eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
■●" سالک راه حق "●■ ■پرسش از سالکان راه و واصلان درگاه است که مسافر کیست و مرد تمام و انسان کامل کدام است. شیخ محمود شبستری گوید: مسافر آن بود کو بگذرد زود ز خود صافی شود چون آتش از دود کسی مرد تمام است کز تمامی کند با خواجگی کار غلامی ■یعنی سالکِ راه حق کسی است که از خودی و هستی خویش که به منزلهٔ دود بر آتش است گذر کند و آتش صاف و بی دود گردد که عین گرمی و عین نور است. گرمی نشان مهر، و نور رمز دانایی است. و این هر دو نشان صوفی با صفاست، اما مرد تمام کسی است که در عین خواجگی و سروری عالم معنا، همچون غلام کمر خدمت مردمان را بسته باشد چنانکه در حدیث آمده است: سید القوم خادمهم. سرور هر قومی خدمتگزار آن قوم است. ■●برگرفته از مقدمه کتاب " گلشن راز " به قلم حسین الهی قمشه ای●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
سلام علیکم همراهان فهیم در این روزها و شبهای شریف برای همه دعاکنیم، خصوصا بیماران ، و به حُسن اجابت ان شاءالله ، من الله التوفیق به حق ربّ کریم!
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش سوم ●2 - ام الكتاب بودن آيات محكم چه معنا دارد؟ جمعى از مفسرين
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش چهارم1⃣ ●3 - تأويل چه معنا دارد؟ جمعى از مفسرين تأويل را به تفسير معنا كرده و گفته اند: هر دو كلمه به يك معنا است و آن عبارت است از آن معنايى كه گوينده از كلام خود در نظر دارد، و چون منظور و مقصود از بعضى آيات ، به روشنى معلوم است ، قهرا مراد از تأويل در جمله : ((و ابتغاء تأويله ، و ما يعلم تاءويله الا اللّه و الراسخون فى العلم معنا)) و مراد از آيه متشابه است . يعنى : معنايى را كه از آيات متشابه مراد است غير از خداى سبحان و يا خدا و راسخين در علم كسى نمى داند. گروهى ديگر گفته اند: مراداز تأويل معنايى است كه مخالف با ظاهر لفظ باشد، و اين معنا از ساير معانى كه براى كلمه تأويل كرده اند شايع تر است ، بطورى كه گويى اصلا لفظ مذكور، حقيقت در همين معنا است ، اگر چه در اصل لغت ، به معناى ارجاع يا مرجع بوده است . و بهرحال در ميان متاخرين همين معنا شايع شده ، همچنان كه معناى اول در بين مفسرين قُدما معروف بود، چه آنهائى كه مى گفتند: غير از خدا كسى تأويل قرآن را نمى داند، و چه آنهايى كه مى گفتند: راسخين در علم هم آن را مى دانند، همچنان كه از ابن عباس نقل شده كه مى گفته : من از راسخين در علمم ، و تأويل قرآن را مى دانم . بعضى ديگر گفته اند: تأويل آيه متشابه يكى از معانى همان آيه است ، كه غير از خدا و يا غير از خدا و راسخين در علم كسى از آن آگاه نيست ، البته اين معنا با ظاهر لفظ مخالفت ندارد. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 69 در نتيجه برگشت امر به اين است كه آيه متشابه آيه اى است كه چند معنا داشته باشد، بعضى از آن معانى پوشيده تر بوده و ديرتر به ذهن مى آيد، آنچه از همه ، زودتر به ذهن مى آيد همان است كه ظاهر لفظ، آن را مى رساند، و همه مردم آن را مى فهمند، و معانى ديگر كه بعيدتر است معنايى است كه غير از خدا، و يا خدا و راسخين در علم آن را درك نمى كنند. آنگاه مفسرين اختلاف ديگرى كرده اند در اينكه ارتباط آن معانى بعيد و باطنى ، با لفظ چگونه است ، چون بطور مسلم مى دانيم كه همه آن معانى در عرض واحد نمى تواند مراد از لفظ باشد، وگرنه لازم مى آيد كه يك لفظ در چند معنا استعمال شده باشد، و اين به دليلى كه در جاى خودش ‍ ذكر كرده اند جايز نيست . پس ناگزير بايد اين چند معنا درطول هم قرار داشته باشند، و در طول يكديگر منظور و مقصود باشند، ناگزير گفته اند: اولين معناى باطنى از لوازم ، معناى ظاهر است ، و دومى از لوازم اولى و سومى از لوازم دومى ، و همچنين بعضى ديگر گفته اند: معانى باطنى مترتب بر يكديگرند،به اين معنا كه اراده كردن معناى ظاهرى و معمولى لفظ، هم اراده معناى لفظ است ، و هم اراده معناى باطن آن است . مثلا وقتى به پيشخدمتت مى گوئى برايم ((آب بياور))، معناى ظاهر كلامت آب بياور است و معناى باطنى آن اين است كه تشنه اى و مى خواهى عطشت را فرو نشانده ، و اين حاجت طبيعى تو را برآورد، و هم كمالى از كمالات وجوديت را تامين كند، و تو در گفتن آب بياور همه اين معانى را اراده كرده اى ، بدون اين كه لفظ را در چهار معنا استعمال كرده باشى ، و چهار چيز خواسته باشى ، و چهار فرمان صادر كرده باشى . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabae
... ■●خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت قدس‌سره●■ ■پرسیدم: «سعادت دنیا و آخرت را در چه می‌دانید؟» فرمود: «در اینکه گناه نکنید.» ■چند دقیقه بعد به امید جواب مفصل‌تری، دوباره سؤالم را تکرار کردم؛ باز فرمود: «که گناه نکنید.» ■آخرش که داشتم می‌رفتم هم باز پرسیدم؛ گفتم شاید این «که گناه نکنید» از خاطرش رفته باشد. جواب داد: «گناه نکنید»! ■حرف اول و آخرش همین بود. ■●به شیوه باران، ص۵٠●■ ■حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره■ ■خوب است انسان کار امروز را به فردا، بلکه کار هیچ‌ساعتی را به ساعت دیگر احاله نکند، مگر از روی عذر، وگرنه نمی‌داند که بعد از این ساعت چطور می‌شود. ■در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۳۵■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □نبی مطلق، مقام وجود خاتم انبیا در مقام سری مطلقه اش وظیفه
□اما «الهی» ای که امام زین العابدین علیه السلام و همان «یا ربّ یا ربّ» ای که فرمود با «ربّ» ای که شیطان می گوید، از همدیگر متمایزند، با این که هر دو یک حقیقت را صدا می زنند، هر دو خدای متعال را صدا می زنند و می گویند: « ربّ من» اما وقتی «ربّ» اسناد پیدا می کند به جدول وجودی این شخص، این ربّ، ربّ انسان کامل است و آن «ربّ» ای که شیطان می گوید؛ ربّی است که در یک مظهری و در یک جدول وجودی به نام مظهر «اضلال» ظهور می کند، آن ربّ اضلالی است نه ربّ هادی. این ربّ که در انسان کامل ظهور می کند، ربّ انسان کامل است.(۶۰) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □اما «الهی» ای که امام زین العابدین علیه السلام و همان «یا
□وقتی علی بی ابیطالب می فرماید: «الهی و ربّی...» این ربّ علیّ علیه السلام است و ربّ علیّ علیه السلام به وفق جدول اسم اعظم علیّ علیه السلام است. ربّ شیطان به وفق جدول شیطان است. لکن جدول شیطان درضلالت (او) را زیر بال و پر خودش گرفته نه بالذّات.(۶۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □وقتی علی بی ابیطالب می فرماید: «الهی و ربّی...» این ربّ ع
□پس وقتی در پیشگاه الهی، آن نحوه اشتیاق تامّ وجودی پیش آمد، آقاجان عرض می کند : «الهی» «اله من»، «ربّ من» این الوهیت هم، الوهیت «غَنِ العالَمینَ» نیست، چون «اللّه غَنِیُّ عَنِ العالَمینَ» خدایی که از همه ی عالمیان غنی محض است، موضوع دعا و عرفان نیست.(۶۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین🏴 ■●مهمترین علت عظمت و كرامت شيعه، ربط با ولایت امیرالمومنین است●■ (بخش اول) ☑️بايد ديد چرا شيعه اين قدر عظمت دارد و رسولِ وحى و امينِ سرّ خدا تا اين حدّ آنها را ستوده است؟ در ميان خلائق ... چرا فقط و فقط آنها فائز و رستگارانند؟ به چه مناسبت پيامبر اكرم ... دست خود را به كعبه زده و سوگند به خدا ياد مى ‏كند و به اصحاب خود گوشزد مى‏ كند كه شيعيان على تنها رستگارند؟ اين همه درجات اخروى از شفاعت و كوثر و تسنيم و بهشت و رضاى خدا و خلود و طراوت و شادابى چرا تنها براى آنهاست؟ 1️⃣در روايات بسيارى صفات شيعه و اخلاق آنها و اعمال آنها از مروّت و انصاف و صدق و ايثار و صبر و استقامت و صفا و خلوص و عبادت و جهاد و صيام و صدقه و اعتقاد راستين به خدا و دستورات خدا بيان شده است. و اينها صفاتى است كه در مولاى آنها حضرت اميرالمؤمنين است. 2️⃣آنها حساب خود را در دنيا پس داده‏ اند، و در برابر مشكلات و ناملايمات صبر و تحمّل نموده ... بلكه با عبوديّت در مقابل حضرت معبود زنگار دل خود را جلا زده و بالأخره زدوده و انوار الهى در دلشان تابش كرده است. ■● ، ج‏۳، ص‏۷۳و۷۴●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین🏴 ■●مهمترین علت عظمت و كرامت شيعه، ربط با ولایت امیرالمومنین اس
🏴صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین🏴 ■●مهمترين علتِ عظمت و كرامت شيعه، ربط با ولايت اميرالمؤمنين است●■ (بخش پایانی) 3️⃣شيعيان افرادى هستند كه در مكتب مولا اميرالمؤمنين عليه‏ السّلام درس عمل خوانده‏ اند... و در همين دنيا كلام مولايشان كه فرمود: ■وَ اَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيا قُلُوبَكُمْ قَبْلَ انْ تُخْرَجَ مِنْها ابْدانُكُمْ.«دلهاى خود را از دنيا خارج كنيد قبل از آنكه بدنهايتان از دنيا خارج گردد» در دلشان نشسته است. و البتّه همانطور كه بهشت جا و منزل پاكان است، بايد منزلگه و مقام آنان بوده باشد. 4️⃣آنها در راه و روشِ اميرالمؤمنين كه تسليم محض در مقابل اوامر و دستورات خداست تسليم بوده، چون و چرا نمى ‏كردند... و به دنبال اين خلوص فكرى و علمى، در عالم خارج همان عقيده خود را اِعمال و از خودسرى و استكبار مصون بودند، ■اين است مقام شيعه كه نمونه كامل مقام انسانيّت و ميوه رسيده عالم وجود و نوگل نورسته در باغ وجدان و حميّت و انصاف است. ■● ، ج‏۳، ص‏۷۴●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●حاج محمد اسماعیل دولابی●■ ■خلیفه‎ی دوم در دوران حکومتش همراه با تعدادی از لشگریانش از سرزمین یمن عبور می‎کرد، به فکر افتاد را که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا آن حد از وی تعریف می‎کردند، ببیند. در مسیر، کنار نهر آبی چوپان پیری را دید که چهره‎اش در اثر آفتاب شدید سیاه‌رنگ شده بود. از وی سراغ را گرفت. ■پیرمرد که همان اویس بود، پرسید با اویس چه کار دارید؟ گفتند پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در زمان حیاتش بسیار از او سخن می‎گفت و ما که از صحابه‎ی اوییم، می‎خواهیم ببینیم کیست. اویس گفت: اگر شما از صحابه‎ی نزدیک پیامبرید و سال‎ها در کنار او بوده‎اید، به من بگویید کدام دندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در جنگ احد شکست؟ عمر و همراهانش هر چه فکر کردند، به یادشان نیامد. آن‎گاه دهانش را گشود و دندان شکسته‎ای را در دهان خود نشان داد و گفت: همین دندان بود و همان ساعت که دندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در منطقه‎ی احد شکست، همان دندان من هم در یمن شکست و افتاد. ☑️محبّت و یگانگی حقیقی یعنی این. ■●مصباح الهدی ص۱۱۲ ۱۸ صفر شهادت اویس قرنی در جنگ صفین●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●رقص سماع هرزه درآیی نیست!●■ ■این نسبت‌ها که فرمودید هر کسی به اندازه فهم خودش حرف می‌زنه. از فقط الواتی می‌فهمند، هرزگی می‌فهمند، کسی که رقص را این می‌دونه فکر می‌کنه رقص هم همینه. ■مرتبه فهمش همینه. سعد الدین حمویه یکی از عرفای بزرگ است در جلسه بودند شعری خوانده شد و حالی به عرفا دست داد و عرفا به رقص آمدند سعدالدین همچنان آرام نشسته بود تکان نمی‌خورد یه کسی از اونها که در حال رقص بود گفت بهش: جلسه سماع است. تو را ساکت می‌بینم سعدالدین این آیه را قرائت کرد: وَ تَرَی الجِبالُ تَحسِبُها جامده وَ هِیَ تَمُّرُ مَرَّ السَحاب: شما کوه‌ها را می‌بینی سال‌ها صامت است اما در باطن امر این کوه مانند ابر در حرکت است و اون جمله که شما فرمودید از حاجی رقص نوعی حرکت است و حرکتی است که مبنایی تکونش می‌ده یه محرکی داره. اصلاً رقص بیخودی که نیست. کسی که به رقص یه محرکی از درون داره رقص نوعی حرکت است ولی حرکت ویژه. نه هر حرکتی حرکتی که از نقص به میره. اگر این طور معنی کنیم نه تنها در رقص میاد، هستی در رقص است برای اینکه هستی علی الاتصال و علی الدوام از رقص به کمال می‌ره از قوه به فعلیت. رقصی چنین میانه میدانم آرزوست کسی که مانده و قانع است همتش کم است این حرکت حبی و کمالی نداره نمی‌خواد بالاتر بره. ■اما کی که برای کمال هَل مِن مَزید میگه این در واقع در یک رقص است. دریا در رقص است، حجر در رقصه، شجر در رقصه، کوه در رقصه، کوه هم حرکت جوهری داره حرکت حبی داره عالم در رقص است منتها رقص عارف با رقص جماد و حیوان یه تفاوتی داره. اونا از نقص به کمال میرن از نقص به کمال رفتن عارف یه حرکت دیگری است عارف یه حرکت فیزیکی داره و حتی وقتی پیر می‌شد رو به نزول می‌ره اونم یه نوع کمال است اما عارف غیر از حرکت فیزیکی که داره، یه حرکتی روحی داره.روحش در حرکته. این رقص روحانی درونی سرایت داره در بدن اون رقص در درونه داره حرکت حبی در تعالی فکری است و عشقی ولی اون روح چنان سیطره در بدن داره که بدن هم به حرکت در میاد. رقص موزون. یعنی همان طور که روحش حرکت می‌کنه بدنش هم حرکت داره. این رقص عارف است این هرزه در آیی نیست. ■●حکیم دکتر دینانی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴 کاروان می‌رسد از راه‌، ولی آه چه دلگیر چه دلتنگ چه بی‌تاب دل سنگ شده آب، از این ناله‌ جانکاه زنی مویه کنان، موی کنان خسته، پریشان، پریشان و پریشان شکسته، نشسته‌، سر تربت سالار شهیدان شده مرثیه‌خوان غم جانان همان حضرت عطشان همان کعبه‌ ایمان همان قاری قرآن، سر نیزه‌ خونبار همان یار، همان یار، همان کشته‌ی اعدا کاروان می‌رسد از راه، ولی آه نه صبری نه شکیبی نه مرهم نه طبیبی عجب حال غریبی ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی ز داغ غم این دشت بلاپوش به دلهاست لهیبی به هر سوی که رفتند نه قبری نه نشانی فقط می‌وزد از تربت محبوب همان نفحه‌ سیبی که کشانده ست دل اهل حرم را کاروان می‌رسد از راه و هر کس به کناری پر از شیون و زاری کنار غم یاری سر قبر و مزاری یکی با تب و دلواپسی و زمزمه رفته به دنبال مزار پسر فاطمه رفته یکی با دل مجروح و با کوهی از اندوه به دنبال مه علقمه رفته یکی کرب و بلا پیش نگاهش سراب است و سراب است دلش در تب و تاب است و این خاک پر از خاطره‌هایی ست که یک یک همگی عین عذاب است و این بانوی دلسوخته‌ی خسته رباب است که با دیده‌ خونبار و عزاپوش خدایا به گمانش که گرفته ست گلش را در آغوش و با مویه و لالایی خود می‌رود از هوش: «گلم تاب ندارد حرم آب ندارد علی خواب ندارد» یکی بی پر و بی بال دل افسرده و بی حال که انگار گذشته ست چهل روز بر او مثل چهل سال و بوده ست پناه همه اطفال پس از این همه غربت رسیده ست به گودال همان جا که عزیزش همان جا که امیدش همان جا که جوانان رشیدش همان جا که شهیدش در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر در آن غربت دلگیر شده مصحف پرپر و رفته ست سرش بر سر نیزه و تن بی کفن او، سه شب در دل صحرا رها مانده خدایا چهل روز شکستن چهل روز بریدن چهل روز پی ناقه دویدن چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن چه بگویم؟ چهل روز اسارت چهل روز جسارت چهل روز غم و غربت و غارت چهل روز پریشانی و حسرت چهل روز مصیبت چه بگویم؟ چهل روز نه صبری نه قراری نه یک محرم و یاری ز دیاری به دیاری عجب ناقه سواری فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب چه بگویم؟ چهل روز تب و شیون و ناله ز خاکستر و دشنام ز هر بام حواله و از شدت اندوه و با خاطر مجروح جگر گوشه‌ی تو کنج خرابه همان آینه‌ی فاطمه جا ماند سه ساله چه بگویم؟ چهل روز فقط شیون و داغ و غم و درد فراق و فراق و ... فراق و ... چه بگویم؟ بگویم، کدامین گله‌ها را؟ غم فاصله‌ها را؟ تب آبله‌ها را؟ و یا زخم گلوگیرترین سلسله‌ها را؟ و یا طعنه‌ی بی‌رحم‌ترین هلهله‌ها را؟ و یا مرحمت دم به دم حرمله‌ها را؟ چهل روز صبوری و صبوری غم و ماتم دوری و صبوری و تا صبح سری کنج تنوری و صبوری نه سلامی نه درودی کبودی و کبودی عجب آتش و خاکستر و دودی و کبودی به آن شهر پر از کینه و ماتم چه ورودی و کبودی در آن بارش خونرنگ سر نیزه تو بودی و کبودی گذر از وسط کوچه‌ سنگی یهودی و کبودی و در طشت طلا گرم شهودی و چه ناگاه چه دلتنگ غروبی، چه چوبی عجب اوج و فرودی و کبودی خدایا چه کند زینب کبری! ■شاعر: يوسف رحيمی■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش چهارم1⃣ ●3 - تأويل چه معنا دارد؟ جمعى از مفسرين تأويل را به
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش چهارم2⃣ ●3 - تأويل چه معنا دارد؟ در اينجا قول چهارمى نيز هست ، و آن اين است كه تأويل از جنس معانى الفاظ نيست ، بلكه امرى عينى است ، كه الفاظ گوينده بر آن اعتماد دارد، حال اگر كلام ، حكمى انشائى باشد، مثلا امر و يا نهى باشد، تأويلش ‍ عبارت از مصلحتى است كه باعث انشاى حكم و تشريع آن شده ، پس ‍ تأويل آيه : ((اقيموا الصلوة )) مثلا آن حالت نورانى خارجى است كه در روح نمازگزار در خارج پيدا مى گردد، و او را از فحشا و منكر دور مى كند. و اگر كلام خبر باشد و خبر از حوادث گذشته بدهد، تأويلش خود آن حوادث واقعه در زمان گذشته است ، نظير آياتى كه سرگذشت انبياى گذشته و امتهاى آنان را بيان مى كند، و اگر از حوادث زمان نزول و يا بعد از آن خبر دهد آن خبرى كه مى دهد سه جور است : ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 70 يا راجع به امورى است كه با حواس ظاهرى درك مى شود و يا از امورى است كه با عقل درك مى گردد كه تأويل اينگونه آيات نيز همان حوادثى است كه در خارج واقع شده ، و يا واقع مى شود، نظير آيه : ((و فيكم سماعون لهم ))، و آيه شريفه : ((غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين )). و يا راجع به امور غيبى و آينده است كه آن امور را در دنيا و با حواس ‍ دنيائى نمى توان درك كرد، و حتى حقيقت آن را با عقل هم نمى توان شناخت ، نظير امور مربوط به روز قيامت ، يعنى تاريخ وقوع آن ، و كيفيت زنده شدن اموات ، و سؤال و حساب و پخش نامه هاى عمل و امثال آن . و يا راجع به امورى است كه اصلا از سنخ زمان نبوده و از حد ادراك عقول خارج است ، مانند صفات و افعال خداى تعالى ، كه تأويل آن خود حقايق خارجيه است ، و فرق ميان اين قسم از آيات (كه حال صفات و افعال خدا، و ملحقات آن يعنى احوال قيامت و امثال آن را بيان مى كند) با ساير اقسام ، اين است كه اقسام ديگر امورى بودند كه علم به تاءويل آنها براى ما انسانها ممكن بود ولى قسم اخير چنين نيست ، يعنى هيچ كس ‍ بجز خدا حقيقت تأويل آنها را نمى داند، بله مگر راسخين در علم كه اگر خدا ايشان را به آن امور آگاه بسازد مى توانند عالم بدانها بشوند، آن هم بقدر وسع عقل و توانائى شان . و اما حقيقت آن امور كه تأويل حقيقى هم همان است ، امورى است كه خدا علم بدان را به خود اختصاص داده است . اين چهار وجهى كه ازنظر شما گذشت ، آراء و مذاهبى بود كه مفسرين در معناى تأويل ذكر كرده اند، البته اقوال ديگرى نيز در اين ميان وجود دارد كه در حقيقت از شاخه هاى همان قول اول است ، هر چند كه قائلين به آن از قبول وجه اول وحشت داشته اند. از آن جمله هفت قول زير است : اول اينكه : ((تفسير))، عمومى تر از ((تأويل )) است و استعمال كلمه تفسير بيشتر در الفاظ و مفردات آن ، و كلمه تاءويل بيشتر در معانى و جمله ها بكار مى رود و نيز كلمه تاءويل بيشتر در مورد كتابهاى آسمانى استعمال مى شود، ولى كلمه ((تفسير)) هم در آن مورد و هم در ساير موارد استعمال مى شود ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 71 دوم اينكه : گفته اند ((تفسير))، به معناى بيان معناى لفظى است كه بيشتر از يك وجه در آن محتمل نباشد، و ((تأويل )) به معناى تشخيص يك معنا از چند معنايى است كه در لفظ با همه آنها مى سازد و استنباط آن به وسيله دليل است . سوم اينكه : گفته اند ((تفسير))، عبارت است از بيان معناى قطعى يك عبارت و يا يك لفظ، و ((تأويل )) ترجيح يكى از چند معنايى است كه در آن محتمل است ، البته ترجيحى كه يقين آور نباشد، اين وجه قريب به همان وجه قبلى است . چهارم اينكه : ((تفسير))، بيان دليل مراد، و ((تأويل )) بيان حقيقت مراد است ، مثلا در آيه : ((ان ربك لبالمرصاد))، تفسيرش ‍ اين است كه بگوئيم كلمه ((مرصاد)) از ماده (را - صاد - دال ) است ، و به معناى پاييدن و مراقب بودن است ، و تأويلش اين است كه بگوئيم آيه شريفه مى خواهد مردم را از سهل انگارى و غفلت از امر خدا برحذر بدارد. پنجم اينكه : ((تفسير))، بيان معناى ظاهراز لفظ است ، و ((تأويل )) بيان معناى مشكل است . ششم اينكه : ((تفسير))، به دست آوردن معناى آيه است به وسيله روايت ، و ((تأويل )) به دست آوردن آن است از راه تدبر و درايت . هفتم اينكه : ((تفسير))، جنبه عمل و پيروى دارد، و ((تأويل )) تنها به درد استنباط و نظر مى خورد، اين اقوال هفتگانه در حقيقت از شعب قول اول از چهار قولى است كه قبلا نقل كرديم ، و اشكالى كه متوجه آن بود متوجه همه اينها نيز هست. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره●■ ■در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت و به فرمان شیطان و نفس بودن، امر دایر است بین اینکه با کسی که حیات و ممات، غنا و فقر، مرض و صحت، مریض‌خانه و دکتر ،خزانه و ثروت و ... به دست اوست مجالست کنیم ؟ یا با کسی که هیچ ندارد؟! انسان کدام را اختیار می‌کند ؟ و محبت وجدانیه - نه به‌حسب خوف نار یا شوق بهشت - با کدام طرف است؟ ■●در محضر بهجت، ج١، ص١٢●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □پس وقتی در پیشگاه الهی، آن نحوه اشتیاق تامّ وجودی پیش آمد
□برای همین است که ائمه در بعضی از فراز های دعاهای شان وقتی می خواهند او را بستایند می گویند: «بارالها؛ از این که از تو می خواهیم ما را ببخش، مهربان باش و... این هارا برای بیچارگی خودمان می گوییم، و اگر نه اگر بخواهیم تو را آن طوری که هستی ببینیم تو «غَنِیُّ عَنِ العالَمینَ» هستی.(۶۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □برای همین است که ائمه در بعضی از فراز های دعاهای شان وقتی
□آن ربی که «غَنِیَّ عَنِ العالَمینَ» است، «اللّه» ای که از مطلق موجودات نظام هستی، غنای محض دارد، هیچ نحوه با آن ها ارتباط ذاتی بالذات نداشته باشد، نه موضوع دعاهاست، نه موضوع عرفان است و نه موضوع قرآن.(۶۴) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □آن ربی که «غَنِیَّ عَنِ العالَمینَ» است، «اللّه» ای که از
□قرآن هم که اومد «اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم» را در اول سوره ی «فاتحه الکتاب» موضوع قرار داد و راجع به آن بحث کرد، راجع به ذات و تمام شئون این ذات از عوالم وجودی، از موجودات عالم، از عوالم غیبی، از عالم شهود، از عموم مردم، از حالات مردم، از حیوانات، از کوه ها، ازآسمان ها، از ستاره ها و ماه و آفتاب، ازتمام کهکشان ها و هر چه راحرف زده است، برای این است که موضوع قرآن «اللّه» مرتبط در الوهیت با مالوده است، «اللّه الرّحمن»، «اللّه الرّحیم»، «اللّه» ای که «ربَ العامین» است، «اللّه» ای که «مالِکِ یَومِ الدَّینِ» است، «اللّه» ای محیط است، «اللّه» ای که حلیم است، حکیم است، قدیر است، این «اللّه» موضوع قرآن است و «اللّه غَنِیُّ عَنِ العالَمینِ» موضوع قرآن نیست و قرآن اصلاً راجع به این «اللّه» بحث نمی کند، چون آن «اللّه» بحث بر نمی دارد، هیچ کس از آن ذات «اللّه غَنِیُّ عَنِ العالمینَ» خبر ندارد، تمام انبیا از آن مقام اطلاقی غیبیه ی محض او اظهار بی اطلاعی کرده اند، که «ولا یُحیطُونَ بِهِ عِلماً» آن مربوط به ذات اقدس الهی است که در مقام «غَنِیُّ عَنِ العالَمین» است، بی نیاز محض از همه ی کثرات است، آن اصلا موضوع برای بحث علم یقرار نمی گیرد، «اللّه» است که موضوع بحث است؟ آن «اللّه» ای که «وَ عَلَّم َاَدَمَ الاسماءَ کُلَّها» است. اللّه معلم تمام اسما به آدم، موضوع بحث قرآن است، «اللّه» ای که استناد به جدول وجودی این شخص، آن شخص، این یکی، آن یکی پیدا کند که حتی شیطان مضل هم اورا بگوید: «ربّ من» او موضوع قرآن است، این است که حضرت هم در ابتدای دعای شان، الوهیت را استناد به جدول وجودی خودش کرد و فرمود: «الهی...»(۶۵) @mohamad_hosein_tabatabaei
■سفر اسارت سفر بسيار پررنجی بود. قافله‌ی اسرا آسيب و آزار بسیاری متحمّل شدند؛ امّا به‌هرحال اين سفر تمام شد و اين بشارت را می‌دهد كه سالك الی الله باید بداند که هرچه راه برايش دشوار باشد بالاخره این سفر به انتها خواهد رسيد و اگر طالب و و ديدار و لقاء است، می‌بايست رنج اسارت در عالم كثرت را متحمّل شود. ■طبيعی است، كسی كه راه اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام و راه همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام را در پيش می‌گيرد، (که قطعاً راه اهلبيت عليهم السّلام در حقيقت با هم هيچ تفاوتی ندارند) بايد خودش را برای اين رنج‌ها و دشواری‌ها آماده كند. در عالم خلق مستلزم تحمّل رنج‌ها و آسيب‌هاست و اين تنها برای اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام نبود؛ همه‌ی ائمّه و همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام اين رنج را متحمّل شدند. ■ديديم وقتی امام مجتبی عليه السّلام هم قصد رفتن به مبارزه‌ی با معاويه را كردند، ياران خودشان چگونه بر ایشان شوريدند و حمله ور شدند! جانماز را از زير پای امام مجتبی عليه السّلام كشيدند! با خنجر ران مبارك حضرت را مجروح كردند! به قصد جان آمدند؛ امّا موفّق نشدند حضرت را از پا درآورند؛ اين است كه اهلبیت عليهم السّلام حتّی از جانب دوستان چنين نامرادی‌هایی را متحمّل شدند. وقتی خواستند به ميدان مبارزه‌ی با گمراهی و فساد و ظلم و زور بروند و زبان به اعتراض و نقد آنها گشودند؛ حتّی دوستانشان پشت آنها را خالی كردند. امام مجتبی عليه السّلام از همين ياران و دوستان و اصحاب كم رنج نديدند. ساير ائمّه هم همين طور: اميرالمؤمنين عليه السّلام چه كشيد؟! از بی‌وفايی دوستانی كه او را در ميدان مبارزه تنها گذاشتند! چه آن روزی كه كودتای خشن و سراسر انحراف سقيفه شكل گرفت، که دیدید چگونه اصحاب رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم به خانه‌ی اميرالمؤمنين عليه السّلام حمله ور شدند و آن خانه را به آتش كشيدند و اهل خانه را مورد هجوم قرار دادند! اینها همان اصحاب پیغمبرند! و چه روزی كه اميرالمؤمنين عليه السّلام در مسند خلافت قصد مبارزه با معاويه‌ی ستمگر را می‌كنند، همين دوستان چگونه خون به دل اميرالمؤمنين عليه السّلام كردند كه فرمودند: وَ اللهِ‏ يُمِيتُ‏ الْقَلْبَ‏ وَ يَجْلِبُ‏ الْهَمَّ‏ مِنِ اجْتِماعِ هٰؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلىٰ باطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ! ■پس این ماجرایی نيست كه فقط برای اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام باشد؛ همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام متحمّل اين رنج شدند. سالكی كه قصد و و لقاء خدا را می‌كند بايد خود را برای اين رنج‌ها و نامردمی‌ها آماده‌ كند. اهل طبيعت يا اهل غفلتند يا اهل دنياپرستی و هر دو گروه با اهل بصيرت در تعارض و در جنگند. اهل طبيعت با اهل ايمانی که خطر می‌كنند و در شرايطی كه فضا برای سخن حقّ به‌شدّت تنگ است، با پذيرش همه‌ی پيامدهايش فرياد حقّ‌طلبانه سر می‌دهند، طبيعتاً سر مدارا و سازش ندارند؛ ولذا طبيعی است كه برای آنها رنج و سختی پيش بيايد. ■بنابراین قافله‌ی اسرا با همه‌ی رنجی كه متحمّل شدند، اين خبر را به ما می‌دهند كه اين راه بالاخره به پايان خواهد رسيد ولذا سالك شايسته و وارسته جا ندارد كه از رنج سفر، حتّی از بی‌وفايی‌های دوستان گلايه و بی صبری كند. او آگاهانه راه خود را انتخاب كرده و می‌داند كه چه می‌كند. @mohamad_hosein_tabatabaei
■● قوس نزول و صعود در هستی، سفر چهل‌روزه‌ی قافله‌ی اسرا و سلوک حسیني عليه السلام●■ ■اربعینی که از آغاز شد و به کربلا خاتمه پیدا کرد و در میانه‌ی آن، بیست روز بعد از عاشورا، قافله‌ی اسرا به شام رسید و بیست روز پس از ورود به ، مجدّداً به کربلا بازگشت، این رفت و برگشت، در جهان‌بینی عارفان تداعی‌گر و است. ■عارفان آفرینش همه‌ی هستی را تجلّی حقّ متعال می‌دانند و این تجلّی را در شاهدند که مقام احدیّت به قائم‌مقامیِ ذات لاتعیّن حقّ متعال نقش تجلّی را عهده‌دار شد. در تجلّی اوّل که بود، عالم لاهوت شکل گرفت؛ ابتدا اسماء و صفات الهی در علم حقّ متعال پدیدار شدند و در شعاع آن اسماء و صفات، اعیان ثابته که صورت علمی عالم خلقت است، در علم حقّ متعال پدیدار و ظاهر شد و بعد با تجلّی دوم که است، آن صور علمیّه، در جهان بیرون محقّق شدند و مراتب عوالم شکل گرفت؛ ابتدا و جبروتیان، بعد ، چه ملکوت اعلیٰ، چه ملکوت اسفل و نهایتاً به یا عالم ملک رسید که همین عالم طبیعت و عالم خاک است و نهایتاً به مادّه‌ی بدون صورت و صفت یا هیولا رسید که انتهای است. ■آن گاه از انتهای قاعده‌ی هستی و اسفل سافلین دوباره حرکت به سمت مبدأ اولیّه آغاز شد؛ از دل جماد گیاه رویید؛ از گیاه حیوانات پدید آمدند؛ حیوانات به بشر منتهی شدند. پیکره و جنبه‌ی طبیعی بشر با حیوانات مشترک و نفس حیوانی و غرائز او، شهوات او، غضب او و پیکر جسمانی او شبیه حیوانات است؛ امّا پتانسیل و استعداد و گوهری در وجود انسان است که می‌تواند با اختیار خود راه عروج را در پیش گیرد و با سیر و سلوک الی الله مراتب را یک به یک به سمت مبدأ اوّلیّه طی می‌کند. «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعونَ» و در انتهای مسیر، به قلّه‌ی‌ هستی راه پیدا کند و در ذات حقّ متعال فانی شود. این مسیر قوس نزول و قوس صعود بود که قبلاً مفصّل راجع به آن صحبت کرده‌ایم. ■ولایت و توحید دو روی یک حقیقتند. مقام بطون است و مقام ظهور. لذا همیشه تقارنی بین این دو وجود دارد. نمونه‌ی آن را در دو حدیث قدسی می‌توان دید. یکی در حدیث سلسلة ‌الذّهب که علیّ بن موسی الرّضا عليه السلام در شهر نیشابور نقل کردند که «كَلِمَةُ لا اِلهَ‏ اِلّا اللهُ‏ حِصْنِی‏ ... وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابِی‏» خدا فرمود کلمه‌ی «لا اِلهَ‏ اِلّا اللهُ» دژِ استوار من است و هر کس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. قرینِ این حدیث قدسی، حدیث قدسی دیگری داریم که «وَلايَةُ عَلِيِّ‏ بْنِ‏ اَبِي‏ طالِبٍ‏ حِصْنِي‏ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي اَمِنَ مِنْ عَذابِی‏». ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب عليه السلام دژِ استوار من است و هرکس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. ■واز جمله مواردی که تقارن بین و را می‌شود دید سفر چهل روزه قافله‌ی اسراست. در سفر مِنَ الْکَرْبَلاءِ اِلَی الشّام، یا مِنَ الْحُسَیْنِ اِلَی الْیَزِید، آیا حرکتِ از اَحسنِ تقویم به اَسفَلِ سافلین و تداعی‌گر قوس نزول نیست؟! و بازگشت از شام به کربلاء، سیر مِنَ الشّامِ اِلَی الْکَرْبَلاء، یا مِنَ الْیَزِیدِ اِلَی الْحُسَیْن، آیا به‌یادآورنده‌ی قوس صعود نیست؟! لذا سالکانی که سلوک حسینی دارند، در این چهلّه‌ی بین تا ، به عشق و محبّت اباعبدالله عليه السلام مسیر سلوک را به قافله‌سالاری زینب کبریٰ عليها السلام طی می‌کنند و در پایان این چهل روز به انتهای سیر و سلوک عارفانه‌ی خود در مکتب اباعبدالله عليه السلام نائل می‌شوند. در انتهای این راه سالک سبیل حسینی عليه السلام به ارشاد زینب کبری عليها السلام از پوسته و حجب بیرون می‌آید؛ چشم باطنش به جمال اباعبدالله الحسین عليه السلام گشوده می‌شود؛ به زیارت وجود نورانی اباعبدالله عليه السلام نائل می‌شود. روایات متعدّدی که در بحث داریم، حقیقتش اینجاست. ■گرچه اربعین هم خیلی بزرگ است؛ خوشا به سعادت کسانی که امروز موفّق شدند در سرزمین کربلا مرقد مطهّر اباعبدالله‌الحسین عليه السلام را کنند؛ امّا حقیقت آن روایات، این زیارت ظاهری نیست؛ این سایه‌ای و رقیقه‌ای از آن حقیقت است. لذا در روایات داریم «مَنْ‏ زارَ الْحُسَيْن عليه السلام»، نه «مَنْ‏ زارَ مَرْقَدَ الْحُسَيْن عليه السلام». کسی که خود اباعبدالله عليه السلام را زیارت کند. خود اباعبدالله عليه السلام را زیارت کردن نتیجه‌ی همین و چهلّه‌نشینی است که با ارشاد زینب کبریٰ عليها السلام، تحت جاذبه‌ی عشق اباعبدالله‌الحسین عليه السلام انجام می‌شود و در انتهای آن، دیده‌ی دل سالک سبیل حسینی عليه السلام باز می‌شود و در آیینه‌ی قلبک خود، جمال اباعبدالله‌الحسین عليه السلام را زیارت می‌کند؛ زائر حقیقی چنین سالکی است.
‍ ■یکی از معانی زیارت اربعین همین است که دوستِ حضرت اباعبدالله علیه السلام در این چهل روز با یاد و محبت و اشک ریختن برای حضرت چهله ای می نشیند و در این دوره حجب از دل او برطرف می شود و در نهایت او در اربعین به زیارت باطنی حضرت در آینۀ دل نائل می گردد. ■●استاد مهدی طيب _ جلسه ٣٠ ديماه ٨۹●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🚩■واقعه‌ی عظيم اربعين، هم به‌معنای سير باطنی‌ در سلوك، و هم به‌معنای ظاهری در سيره‌ی اهل بيت عليهم السّلام ، هر دو منزلت بسيار بزرگ و بلندی دارد. اميدواريم ما هم قدر جنبه‌ی آفاقی را بشناسيم و از زائران اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام در اربعين باشيم كه می‌دانيد هر جايی كه نام اباعبدالله عليه السّلام برده شود و توجّه قلبی به اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام باشد، آنجا تحت قبّه‌ی اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام است و ان شاءالله خدا حقیقت اين حرف‌هايی را كه با زبان می‌گوييم، نشانمان دهد و ببينيم كه اينها تمثيل نیست؛ اغراق نيست. ■وقتی مجلسی با نام اباعبدالله عليه السّلام تشكيل می‌شود، همان‌جا حرم اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام است. ان شاءالله اين حقيقت را ببينيم و درك كنيم و بتوانيم جزو زائران باشيم. اگرچه موفّق نشديم به سرزمين سفر كنيم؛ امّا می‌توانيم در روز اربعين به ياد اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام بنشينيم و حضرت را زيارت كنيم. گفت: بُعد منزل نبود در سفر روحانی... و هم ان شاءالله در جنبه‌ی سير باطنی، اين سير چهل روزه، اين را طی كرده باشيم و به شهود و لقاء و زيارت باطنی اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام در پايان اين اربعين نائل شويم. ●صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ●وَ صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ●وَ صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ■استاد مهدی طیب■ @mohamad_hosein_tabatabaei  
🚩 اَلسَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللهِ وَ حَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِ اللهِ وَ نَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلی صَفِیِّ اللهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلیَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ علی اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلی خَلْقِکَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فیِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنی وَ شَری آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّی فی هَواهُ وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ وَ جاهَدْتَ فی سَبیلِهِ حَتّی اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ. اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فیِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها، وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ، وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوی وَ اَعْلامُ الْهُدی وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقی وَالْحُجَّةُ علی اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینی وَ خَواتیمِ عَمَلی وَ قَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ، وَ اَمْری لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّی یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ علی اَرْواحِکُمْ، وَ اَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غاَّئِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ. آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ. @mohamad_hosein_tabatabaei
●گمانم کاروان اهل‌بیت است ●کـه سوی کعبه‌ی دل با سر آید ●گلاب از چشم هر آلاله، جاریست ●کـه عطر عترت پیغمبر آید ●پس از یک اربعین اندوه و هجران ●به دیدار برادر، خواهر آید ●همان خواهر کـه غوغا کرده در شام ●همان ریحانه‌ی پیغمبر آید. ■فرا رسیدن اربعین سرور و سالار شهیدان تسلیت باد■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■منزل پرخطر سلوک!■ ■آیت الله مصباح نقل می کنند: « آقایی در قم بود که آلبومی از عکس های همه بزرگان و علما درست کرده بود. از هر یک از علما و مراجع عکسی همراه با امضایی از آنان تهیه کرده بود. ■از من خواستند که عکسی هم از علامه برایش بگیرم … مرحوم علامه هم عکسی از خودشان را دادند و پشت آن، [ این] شعر حافظ را نوشتند. ●در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی ●نقطه عشق نمودم به تو هان! سهل مکن ورنه تا بنگری از دایره بیرون باشی ●کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کِی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۱۳ ■حضرت امیرالمؤمنین مظهر اتمّ ولایت است لذا صلب و پشتیبان و رکن
☑️قسمت_۱۴ ■پس ما نمی‌توانیم خدا را بشناسیم. خدا واحد و بسیط است. پس اینهمه کثرات، چطور از یک واحد بسیط صادر شده است؟! نحوه‌ی صدور کثرت از وحدت چیست؟ چگونه باید بشود؟ این خدا یک اسم اعظمی دارد که این اسم اعظم شبیه حق متعال و مثل اوست. مثل الله یا مَثَل الله است. این اسم اعظم، در عین حالی که بسیط است، در عین حالی که واحد و احد است، در عین حال، کل الکمالات است. خدا همه‌ی کمالات را در او قرار داده است. لذا بحثی تحت عنوان أول ما خَلَق یا اول ما صَدَر مطرح شده است. اول چیزی که خدا خلق کرده چیست؟ خیلی مهم است. بحثهای بسیار سنگینی پیرامون این مطلب مطرح شده است. عرفا قائل به اول ما صَدَر هستند؛ یعنی اول چیزی که از خدا صادر شده است و حضرات فلاسفه قائل به اول ما خَلَق هستند. یعنی اول چیزی که خدا خلق کرده است. ما منظورشان را یکی درنظر می‌گیریم. ■اول چیزی که از خدای لایتناهی که هیچ حدی ندارد تجلی کرده است چیست؟ خدا یک اسم اعظمی دارد که او کل کمالات است. در عین حالی که او اول حقیقتی است که از خدا صادر شده است، همه‌ی مخلوقات از این اسم صادر شده‌اند. او، انسان کامل است. در روایات، از عقل و حوت و ماء به عنوان اول چیزی که صادر شده است یاد کرده‌اند. ■اهل بیت علیهم السلام فرموده‌اند اول چیزی که خدا خلق کرده است نور ماست. این که در روایات داریم ما چهار هزار سال قبل از خلقت بودیم، همین است. نه این سال عددی! قبل از خلقت، سال چه معنایی دارد؟! اینها قدیم اند. یا قَدیم الاحسان بحق الحسین... تا خدا بوده اینها بوده‌اند. خدا که نمی‌تواند بدون تجلی باشد! خدا یک حقیقتی است که دائم در حال ظهور است. اگر در حال ظهور نباشد که کمال نیست! خاصیت کمال این است که خود را نشان بدهد. لذا چون خدا کمال است، صمد است، پُر است، همیشه در حال ظهور است. یک حقیقت هم بیشتر از خدا ظاهر نمی‌شود و آن نیز انسان کامل و نور اهل بیت است. این نور چون از واحد خلق شده است واحد است و چون خلق شده است یک جنبه‌ی خلقی و حدی دارد. البته حدش وسیع است. نور اهل بیت محدود است؟! نیست. محدود است اما قیدی دارد و قیدش نیز همین اطلاق است! بالاخره، خدا نیست! نور خداست. همین که نور خداست پس مقید است پس می‌شود که کثرت از او صادر بشود لذا فرمود  نَحنُ صَنائِعَ رَبّنا والخَلق من بَعد صَنائعنا. ما صنعت های خداییم و کل مخلوقات بعد از ما، صنعت ما هستند. مظهر خالقیت و رزاقیت و جود و هدایت حق متعال ما اهل بیت هستیم...
🏴 🏴 ■در بین حضرات معصومین علیهم السلام اجمعین، تنها امام حسین علیه‌السلام است که اربعین دارد. اربعین، ویژه‌ی امام حسین و حضرت زینب است. اربعین عدد کمال است. حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ... (احقاف/۱۵) وقتی که انسان به مقام بلوغ عقلی رسید، می‌تواند بگوید که پروردگارا! به من یاد بده که چطور بر نعمتهایی که به من و والدینم دادی شاکر باشم. مقام شاکرین جزو مقامات بالایی است که مختص اولیاء خدا است... انسان اگر در مسیر الهی باشد و اهل علم و عمل باشد، در چهل سالگی انسان بالفعل می‌شود. چه بسا شخص هشتاد ساله که یک ساله است! اربعین عدد سال نیست بلکه کمال است. باید در مسیر عمرمان به اربعین برسیم. اربعین شما ممکن است در هر زمانی پیش بیاید یعنی اینکه شما به کمال برسی. امام از شما بلوغ می‌خواهد. نقطه اوج زیارت اربعین این است که یا اباعبدالله، شما خون قلبت را دادی تا خلق از جهل خارج شوند. هر زمانی که از جهل خارج شدی زائر امام حسین شده‌ای‌. ■چرا در عالَم تشیع، اربعین مهم تر از عاشوراست؟ چون عاشورا آن دانه ای است که توسط اباعبدالله الحسین کاشته شد و اگر حضرت سید الساجدین و حضرت زینب و این خاندان نبودند، این دانه به هدر می‌رفت. همین خدایی که می‌خواهد حسین کشته شود، می‌خواهد که زینب نیز اسیر شود. چرا؟ چون اگر زینب اسیر نشود، کشته شدن حسین در محاق می‌رود. در آن زمان که هیچ ابزار ارتباطی مثل امروز وجود نداشت، ۷۲ نفر در برابر ۱۲۰ هزار نفر کشته شدند. این جریان به مرور زمان از حافظه تاریخ پاک می‌شد اما حضرت زینب سلام الله علیها از همان عصر عاشورا این حادثه را تبیین کرد. عاشورا در اربعین به کمال خود رسید...
■از امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد عالَم عِلوی که عالم معنی است سوال کردند، حضرت فرمود: صُورٌ عارِيَةٌ عنِ المَوادِّ، عالِيَةٌ عنِ القُوَّةِ و الاسْتِعدادِ... یعنی عالم معنی از ماده عریان است و فعلیت محض بوده و دارای قوه و استعداد نیست چون قوه و استعداد جایی مطرح است که ماده و استکمال مطرح باشد درحالیکه معنی فعلیت محضه و کمال صرف است. هر چیزی که مجرد از ماده باشد صورت علمیه است. پس معنی صورت علمیه است. صور علمیه در صقع ذات ربوبی هستند. نفس ناطقه‌ی انسانی نیز چون مجرد است صورت علمیه و معنی است لذا نفس ناطقه و معانی در صقع ذات ربوبی اند؛ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا. ■نفس ناطقه اباعبدالله الحسین علیه السلام محل تجمیع صور علمی و معانی بی منتهای الهی است و او بر جمیع ممکنات ربوبیت دارد. ببین جان تو بر کدامین پرده آویخته شده است و مربوب که هستی، بر در او باش. زیارت اتحاد زائر با مزور است و این اتحاد، اتحاد اندکاکی است یعنی این همانی و هم مکانی!! زائر کسی است که با مزور یکی شود نه اینکه امام اش را در مکان و زمان و جهات زیارت کند. امام حقیقتی است که نفوس، اشراقات نفس کلی اویند. پس حجابِ تن و تعلقات آن را کنار بزن تا آفتاب عالم تاب امام را در جان خود بیابی که او از رگ گردن به تو نزدیکتراست. ●گــر صـــورت بی صـورت معشـوق ببینید ●هم خانه و هم خواجه و هم کعبه شمایید ■وهب نصرانی وقتی که به خدمت امام رسید حضرت از او سوال کرد، مَا إسمُك یا شَاب؟ اسمت چیست ای جوان؟ وهب عرض کرد؛ ألآن حسین. یعنی فنای زائر در مزور. اگر زیارت اربعین نشانه ایمان است دلیل اش این است که نفس در چهل سالگی به کمال می رسد البته به شرطی که در مسیر الهی باشد. اگر در این اربعین جان انسان با جان امام یکی شد یعنی اتحاد بین زائر و مزور برقرار شد، چنین زائری مؤمن است. به همین خاطر طلیعه زیارت اربعین با سلام بر مقام ولایتی امام شروع شده است: السلام علیک یا ولی الله.‌‌.. مؤمن کسی است که ولایت امام حسین علیه السلام را داشته باشد. ولایت چسبندگی اعتقادی و رفتاری بین ولی و عبد می باشد. ●سالـها دل طلب جـام جم از ما می کرد ●آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد ■زیارت زدودن غبار حجاب تن و تعلقات آن از چهره دل آرای نفس ناطقه است. نفس انسان شعبه و شعاعی از نفس کلی امام است و اگر این حجاب دریده شود اسقاط اضافات صورت پذیرد و غبار ره فرو نشیند، نفس امام ظاهر می شود و انانیت فرد را مضمحل می کند، عین اضمحلال سایه توسط خورشید. مستی دهد زیارت خاک جم ای عجب گویی هنــوز، زیر لحد جــام می کشد ☑️امام‌ را درخودت دریاب بلکه خودت را در امام پیدا کن...
■●‍آيه الحق و العرفان، ميرزا علی قاضی طباطبائب رضوان الله تعالی عليه●■ ❗️انسان هيچ وقت نبايد مأيوس شود؛‌ و از ديركرد نتيجه نبايد دست از كار سير و سلوك بردارد زيرا ممكن است كسی با ناخن زمين را به تدريج بخراشد و سپس ناگهان به اندازه گردن شتر، آب زلال و روان جاری شود. «من كان هَمُّهُ الله ، كفاهُ اللهُ في جميع هُموُمِهِ» ، كسی كه اهتمام او در مقصدش خدا باشد، خداوند كفايت امر او را در جميع مقاصد و شئونش خواهد نمود. ■●وصيّت نامه مرحوم علی قاضی طباطبايی رحمة الله علیه. ص ۳۲●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■سیر تمام ممکنات و موجودات من الامام الی الامام است لذا انسان کامل همه را به سوی خویش دعوت کرده است، «وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (شوری/۵۲) ■صراط مستقیم ولایت الهیه است و پیامبر خاتم همه را بدان صراط دعوت کرده است. داعی مدعو را به سوی خویش دعوت می‌کند و معنی ندارد به غیر خود دعوت کند مگر آنکه از غیر نیابت بگیرد. ■امام، مطلق موجودات خاصه انسانها را به سوی قله‌ای که خود بر آن ایستاده می‌خواند و آن طود اعظمی است که ورای آن عبادانی نیست مگر ذات غیبی. چون مبداء صدور همان کوه اعظم است و همه‌ی ممکنات چون سیل از او جاری شده‌اند صیرورت و غایت همه به همان سو می‌باشد فهم مبداء الوجود و غایته. ■امام اما احدی را به ذات غیبی دعوت نکرده است چون چنین دعوتی محال است، «يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» (آل‌عمران/۳۰) حق متعال به پیامبر خاتمش صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» (قصص/۵۶)... تو نمی‌توانی هر کس را که دوست داری به ذات غیبی لابشرط مقسمی هدایت کنی اما به سبب مظهریت اسم جامع الله، هر که را بخواهی به مرتبه‌ی تعین اول و جلوات او دعوت کن. ■پیامبر صلی الله علیه و آله هم فرمود: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یعنی تعین اول اللهِ احد است لذا او همگان را به سوی حقیقت انسانی محمدیه صلی الله علیه و آله دعوت فرموده است. ■تعین اول یا صادر نخستین، جلوه‌ی اول ذات است و همه‌ی کثرات به سبب تجلی مقدس او در مرتبه‌ی واحدیت و الوهیت از وحدت صادر می‌شوند. «کُلُّکُمْ راعٍ، وَ کُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ» ( بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۸). این مسئولیت در قبال رعایا مظهریت امام مر اسم جامع راست که باذن الله ممکنات را ربوبیت می‌کند. ■پس اربعین حسینی که سیر من الحسین الی الحسین علیه السلام است ناظر به این معنای بلند است، فاغتنم. یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد اربعین ۱۴۴۲ ه ق  
■امام حسین علیه السّلام در آن فضای اختناق آنقدر شفّاف، حقّ و باطل را روشن و رسالت سنگین انسان‌های اهل ایمان را تبیین کردند که دیگر برای کسی عذر و بهانه‌ای نماند ... _حسینی @mohamad_hosein_tabatabaei