eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
■●رقص سماع هرزه درآیی نیست!●■ ■این نسبت‌ها که فرمودید هر کسی به اندازه فهم خودش حرف می‌زنه. از فقط الواتی می‌فهمند، هرزگی می‌فهمند، کسی که رقص را این می‌دونه فکر می‌کنه رقص هم همینه. ■مرتبه فهمش همینه. سعد الدین حمویه یکی از عرفای بزرگ است در جلسه بودند شعری خوانده شد و حالی به عرفا دست داد و عرفا به رقص آمدند سعدالدین همچنان آرام نشسته بود تکان نمی‌خورد یه کسی از اونها که در حال رقص بود گفت بهش: جلسه سماع است. تو را ساکت می‌بینم سعدالدین این آیه را قرائت کرد: وَ تَرَی الجِبالُ تَحسِبُها جامده وَ هِیَ تَمُّرُ مَرَّ السَحاب: شما کوه‌ها را می‌بینی سال‌ها صامت است اما در باطن امر این کوه مانند ابر در حرکت است و اون جمله که شما فرمودید از حاجی رقص نوعی حرکت است و حرکتی است که مبنایی تکونش می‌ده یه محرکی داره. اصلاً رقص بیخودی که نیست. کسی که به رقص یه محرکی از درون داره رقص نوعی حرکت است ولی حرکت ویژه. نه هر حرکتی حرکتی که از نقص به میره. اگر این طور معنی کنیم نه تنها در رقص میاد، هستی در رقص است برای اینکه هستی علی الاتصال و علی الدوام از رقص به کمال می‌ره از قوه به فعلیت. رقصی چنین میانه میدانم آرزوست کسی که مانده و قانع است همتش کم است این حرکت حبی و کمالی نداره نمی‌خواد بالاتر بره. ■اما کی که برای کمال هَل مِن مَزید میگه این در واقع در یک رقص است. دریا در رقص است، حجر در رقصه، شجر در رقصه، کوه در رقصه، کوه هم حرکت جوهری داره حرکت حبی داره عالم در رقص است منتها رقص عارف با رقص جماد و حیوان یه تفاوتی داره. اونا از نقص به کمال میرن از نقص به کمال رفتن عارف یه حرکت دیگری است عارف یه حرکت فیزیکی داره و حتی وقتی پیر می‌شد رو به نزول می‌ره اونم یه نوع کمال است اما عارف غیر از حرکت فیزیکی که داره، یه حرکتی روحی داره.روحش در حرکته. این رقص روحانی درونی سرایت داره در بدن اون رقص در درونه داره حرکت حبی در تعالی فکری است و عشقی ولی اون روح چنان سیطره در بدن داره که بدن هم به حرکت در میاد. رقص موزون. یعنی همان طور که روحش حرکت می‌کنه بدنش هم حرکت داره. این رقص عارف است این هرزه در آیی نیست. ■●حکیم دکتر دینانی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴 کاروان می‌رسد از راه‌، ولی آه چه دلگیر چه دلتنگ چه بی‌تاب دل سنگ شده آب، از این ناله‌ جانکاه زنی مویه کنان، موی کنان خسته، پریشان، پریشان و پریشان شکسته، نشسته‌، سر تربت سالار شهیدان شده مرثیه‌خوان غم جانان همان حضرت عطشان همان کعبه‌ ایمان همان قاری قرآن، سر نیزه‌ خونبار همان یار، همان یار، همان کشته‌ی اعدا کاروان می‌رسد از راه، ولی آه نه صبری نه شکیبی نه مرهم نه طبیبی عجب حال غریبی ندارند به جز ماتم و اندوه حبیبی ندارند به جز خاطر مجروح نصیبی ز داغ غم این دشت بلاپوش به دلهاست لهیبی به هر سوی که رفتند نه قبری نه نشانی فقط می‌وزد از تربت محبوب همان نفحه‌ سیبی که کشانده ست دل اهل حرم را کاروان می‌رسد از راه و هر کس به کناری پر از شیون و زاری کنار غم یاری سر قبر و مزاری یکی با تب و دلواپسی و زمزمه رفته به دنبال مزار پسر فاطمه رفته یکی با دل مجروح و با کوهی از اندوه به دنبال مه علقمه رفته یکی کرب و بلا پیش نگاهش سراب است و سراب است دلش در تب و تاب است و این خاک پر از خاطره‌هایی ست که یک یک همگی عین عذاب است و این بانوی دلسوخته‌ی خسته رباب است که با دیده‌ خونبار و عزاپوش خدایا به گمانش که گرفته ست گلش را در آغوش و با مویه و لالایی خود می‌رود از هوش: «گلم تاب ندارد حرم آب ندارد علی خواب ندارد» یکی بی پر و بی بال دل افسرده و بی حال که انگار گذشته ست چهل روز بر او مثل چهل سال و بوده ست پناه همه اطفال پس از این همه غربت رسیده ست به گودال همان جا که عزیزش همان جا که امیدش همان جا که جوانان رشیدش همان جا که شهیدش در امواج پریشان نی و دشنه و شمشیر در آن غربت دلگیر شده مصحف پرپر و رفته ست سرش بر سر نیزه و تن بی کفن او، سه شب در دل صحرا رها مانده خدایا چهل روز شکستن چهل روز بریدن چهل روز پی ناقه دویدن چهل روز فقط طعنه و دشنام شنیدن چه بگویم؟ چهل روز اسارت چهل روز جسارت چهل روز غم و غربت و غارت چهل روز پریشانی و حسرت چهل روز مصیبت چه بگویم؟ چهل روز نه صبری نه قراری نه یک محرم و یاری ز دیاری به دیاری عجب ناقه سواری فقط بود سرت بر سر نی قاری زینب چه بگویم؟ چهل روز تب و شیون و ناله ز خاکستر و دشنام ز هر بام حواله و از شدت اندوه و با خاطر مجروح جگر گوشه‌ی تو کنج خرابه همان آینه‌ی فاطمه جا ماند سه ساله چه بگویم؟ چهل روز فقط شیون و داغ و غم و درد فراق و فراق و ... فراق و ... چه بگویم؟ بگویم، کدامین گله‌ها را؟ غم فاصله‌ها را؟ تب آبله‌ها را؟ و یا زخم گلوگیرترین سلسله‌ها را؟ و یا طعنه‌ی بی‌رحم‌ترین هلهله‌ها را؟ و یا مرحمت دم به دم حرمله‌ها را؟ چهل روز صبوری و صبوری غم و ماتم دوری و صبوری و تا صبح سری کنج تنوری و صبوری نه سلامی نه درودی کبودی و کبودی عجب آتش و خاکستر و دودی و کبودی به آن شهر پر از کینه و ماتم چه ورودی و کبودی در آن بارش خونرنگ سر نیزه تو بودی و کبودی گذر از وسط کوچه‌ سنگی یهودی و کبودی و در طشت طلا گرم شهودی و چه ناگاه چه دلتنگ غروبی، چه چوبی عجب اوج و فرودی و کبودی خدایا چه کند زینب کبری! ■شاعر: يوسف رحيمی■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش چهارم1⃣ ●3 - تأويل چه معنا دارد؟ جمعى از مفسرين تأويل را به
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت سوم بخش چهارم2⃣ ●3 - تأويل چه معنا دارد؟ در اينجا قول چهارمى نيز هست ، و آن اين است كه تأويل از جنس معانى الفاظ نيست ، بلكه امرى عينى است ، كه الفاظ گوينده بر آن اعتماد دارد، حال اگر كلام ، حكمى انشائى باشد، مثلا امر و يا نهى باشد، تأويلش ‍ عبارت از مصلحتى است كه باعث انشاى حكم و تشريع آن شده ، پس ‍ تأويل آيه : ((اقيموا الصلوة )) مثلا آن حالت نورانى خارجى است كه در روح نمازگزار در خارج پيدا مى گردد، و او را از فحشا و منكر دور مى كند. و اگر كلام خبر باشد و خبر از حوادث گذشته بدهد، تأويلش خود آن حوادث واقعه در زمان گذشته است ، نظير آياتى كه سرگذشت انبياى گذشته و امتهاى آنان را بيان مى كند، و اگر از حوادث زمان نزول و يا بعد از آن خبر دهد آن خبرى كه مى دهد سه جور است : ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 70 يا راجع به امورى است كه با حواس ظاهرى درك مى شود و يا از امورى است كه با عقل درك مى گردد كه تأويل اينگونه آيات نيز همان حوادثى است كه در خارج واقع شده ، و يا واقع مى شود، نظير آيه : ((و فيكم سماعون لهم ))، و آيه شريفه : ((غلبت الروم فى ادنى الارض و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين )). و يا راجع به امور غيبى و آينده است كه آن امور را در دنيا و با حواس ‍ دنيائى نمى توان درك كرد، و حتى حقيقت آن را با عقل هم نمى توان شناخت ، نظير امور مربوط به روز قيامت ، يعنى تاريخ وقوع آن ، و كيفيت زنده شدن اموات ، و سؤال و حساب و پخش نامه هاى عمل و امثال آن . و يا راجع به امورى است كه اصلا از سنخ زمان نبوده و از حد ادراك عقول خارج است ، مانند صفات و افعال خداى تعالى ، كه تأويل آن خود حقايق خارجيه است ، و فرق ميان اين قسم از آيات (كه حال صفات و افعال خدا، و ملحقات آن يعنى احوال قيامت و امثال آن را بيان مى كند) با ساير اقسام ، اين است كه اقسام ديگر امورى بودند كه علم به تاءويل آنها براى ما انسانها ممكن بود ولى قسم اخير چنين نيست ، يعنى هيچ كس ‍ بجز خدا حقيقت تأويل آنها را نمى داند، بله مگر راسخين در علم كه اگر خدا ايشان را به آن امور آگاه بسازد مى توانند عالم بدانها بشوند، آن هم بقدر وسع عقل و توانائى شان . و اما حقيقت آن امور كه تأويل حقيقى هم همان است ، امورى است كه خدا علم بدان را به خود اختصاص داده است . اين چهار وجهى كه ازنظر شما گذشت ، آراء و مذاهبى بود كه مفسرين در معناى تأويل ذكر كرده اند، البته اقوال ديگرى نيز در اين ميان وجود دارد كه در حقيقت از شاخه هاى همان قول اول است ، هر چند كه قائلين به آن از قبول وجه اول وحشت داشته اند. از آن جمله هفت قول زير است : اول اينكه : ((تفسير))، عمومى تر از ((تأويل )) است و استعمال كلمه تفسير بيشتر در الفاظ و مفردات آن ، و كلمه تاءويل بيشتر در معانى و جمله ها بكار مى رود و نيز كلمه تاءويل بيشتر در مورد كتابهاى آسمانى استعمال مى شود، ولى كلمه ((تفسير)) هم در آن مورد و هم در ساير موارد استعمال مى شود ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 71 دوم اينكه : گفته اند ((تفسير))، به معناى بيان معناى لفظى است كه بيشتر از يك وجه در آن محتمل نباشد، و ((تأويل )) به معناى تشخيص يك معنا از چند معنايى است كه در لفظ با همه آنها مى سازد و استنباط آن به وسيله دليل است . سوم اينكه : گفته اند ((تفسير))، عبارت است از بيان معناى قطعى يك عبارت و يا يك لفظ، و ((تأويل )) ترجيح يكى از چند معنايى است كه در آن محتمل است ، البته ترجيحى كه يقين آور نباشد، اين وجه قريب به همان وجه قبلى است . چهارم اينكه : ((تفسير))، بيان دليل مراد، و ((تأويل )) بيان حقيقت مراد است ، مثلا در آيه : ((ان ربك لبالمرصاد))، تفسيرش ‍ اين است كه بگوئيم كلمه ((مرصاد)) از ماده (را - صاد - دال ) است ، و به معناى پاييدن و مراقب بودن است ، و تأويلش اين است كه بگوئيم آيه شريفه مى خواهد مردم را از سهل انگارى و غفلت از امر خدا برحذر بدارد. پنجم اينكه : ((تفسير))، بيان معناى ظاهراز لفظ است ، و ((تأويل )) بيان معناى مشكل است . ششم اينكه : ((تفسير))، به دست آوردن معناى آيه است به وسيله روايت ، و ((تأويل )) به دست آوردن آن است از راه تدبر و درايت . هفتم اينكه : ((تفسير))، جنبه عمل و پيروى دارد، و ((تأويل )) تنها به درد استنباط و نظر مى خورد، اين اقوال هفتگانه در حقيقت از شعب قول اول از چهار قولى است كه قبلا نقل كرديم ، و اشكالى كه متوجه آن بود متوجه همه اينها نيز هست. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره●■ ■در اطاعت اوامر الهی و نیز در معصیت و به فرمان شیطان و نفس بودن، امر دایر است بین اینکه با کسی که حیات و ممات، غنا و فقر، مرض و صحت، مریض‌خانه و دکتر ،خزانه و ثروت و ... به دست اوست مجالست کنیم ؟ یا با کسی که هیچ ندارد؟! انسان کدام را اختیار می‌کند ؟ و محبت وجدانیه - نه به‌حسب خوف نار یا شوق بهشت - با کدام طرف است؟ ■●در محضر بهجت، ج١، ص١٢●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □پس وقتی در پیشگاه الهی، آن نحوه اشتیاق تامّ وجودی پیش آمد
□برای همین است که ائمه در بعضی از فراز های دعاهای شان وقتی می خواهند او را بستایند می گویند: «بارالها؛ از این که از تو می خواهیم ما را ببخش، مهربان باش و... این هارا برای بیچارگی خودمان می گوییم، و اگر نه اگر بخواهیم تو را آن طوری که هستی ببینیم تو «غَنِیُّ عَنِ العالَمینَ» هستی.(۶۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □برای همین است که ائمه در بعضی از فراز های دعاهای شان وقتی
□آن ربی که «غَنِیَّ عَنِ العالَمینَ» است، «اللّه» ای که از مطلق موجودات نظام هستی، غنای محض دارد، هیچ نحوه با آن ها ارتباط ذاتی بالذات نداشته باشد، نه موضوع دعاهاست، نه موضوع عرفان است و نه موضوع قرآن.(۶۴) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □آن ربی که «غَنِیَّ عَنِ العالَمینَ» است، «اللّه» ای که از
□قرآن هم که اومد «اللّه الرَّحمنِ الرَّحیم» را در اول سوره ی «فاتحه الکتاب» موضوع قرار داد و راجع به آن بحث کرد، راجع به ذات و تمام شئون این ذات از عوالم وجودی، از موجودات عالم، از عوالم غیبی، از عالم شهود، از عموم مردم، از حالات مردم، از حیوانات، از کوه ها، ازآسمان ها، از ستاره ها و ماه و آفتاب، ازتمام کهکشان ها و هر چه راحرف زده است، برای این است که موضوع قرآن «اللّه» مرتبط در الوهیت با مالوده است، «اللّه الرّحمن»، «اللّه الرّحیم»، «اللّه» ای که «ربَ العامین» است، «اللّه» ای که «مالِکِ یَومِ الدَّینِ» است، «اللّه» ای محیط است، «اللّه» ای که حلیم است، حکیم است، قدیر است، این «اللّه» موضوع قرآن است و «اللّه غَنِیُّ عَنِ العالَمینِ» موضوع قرآن نیست و قرآن اصلاً راجع به این «اللّه» بحث نمی کند، چون آن «اللّه» بحث بر نمی دارد، هیچ کس از آن ذات «اللّه غَنِیُّ عَنِ العالمینَ» خبر ندارد، تمام انبیا از آن مقام اطلاقی غیبیه ی محض او اظهار بی اطلاعی کرده اند، که «ولا یُحیطُونَ بِهِ عِلماً» آن مربوط به ذات اقدس الهی است که در مقام «غَنِیُّ عَنِ العالَمین» است، بی نیاز محض از همه ی کثرات است، آن اصلا موضوع برای بحث علم یقرار نمی گیرد، «اللّه» است که موضوع بحث است؟ آن «اللّه» ای که «وَ عَلَّم َاَدَمَ الاسماءَ کُلَّها» است. اللّه معلم تمام اسما به آدم، موضوع بحث قرآن است، «اللّه» ای که استناد به جدول وجودی این شخص، آن شخص، این یکی، آن یکی پیدا کند که حتی شیطان مضل هم اورا بگوید: «ربّ من» او موضوع قرآن است، این است که حضرت هم در ابتدای دعای شان، الوهیت را استناد به جدول وجودی خودش کرد و فرمود: «الهی...»(۶۵) @mohamad_hosein_tabatabaei
■سفر اسارت سفر بسيار پررنجی بود. قافله‌ی اسرا آسيب و آزار بسیاری متحمّل شدند؛ امّا به‌هرحال اين سفر تمام شد و اين بشارت را می‌دهد كه سالك الی الله باید بداند که هرچه راه برايش دشوار باشد بالاخره این سفر به انتها خواهد رسيد و اگر طالب و و ديدار و لقاء است، می‌بايست رنج اسارت در عالم كثرت را متحمّل شود. ■طبيعی است، كسی كه راه اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام و راه همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام را در پيش می‌گيرد، (که قطعاً راه اهلبيت عليهم السّلام در حقيقت با هم هيچ تفاوتی ندارند) بايد خودش را برای اين رنج‌ها و دشواری‌ها آماده كند. در عالم خلق مستلزم تحمّل رنج‌ها و آسيب‌هاست و اين تنها برای اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام نبود؛ همه‌ی ائمّه و همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام اين رنج را متحمّل شدند. ■ديديم وقتی امام مجتبی عليه السّلام هم قصد رفتن به مبارزه‌ی با معاويه را كردند، ياران خودشان چگونه بر ایشان شوريدند و حمله ور شدند! جانماز را از زير پای امام مجتبی عليه السّلام كشيدند! با خنجر ران مبارك حضرت را مجروح كردند! به قصد جان آمدند؛ امّا موفّق نشدند حضرت را از پا درآورند؛ اين است كه اهلبیت عليهم السّلام حتّی از جانب دوستان چنين نامرادی‌هایی را متحمّل شدند. وقتی خواستند به ميدان مبارزه‌ی با گمراهی و فساد و ظلم و زور بروند و زبان به اعتراض و نقد آنها گشودند؛ حتّی دوستانشان پشت آنها را خالی كردند. امام مجتبی عليه السّلام از همين ياران و دوستان و اصحاب كم رنج نديدند. ساير ائمّه هم همين طور: اميرالمؤمنين عليه السّلام چه كشيد؟! از بی‌وفايی دوستانی كه او را در ميدان مبارزه تنها گذاشتند! چه آن روزی كه كودتای خشن و سراسر انحراف سقيفه شكل گرفت، که دیدید چگونه اصحاب رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم به خانه‌ی اميرالمؤمنين عليه السّلام حمله ور شدند و آن خانه را به آتش كشيدند و اهل خانه را مورد هجوم قرار دادند! اینها همان اصحاب پیغمبرند! و چه روزی كه اميرالمؤمنين عليه السّلام در مسند خلافت قصد مبارزه با معاويه‌ی ستمگر را می‌كنند، همين دوستان چگونه خون به دل اميرالمؤمنين عليه السّلام كردند كه فرمودند: وَ اللهِ‏ يُمِيتُ‏ الْقَلْبَ‏ وَ يَجْلِبُ‏ الْهَمَّ‏ مِنِ اجْتِماعِ هٰؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلىٰ باطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ! ■پس این ماجرایی نيست كه فقط برای اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام باشد؛ همه‌ی اهلبيت عليهم السّلام متحمّل اين رنج شدند. سالكی كه قصد و و لقاء خدا را می‌كند بايد خود را برای اين رنج‌ها و نامردمی‌ها آماده‌ كند. اهل طبيعت يا اهل غفلتند يا اهل دنياپرستی و هر دو گروه با اهل بصيرت در تعارض و در جنگند. اهل طبيعت با اهل ايمانی که خطر می‌كنند و در شرايطی كه فضا برای سخن حقّ به‌شدّت تنگ است، با پذيرش همه‌ی پيامدهايش فرياد حقّ‌طلبانه سر می‌دهند، طبيعتاً سر مدارا و سازش ندارند؛ ولذا طبيعی است كه برای آنها رنج و سختی پيش بيايد. ■بنابراین قافله‌ی اسرا با همه‌ی رنجی كه متحمّل شدند، اين خبر را به ما می‌دهند كه اين راه بالاخره به پايان خواهد رسيد ولذا سالك شايسته و وارسته جا ندارد كه از رنج سفر، حتّی از بی‌وفايی‌های دوستان گلايه و بی صبری كند. او آگاهانه راه خود را انتخاب كرده و می‌داند كه چه می‌كند. @mohamad_hosein_tabatabaei
■● قوس نزول و صعود در هستی، سفر چهل‌روزه‌ی قافله‌ی اسرا و سلوک حسیني عليه السلام●■ ■اربعینی که از آغاز شد و به کربلا خاتمه پیدا کرد و در میانه‌ی آن، بیست روز بعد از عاشورا، قافله‌ی اسرا به شام رسید و بیست روز پس از ورود به ، مجدّداً به کربلا بازگشت، این رفت و برگشت، در جهان‌بینی عارفان تداعی‌گر و است. ■عارفان آفرینش همه‌ی هستی را تجلّی حقّ متعال می‌دانند و این تجلّی را در شاهدند که مقام احدیّت به قائم‌مقامیِ ذات لاتعیّن حقّ متعال نقش تجلّی را عهده‌دار شد. در تجلّی اوّل که بود، عالم لاهوت شکل گرفت؛ ابتدا اسماء و صفات الهی در علم حقّ متعال پدیدار شدند و در شعاع آن اسماء و صفات، اعیان ثابته که صورت علمی عالم خلقت است، در علم حقّ متعال پدیدار و ظاهر شد و بعد با تجلّی دوم که است، آن صور علمیّه، در جهان بیرون محقّق شدند و مراتب عوالم شکل گرفت؛ ابتدا و جبروتیان، بعد ، چه ملکوت اعلیٰ، چه ملکوت اسفل و نهایتاً به یا عالم ملک رسید که همین عالم طبیعت و عالم خاک است و نهایتاً به مادّه‌ی بدون صورت و صفت یا هیولا رسید که انتهای است. ■آن گاه از انتهای قاعده‌ی هستی و اسفل سافلین دوباره حرکت به سمت مبدأ اولیّه آغاز شد؛ از دل جماد گیاه رویید؛ از گیاه حیوانات پدید آمدند؛ حیوانات به بشر منتهی شدند. پیکره و جنبه‌ی طبیعی بشر با حیوانات مشترک و نفس حیوانی و غرائز او، شهوات او، غضب او و پیکر جسمانی او شبیه حیوانات است؛ امّا پتانسیل و استعداد و گوهری در وجود انسان است که می‌تواند با اختیار خود راه عروج را در پیش گیرد و با سیر و سلوک الی الله مراتب را یک به یک به سمت مبدأ اوّلیّه طی می‌کند. «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعونَ» و در انتهای مسیر، به قلّه‌ی‌ هستی راه پیدا کند و در ذات حقّ متعال فانی شود. این مسیر قوس نزول و قوس صعود بود که قبلاً مفصّل راجع به آن صحبت کرده‌ایم. ■ولایت و توحید دو روی یک حقیقتند. مقام بطون است و مقام ظهور. لذا همیشه تقارنی بین این دو وجود دارد. نمونه‌ی آن را در دو حدیث قدسی می‌توان دید. یکی در حدیث سلسلة ‌الذّهب که علیّ بن موسی الرّضا عليه السلام در شهر نیشابور نقل کردند که «كَلِمَةُ لا اِلهَ‏ اِلّا اللهُ‏ حِصْنِی‏ ... وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی اَمِنَ مِنْ عَذابِی‏» خدا فرمود کلمه‌ی «لا اِلهَ‏ اِلّا اللهُ» دژِ استوار من است و هر کس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. قرینِ این حدیث قدسی، حدیث قدسی دیگری داریم که «وَلايَةُ عَلِيِّ‏ بْنِ‏ اَبِي‏ طالِبٍ‏ حِصْنِي‏ فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي اَمِنَ مِنْ عَذابِی‏». ولایت علی‌بن‌ابی‌طالب عليه السلام دژِ استوار من است و هرکس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. ■واز جمله مواردی که تقارن بین و را می‌شود دید سفر چهل روزه قافله‌ی اسراست. در سفر مِنَ الْکَرْبَلاءِ اِلَی الشّام، یا مِنَ الْحُسَیْنِ اِلَی الْیَزِید، آیا حرکتِ از اَحسنِ تقویم به اَسفَلِ سافلین و تداعی‌گر قوس نزول نیست؟! و بازگشت از شام به کربلاء، سیر مِنَ الشّامِ اِلَی الْکَرْبَلاء، یا مِنَ الْیَزِیدِ اِلَی الْحُسَیْن، آیا به‌یادآورنده‌ی قوس صعود نیست؟! لذا سالکانی که سلوک حسینی دارند، در این چهلّه‌ی بین تا ، به عشق و محبّت اباعبدالله عليه السلام مسیر سلوک را به قافله‌سالاری زینب کبریٰ عليها السلام طی می‌کنند و در پایان این چهل روز به انتهای سیر و سلوک عارفانه‌ی خود در مکتب اباعبدالله عليه السلام نائل می‌شوند. در انتهای این راه سالک سبیل حسینی عليه السلام به ارشاد زینب کبری عليها السلام از پوسته و حجب بیرون می‌آید؛ چشم باطنش به جمال اباعبدالله الحسین عليه السلام گشوده می‌شود؛ به زیارت وجود نورانی اباعبدالله عليه السلام نائل می‌شود. روایات متعدّدی که در بحث داریم، حقیقتش اینجاست. ■گرچه اربعین هم خیلی بزرگ است؛ خوشا به سعادت کسانی که امروز موفّق شدند در سرزمین کربلا مرقد مطهّر اباعبدالله‌الحسین عليه السلام را کنند؛ امّا حقیقت آن روایات، این زیارت ظاهری نیست؛ این سایه‌ای و رقیقه‌ای از آن حقیقت است. لذا در روایات داریم «مَنْ‏ زارَ الْحُسَيْن عليه السلام»، نه «مَنْ‏ زارَ مَرْقَدَ الْحُسَيْن عليه السلام». کسی که خود اباعبدالله عليه السلام را زیارت کند. خود اباعبدالله عليه السلام را زیارت کردن نتیجه‌ی همین و چهلّه‌نشینی است که با ارشاد زینب کبریٰ عليها السلام، تحت جاذبه‌ی عشق اباعبدالله‌الحسین عليه السلام انجام می‌شود و در انتهای آن، دیده‌ی دل سالک سبیل حسینی عليه السلام باز می‌شود و در آیینه‌ی قلبک خود، جمال اباعبدالله‌الحسین عليه السلام را زیارت می‌کند؛ زائر حقیقی چنین سالکی است.
‍ ■یکی از معانی زیارت اربعین همین است که دوستِ حضرت اباعبدالله علیه السلام در این چهل روز با یاد و محبت و اشک ریختن برای حضرت چهله ای می نشیند و در این دوره حجب از دل او برطرف می شود و در نهایت او در اربعین به زیارت باطنی حضرت در آینۀ دل نائل می گردد. ■●استاد مهدی طيب _ جلسه ٣٠ ديماه ٨۹●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🚩■واقعه‌ی عظيم اربعين، هم به‌معنای سير باطنی‌ در سلوك، و هم به‌معنای ظاهری در سيره‌ی اهل بيت عليهم السّلام ، هر دو منزلت بسيار بزرگ و بلندی دارد. اميدواريم ما هم قدر جنبه‌ی آفاقی را بشناسيم و از زائران اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام در اربعين باشيم كه می‌دانيد هر جايی كه نام اباعبدالله عليه السّلام برده شود و توجّه قلبی به اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام باشد، آنجا تحت قبّه‌ی اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام است و ان شاءالله خدا حقیقت اين حرف‌هايی را كه با زبان می‌گوييم، نشانمان دهد و ببينيم كه اينها تمثيل نیست؛ اغراق نيست. ■وقتی مجلسی با نام اباعبدالله عليه السّلام تشكيل می‌شود، همان‌جا حرم اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام است. ان شاءالله اين حقيقت را ببينيم و درك كنيم و بتوانيم جزو زائران باشيم. اگرچه موفّق نشديم به سرزمين سفر كنيم؛ امّا می‌توانيم در روز اربعين به ياد اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام بنشينيم و حضرت را زيارت كنيم. گفت: بُعد منزل نبود در سفر روحانی... و هم ان شاءالله در جنبه‌ی سير باطنی، اين سير چهل روزه، اين را طی كرده باشيم و به شهود و لقاء و زيارت باطنی اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام در پايان اين اربعين نائل شويم. ●صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ●وَ صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ●وَ صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ■استاد مهدی طیب■ @mohamad_hosein_tabatabaei  
🚩 اَلسَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللهِ وَ حَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلی خَلیلِ اللهِ وَ نَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلی صَفِیِّ اللهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلیَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ علی اَسیرِ الْکُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ اَللّهُمَّ اِنّی اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَ صَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلی خَلْقِکَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فیِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنی وَ شَری آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْکَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّی فی هَواهُ وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّی سُفِکَ فی طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ وَ مُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ وَ جاهَدْتَ فی سَبیلِهِ حَتّی اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ، وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّی اُشْهِدُکَ اَنّی وَلِیُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ. اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فیِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها، وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ، وَ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِیُّ الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمَهْدِیُّ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوی وَ اَعْلامُ الْهُدی وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقی وَالْحُجَّةُ علی اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینی وَ خَواتیمِ عَمَلی وَ قَلْبی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ، وَ اَمْری لاَِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتی لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّی یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ علی اَرْواحِکُمْ، وَ اَجْسادِکُمْ وَ شاهِدِکُمْ وَ غاَّئِبِکُمْ وَ ظاهِرِکُمْ وَ باطِنِکُمْ. آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ. @mohamad_hosein_tabatabaei