بر دل تو هبوط کرده است. و خدا به ما توفیق بدهد که از این سفره رحمت رحیمیه خودش نهایت بهره را ببریم. ■قال سَیِّد الکونًین: حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ. حسین از من است و من از حسین هستم. در روایتی دیگر نیز فرمود أنَا مِنْ حُسَيْنٍ وَ حُسَيْنٌ مِنِّي. یعنی من از حسین بودن را بر حسینٌ منّی مقدم داشت. غالب آقایان مفسرین از این حسینٌ منّی راحت رد می‌شوند. می‌گویند این روشن است. حسین از پیغمبر است دیگر! نوه‌ی پیغمبر است. در حالی که این حسینٌ منّی جمله ای بسیار عرشی و قابل تأمل است و انا من حسین نیز مکمل آن است. این روایت بیانگر حقایقی بسیار سنگین پیرامون ولایت است. انزل مراتب حسینٌ منّی این است گفتیم که ذریه هر پیغمبری از صلب اوست الّا من که ذریه ام از صلب امیرالمؤمنین است و عرض کردیم چون ولایت باطن است و رسالت ظاهر و صلب به معنای پشت و استحکام و رکن است، و چون تکیه رسالت بر ولایت است، لذا ذریه پیغمبر باید از صلب امیرالمؤمنین بیرون بیاید.
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۱۲ ■جمع شدنِ تو یعنی هبوط حق متعال. ما چه زمان جمع هستیم؟ هر موقع
☑️قسمت ۱۳ ■حضرت امیرالمؤمنین مظهر اتمّ ولایت است لذا صلب و پشتیبان و رکن رشید پیغمبر است. همان که جناب لوط در قرآن می‌فرماید کاش من به رکن رشیدی پناه می‌بردم؛ چون ولایت باطن و رسالت ظاهر است. این، یک معنای حسینٌ منّی است. ما حواسمان باشد که وقتی در تفاسیر پیرامون أَنَا مِنْ حُسَيْن یا حُسَيْنٌ مِنِّي صحبت می‌کنیم و می‌گوییم ولایت باطن است و پیغمبر از حسین است، این نستجیر بالله به معنای پایین آوردن مقام پیغمبر نیست بلکه بیان معانی است وگرنه بدون تعارف، اول شخص عالم وجود، شخص ختمی مرتبت است. لذا امیرالمؤمنین فرمود: إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ. من بنده ای از بندگان پیغمبر صلوات الله علیه و آله هستم. پایین آوردن شأن حضرت ختمی مرتبت غلط اندر غلط است و خلاف موازین دینی ماست. او گزین خلایق است. او حبیب حق متعال است. بهترین بنده خداست. این مطالب، بیان حقایق ولایت است. خود حضرت ختمی مرتبت، صاحب ولایت است. ■این یک معنای حُسَيْنٌ مِنِّي بود. معنای عرشی دیگرش این است که حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله، انسان کامل و مبدأ همه مخلوقات است. ببینید، ذات حق متعال، یک حقیقت بسیط است. نه اسم دارد، نه رسم دارد، هیچ معرفتی به مرحله ذات حق متعال نمی‌رسد. هیچ صفتی آنجا تمایز ندارد. ذات حق متعال مورد معرفت واقع نمی‌شود. ما نمی‌توانیم خدا را بشناسیم. بسیط، احد، واحد و فرد است. ما مرکبیم. او نامرکب است. تصور ما و تصدیق ما مرکب است. وهم و عقل و شهود ما مرکب است. چطور مرکب که جزء جزء است می‌خواهد سر از بسیطِ احدِ واحدِ فردِ لایتناهی دربیاورد؟!! لذا ببینید امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید «کُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِي أَدَقِّ الْمَعَانِي فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَيْکُمْ؛ هر معنايی را که ذهن شما با دقت و لطافت فراوان تصور کند (که هيچ شائبه نقص و اشتباه هم نداشته، تنها مفهومی باشد که بر خدا صدق کند) نهايتا اين مفهوم مخلوق و مصنوعی مانند شما (و ساخته ذهن شما) می‌باشد.» ●آن خدایی که تو داری نه خدای حسن است ●بـه خـداونـد حـسـن را کــه خـدای دگـرست ●بیزارم از آن کهنه خدایی که پرستی ●هـر لحظه مـرا تـازه خدای دگـرستی ■یک خدایی در ذهن خود ساخته‌ایم. جناب صدرالمتألهین می‌فرماید آنچه که مردم پیرامون حق متعال می‌دانند همه مخلوق خودشان است. لذا همه بت‌پرست نیستند؟! مردم غالبا بت‌پرستند. یا بتی در بیرون و از چوب و سنگ می‌سازد و او را می‌پرستد یا همین بت را در خیال خودش ساخته است. یک خدایی تصور کرده است. آنی که خیلی معرفت بالایی دارد خدا را نوری می‌پندارد. همین هم تشبیه است.
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
‍ ■● #عوامل_و_زمینه_های_رخداد_عاشورا (قسمت دوم )●■ ■بسياري از مردم كوفه چنين باوري نداشتند. امام عل
‍ ■● (قسمت سوم )●■ ■نكته‌ي دوم كه زمينه‌ي چنين جنايتي را به دست كوفيان فراهم كرد، ضعف ايمان آنها بود. ضعف ایمان! ايمان غير از اين است كه به من بگويند اصول دين چندتاست؟ بگويم پنج‌تا: توحيد، نبوّت، عدل، امامت، معاد روز قيامت. بلدم بگویم يا تا حدودي هم اعتقادي به آنها دارم. ■آن ايمان و آن باوري كه انسان با همه‌ي وجود به اين حقيقت پيوسته باشد، جانش در گرو اين باورها باشد، حسابش جداست از آن پذيرش اوّليه‌ی سطحي دين خدا. ■ايمان راسخ و ايمان مستحكم است كه مي‌تواند انسان را حفظ كند. محكم است كه انسان را دربرابر تهديدها ثابت‌قدم نگه مي‌دارد؛ انسان دچار بزدلي و زبونی و ترس و گريز نمي‌شود؛ دچار تن دادن به ذلّت و تسليم نمي‌شود. ايمان استوار و راسخ است كه سبب مي‌شود انسان مورد تطميع قرار نگيرد؛ تطميع‌ها در او تأثیر نكند. اگر پست و مقامي وعده دادند، اگر پول و ثروتي وعده دادند، اگر نام و شهرتي وعده دادند، اگر كِيف و لذّتي وعده دادند، انسان را نفريبد؛ جبهه‌ي حقّ را به‌خاطر رسيدن به آنها ترك نكند. ■تعدادی از كساني كه روز عاشورا روبه‌روي امام حسين علیه السلام ايستادند، امام حسين علیه السلام را خوب مي‌شناختند؛ امّا گيرشان در ضعف ايمانشان بود. ، امام حسين علیه السلام را خوب مي‌شناسد؛ آدم كوچكي هم نيست؛ می‌دانید که عمرسعد پسر سعد وقّاص است. سعد وقّاص كسي است كه در زمان خليفه‌ي دوم، فرمانده‌ي لشكر اسلام در فتح ايران بود. ماجرای قادسيّه را در تاريخ خوانده‌ايد. سردار بزرگ فاتح سپاه اسلام، پسرش عمرسعد است. عمرسعد هم معروف است به تقدّس و تديّن و در عين حال فردی موجّه، به‌دليل اینکه پدرش خيلي صاحب شهرت و موقعيّت بود. از آن طرف هم اهل‌بيت علیهم السلام را خوب مي‌شناسد؛ امّا گرفتاری او، است. لذا وقتي ابن‌زياد به او وعده‌ي حكومت ري را مي‌دهد، [سست می‌شود.] ري همین تهران امروزي است و البتّه شايد بتوان گفت حكومت ري حكومت كلّ ايران بوده، مركز و مقرّ حكومت در ري بوده، كلّ ايران يكي از استان‌هاي كشور اسلامي بوده؛ همان‌طوركه مصر يكي از استان‌ها بوده، عراق یکی از استان‌ها بوده، حجاز يكي از استان‌ها بوده، ایران هم یکی از استان‌ها بود. وقتي ابن‌زياد وعده‌ی حكومت و فرمانروایی ري را به عمرسعد مي‌دهد، عمرسعد با اینکه مي‌داند جبهه‌ي حقّ کجاست و باطل كجاست، می‌پذیرد. ■لذا وقتي هم امام حسين علیه السلام با عمرسعد ملاقات مي‌كنند، به او مي‌گويند: عمرسعد تو بين بهشت و دوزخي! تو مي‌داني حقّ چيست! بيا و اين جنايت را به گردن نگير! ■شايد هم روز اوّلي كه عمرسعد به كربلا آمد، به قصد كشتن امام حسين علیه السلام نيامد، شايد آمده بود که با يك ارعابي حضرت را منصرف کند. فکر کرده بود، ما با سي‌هزار نفر يا حتّی بعضي از تاريخ‌ها نقل كرده‌اند، صدوبيست هزار نفر لشكر داريم مي‌رويم، امام حسين علیه السلام با هفتادودو نفر، طبيعتاً منطق به او اجازه نمي‌دهد دست به جنگ بزند، تسليم مي‌شود و بيعت يزيد را مي‌پذيرد و بدون قتل و خونريزي ماجرا تمام مي‌شود و ابن‌زياد حكومت ري را به من خواهد داد!... ادامه دارد... ۱۴۴۲ @mohamad_hosein_tabatabaei
■دل وقتی بشکند، مورد رحمت خداوند قرار می‎گیرد. دلی که بشکند، شیطان با او کاری ندارد. قدر خود را بدانید، این دل‎های زودشکن شما از برکت امام حسین علیه السّلام است. ■دلی که بشکند، دیگر غم شدید آن را نمی‎گیرد. ■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■ ■●مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
•|سَرِ مٰا چٰاکِــراݩ قُربٰانِ شـــٰــــاهِ عِشْقْ|• •|حَیِّ عَلَۍ الْعَزٰا فٖی مٰاتَمِ الْحُسِــــــین|• @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش هفتم 1⃣ ● نقل اقوال مختلفى كه درباره مراد از محكم و متشابه گفته
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش هفتم2⃣ ● نقل اقوال مختلفی که در باره مراد از محکم و متشابه گفته شده و نقد و ردّ آنها سوم ، اینکه گفته اند: ((متشابه)) آن آیاتی است که نسبت به معناى خود ابهام داشته باشد، كه اصطلاحا آن را مجمل نيز مى خوانند، و محكم در مقابل آن همان مبين است . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 52 اين وجه نيز درست نيست براى اين كه خصوصياتى كه در آيه شريفه براى محكم و متشابه ذكر شده با مجمل و مبين تطبيق نمى كند. توضيح اين كه اجمال عبارت است از اين كه لفظ كه معنايش چند جهت دارد، طورى ادا شود كه شنونده نفهمد مقصود گوينده كدام جهت معنا است ، و همين باعث سرگردانى مخاطب و يا شنونده شود، و نتواند مراد گوينده را تشخيص دهد، و بناى اهل زبان در ظرف تفهيم و تفهم بر اين قرار گرفته كه از اينگونه الفاظ پيروى نكنند، و هر لفظى كه چنين وضعى را دارد جزء الفاظ بى معنا بحساب آورند، و بنا را بر اين گذاشته اند كه گوينده ، شنونده و مخاطب را مواخذه نكند كه چرا گفته مرا هيچ گرفتى ؟ و به فرض هم كه مواخذه كند، بگويند لفظ تو مجمل بود، و ما هر چه در ساير كلمات تو جستجو كرديم تا شايد قرينه اى پيدا كنيم كه لفظ نامبرده را براى ما روشن كند نيافتيم . اين وضعى است كه لفظ مجمل با مبين دارد، و اگر منظور از محكم و متشابه عينا همين مجمل و مبين مى بود: بايد آيات متشابه - البته بعد از رد به آيات محكم - پيروى شود، نه خود آيات محكم ، همانطور كه در مجمل و مبين سرانجام و بعد از رفع اجمال به لفظ ((مجمل )) عمل مى شود نه ((مبين ))، و پيروى متشابه امرى است كه ذوق و قريحه تكلم و تفاهم به آن اجازه نمى دهد، و هيچ اهل زبانى اقدام به آن نمى كند، حال چه اهل زيغ باشد و چه راسخ در علم ، و باز در چنين فرضى نبايد قرآن كريم ، پيرو متشابه را بيماردل بخواند، و مذمت كند. چهارم : اينكه گفته اند: متشابه عبارت است از آياتى كه نسخ شده (منسوخ ) كه بايد به آن ايمان داشت ، ولى عمل نكرد. و محكمات آياتى است كه ناسخند يعنى هم بايد به آنها ايمان داشت و هم عمل كرد. اين تفسير را به ابن عباس و ابن مسعود و گروهى از صحابه نسبت داده اند، و به همين جهت بوده كه ابن عباس خود را از عالمان به تأويل مى پنداشته است . و اين تفسير درست نيست ، زيرا در صورتى كه درست باشد هيچ دلالتى ندارد بر اين كه متشابهات قرآن ، منحصرا آيات نسخ شده است ، چون خصوصياتى كه خداى تعالى در اين آيه براى پيروى متشابه آورده كه يكى از آنها فتنه جويى و يكى ديگر تأويل يابى است ، در بسيارى از آيات غير منسوخه نيز هست ، مانند آياتى كه از صفات و افعال خدا سخن مى گويد، علاوه بر اين كه اگر اين تفسير درست باشد لازمه اش اين مى شود كه آيات قرآن دو قسم محكم و متشابه نباشد، بلكه بين آن دو واسطه اى هم باشد، كه نه محكم است و نه متشابه ، مانند همان آيات صفات و افعال كه نه ناسخند و نه منسوخ . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 53 از اين هم كه بگذريم در كلامى كه از ابن عباس نقل شده قرائنى هست كه دلالت مى كند بر اينكه نظريه او درباره محكم و متشابه اعم از ناسخ و منسوخ است ، و بر غير آن دو نيز تطبيق مى كند، و ابن عباس ، ناسخ و منسوخ را به عنوان مثال ذكر كرده است ، اينك روايت ابن عباس . در كتاب الدرالمنثور آمده است كه ابن جرير، و ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از طريق على ، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : محكمات عبارت هستند از ناسخ قرآن ، و حلال و حرامش ، و حدود و فرائضش ، و آنچه كه بايد بدان ايمان داشت . و متشابه قرآن عبارت است از آيات منسوخ قرآن ، و مقدم و موخر و امثال و اقسامش ، و آنچه كه بايد بدان ايمان آورد، ولى نبايد بدان عمل نمود. - يعنى آيات منسوخ قرآن اين بود نظريه ابن عباس . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■السَّلامُ علَی مُطَهِّرِ الْأَرْضِ ، وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ وَالْعَرْضِ ، وَ الْحُجَّةِ الْقائِمِ الْمَهْدِيِّ ، الْإِمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِيِّ■ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️قسمت ۱ ■امام زمان حقیقتی است که تمام هستی را از خودش پر کرده است و حیات هرچیزی به اوست. ظهور و انتظار و فرج حقیقت امام زمان با ظهور امام زمانی که محدود به بدن عنصری و نفس جزئی می‌باشد متفاوت است. عوام الناس به دنبال این امام زمان و در واقع این بدن و نفس جزئی هستند لکن خواص به دنبال حقیقت و نورانیت امام زمانند. برخی به دنبال شأن صاحب العصری حضرت هستند که به وجهی یعنی او مصاحب عصر است و در متن عصر و زمان حضور دارد تا زمانی که در بعدی از زمان و مکان ظهور بفرمایند. اما خواص به دنبال شأن امام عصری و امام زمانی حضرتند که در این شأن آن جناب فوق زمان و فوق عصر است یا بدنبال بقیة‌الله الاعظم هستند که این لقب حضرت اشاره به مظهریت الله تبارک و تعالی در بین ماسوی الله را دارد یعنی او خلیفه‌ی حق متعال در ایجاد و افاضه‌ی فیض وجود به موجودات است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود اگر من را اینگونه نشناسید که «مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعرِفَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَعرِفَتِی بِالنُّورَانِیَّةِ»، به معرفت امام راه پیدا نکرده‌اید و امام را نشناخته‌اید و هرکس ما را اینگونه نشناسد «فَهُوَ شَاکُّ وَ مَرتَابٌ وَ هُوَ کافِرٌ»! مطلب خیلی عمیق است... انسان اگر امامش را نشناسد سر از کفر درخواهد آورد. ■ظهور و انتظار معنای متفاوتی دارد. یک وقتی است که مراد ما از امام زمان، امامِ محدود و مقید به یک نفس و بدن جزئی است که هم اکنون آن حضرت در کره‌ی زمین زندگی می‌کند. اگر فقط و صرفا به دنبال این باشیم که او ظهور کند و منتظر آن فرج آفاقی باشیم و به دنبال ملاقات آن نفس نفیس محدود جزئی باشیم ممکن است حتی برای ما بعد و دوری پیش بیاید، چرا که این نوع از انتظار نقد نیست، نسیه است و برای کسی که ظرفیت و معرفت درست از ملاقات یا انتظار را نداشته باشد بعد و دوری می‌آورد. این نگرش حاکی از عدم رشد و تکامل است، معنای این انتظار این است که تا آن حضرت به آن شکلی که در ذهن خیلی‌ها نقش بسته ظهور نکند، ما فایده‌ی چندانی نمی‌بریم و همه‌ی فایده ها به زمانی محدود می‌شود که ایشان با جسم ظاهریشان ظهور کنند، این نسیه است. اما نه، اگر به دنبال نَفَس رحمانی باشیم، دنبال یک حقیقتی هستیم که این آقای دارای بدن جزئی، صاحب آن حقیقت است. اگر دنبال آن حقیقت باشیم، لحظه‌ای انتظار از من و شما برداشته نمی‌شود و این معنای این سخن است که «افضل الاعمال انتظار الفرج». چرا؟ چون اگر نگاه ما اینگونه باشد، معتقدیم که آقایی داریم که بی‌نهایت کمالات دارد و لحظه به لحظه می‌تواند به ما افاضه‌ی فیض کند و این دیگر نسیه نیست، نقد نقد است. ■فرج یعنی چه؟ فرمود فرج ما فرج شماست... شما به دنبال فرج امام زمانی؟! ایشان که فرجش تحقق پیدا کرده است... او هستی را از خودش پر کرده است. تو به دنبال چه هستی؟! چه فرجی؟! دنبال فرج خودت باش. فرج خودت متحقق نمی‌شود مگر اینکه به محضر امام زمان برسی البته نه به محضر بدن جزئی و مبارک آن حضرت، هرچند خوشا به حال کسی که آن نور نیر را ملاقات کند که سعادتی است عظما؛ چون کسی آن بدن جزئی را ببیند طهارت حاصل می‌کند و ملاقات این جسم جزئی حضرت برکات خاصی هم دارد با اینحال اگر کسی امام شناس نباشد او را به آنجا راه نمی‌دهند. اگر هم راه بدهند چه فایده‌ای دارد؟ مگر آنهایی که راه پیدا کردند امام را شهید نکردند؟ مگر آنهایی که در کربلا در مقابل اباعبدالله الحسین علیه السلام صف کشیدند بدن جزئی امام را ندیدند؟! بدن ایشان که کل نیست، حقیقتش کل است. مگر امام را نکشتند؟! مگر دختر اشعث همسر امام حسن مجتبی علیه السلام نبود؟! دیگر در بحث رویت و مشاهده و دیدن امام از این بالاتر می‌خواهید؟! نَفَس ظاهری حضرت به نَفَس این خانم می‌خورد! چه شد؟ چه طرفی بست؟! خودش می‌گفت که ما با نور ایشان زندگی می‌کردیم! آخرش چه کردی؟! ام فضل یا بهتر است بگوییم ام رذل همسر امام جواد علیه السلام با دیدن حضرت به چه کمالی رسید که من و شما به دنبال اذکار و چله ها هستیم تا جسم مبارک ایشان را ببینیم؟! به جان تک تک شما قسم اینجا که نشسته‌ام دارم با خجالت نام ایشان را می‌برم! بعد بروم به دنبال ایشان که ایشان را ببینم؟! بعد فرضاً رفتم و ایشان را هم دیدم، آنگاه چه بگویم؟! بگویم شیعه‌ی خیلی خاصی بودم؟! سلمان بودم؟ ابوذر بودم؟ آیت الله بهجت بودم؟ علامه حسن‌زاده بودم؟! چه بودم؟! به خدا آنهایی که اینگونه هستند در حضور ائمه‌ی اطهار علیهم السلام ذوب می‌شوند! خدا می‌داند که ما از باطن‌های ایشان خبر نداریم...  علی بن مهزیار، عالم فقیه، کسی که امام حسن عسگری علیه السلام را دیده است، انسان بزرگی که بیست سال به شوق حضرت با پای پیاده مکه رفت تا شاید حضرت را زیارت کند وقتی توفیق تشرف یافت تا آخر عمرش سر به بیابان گذاشت و مجنون و آشفته شد...
☑️قسمت1⃣ ■حضرت مهدی علیه السلام بقیة الله است. وقتی ایشان ظهور کند، خود را به عنوان حجة الله و بقیة الله معرفی می‌کند. وقتی اصحاب ایشان در مکه آن حضرت را می‌بینند، می‌گویند: «السلام علیک یا بقیة الله في ارضه.» بقیة یعنی باقی مانده. او باقی مانده‌ی الله است. در روایت است که شیعیان آخرالزمان در بالاترین معرفت نسبت به امام زمان هستند چرا که او را بقیةالله خطاب می‌کنند، این مطلب نشان می‌دهد که این لقب حضرت بسیار لقب مهمی است. این آیه‌ی قرآن نیز خیلی لطیف است که «بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ». این قسمت از آیه در داستان حضرت شعیب نازل شده است. ■جناب ابن عربی می‌گوید که مسمای رزق الله در باره‌ی مؤمنان جز بقیةالله نیست. عجب سخنی! این سخن را فقط کسی می‌تواند بگوید که خداوند قلب او را به نور ولایت روشن کرده باشد که چنین تأویل و تفسیر بسیار عرشی از بقیة الله ارائه بدهد. بقيةالله مسمای رزق الله است. امام زمان کسی است که «بِبَقَائِهِ بَقِیَتِ الدُّنْیَا وَ بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء...» ایشان گفته است که هر رزقی که در عالم کون است از ناحیه مقدسه‌ی ایشان است. چطور بگویم این جناب ابن عربی سنی است؟! کدام شیعه در مورد بقيةالله چنین مطلبی دارد؟! رذیله‌ و معصیت معروف قوم شعیب این بود که کم‌فروشی می‌کردند و تلاش می‌کردند که با کم‌فروشی سود کنند. کم فروشی فقط در وزن و مقدار نیست، در همه چیز ممکن است کم‌فروشی اتفاق بیفتد. یکی از بلیاتی که خدا بر کم‌فروش نازل می‌کند این است که از امام زمان ارواحنا فداه دور می‌افتد‌. نمی‌تواند به ایشان برسد. خدا در قرآن خطاب به کم‌فروشان می‌فرماید که چرا کم‌فروشی می‌کنید؟! بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِين! این آیات یعنی چه؟ یعنی داری از بقیةالله دور می‌شوی، به سمت او برو! ■وقتی شما تجارتی می‌کنی در پی سود هستی و سود حلال هم هست؛ البته در گذشته‌های دور اصلا بحث سود در میان نبود و مردم مازاد تولید خودشان را در قبال چیزی که به آن نیاز داشتند تهاتر می‌کردند ولی کم‌کم بحث معاملات و سود مطرح شد و شرع نیز مبحث سود را پذیرفت. حق متعال می‌فرماید سودی کن که مشروع باشد منتها قوم شعیب کم‌فروشی می‌کردند و به سود مشروع قانع نبودند. جناب شعیب به اینان می‌گفت آنچه خدا برای شما باقی گذاشته برای شما بهتر است از آنچه که خود شما به دنبال آنید، قانع باشید و به آن سودی که خدا برای شما مقدر کرده است راضی شوید. شخصی به محضر امام صادق علیه السلام آمد، سرمایه‌ای از ایشان گرفت و به قصد تجارت خارج شد. در حالی که سود کلانی کرده بود بازگشت و دو برابر سرمایه را به حضرت داد. حضرت پرسید که چطور اینگونه سود کردی؟ آن شخص گفت که وقتی عازم فلان دیار بودیم، در راه با خبر شدیم که متاعی که ما داریم در آن خطه نایاب شده است لذا تصمیم گرفتیم که کالای خود را به کمتر از دو برابر قیمت نفروشیم. حضرت ناراحت شد، اصل پول را برداشت و سود را بازگرداند و به او تشر زد؛ چه خبر است؟! این چه کاری است که کردی؟! اینهمه سود کردی به بهای چه چیزی؟! به بهای گران فروشی بر مسلمین؟!
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
‍ ■● #عوامل_و_زمینه_های_رخداد_عاشورا (قسمت سوم )●■ ■نكته‌ي دوم كه زمينه‌ي چنين جنايتي را به دست كوف
■●‍ (قسمت چهارم)●■ ■معلوم نيست واقعا روز اوّل كه عمربن‌سعد به‌سمت كربلا حركت كرد قصد كشتن امام حسين عليه السلام را داشت؛ لذا ديديد يك مقدار هم اين دست و آن دست مي‌كرد و دنبال راه حلّي بود كه بدون درگيري قضيّه را تمام كند؛ از امام حسين عليه السلام بيعت بگيرد و ماجرا تمام شود. و به‌دليل همين تعلّل‌ها شمربن‌ذي‌الجوشن که در كوفه پيش ابن‌زياد بود، (و مي‌دانيد ريشه‌ي شمر به خوارج هم برمي‌گردد و به جنايت‌هاي دوران اميرالمؤمنين علیه السلام.) ابن‌زياد را تحريك كرد و گفت: اين عمرسعد آدم جنگ نيست؛ ولذا ابن‌زياد یک نامه‌ به شمر داد براي عمرسعد؛ و يك نامه هم برای خود شمر. گفت: اوّل اين نامه را به عمر‌سعد بده، ببينیم عكس‌العملش چيست؟ اگر پيغام مرا در مورد جنگيدن و كشتن اباعبدالله نپذيرفت، نامه‌ي دوم ملاك عمل است. در نامه‌ي دوم نوشته بود كه شمر، عمرسعد را بكش و خودت فرمانده‌ي لشكر باش. ■وقتي عمرسعد فهميد جريان اين‌طور است، چه کرد؟ امام حسين عليه السلام هم دوباره با او ملاقات كردند و به او اتمام حجّت مجدّد كردند. عمرسعد از سر شب تا صبحِ عاشورا در خيمه‌ي خود قدم مي‌زد و خودش را بين بهشت و دوزخ مي‌ديد. ■عين تعبيري كه راجع‌به رياحي‌رضوان‌الله‌علیه داريم. حرّبن‌يزيد رياحي هم یک سردار لشكر است؛ او به‌دليل ايمانش مي‌تواند دل بكند؛ از پست و مقام و موقعيّت فرماندهي لشكر و پاداش‌ها و جوايزي كه در صورت جنگيدن و پيروز شدن بر امام حسين براي او خواهد بود، بگذرد؛ امّا عمرسعد به‌دليل ، به‌دليل اينكه در وجود او قوي‌تر از ، در عين اينكه حقيقت مثل روز برايش روشن است، امّا بالاخره بعد از يك شب تا به صبح در ترديد به سر بردن تصميم خودش را مي‌گيرد و صبح عاشورا به همه‌ي لشكر مي‌گويد كه همه‌ شاهد باشيد كه اوّلين تير را به‌سمت لشكر اباعبدالله من پرتاپ كردم. ■پس مشكل دوم ضعف ايمان است. ضعف ایمان! اينكه محبّت دنيا در عمق جان اينها جا داشت. و اين دو عامل، عوامل اصلي چنين فاجعه‌اي به دست مردم كوفه است. البتّه فقط كوفيان نبودند؛ از بصره هم يك گروه نیروی نظامي رسید و به لشكر عمربن‌سعد ملحق شدند؛ حتّي از شام نيروهاي كمكي آمد و يك لشكر عظيم رو در روي اباعبدالله الحسین علیه السلام تشكيل شد. ادامه دارد... ۹۷ @mohamad_hosein_tabatabaei